معرفی کتاب یادداشت های روزانه جلال آل احمد اثر محمدحسن دانایی

یادداشت های روزانه جلال آل احمد

یادداشت های روزانه جلال آل احمد

3.5
1 نفر |
3 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

9

شابک
9786004352314
تعداد صفحات
512
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

         (از 18 مرداد 1334 تا 18 آذر 1337)
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به یادداشت های روزانه جلال آل احمد

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 84

سه‌شنبه ۸ یا ۹ آبان ۱۳۳۴ - ۵ بعد از ظهر نمی‌دانم چه می‌خواستم بنویسم که پس از یک ماه و نیم امروز به صرافت این مزخرفات افتاده‌ام. آنقدر می‌دانم که دلم خیلی تنگ است. خیلی کمرم سه روز است درد گرفته و دیروز تا به حال از پا افتاده‌ام. راست نمی‌شود. دولا دولا راه می‌روم. امروز هم درس را تعطیل کردم. پنج ساعت درس داشتم شاهپور تجریش. صبح تا به حال هم یعنی از ساعت هشت دیشب تا به حال هم یکسره خوابیده‌ام، هم خسته‌ام کرده و هم نمی‌توانم بلند شوم. شاید هم از همین دلم تنگ باشد، ولی نه، این دلتنگی سابقه دارد. گاهی به خودم می‌گویم محیط خسته‌ام کرده، چطور است بزنم به چاک و به یک گوشه‌ای پناه ببرم؟ ولی کاری است که نمی‌شود. با اینکه هنوز دوازده هزار تومان قرض دارم ولی به هر صورت زندگی سروسامانی به خود گرفته، خانه‌ای هست و از شر اجاره راحتیم. سروصدا ندارد، دنج است و گرچه کارم کم نیست (۱۳ ساعت در تجریش و شش ساعت در شهر و این آخری در همان مدرسه نقاشی با ساعتی پنج تومان خنده دار نیست؟) ولی به هر صورت فرصت کتاب ورق زدن را دارم. اگر هم حوصله کنم قلمی می‌زنم، ولی کو حوصله؟ مجموعه آنچه که تجربه روزانه آدمی است در این مملکت چنان یکسان است چنان دل بهم زننده است و چنان عصبانی کننده و در عین حال کسالت آور است که آدم جز اینکه مثل همه مهمل بشود، چاره‌ای ندارد جز اینکه بی‌حوصلگی نشان بدهد و دلتنگ باشد، کاری نمی‌تواند بکند. پانوشت: این کتاب، تصویر جدیدی از جلال در ذهن مخاطب می‌سازد. تصویری که گویا خیلی به واقعیت نزدیک‌تر است.

9

لیست‌های مرتبط به یادداشت های روزانه جلال آل احمد

یادداشت‌ها

سامان

سامان

1404/4/5

          مدتی بود تصمیم داشتم در مورد جلال آل احمد بخونم.در فضای مجازی مطالب مختلف و اغلب متضادی در مورد جلال نوشته میشه و همین مطالب جرقه ای در من زد تا در موردش بخونم و بدونم.مطالب مجازی هیچگاه چیزی بیش از همین محرک یا جرقه برای من نبودند و نمیشه و حتی به نظر من نباید بهشون استناد قطعی کرد.خود آدم دنبال فهم یک شخص/پدیده/اتفاق بره هر چند زحمت بیشتری داره ولی قابل اطمینان‌تر و ارزشمندتره. جلال از افرادی است که زیاد در موردش مطلب مینویسند.حتی نویسنده اوور ریتد عصر ما یعنی رضا امیرخانی هم بارها بهش عرض ارادت داشته. اسفند سال گذشته این کتاب منتشر شد و تصمیم گرفتم به عنوان اولین منبع در مورد جلال سراغ این کتاب برم.در مراحل بعدی اگر عمری بود غرب زدگی و بعضی کتب دیگه او رو هم میخونم و سعی می‌کنم در اخرین کتابی که ازش خوندم، یه جمع بندی در مورد جلال داشته باشم. این نکته رو بگم خاطرات جلال قراره در پنج جلد و دو هزار و پانصد صفحه منتشر بشه و این کتاب جلد اول خاطرات اوست.انتشارات اطلاعات منتشر میکنه و آقای محمد حسین دانایی خواهرزاده جلال، مسئول تدوین و گردآوری این مجموعه است که چه شد این خاطرات بعد از دهه ها پیدا شد و چه شد چاپ شد در مقدمه ایشون به تفصیل آمده.

