سامان

تاریخ عضویت:

آذر 1403

سامان

@saman70

25 دنبال شده

86 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
سامان

سامان

17 ساعت پیش

        دکتر رحمان قهرمانپور در این کتاب انتخابات ریاست جمهوری در ایران رو به طور کامل و از زوایای گوناگون بررسی می‌کنه و در پی این مساله است که نشون بده انتخابات در ایران غیرقابل پیش‌بینی، در یک بازه زمانی حدودا یک ماهه و خیلی سریع انجام میشه. فصل سوم این کتاب که طولانی‌ترین فصل کتاب هم هست رو باید جان کلام و شالوده اصلی تفکرات نویسنده در مورد موضوع مطرح شده دونست. او پس از طرح مباحثی در مورد اهمیت انتخابات ریاست جمهوری بحث اصلی خودش رو شروع می‌کنه و در فصل سوم رویکردهای نظری در تحلیل انتخابات ریاست جمهوری رو یکی یکی بررسی می‌کنه. سعی می‌کنه موضوع از تمام ابعاد بررسی بشه و عواملی رو در این مساله ذکر می‌کنه. زبان قهرمانپور در این کتاب پیچیدگی نداره و با یک بیان مناسب و مناسب همه کتاب نوشته شده. با خود آقای قهرمانپور  از برنامه های گوناگونی که عمدتا در فضای مجازی شرکت می‌کنند آشنا شدم. انسانی منطقی که روی زمین واقعیت حرفاشو می‌زنه و اهل نگاه سانتی مانتال یا هیجانی نیست و تمام سعیش بر اینه که موضوع مورد نظر رو از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار بده.همین ویژگی در کتابی هم که نوشته شده مشهود و ملموسه. چاپ اول این کتاب سال 94 بوده و مثال هایی که نویسنده برای پیشبرد کلامش استفاده کرده حول انتخابات 92 بوده . یک بخش از کتاب تحلیلی از مناظرات سال 92 ارائه میده که حاوی نکات جالبی بود. او مناظرات ریاست جمهوری رو بیشتر از دیدگاه افراد بی طرف و غیرحزبی تحلیل می‌کنه و نشون میده شیوه کلی مناظرات و عملکرد هر کدام از کاندیداها چه تاثیری بر این گروه رای دهنده داره.به عنوان نکته پایانی از پاسخ‌گو نبودن تحریم انتخابات میگه و چهار دلیل میاره. به طور کلی کاری که آقای قهرمانپور در این کتاب می‌کنه بسیط و جامع دیدن سوژه مد نظرشه.در این کتاب این سوژه انتخابات ریاست جمهوری است. او سعی می‌کنه نور بر همه قسمت‌ها بتابونه تا زوایایی که بعضا پیش میاد مخاطب نبینه و بهش توجه نکنه، مورد توجه مخاطب قرار بگیره. از اونجایی که اکثر مثال ها در مورد انتخابات 92 بود و حتی مناظرات فیلم تبلیغاتی نامزدها رو هم بررسی کرده، کمی حس تاریخ مصرف گذشتگی بهم دست داد. قطعا اگر کتاب رو همون سال 94 می‌خوندم این بخش های کتاب جذابیت بیشتری داشت.این مساله در مورد مثالها است و گرنه رویکردهای نظری مورد بررسی قرار گرفته، هم‌چنان موضوعیت داره.از ایشان کتاب های مختلفی تالیف و ترجمه شده که در آینده نزدیک به برخی کتب ترجمه‌ایشان سر خواهم زد.
      

6

سامان

سامان

دیروز

        این نسخه‌ای که من خوندم با این چیزی که چشمه چاپ کرده تفاوت داره. من کتاب چاپ 1355 انتشارات آگاه رو خوندم که به همین نام " ماهی زنده در تابه" منتشر شده و شامل چهار داستان به نام‌های " ماهی زنده در تابه" ، " بهار می‌آید" ، " مردی که دمرو می‌خوابد" و "قانون شب" هستش و کتابی که چشمه چاپ کرده شامل پنج داستان که "ماهی زنده در تابه" و "بهار می‌آید" تکرار شده و همچنین داستان‌های " آتش که بگیرد" ، " او مرد خطرناکی است" و " یک داستان واقعی" به مجموعه اضافه شده.

به جز داستان اول ، سه داستان بعدی رو دوست نداشتم. داستان اول هم نسبت به بقیه بهتر بود وگرنه داستان معرکه ای نبود. تو داستان ماهی زنده در تابه ما با درونیات مرد بدخلق و عصبی مواجه میشیم که بعد از ده سال کار در بانک از وضعیت کاریش خسته شده و میخواد استعفا بده. مردی که بیشتر درون گراست و با ارتباط برقرار کردن با بقیه مشکل داره و حرف هایی که میخواد بزنه رو اکثرا نمی‌زنه و بیشتر درگیر خشم خودش شده. حرفی از این خشم تلنبار شده زده نمیشه. همه داستان های این مجموعه مثل برشی از یک مجموعه هستند.داستان های بعدی مجموعه یکی در مورد زوجی بود که درگیر بچه دار شدن/نشدن بودند و دیگری یک کارمندی که یه تحولاتی درش رخ داد که قابل درک نبود و داستان آخر هم داستانی با تم خیانت بود که واقعا عجیب و غریب بود از بس منطق نداشت. ضعف منطق روایی در تمام داستان‌های این مجموعه مشهود بود.شخصیت ها و اقدامات و تصمیماتشون قابل درک نبود.تغییراتی که درشون رخ میداد بیشتر از اینکه از یک دلیل و منطقی پیروی کنه از میل نویسنده برای این تغییر بدون رعایت بایدها/نبایدها ی این تغییرات صورت گرفته بود...اولین تجربه من از مرحوم ایرانی جالب نبود ولی احتمالا زیاد کتاب دیگر ایشون یعنی زنده باد مرگ که بعد از دهه ها و به تازگی توسط نشر وال چاپ شده و داستانی است در خلال انقلاب 57 رو خواهم خواند.به این امید که آن کتاب از این مجموعه داستان بهتر باشد.
      

