یادداشت مصطفا جواهری

        نهمین کتاب ۰۴

این رمان کوتاه به سبک جریان سیال ذهن ساده و نسبتاً رؤیایی نوشته شده است: اول شخص، با پرش به اطراف و سرعت بخشیدن به وقایع. موضوع، وضعیت اسفناک مکزیکی‌های روستایی به ویژه زنان است. احساس می‌کنم نویسنده بیشتر به خاطر موضوع به نوشتن ترغیب شده است تا طرح یا شخصیت‌ها. با وجود تعداد صفحات کم، کتاب شامل داستان‌های بسیاری از شخصیت‌های فرعی است که با همه چیز از آدم‌ربایی توسط قاچاقچیان مواد مخدر گرفته تا ایدز و... روبرو می‌شوند.

در مورد طرح داستان، راوی خودش را در دوران کودکی‌اش در یک روستای کوهستانی تقریباً خالی از مرد، سپس در نوجوانی که روستا را ترک می‌کند و دچار مشکل می‌شود، دنبال می‌کند. 
با این حال، مهمترین نقطه ضعف داستان این است که هیچ یک از شخصیت‌ها سه‌بعدی نیستند. به عنوان مثال، ظاهراً مهمترین ویژگی بهترین دوست لیدی‌دی (شخصیت اصلی و راوی) این است که در کودکی شکاف کام داشته است. با اینکه عمل جراحی اصلاحی داشته، اما انگار هر وقت ماریا ظاهر می‌شود، مدام از این واقعیت که قبلاً شکاف کام داشته حرف می‌زند. بقیه شخصیت‌ها کمی شخصیت‌پردازی بیشتری دارند، اما همچنان بیشتر شبیه نمایندگان تراژدی و انعطاف‌پذیری (یا فقدان آن) هستند تا شخصیت‌های قوی.

کتابی نیست که دیگران را از خواندنش منصرف کنم، اما انتظار ندارم مدت زیادی در ذهنم بماند. و بسیار حال‌بدکن. اصلا مناسب روزهایی که حال خوشی ندارید نیست. به در نوجوان هم نمی‌خورد.
      
51

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.