این کتاب رفیق روزهای جنگ من بود.در این ایام هیچ کتابی جز این نتونستم بخونم، اما متاسفانه همین کتاب رو هم نشد درست حسابی بخونم.برخی صفحات رو خیلی روزنامه وار خوندم و برخی هم کلا رد کردم.شخصیتی که از جلال در این کتاب دیدم برای من یکی دوست داشتنی نبود.یک شخصیت غرغرو، ایرادگیر که فکر میکرد مرکز ثقل فهم بشریت قرار داره و انگار رسالتی خداوند به او داده که از همه چیز ایراد بگیره. او در نوشته های خودش حتی به سیمین همسرش هم رحم نکرده بود و زبان تند و تیزش، او رو هم نوازش کرده بود. یکی از رفقای جلال که در کتاب هم بارها در موردش حرف زده میشه ابراهیم گلستانه.خب طبیعیه کسی با این روحیات با یکی مثل گلستانی حشر و نشر داشته باشه که مصاحبه هاش نشون میده که اونم جز خودش کسی رو قبول نداره و از نظر خودش همه نفهمن. یکی از کارهای بسیار بیخود و مسخره ای که آقای دانایی کرده بود برای حفظ عفت کلام تک و توک یه سری مسائل رو حذف کرده بود و تمام جاهایی که جلال فحش داده رو سه نقطه گذاشته بود.البته یکی دو حرف از اون فحش رو گذاشته بود و بقیه‌اش سه نقطه.اینجوری که باعث میشد حدس بزنم فحش چیه : ) کار مسخره ای بود و نفرت خودم رو از این مدل سانسورهای مسخره اعلام می‌کنم(جامعه ادبی کشور واقعا نیاز داشت بعد از این جنگ نظر من رو در مورد سانسور بدونه).همینجا هم یاد کلیپی از زنده یاد هوشنگ گلشیری افتادم که در برلین و دهه هفتاد شمسی بود از سانسور در ایران حرف میزنه و میگه : وقتی مثلا کتابهای میلان کوندرا به دست ما میرسه همش پر سه نقطه است و ما باید تخیل کنیم ببینیم چی نوشته.مثلا شما اگر بنویسید پسر، دختر را بوسید و حالا بیای اینجا سه نقطه بذاری، شما چه فکری میکنی(خنده حضار در کلیپ) .... حالا حکایت سه نقطه های مسخره این کتاب هم همین بود.