28

سامان

سامان

3 روز پیش

        کم ملات!

در معیت پرزیدنت سفرنامه ایست از سیدجواد موسوی که در سه سفر استانی ابتدایی حسن روحانی همراه او بوده و کتاب حاصل مشاهدات او از این همراهی است.. من چون از حسن روحانی خوشم میاد این کتاب رو خریدم و خوندم. میدونم احتمالا شاید 24 نفر از هم از اون 24 میلیونی که به شیخ حسن رای دادند، الان پای رایشون دیگه نیستند و یا گردن نمی‌گیرند و یا پشیمون شدند اما من یکی از رایی که دادم کاملا راضی‌ام و ازش دفاع می‌کنم. سید جواد موسوی سعی کرده به عنوان کسی که سال 92 به روحانی رای داده و چهره ایست کاملا ضد احمدی نژاد که در جای جای کتاب بهش اشاره می‌کنه و البته کسی که علاقه‌ای به سیاست نداره و به طور کلی وطن دوسته این کتاب رو نوشته.اینها ادعاهایی است که خود نویسنده داره . سعی کرده یک طنز یواشی هم به روایتش اضافه کنه.حاصل کار بد نشده. همونقدر که طنز لوسی نشده به نظرم خوبه! از طرفی هم متن حوصله بر و کسل کننده نبود. خوزستان، هرمزگان و سیستان و بلوچستان سه استانی ایست که اولین مقاصد روحانی در سال 92 بودند و سید جواد موسوی هم در معیت پرزیدنت بوده. موسوی میتونست خیلی بیشتر و بهتر روایتگر باشه و از این سه استان چیزهای بیشتری بگه.یا از مردمانش . مثلا دو روایت از خوزستان زمان سخنرانی روحانی که بهشون اشاره کرده بود جالب بود.اولی جایی که روحانی مشغول سخنرانی در جایگاه شده و مردمانی که در استادیوم جمع شدند هم و غمشون رسوندن نامه به روحانی و استمداد برای مشکلات زندگیشون هستند و سعی می‌کنند با افراد پایین جایگاه که یکیش نویسنده این کتاب هست، راه ارتباطی پیدا کنند تا از غمهای بیشمار زندگیشون کم کنند. همزمانی این اتفاقات جالب بود.جای دیگر باز هم در یکی از شهرهای خوزستان میگه که روحانی مشغول سخنرانی بود و مردی خیلی ذوق و شوق نشون میداد.با هر جمله روحانی به وجد میومد و کلی کیف میکرد تا اینکه روحانی گفت : در فرصت‌های شغلی و در مسائل اجتماعی، بین زنان و مردان تفاوتی نیست...موسوی اینجا میگه مردی که تا پیش از این کلی روحانی رو تشویق میکرد و کلی جمله زنده باد دکتر و خیلی آقایی و نوکرتم و امثالهم به روحانی حواله میداد، با شنیدن این جمله از روحانی چنان دمق شد که انگار دچار شکست عشقی شده!( انگار دچار شکست عشقی شده رو من برداشت کردم) این روایت سیدجواد موسوی به خوبی فرهنگ مرد سالارانه قوی و بعضا میشه گفت ضد زن اون نواحی رو نشون میده.چه خوب که اینها روایت شده و این نشون میده سیدجواد موسوی میتواند روایتگر خوبی باشه.اما..یک امای بزرگ وجود داره. اونم اینکه این شکل روایت در همین حد بود و در دو سفر بعدی آنچنان چیز دندان گیری به مخاطب ارائه نمیشه. روایتگری از فقر در دو استان بعدی و اشاراتی مختصر در این موضوعات و پرداختن بیش از اندازه نویسنده به سخنان روحانی در طول این سه سفر همه و همه برای من حکایت کم ملاتی این سفرنامه رو داشت. اینکه نویسنده از خوبیهای روحانی میگفت و این بیان خوبی به تملق و چاپلوسی نرسیده بود حسن خوبی بود.بیان خوبی که منجر به تملق بشه برای من یکی دافعه زیادی داره.در این زمینه سیدجواد موسوی نمره قابل قبولی می‌گیره. جاهایی از سفرنامه غم انگیز بود.اونجایی که از امید به آینده می‌گفت و حالا بعد از اون همه سال وقتی نگاه می‌کنم یاد اون امید فراوانی میفتم که دیگه الان نسبت به کشور ندارمش.شاید این خودش بزرگترین تفاوت امروز و سال 92 من نسبت به اتفاقات کشور باشه.امیدی که از دست رفت و تجربیات تلخی که طی این سالها داشتیم و همچنان داریم. دوست داشتم متنفر بودن موسوی از سیاست رو به ادعای خودش، در لا به لای سطور سفرنامه اش ببینم نه اینکه صراحتا بیان بشه اما چیزی جز غر و لند ندیدم.غر و لندی که به  بدی جای خواب و نبود چایی و امثالهم خلاصه میشه. در کل سفرنامه میتونست خیلی غنی تر از این نوشته بشه. صداقت رو از نوشته ها و روایت او حس کردم اما کاش این صداقت با طرح مسائل بیشتری همراه بود....
      

