مصطفا جواهری

تاریخ عضویت:

آذر 1400

مصطفا جواهری

بلاگر
@mim.javaheri

57 دنبال شده

632 دنبال کننده

                کاری بکن که هیچ‌وقت شرمندهٔ دلت نباشی.
تامام.
              
mim.javaheri
https://eitaa.com/hornou
https://t.me/hornou

یادداشت‌ها

نمایش همه
        نهمین کتاب ۰۴

این رمان کوتاه به سبک جریان سیال ذهن ساده و نسبتاً رؤیایی نوشته شده است: اول شخص، با پرش به اطراف و سرعت بخشیدن به وقایع. موضوع، وضعیت اسفناک مکزیکی‌های روستایی به ویژه زنان است. احساس می‌کنم نویسنده بیشتر به خاطر موضوع به نوشتن ترغیب شده است تا طرح یا شخصیت‌ها. با وجود تعداد صفحات کم، کتاب شامل داستان‌های بسیاری از شخصیت‌های فرعی است که با همه چیز از آدم‌ربایی توسط قاچاقچیان مواد مخدر گرفته تا ایدز و... روبرو می‌شوند.

در مورد طرح داستان، راوی خودش را در دوران کودکی‌اش در یک روستای کوهستانی تقریباً خالی از مرد، سپس در نوجوانی که روستا را ترک می‌کند و دچار مشکل می‌شود، دنبال می‌کند. 
با این حال، مهمترین نقطه ضعف داستان این است که هیچ یک از شخصیت‌ها سه‌بعدی نیستند. به عنوان مثال، ظاهراً مهمترین ویژگی بهترین دوست لیدی‌دی (شخصیت اصلی و راوی) این است که در کودکی شکاف کام داشته است. با اینکه عمل جراحی اصلاحی داشته، اما انگار هر وقت ماریا ظاهر می‌شود، مدام از این واقعیت که قبلاً شکاف کام داشته حرف می‌زند. بقیه شخصیت‌ها کمی شخصیت‌پردازی بیشتری دارند، اما همچنان بیشتر شبیه نمایندگان تراژدی و انعطاف‌پذیری (یا فقدان آن) هستند تا شخصیت‌های قوی.

کتابی نیست که دیگران را از خواندنش منصرف کنم، اما انتظار ندارم مدت زیادی در ذهنم بماند. و بسیار حال‌بدکن. اصلا مناسب روزهایی که حال خوشی ندارید نیست. به در نوجوان هم نمی‌خورد.
      

6

        هشتمین کتاب صفرچهار

سومین کتاب مصطفی انصافی، یک گام بلند است. انصافی در این رمان مهارتش را در داستان‌نویسی به تمامی نشان می‌دهد. نثر و زبان نویسنده در این رمان بی‌نظیر است. از نگاه من، مهم‌ترین برجستگی کتاب همین زبان پخته است. پختگی‌ای که خودش را در تغییر راوی‌ها نشان می‌دهد.
رمان، داستان زندگی سه آدم است. نوری شخصیتی ایرانی، نادیا دختری لهستانی و ولادیمیر جوانی روسی. سه فردی که زندگی‌شان در جنگ جهانی دوم و همزمان با کنفرانس تهران، به همدیگر گره می‌خورد.
ان‌شاءالله به زودی و در یک یادداشت مفصل دربارهٔ این کتاب خواهم نوشت.
دو مشکل هم با کتاب داشتم. یکی حجم اطلاعات تاریخی‌ای که در قالب دیالوگ به مخاطب ارائه می‌شد؛ که علاوه بر خسته‌کننده بودن، کمی نقطهٔ ضعف محسوب می‌شود و دیگری اشارات سیاسی نویسنده در قالب گزاره‌هایی کلی که گاه به شعارگویی‌هایی گل‌درشت شباهت پیدا می‌کرد.

اما در کل تجربهٔ مطالعهٔ این کتاب در روزهای جنگ اسراییل و ایران، برایم شیرین بود.
      

34

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 84

سه‌شنبه ۸ یا ۹ آبان ۱۳۳۴ - ۵ بعد از ظهر نمی‌دانم چه می‌خواستم بنویسم که پس از یک ماه و نیم امروز به صرافت این مزخرفات افتاده‌ام. آنقدر می‌دانم که دلم خیلی تنگ است. خیلی کمرم سه روز است درد گرفته و دیروز تا به حال از پا افتاده‌ام. راست نمی‌شود. دولا دولا راه می‌روم. امروز هم درس را تعطیل کردم. پنج ساعت درس داشتم شاهپور تجریش. صبح تا به حال هم یعنی از ساعت هشت دیشب تا به حال هم یکسره خوابیده‌ام، هم خسته‌ام کرده و هم نمی‌توانم بلند شوم. شاید هم از همین دلم تنگ باشد، ولی نه، این دلتنگی سابقه دارد. گاهی به خودم می‌گویم محیط خسته‌ام کرده، چطور است بزنم به چاک و به یک گوشه‌ای پناه ببرم؟ ولی کاری است که نمی‌شود. با اینکه هنوز دوازده هزار تومان قرض دارم ولی به هر صورت زندگی سروسامانی به خود گرفته، خانه‌ای هست و از شر اجاره راحتیم. سروصدا ندارد، دنج است و گرچه کارم کم نیست (۱۳ ساعت در تجریش و شش ساعت در شهر و این آخری در همان مدرسه نقاشی با ساعتی پنج تومان خنده دار نیست؟) ولی به هر صورت فرصت کتاب ورق زدن را دارم. اگر هم حوصله کنم قلمی می‌زنم، ولی کو حوصله؟ مجموعه آنچه که تجربه روزانه آدمی است در این مملکت چنان یکسان است چنان دل بهم زننده است و چنان عصبانی کننده و در عین حال کسالت آور است که آدم جز اینکه مثل همه مهمل بشود، چاره‌ای ندارد جز اینکه بی‌حوصلگی نشان بدهد و دلتنگ باشد، کاری نمی‌تواند بکند. پانوشت: این کتاب، تصویر جدیدی از جلال در ذهن مخاطب می‌سازد. تصویری که گویا خیلی به واقعیت نزدیک‌تر است.

9

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.