در این یادداشت‌ها که روزانه نوشته شده میتونیم جلال رو بهتر بشناسیم. روزنوشت های نویسنده ها امکان شناخت بهتری از اونها رو میده.تو این مدل کتاب ما بیشتر شخصیت نگارنده رو می‌شناسیم. یادداشت های جلال چند موضوع مختلف رو در برمی‌گیره.یکی رفت و آمدها با رفقای ادبی و فرهنگیش.کتابهایی که خونده و فیلمهایی که دیده و نظراتی که در موردشون میده. سیمین حضور پر رنگی در نوشته های جلال نداره و گه گاهی یه اشاره ای بهش کرده و رد شده.مساله مهم بعدی زمانی است که جلال به سفر میره و کتاب حالت سفرنامه به خودش میگیره.چه سفر خارجی و چه سفرهای داخلی که انجام میده.از ویژگی های نوع نوشته های جلال هم میشه به  غرغر کردن و ایراد گرفتن از همه چیز و همه کس اشاره کرد. میگفتن جلال مسلمون بوده.بارها در کتاب اشاره شده که داره عرق میخوره و به فاحشه خانه ها میره.حالا نمیدونم برهه ای از زندگیش اعتقاد نداشته و بعد معتقد شده یا کلا این کارها رو لایی میکشیده.الله اعلم و البته هواداران سفت و سخت جلال:) . چون کتاب رو همانطور که گفتم با دقت و تمرکز نخوندم، منصفانه نیست بهش نمره ای بدم و به همین دلیل بهش نمیره نمیدم.هر چند بعید میدونم بیش از سه از من بگیره..سال گذشته روزها در راه شاهرخ مسکوب رو خوندم که اونم یادداشت های روزانه نویسنده بود و عجب کتابی بود! و اون کتاب برای من منزلت و ارزش بیشتری نسبت به یادداشت های جلال داره.والسلام...

خداوند به همه کسانی که در این جنگ،عزیزی رو از دست دادند صبر بده و امیدوارم آسمان کشورمان امن باشه و دیگه شاهد تجربه چنین ایامی نباشیم .خدا حفظتون کنه.
        

13

          بسم الله الرحمن الرحیم

یادداشت امید طبیب‌زاده بر این کتاب:

بعضی دوستان تا اسم آل‌احمد را می‌شنوند به شریعتی هم ناسزا می‌گویند! البته اهمیتی هم ندارد، اما شاید بد نمی‌بود این دوستان به تفاوت عظیمی هم که بین آن دو وجود دارد توجه می‌کردند. آل احمد در تمام عمر کوتاهش همواره در جستجو بود و به هیچ حقیقتی هم نرسید جز همان اصالت جستجو، درحالی‌که شریعتی از همان ابتدای حیات اجتماعی‌اش خود را یگانه کاشف حقیقت می‌دانست!
اما سه گروه در تخریب نام آل احمد بیشترین نقش را داشته‌اند: اول حضراتی که می‌کوشیده‌اند تا او را مصادره به مطلوب کند، دوم توده‌ای‌ها که آل احمد شجاعانه ماهیت استعماری حزبشان را افشا می‌کرد، و بالاخره سوم طرفداران سلطنت که در غیاب بحث‌های آزاد و انتقادی و روشنگر در ایران، متأسفانه افکار سطحی‌اشان  برای خیلی‌ها مبدل به راهی برای رهایی شده است! بحث‌های آزاد می‌توانست به‌خوبی نشان دهد که مردم یک جامعه از روی تفنن به سمت انقلاب نمی‌روند، بلکه جان‌سختی دستگاه‌های سرکوبگری چون ساواک و قدرت یافتن افراد تحقیرگر و بیماری چون پرویز ثابتی عامل چنین جریان‌هایی هستند.
این کتاب باید سال‌ها پیش، حتی دهه‌ها پیش، منتشر می‌شد، اما هنوز هم خواندنش مفید و اطلاع‌دهنده است. بیش از نیم قرن از مرگ آل احمد می‌گذرد و او هنوز نمرده و توگویی ماجرایش تازه دارد شروع می‌شود! امیدوارم چهار جلد دیگر این کتاب نیز اجازه انتشار بگیرد و ما را با فضای سال‌های پس از کودتای مرداد ۱۳۳۲ تا زمان مرگ آل احمد هرچه بیشتر آشنا سازد.
باید به مهندس دانایی، اهتمام‌گر کتاب حاضر، آفرین گفت که با پایمردی بسیار پای انتشار این کتاب ایستاد و به عهدی که با جانان بسته بود به‌درستی عمل کرد. این مختصر را با نقل بخشی از سخنان همو در مقدمهٔ خواندنی کتاب به پایان می‌رسانم که نمی‌دانم چرا تا خواندم یاد نامه‌ها و یادداشت‌های گم‌شدهٔ ابوالحسن نجفی افتادم: «نگارنده... در مصاحبه با خبرگزاری‌ها و جراید گوناگون، به موضوع دست‌نوشته‌های آل احمد هم اشاراتی می‌کرد تا افکار عمومی نسبت به موضوع حساس شود... [و این] هشداری بود خطاب به کسانی که دست‌نوشته‌های مزبور در اختیارشان بود، تا بدانند که چشم‌ها باز است و فرصت و اجازهٔ سوءاستفاده نخواهند داشت»! (ص ۳۳).