5

سامان

سامان

1404/3/5

        3.7

چوب برها نوشته برنهارد مثل بقیه آثاری که از این نویسنده خوندم بسیار بی‌رحمانه، سرد، تاریک و خشن بود. او در این اثرش با لحنی گزنده و بسیار صریح به نقد هنرمندان می‌پردازه و تیغ تیز نقد خودش رو به هنرمندان روانه می‌کنه. هنرمندانی که به زعم برنهارد درسته شیک و پیک و فرهیخته به نظر می‌رسند اما پوچ بزرگی بیش نیستند و اون فرهیختگی چیزی جز فرهیخته نمایی نیست. او نقاب این جماعت رو کنار می‌زنه و با ادبیات رک و بی‌رحم خودش تصویر واقعی این جماعت رو نشون میده. داستان در چند ساعتی که راوی بی نام ما در مهمانی شرکت کرده می‌گذره. او دوستی داشته به نام جوانا که خودکشی می‌کنه.پس از شرکت در مراسم ختم او، خانواده آرسبرگر رو می‌بینه و اونها، راوی بی نام رو به مهمانی شام هنری دعوت می‌کنند. او در طول مهمانی در صندلی راحتی می‌نشینه و مدام در ذهن خودش شخصیت های حاضر در مهمانی رو نقد می‌کنه و در این بین گذری هم به گذشته می‌زنه و اطلاعاتی از این جماعت در قدیم میده.داستان‌های برنهارد ( تا اینجا که من خوندم) قصه محور نیستند.اینطور نیست که از موقعیت الف در اول داستان با کلی اتفاقات به موقعیت ب در انتهای داستان برسیم. در همین داستان، در واقع ما سفری پرپیچ و خم به ذهن راوی بی نام داریم و متوجه میشیم در این مهمانی پر زرق و برق این آدم گوشه نشین که علاقه‌ای هم به صحبت با بقیه نداره، چه افکاری در سرش داره. یک سری المان‌هایی در این داستان بود که در بقیه آثار برنهارد هم دیده بودم. انتخاب راوی بی نام، سفر به درون و بهتر بگم اعماق ذهنیت منفی او، تنفر از وطن و نقد بی رحمانه به همه چیز و همه کس. داستان به صورت یک مونولگ پیش میره و مثل یک پاراگراف 184 صفحه ای روایت میشه. هیچ توقفی در کار نیست. خواندن آثار برنهارد برای من هیچ‌گاه ساده نبوده.این اثر هم همین ویژگی ها رو داشت. سختی کار هم بی رحمی عجیب و غریب و صراحت بیش از اندازه و مطلق گرایی او در نقد به اون شخص یا مساله ایست که داره انجام میده. شاید همذات پنداری کامل با شخصیت‌های داستان‌های برنهارد ممکن نباشه.شاید شخصیت خلق شده توسط او دور از ذهن و آزاردهنده به نظر برسه، اما برای من یکی اینطوری است که شخصیت و جهانی که برنهارد در این اثرش خلق کرده، توانایی این رو داره کاملا منو درگیر خودش بکنه و جاهایی حس گیر افتادن در گردباد تند او رو داشته باشم. راوی بی‌نام داستان چوب برها، دچار نوعی تناقض فکری هم در درون خودش هست؛ جایی که لب به اعتراف باز می‌کنه و میگه:

«... اینکه وین، شهری که آن را منزجز کننده می‌دانستم و همیشه آن را منزجر کننده یافته بودم، ناگهان یک بار دیگر بهترین شهر دنیا، وین من، وین محبوبم شده بود و این مردمی که همیشه از آنها نفرت داشته بودم و هنوز هم نفرت داشتم و نفرتم از آنها ادامه می‌یافت، هنوز بهترین مردم دنیا بودند: من از آنها متنفر بودم، با این وجود به نحوی دلم برایشان می‌لرزید، من از وین متنفر بودم، اما به نحوی دلم برایش می‌لرزید، من این مردم را لعنت می‌کردم، با این حال نمی‌توانستم دوستشان نداشته باشم، من از وین متنفر بودم با این وجود نمی‌توانستم دوستش نداشته باشم....»

برنهارد یکی از متفاوت ترین نویسنده هایی است که تا به امروز ازش چیزی خوندم. آنچه که در آثار او می‌بینم ، جای دیگری ندیدم.یک جهان مخصوص خود، یک جهان ابدا غیر دوست داشتنی خلق می‌کنه که درسته این جهان ، دوست داشتنی نیست اما نمی‌تونمم نادیده‌اش بگیرم! شاید ما هر چه قدر در زندگی مشکل داشته باشیم، درک کامل شخصیتهای برنهارد سخت باشه و اصلا جاهایی هم تحمل این حجم بدبینی و سیاهی نباشه اما قابل چشم پوشی هم برای من نیست.به نظرم این برمیگرده به تبحر و قدرت بالای نویسنده.تو ادبیات شاید ما خیلی اوقات دنبال این می‌گردیم که بخشی از خودمون رو در شخصیتی پیدا کنیم و از این یافتن خود در دیگری ذوق زده میشیم اما به گمانم اگر با شخصیت‌های داستان هم فاصله داشتی باشی و باز هم سمت اثر بمونی، باید اعتبارشو رو به نویسنده بدی. برنهارد تا اونجایی که کمی ازش خوندم، فکر می‌کنم همیشه بخشی از وجود و تفکرات خودش رو در شخصیت‌ها می‌گذاره. او به شدت از وطنش بدش میومد و آدمی بود صریح اللهجه و تندمزاج.در مصاحبه ای ازش پرسیده بودند، سرنوشت کتابهات برات مهمه؟که اونم در پاسخ گفته بود سرنوشت خودمم مهم نیست چه برسه کتابهام!

 به جلد کتاب نگاه کنید. یکی از بهترین جلدهای کتابی بود که باهاش مواجه شدم.کاملا مرتبط با فضای داستان. مردی که روی صندلی راحتی خودش نشسته.کلافه و بی حوصله به نظر میرسه و در سیطره افرادی است که در حال گپ و گفت (شایدم مخ زدن،استغفرالله) هستند. و حالا مخاطب در طول کتاب میره وارد مغز این پیرمرد بدعنق میشه. این انتخاب شماست که وارد جهان فکری این پیرمرد بشید یا نه؟
      

13

سامان

سامان

1404/3/3

        کتاب حاصل گفت‌و‌گوهای یانوش جوان با کافکا نویسنده مشهور  در سالهای پایانی عمرشه. او از طریق پدرش با کافکا آشنا میشه و با هم دیدارهای زیادی انجام میدند و در خلال این دیدارها ، ما با نظرات کافکا در موضوعات گوناگون آشنا میشیم. واقعا چیزی زیادی نمیشه از کتاب گفت.از اون کتاب‌هایی است که خود خواننده در صورت علاقه میتونه سمتش بره . من یه بایدی که برای خودم تعیین کردم، خوندن از نویسندگان تاثیرگذار در تاریخ ادبیاته. چه در عصر خودش و چه بعدها و حتی عصر حاضر نویسندگانی داریم که تحت تاثیر کافکا قرار گرفته اند و از این جهت کافکا خوانی واسم مهمه. بعد از مسخ و نامه به پدر این سومین کتابی بود که ازش می‌خوندم و  هم‌چنان در حال کشف دنیای کافکا هستم.سفر جذابی است و اینکه در نهایت دوست داشته باشم یا نه، در درجات بعدی اهمیت واسم قرار داره...به نظرم اگر کسی بخواد کافکا بخونه و نیاز به یه سوخت محرک داشته باشه، حدسم اینه این کتاب می‌تونه اون سوخت محرک برای شروع کافکا خوانی باشه.
      

