یادداشت مصطفا جواهری
1404/5/11
پانزدهمین کتاب ۰۴ ناخلف اولین کتاب مستقل حسام آبنوس است. رمان در بستر تاریخ معاصر ایران و در سالهای پایانی پهلوی دوم روایت میشود. داستان حول محور شخصیتی به نام عبدالله داودی میچرخد؛ جوانی که برخلاف خواست و باورهای سنتی پدرش، تصمیم میگیرد به گارد جاویدان شاهنشاهی بپیوندد تا موقعیت اجتماعی و مالی خود را بهبود ببخشد. ناخلف از یک جهت رمان ارزشمندی است. آن هم اینکه نویسنده در طی سالها مطالعهٔ ادبیات، از جهان ادبیات دور نیست، داستان را میفهمد و ذائقهٔ مخاطب را میشناسد؛ اما نمیتواند مخاطب جدی ادبیات را قانع کند. ناخلف در دو زمینه با مشکل روبرو است. اول پیرنگ و دوم زاویهٔ دید. پیرنگ ناخلف، لاغر و بیجان است. به عنوان اسکلت رمان، توان و ظرفیت نگهداری رمان ۵۰هزار کلمهای را ندارد. مسالهٔ دوم اما از پیرنگ هم مهمتر است. انتخاب زاویهٔ دید اول شخص، ریسک زیادی است. چون در این زاویهدید، صدا (لحن) و زبان راوی خیلی اهمیت پیدا میکند. ناخلف در لحن نمیتواند شخصیت عبدالله را باورپذیر کند و زمینهٔ همراهی مخاطب را با شخصیت اصلی ایجاد نمیکند. از سویی زبان و نثر نویسنده هم نمیتواند چندان چفتوبست محکمی به مسیر داستان بدهد. من دو مشکل حاشیهای دیگر هم با رمان داشتم. ابتدا دیالوگهای گلدرشت و شعارزدهٔ داستان که عملا قرائتی تکراری از تاریخ به مخاطب میدهد و دوم ویراستاری اثر. من نمیدانم این شیوهٔ رسمالخط کتاب انتخاب نویسنده بوده یا ویراستار اما در هر صورت مرا آزار داد. و به گمانم درستترین تصمیم نویسنده، پایانبندی داستان است. تصمیمی که در خدمت پیرنگ بوده و بسیار بهقاعده است. چشمانتظار رمانهای بعدی نویسنده هستم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.