پیوند یادداشت: https://t.me/OmidTabibzadeh/100
        

26

          
نمی‌دانم جلال، وقتی در چهاردهم مرداد ۱۳۳۵، پس از یک دور به سرقت رفتن یادداشت‌های روزانه‌اش، تصمیم گرفت که مجدداً روزانه‌نویسی کند، اطلاعی داشت از اینکه سال‌ها پس از فوتش عده‌ای پیدا می‌شوند که خانه و زندگی‌اش را زیر و رو کنند و از نزدیکانش در ایران و غیر ایران، سراغ دست‌نوشته‌های روزانه‌اش را بگیرند و به چاپ برسانند یا خیر. او در این روزنوشت‌ها در بیان مسائل زندگی شخصی خود آن‌قدر صریح است که سخت می‌توان باور کرد کسی این‌چنین بی‌پرده خودافشایی کند و از قضاوت آیندگان، نهراسد. این البته به نظر من خاصیت شاهکارنویس‌هاست، فارغ از اینکه این جلال باشد یا نباشد.
از سویی جلال، در یکی از برهه‌های بحث‌برانگیز تاریخ ایران ایستاده است و به گواه کتاب غرب‌زدگی‌اش نسبت به حساسیت زمانی که در آن زیست می‌کند بی‌اطلاع هم نیست، پس پربی‌راه نیست اگر بگوییم او پیش‌بینی می‌کرده که روزی قرار است نامش نقل محافل دوستان و دشمنانش گردد و ۵۵ سال بعد از فوتش نیز نامش و تصویرش برود روی جلد مجله کتابنامه‌ای که چندان هم دوستش ندارد. این مرد بحث‌برانگیز بهتر از ما می‌دانسته که در چنین شرایطی، دست‌نوشته‌های روزانه‌اش در سال‌های بعد از او، برای دوستانش خواندنی خواهد بود و برای مخالفینش، خواندنی‌تر!

او در نوزدهم مرداد ۱۳۳۹ می‌نویسد: «… خوب این اباطیل هم به هزار صفحه رسید، گاهی فکر می‌کنم رها کنم و آنچه را هم سر قدم رفته‌ام، بریزم دور. باز گاهی می‌گویم: نه. چرا؟ عمرت را در این سطور نهاده‌ای که با همه ابتذال و حماقت و کثافتش، معرف خوبی است. برگردان ناخودآگاه و شاید دقیقی است از عمر هدری که در این ملک می‌گذرانی. حوصله‌اش را کردی و ورقی و قمی می‌زنی و حوصله هم نکردی که هیچ. به هر صورت در عرض چهار-پنج سال شده است هزار صفحه…»

پس جلال هم مردد است که روزنوشت‌ها یا به قول خودش اباطیلش، که البته عنوانی‌ست که به همه نوشته‌هایش نسبت می‌دهد ارزش ماندن دارد یا نه. در نهایت پاسخش به نگه‌داشتن دست‌نوشته‌هایش مثبت است. هرچند هیچ وقت اقدامی برای چاپ آن‌ها نمی‌کند و اگر نبود تلاش‌های محمد حسین دانایی، خواهرزاده‌اش که ۴۰-۵۰ سال بعد مصرانه دنبال یادداشت‌ها بگردد و اقدام به چاپ آن‌ها کند، امروز کتابی تحت عنوان «یادداشت‌های روزانه جلال آل احمد» روی پیشخوان کتاب‌فروشی‌های خیابان انقلاب قرار نمی‌گرفت. کتابی که هر چه نباشد، بهانه‌ای‌ست برای دوباره سخن گفتن از جلال پس از نیم قرن!