16

سامان

سامان

1404/3/1

        کتاب ایدئولوژی‌های سیاسی  سعی می‌کنه در هر فصل به طور خلاصه از پیدایش و سیر تطور ایدئولوژی‌ها صحبت کنه. هر فصل رو یک نفر نوشته و البته خود آقای اکلشال که اسمش روی کتاب درج شده، زحمت نوشتن دو فصل رو به عهده داشته. مطالبی که تو کتاب در موردشون حرف زده میشه عبارتند از : ایده ایدئولوژی، لیبرالیسم، محافظه کاری، سوسیالیسم،ناسیونالیسم، فاشیسم، زیست بوم گرایی و فمنیسم. چند نکته در مورد کتاب حائز اهمیته که سعی می‌کنم بهشون اشاره کنم. اول اینکه مخاطب نباید انتظار جزئیات فراوان داشته باشه. یه نگاه به حجم کتاب(حدود 400) و تعداد بالای فصل‌های کتاب داشته باشیم متوجه می‌شیم که هدف نویسندگان ارائه یک تصویر کلی از اون ایدئولوژی است. طبعا هر کدوم از  فصل‌های کتاب، به طور مجزا و توسط نویسندگان مختلفی در موردشون مطالب زیادی نوشته شده که مخاطب با علاقه به هر کدوم از اونها میتونه مسیر مطالعاتیش رو ادامه بده. نکته بعدی این که سعی شده در همین صفحات کم هر فصل مسیر تطور و تحول بررسی بشه و قرائت‌های گوناگون افراد مختلف از اون ایدئولوژی طی بازه های زمانی مختلف گفته بشه. اینکه چه شاخه هایی از اون ایده به وجود آمد و چه برداشت‌های شد و چه تغییراتی داشت. جالب بود این قضیه و به تعریف صرف، بسنده نکرده بود اما تعداد بالای اشخاص هر فصل و تعاریف و برداشت‌هایی هم که داشتند، کمی اختلال ایجاد می‌کرد و کار مطالعه رو دشوار می‌کرد. به شخصه فصل مربوط به فاشیسم و فمنیسم رو بیشتر از فصول دیگه دوست داشتم. نویسندگان این دو فصل مطلب رو منسجم تر بیان کرده بودند. همیشه نسبت به کتاب‌هایی که هر فصل نوشته یک نویسنده است و کتبی که از روی سخنرانی جمع آوری شدند، یه تردیدی دارم اما در مورد این کتاب مشکلی از این بابت نبود و مطالب شسته رفته بیان شده بود و آنچنان تفاوت زیادی بین فصول برای من یکی قابل مشاهده و درک نبود. ترجمه آقای قائد میتونست روانتر باشه و گاهی یه سکته هایی به متن میداد اما مشکل حادی که منجر به نفهمیدن مطلب بشه نداشت.در کل کتاب خوب و مفیدی بود که به نظرم ارزش مطالعه داره.اگر میخواید در مورد این ایسم ها اطلاعات کلی کسب کنید یا اگر یه اطلاعات مقدماتی دارید و میخواید تو یه کتاب یه گردآوری ازشون باشه کتاب میتونه رضایتتون رو کسب کنه و اگر در این زمینه مطالعاتی داشتید و به اصطلاح سطح مقدماتی و میانی رو رد کردید، باید به سمت سایر منابع برید و این کتاب مناسب کسی که مطالعه در این زمینه داشته نیست و براش کم بار به نظر خواهد رسید... 
      

11

سامان

سامان

1404/2/30

        تو کارهایی که از جناب دولت آبادی خوندم، این رو از همه کمتر دوست داشتم. یعنی باید بگم کلا دوست نداشتم. متاسفانه زبان اثر به شکلی بود که هر گونه ارتباط من با اثر رو ناممکن می‌کرد؛ حالا درک شخصیت و همذات پنداری و پیگیری مسیر داستان بماند! گنگی اثر چه در معرفی و شناخت شخصیت ها و چه در اتفاقاتی که در پیرنگ داستان رخ داد عامل دیگه ای بود که دوست نداشتم. من این نزدیکی یک دفعه‌ای شخصیت‌های داستان و خیلی چیزهای دیگه رو ابدا نتونستم باور/درک/هضم/ کنم.. داستان صد و سی صفحه است و اگر طولانی بود حتما نیمه تمام می‌ذاشتمش و ابدا زمانی صرفش نمی‎‌کردم و تنها دلیلی که کتاب رو تا انتها خوندم کوتاه بودنش بود. قصه گویی دولت آبادی هم در این اثر چنگی به دل نمی‌زنه.دولت آبادی جایی گفته که : «زمانی که این کتاب را می‌نوشتم، می‌دانستم که جوابی برای سوال‌هایش ندارم، من در آن لحظه فقط می‌دانستم که باید این‌ها را بنویسم و نوشتم.» من نمی‌دونم این حرف رو مختص این کتابش گفته یا کتاب دیگری ولی اگر این حرف رو در مورد یکی دیگه از آثارش هم زده باشه، می‌تونم بگم در مورد این کتاب هم تمام و کمال صدق می‌کنه.
      

7

سامان

سامان

1404/2/22

        یه کتاب فوق‌العاده خوندم.. همین اول کار باید بهش اعتراف می‌کردم. ایران و راه ابریشم نوین نوشته دکتر آرش رئیسی نژاد ، استاد اخراجی دانشگاه تهران و استاد فعلی دانشگاه هاروراد کتابی است بسیار روشنگر و خواندنی و آموزنده که نکات ژرف زیادی رو به مخاطبانش ارائه میده. خیلی از تصمیمات و دعواهای سیاسی کشورها یک لایه سطحی داره که شاید زیاد ازش صحبت بشه اما دلیلی بر اصلی بودن و مهم بودن محل دعوا نیست و یک لایه عمیق و پنهانی که با اینکه ازش کمتر حرف زده میشه ، ولی از اهمیت بیشتری برخورداره. رئیسی نژاد در این کتاب دست مخاطب خودش رو گرفته و با چراغ قوه که نه، بلکه با نورافکن مساله ای مهم رو به مخاطب نشون میده. راه ابریشم نوین ابر پروژه ای که چین در حال توسعه و گسترشش هست با جزئیات فراوان و داده های زیاد معرفی میشه. رئیسی نژاد سعی می‌کنه با یک نگاه همه جانبه ابعاد گوناگون راه ابریشم نوین رو توضیح بده. اینکه از قدیم این مسیر چه بوده، الان در چه وضعیتی قرار داره، چین چه اقداماتی انجام داده، مزایا و معایب این مسیر و همچنین فرصت ها و تهدیدهای این ابرپروژه.تلاش دولت‌های مختلف برای ایفای نقش در این مسیر و البته تلاشهای آمریکا برای مقابله با این پروژه بزرگ به خوبی و به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته. این کتاب یک دید بسیار جالب از رقابت آمریکا و چین نشون میده که اینجاست ما خیلی از دعواها و همچنین اختلافات کشورها رو میتونیم ذیل رقابت این دو کشور مشاهده کنیم.در حین خوندن این کتاب کانال یوتیوبی چراز گفت و گویی کوتاه با رئیسی نژاد در مورد مساله گرینلند داشت.ترامپ رئیس جمهور آمریکا چندین بار در همین ماه های اخیر تاکید بر خرید جزیره گرینلند داشته و عزم خودش رو جزم کرده که کنترل بر این جزیره رو از دانمارک بگیره. رئیسی نژاد ضمن ارائه یک تحلیل از آرزوی دیرینه آمریکایی ها برای کسب این جزیره و همچنین غنی بودن جزیره از منظر مواد معدنی و میلیاردها بشکه نفت مدفون زیر یخ ها، تحلیل دیگر و مهمتری هم ارائه میده و از اهمیت بالای این منطقه و به طور کلی شمالگان برای نفوذ آمریکا و مقابله با مسیرهای یخی عبوری چین صحبت میکنه. این کتاب هم از اهمیت بالای مسیرهای یخی و دریایی و خاکی و دالان های گوناگون حرف میزنه.اینجاست که رئیسی نژاد نشون میده چرا چینی که در گذشته طالبان رو گروه تروریستی معرفی میکرده، امروزه در حال همکاری باهاشه و حتی تحریم های آمریکا علیه ایران رو از همین منظر دور زدن ایران از مسیر ابریشم بررسی میکنه. اینجاست که بسیاری از رقایت های کشورها برای مخاطب مشخص میشه و اهمیت مسیر و جاده رو بهتر درک میکنیم و متوجه میشیم کشورها برای دور زدن کشور دیگر و مقابله با اون چه راه ها و مسیرهای جایگزینی رو هزینه میکنند. مثلا جایی در کتاب در مورد گروه کواد صحبت میشه.این گروه شامل چهار کشور آمریکا،ژاپن،استرالیا و هند میشه که نشون میده روابط امنیتی نظامی این چهار کشور به نوعی برای مقابله و مهار چین طراحی و اجرا میشه. این کتاب حتی نوع نگاه ما به اختلافات ایران و اسرائیل و ایران و آمریکا و رقابت های همسایه های ما مثل ترکیه رو به طور قابل فهمی میتونه تغییر بده. این کتاب نشون میده تحریم چه بلایی سر کشور آورده و چه فرصت های طلایی و بینظیری رو از ایران دریغ کرده.بحث اینجا ممنوعیت فروش نفت و صادرات و اینها نیست،نه، رئیسی نژاد در این کتاب نشون میده ایالات متحده برای حذف ایران از مسیرهای اصلی راه ابریشم نوین چه اقداماتی رو انجام داده. در این کتاب اهمیت رابطه 25 ساله ایران و چین هم از همین دید،مورد بررسی و توجه قرار گرفته و فرصتهایی که میتونه برای ایران داشته باشه رو توضیح میده. البته همانطور که در اوایل متن اشاره کردم معایب این طرح هم مورد اشاره قرار گرفته..آسیب های زیست محیطی، دیپلماسی بدهی چین که خیلی در موردش صحیت میشه و قضیه از این قراره که چین به کشورهای این طرح وام میده، کشور نمیتونه بازپرداخت داشته باشه و چین یک نقطه ارزشمند مثل بندر اون کشور رو به جای بازپرداخت وام مدت زمان طولانی مثل 99 سال اجاره میکنه! رئیسی نژاد به این مساله اشاره میکنه به موازات این طرح جغرافیایی و جاده ها و دالان ها، چین قصد داره یک مسیر ابریشم نوین دیجیتال رو هم گسترش بده که با همون خواسته های خودش همخوانی داره.خواسته هایی مثل اینترنت محدود و فیلتر گسترده و امثالهم . جامع دیدن این مسیر و بیان نکات مثبت و منفی در کنار هم، مساله ای بود که ارزش کار نویسنده رو برده بود بالا. فصل انتهایی کتاب رئیسی نژاد به مبحث سیاست گذاری می‌پردازه. او معتقده بعد از بررسی همه جانبه این مسیرها و فرصت ها و تهدیدهای اونها ، حالا وقت اینه که پیشنهادهایی برای سیاست گذار بده. فصل انتهایی کتاب مخاطبش تصمیم گیران و تصمیم سازان این مملکته. چهار دالان مهم رو که در فصول قبلی بررسی کرده رو به عنوان تهدید و فرصت مورد بررسی قرار میده و پیشنهاد میده برای رفع تهدیدهای دالان های کاسپین و میانی که برای امنیت ملی ایران مطلوبیت کمی دارند و مضر هستند و سپس برای دو دالان تاریخی شمالی و قراقوم-زاگرس که مطلوبیت زیادی برای ایران دارند چه باید کرد. پس از اون یک ده فرمان تجویز می‌کنه که شالوده اون اینه که در این رقابت ها و مسیرها و تهدیدها و فرصت ها ، سیاست گذار ما بهتره چه کارهایی بکنه و در چه حوزه هایی سرمایه گذاری کنه و در نهایت چگونه به قضیه نگاه کنه و تصمیم بگیره. یکی از این پیشنهادها که برام جالب بود تشکیل دو استان جدید بود.مکران شرقی و مکران غربی. از این نظر برام  جالب بود که در دولت پزشکیان، شخص رئیس جمهور و برخی همراهان او تاکیدی به جا به جایی پایتخت از تهران به سواحل مکران دارند.البته رئیسی نژاد حرفی از جابه جایی پایتخت نزده و صرفا به این اشاره داره مناطق اون ناحیه از کشور به دو استان تقسیم بندی بشه.