«یادداشت‌های روزانه جلال» عنوان کتابی است که در کل ۵۱۲ صفحه‌اش، چیزی کم‌تر یا بیشتر از همان‌چه که در عنوان گفته، با خود ندارد. مهم‌ترین ویژگی کتاب این است که مواجهه‌ای بی‌پرده و بسیار صریح با زندگی و جهان جلال آل احمد به دست می‌دهد. فارغ از اینکه دوست‌دار جلال باشید یا خیر، این مواجهه از این جهت خواندنی‌ست که جلال پیش از آنکه جلالِ «از رنجی که می‌بریم» و جلالِ «مدیر مدرسه» باشد، تمثالی است از نوع روشنفکر انسان ایرانی در یکی از پیچیده‌ترین برهه‌های تاریخ معاصر که یک پا در خانواده سنتی ایرانی دارد و یک پای دیگر در سبک زندگی متجددانه‌اش. برای ایرانی معاصر، که هنوز دست‌وپایش به چنین چالش‌هایی گیر می‌کند خواندن خودافشایی‌های جلال در فهم حقیقت اتفاقی که با ورود تجدد بر متن زندگی انسان ایرانی رخ‌داده است، خالی از لطف نیست. نوشته‌هایی از جلال که گویی همان نجواهای ذهنی هر روز ماست. برای مثال آن‌جا که جلال در نامه‌ای به سیمین دانشور، همسرش می‌نویسد: «من گاهی فکر می‌کنم که یک عمر واخوردم، سرخورده و وازده شده‌ام. گیر کرده‌ام میان ادب و سیاست و از هر دو مانده‌ام. گیر کرده‌ام میان مدرنیسم و عهد بوقی بودن و باز وازده شده‌ام. گیر کرده‌ام میان قناعت و انزوا و جبروت قدرت و باز سَرخورده‌ام. نه این را دارم و نه آن را. گیر کرده‌ام میان عشق و عقل.»
ویژگی دیگری که این کتاب را خواندنی می‌کند، البته بیشتر برای نویسندگان و اهالی قلم، این است که این کتاب فرصتی است برای تماشای جهان از زاویه دید یک نویسنده. گاهی از استفاده ابزاری اطرافیانش از قلم‌ش گلایه می‌کند، گاهی که سخت در مضیقه است دخل و خرج زندگی‌اش را به هم برساند و گاهی که مردد است داستان جدیدش را با اول‌شخص بنویسد یا سوم شخص و دلایلش را توضیح می‌دهد و وقتی که در انتخاب نام داستانش از در «پیِ آب» و «آب و آدم» در نهایت به «نفرین زمین» می‌رسد. در همین لحظه‌هاست که از زندگی‌اش به عنوان یک نویسنده گلایه می‌کند و می‌گوید: «خنده‌دارتر از همه، کار ادبی کردن است. بنشین و جان بکن و چیزی چاپ کن. که می‌فهمد؟ که می‌خواند؟ که جواب آدم را می‌دهد؟ هیچ‌کس!» جایی از کتاب دلهره‌اش را که فکر می‌کنم دلهره همه‌ی نویسندگان جهان باشد، زمزمه می‌کند که: «… بالاخره این کار اساسی را کی دست خواهم گرفت؟.... چه فایده آن فصل‌های نامرتب و سرهم بسته‌نشده که نوشته‌ام؟ مثل هزاران صفحه دیگر از یادداشت و قصه نیمه‌تمام، همه‌اش فدای یک کتاب حسابی، یک حرف حسابی! آره یک حرف حسابی. و حرف حسابیِ من چیست؟»
        

2