جمع بندی

کتاب بسیار ارزشمندی بود.البته این رو بگم که در این موضوع اولین کتابی بود که میخوندم و فعلا امکان مقایسه با آثار مشابه رو ندارم اما به صرف مطالعه همین کتاب راضی ام. متن از انسجام بالایی برخوردار بود. کاملا مشخص بود نویسنده میدونه چی میخواد بگه.او به مطالب ارائه شده تسلط کاملی داشت. بارها گفتم در متن که کتاب بسیار پر داده ایست و برای تسلط کامل به مطالب ارائه شده نیاز به خوندن بیش از یک بار داره اما برای اینکه یک تصویر کلی تو ذهنمون نقش ببنده و جرقه هایی در ذهن ایجاد کنه، یک بار خوندنش میتونه این مزیت ها رو داشته باشه.کتاب یک ضعف بسیار بسیار بزرگ داشت که جاهایی عصبی ام کرد و اونم اینکه نقشه ها و شکل های کتاب که زیاد هم بوند تقریبا اکثرشون ناواضح بودند که امیدوارم برای چاپ های بعدی کتاب تدبیری اندیشیده بشه. شاید چاپ و جمع آوری تمام اشکال و نقشه های کتاب و فراهم آوردن امکان اسکن و تماشا از این طریق راهکار مناسبی باشه. واقعا جا داشت یک امتیاز بابت این مساله از کتاب کم کنم! کتاب رو انتشارات دانشگاه تهران چاپ کرده. رئیسی نژاد دو کتاب تا به امروز منتشر کرده.یکی شاه و شطرنج قدرت در خاورمیانه و دیگری کتاب حاضر.هر دو کتاب به غایت خوب، خواندنی، پر نکته و مهم بودند و بعد از مطالعه هر دو این حس رو داشتم که واقعا به دانسته هام افزوده شده، و میتونم قضایا رو به شکل دیگری ببینم. راه ابریشم نوین تاکید صرف بر جغرافیا نیست بلکه زیرساخت های حقوقی و دیپلماسی و دیجیتال مورد نظر رو هم بررسی میکنه .
      

18

سامان

سامان

1404/2/11

        غیر منصفانه!

کتاب ماراتن صد ساله نوشته آقای مایکل پیبلزبری دست روی موضوع حساس و جذابی برای علاقه مندان به دنیای سیاست و سیاست خارجه گذاشته و در این کتاب او عوامل و عللی رو بررسی می‌کنه که به زعمش باعث شده چین از یک راهبرد پنهانی برای کنار زدن آمریکا استفاده کنه و در سال 2049 و پس از طی صد سال شماره یک جهان باشه. اساسا خوندن از چین به دلیل مرموز بودن و اینکه چه طور از دوران فاجعه بار مائو به اینجا رسیدند موضوع جالبی است. پیلزبری که سالها در اندیشکده های گوناگونی مسئول مطالعه در مورد چین بوده سمت‌های مختلفی هم در وزارت دفاع و همکاری هایی هم با کنگره داشته و از سال 2020 رئیس هیات سیاسی وزارت دفاع آمریکاست.این نکته رو بگم که کتاب در سال 2014 نوشته شده. کتاب خیلی روان و خواندنی نوشته شده و کتاب خشکی نیست. هم‌چنین کتاب برای من الهام بخش بود. علاقه‌ای که سالها به مطالعه در مورد چین داشتم رو شعله ور کرد و از این جهت برام کتاب ارزشمندی محسوب میشه.اما کنار این مسائل باید در مورد محتویات مطالبی که پیلزبری ارائه داده صحبت بشه که اینجاست که مشکلات عدیده من با کتاب شروع میشه.

حرف‌ها و ادعاهای پیلزبری شامل چند اصل کلی بود.چین ما رو دهه ها فریب داده. چین دروغ گفته. ما نفهمیدیم. ما نتونستیم درست بشناسیمش. چین فناوری رو از ما دزدیده و بی دلیل نگاهش به ما منفی است! این مسائل رو به طرق گوناگون در کتاب تکرار می‌کنه و با همین مسائل مطالب رو جمع بندی می‌کنه. خب مساله اینجاست، اگر چند دهه است نفهمیدین، و درست نشناختین و اونم داره فناوری می‌دزده ازتون و فریبتون میده، به نظرم همینا دلایل کافی است که لیاقت شماره یک بودن جهان رو ندارید. ناله های بعضا پرسوز و ریاکارانه پیلزبری در بخش های مختلف کتاب برای من گاهی مشمئز کننده بود. نگاه پیلزبری به روابط آمریکا و چین یک نگاه بر مبنای خیر و شر بود. او معتقده آمریکا قصد خیرخواهی داشته و همیشه این چین بوده که دست رد به سینه‌ی خیرخواهی های آمریکا زده. با یک شناخت کم و نه ژرف می‌تونیم به این برسیم که خیرخواه بودن آمریکا افسانه‌ای دروغینی بیش نیست که شاید فقط به درد همون مخاطب غربی و آمریکایی و یا یک فرد بی خبر از دنیا بخوره وگرنه نسبت دادن این صفات، بیشتر حالت یک شوخی بی مزه رو داره تا مبنای واقعیت.از طرفی اصل این خیر و شر دیدن ماجراها در عالم سیاست و سیاست خارجه خالی از اشکال نیست. سالها و دهه ها ایالات متحده به بهانه های واهی شیک و پیک مثل گسترش دموکراسی و امثالهم به دخالت در کشورهای ضعیف تر پرداخت و بمباران و تحریم‌های فلج کننده اقتصادی آورده‌ای بود که برای آن کشورها به ارمغان آورد. سرنگونی دولت‌های قانونی از طریق کودتا و پکیج گوناگونی از ظلم و جنایت چیزی بوده که به کرات استفاده شده. من نمی‌دونم اینکه چین ابرقدرت اول دنیا بشه به نفع دنیاست یا نه.متخصصان باید نظر بدند و من در حد نظر دادن در این رابطه نیستم. اما اینکه بیایم دنیا رو در زمان ابرقدرتی آمریکا نایس و زیبا جلوه بدیم و آمریکا رو خیرخواه بدونیم، چیزی نیست جز یک دروغ سازمان یافته.لااقل من خاورمیانه‌ای که بدبختی مردم عراق و افغانستان در جنگ های طولانی اطراف کشور خودم و تحریم‌های فلج کننده اقتصادی اعمال شده بر کشور خودم رو با گوشت و پوست خودم دیدم و احساس کردم، نمی‌تونم به ایالات متحده این‌چنین صفات نیکویی رو نسبت بدم. آقای پیلزبری جایی در کتاب می‌گه چین علنا داره از عمرالبشیر رئیس جمهور سودان حمایت می‌کنه که این حمایت‌ها خوب نیست.قبول آقای پیلزبری.شما درست می‌گی. ولی کشور شما تا چند ماه پیش که جولانی هنوز سوریه رو دست نگرفته بود جزو لیست افرادی بود که برای اطلاعاتی ازش به دست بیارید ده میلیون دلار پاداش گذاشته بودید و زمانی که جولانی وحشی، بشار اسد جنایتکار رو سرنگون کرد، این پاداش حذف شد.چرا؟! ملاک این تغییرات یک شبه چیست؟بر مبنای دموکراسی است؟ چرا الان دولت متبوع شما اعتراضی به کشتار وسیع مخالفان دولت توسط جولانی روزه سکوت گرفته؟ جایی از کتاب میگه در خلال جنگ بوسنی، ما اشتباهی یه موشک زدیم به سفارت چین و سه نفر مردند.یکی اومد به من گفت اماده شورش باشید و من گفتم شورش برای یک خطای سهوی؟!( چه قدر وقیح).بعد که چینی ها ریخته بودند دم سفارت آمریکا در چین و چهارتا سنگ زده بودند به خونه سفیر، یک روضه پرسوز خوند که بیا و ببین. آیا اگر چین و یا هر کشور دیگری، به سهو موشکی به سفارت مینداخت، پیلزبری و پیلزبری‌ها اینقدر ریلکس حرف از خطای سهوی می‎‌زدند و از کنار قضیه می‌گذشتند؟!پاسخ قطعا منفی است.

شاید حق با پیلزبری باشه و چین که ابرقدرت شماره یک دنیا شد، دنیا جای بدتری شد. اما ما خیری از ابرقدرتی آمریکا ندیدیم و به نظرم این خط واقعیت، نباید تحریف بشه. مدام حین خواندن کتاب عملکرد آمریکا رو تو این دهه ها جلو چشمم مرور میشد. یاد دونالد رامسفلد افتادم که سال‌ها می‌گفت عراق سلاح کشتار جمعی داره و پیدا کردیم و پیدا می‌کنیم و به خاطر همین حمله کردیم و از آخر هم به این رسید که درصد زیادی از اطلاعات نهادهای اطلاعاتی امنیتی دقیق نبوده!.به همین راحتی هم چه جانهایی در عراق از دست رفت. آقای پیلزبری خیلی ناراحت بود که در چین ملی‌گراهای تندرو سر کار هستند و افراد معتدل در تصمیم‌گیری‌ها دخالت زیادی ندارند.بد نیست ایشان نیم نگاهی به کابینه فعلی ترامپ بندازه.

کتاب ماراتن صد ساله علی رغم جذابیت شیوه روایت پیلزبری که قابل تحسین هم هست، کتابی بود بسیار دور از انصاف. آنچه که من می‌فهمم تفاوت زیادی داره با مطالبی که ایشان در کتاب ارائه داده. حدس میز‌نم این کتاب برای مخاطبی نوشته شده که روایت آمریکایی رو همیشه قبول داره. پرسش اصلی که باید همراه خواننده حین مطالعه این کتاب باشه اینه که : آیا روایت آمریکایی، کامل و دقیق و درسته؟
      

20

سامان

سامان

1404/2/7

        2.7

ابوتراب خسروی نویسنده این رمان که از شاگردان برجسته هوشنگ گلشیری حساب میشه، برداشتی از تاریخ داره؛ و بر مبنای برداشتش یک سه گانه معنایی رو نوشته. او معتقده تاریخ ما در طول مسیرش درگیر سه مساله تقدس، فرقه گرایی و خرافه بوده و بر این باور، به ترتیب رمان‌های افسار کاتبان، رود راوی و ملکان عذاب رو نوشته. رود راوی داستان فردی است به نام کیا از فرقه مفتاحیه که برای آموختن طب راهی هند میشه. اونجا بعد از دو سال ترک تحصیل می‌کنه و به فرقه مخالف مفتاحیه می‌پیونده.از طرفی عاشق فردی به نام گایتری می‌شه.او با عموش از طریق نامه‌نگاری در ارتباطه و اوضاع خودش رو به سمع و نظر او می‌رسونه.  بعد از مدتی عمو در نامه‌ای خواستار بازگشت کیا میشه. کیا می‌پذیره. پس از بازگشت تصمیم گرفته میشه که بخشیده بشه و در همین فرقه مفتاحیه مشغول به کار بشه، اما قبل از اون باید مراسم تسعیر روش انجام بشه تا این گناهش به زعم رهبر فرقه بخشیده بشه. مراسم تسعیر هم یک نوع مراسم شلاق زنی با آداب و رسوم خاص خودش بوده. در ادامه داستان ما سرنوشت کیا رو در این فرقه می‌خوانیم. یک بخش موازی هم وجود داره که کیا با مراجعه به کتب مرجع، تاریخ این فرقه رو می‌خونه و همانطور که می‌خونه مخاطب هم با این قسمت آشنا میشه. این بخش داستان که رجوع کیا به کتب مرجع هست از نثر سنگین و دشواری برخورداره که در قسمتی که توضیحاتی در مورد ساخت رصدخانه داده میشه این تکلف به اوج می‌رسه! به طور کلی رود راوی برای من اثر سخت خوانی بود.

اینکه نویسنده بر مبنای یک برداشت و اندیشه‌ای این رمان رو نوشته و یک فکر پشتش بوده ارزشمنده. آشنایی نویسنده به نثر کهن و استفاده از آن در آثارش هم نکته‌ایست قابل توجه. با توجه به اینکه اسفار کاتبان رو دوست داشتم، با میل زیادی این کتاب رو شروع کردم که میشه گفت خورد توذوقم! شباهت فرم روایت به اسفار کاتبان نمی‌تونم بگم حتما نکته منفی اما برای من کمی تو ذوق زننده بود.. اگر نویسنده از فرم دیگری برای داستانش استفاده می‌کرد بهتر بود. رود راوی 60-70 صفحه ابتدایی‌اش برای من خیلی جذاب بود اما همین بود و هر چه گذشت این جذابیت کمرنگ‌تر شد. انگار نویسنده هر چه داشت رو کرد و مابقی ادامه داستانی بود که آنچنان جذابیت و کشش(برای من) نداشت. گفتم که در قسمت‌هایی که کیا به کتب مرجع تاریخی رجوع می‌کنه نثر دشوار میشه.این دشواری در بخش ساخت رصدخانه برای من به نفهمیدن رسید و واقعا خیلی متوجه نشدم چی نوشته.از طرفی وجود این بخش در داستان رو اصلا درک نکردم.چه لزومی داشت این ماجرا در داستان ارائه بشه.با حذف این قسمت آیا به داستان خللی وارد میشه؟خیر..ریویوهای دوستان رو که می‌خوندم،دیدم این بخش مورد انتقاد برخی هم قرار گرفته بود. تو یک مستندی در مورد ابوتراب خسروی خود نویسنده داشت می‌گفت که مدت طولانی در مورد آشنایی با این بخش زمان صرف کرده.دستت درد نکنه آقای نویسنده که اثر رو از سر باز نکردی اما این تلاش زیادی که کردی، برای من خواننده با توجه به نامتجانس بودنش در اثر، قابل پذیرش و جذاب نبود. به نظرم زمانی که نثر داستان تغییر می‌کرد و کیا داشت کتب مرجع رو می‌خوند، فونت اثر به شکل مثلا ایتالیک در می‌اومد بهتر بود. غیر از ماجرای ساخت رصدخانه موارد دیگه‌ای هم بود که من زیاد نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و یک جورایی دلیل پرداختن نویسنده بهش رو درک نکردم. مثلا وقتی برای اولین بار کیا به مریض‌خانه سر می‌زنه صفحات زیادی صرف این مساله میشه که میشد خلاصه تر این قسمت نوشته بشه. آخرین نکته اینو بگم که مراسم تسعیر که در ابتدای داستان روایت شد، خیلی خوب و جذاب بود و کمی منو یاد فضای روزگار دوزخی آقای ایاز "رضا براهنی" انداخت...

رود راوی نتونست اون جذابیت اسفار کاتبان رو برای من تکرار کنه و اسفار از نظرم رمان درخشان‌تری بود. ملکان عذاب، آخرین قسمت این سه گانه رو هم خواهم خواند ولی نه به این زودی‌ها.ملکان عذابی که کمتر از دو اثر قبلی ابوتراب، مورد توجه و تحسین خوانندگان قرار گرفته!
      

30

سامان

سامان

1404/2/1

        کتاب عجیبی بود. بهتر از عجیب چیزی پیدا نمی‌کنم بهش نسبت بدم. کتاب از جملات کوتاه تشکیل شده.جملات دو سه خطی. چوران نظراتش رو در موضوعات گوناگون بیان کرده. از اون کتاب‌هاست که تکلیفم در حال حاضر باهاش زیاد معلوم نیست.باید زمان بگذره. باید مجددا بخونم. به نظرم پتانسیل این رو داره چند بار خوانده بشه.نمی‌دونم این ویژگی مثبتی است یا منفی! یه سری حرفهاش بدجوری به دلم می‌نشست و حال می‌کردم..یه سری حرف‌هاشم نمی‌فهمیدم..یه سری حرف‌هاش هم بی نهایت صریح و رک مثل یه سیلی محکم بود.باشه آقای چوران، خودمم می‌دونم اینا رو، ولی من برای زندگی تو این دنیای لامصب نیاز دارم گاهی یه چیزایی نادیده بگیرم و رومو بکنم اون ور و شتر دیدی ندیدی رفتار کنم،حالا نیازی نبود اینقدر رک بگی بهمون که مشتی...حسم بعد خوندن کتاب، مثه حس تنهایی بعد شلوغیه(حصین).نمی‌دونم چرا باید حس آهنگ رپ فارسی بعد خوندن کتاب فلسفی بیاد سراغم..
دوستانه عرض می‌کنم، اگر حال روحی مساعدی ندارید، سمت این کتاب نرید. میتونه مثل آتشی بر شعله های غمتون عمل کنه. فعلا نمره 3.5 رو براش لحاظ می‌کنم تا زمانی که مجددا بخونم و بتونم بیشتر هضمش کنم.
      

8

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.