زینب شوندی

تاریخ عضویت:

تیر 1403

زینب شوندی

@zeynabshavandi

18 دنبال شده

14 دنبال کننده

یادداشت‌ها

زینب شوندی

زینب شوندی

22 ساعت پیش

        

اولین و مهم‌ترین نقطه قوت این کتاب، سوژه است. کرانه‌ی باختری همیشه یکی از داستان‌دارترین  لوکیشن‌های جهان بوده است، پیامبران مهمی را به خود دیده است و نیز جنگ‌های بسیاری را. 
لبنان برای ما کشورِ کشف نشده‌ای است. غریبه نیست، اما پیچیده‌تر و لایه‌لایه‌تر از آن است که فهم عمومیِ کنونیِ ما را بتوان شناخت راضی‌کننده‌ای از لبنان محسوب کرد. جدا از فهم عمومی، در لایه‌ی نخبگان نیز کج‌فهمی از واقعیت‌های جامعه لبنان، بیداد می‌کند. این را رضا امیرخانی در سفرنامه‌ی لبنانش و ملاقاتی که با سیدحسن نصرالله دارد خوب بیان می‌کند.
در جهانِ پس از طوفان‌الاقصی نیز این منطقه‌ی سرسبز و حاصلخیز، هم‌چنان خبرخیز و داستان ساز است. نویسنده درست در چنین روزهایی است که بار سفر می‌بندد و از نوارِ زردِ مشکلات امنیتی، نظامی و مالی رد می‌شود تا هر طور شده خود را به لبنان برساند. درست در روزهایی که سفر به لبنان، آرزوی ناممکنِ خیلی از ما مردم عادی است، اما نویسنده خبرنگار سمجی است ک بدون تشریفات رسمی،  گاهی با بلیط قرضی و بدون غذای هواپیما و گاهی ترک موتور عضو حزب الله مسیرش را طی می‌کند. موضوع جاده کالیفرنیا بیش از آنکه لبنان باشد، لبنانِ در جنگ، لبنانِ پس از طوفان‌الاقصی است.  لحن شوخ و روان نویسنده، ذهنیت ساده و بدون تعارفش با خود و مخاطب و البته سماجت‌ش برای ته‌وتوی همه‌چیز را درآوردن از دیگر ویژگی‌های  این کتاب است  بنابر ذائقه‌ی مطالعاتی‌تان، می‌توانید خوب یا بد بدانید.
کتاب مملو از داستان‌ها و خرده روایت‌هایی است از اتفاقات غم انگیزِ این روزهای لبنان که نویسنده گاه به لطف تقدیر و گاه به مددِ سماجت‌ش به دست آورده. 
سفر ماجراجویانه نویسنده به درون حزب‌الله و مکالماتِ شکل گرفته در این حین نیز فرصت خوبی برای شناختی درونی‌تر و واقعی‌تر از حزب‌الله است.

      

0

1

        
نمی‌دانم جلال، وقتی در چهاردهم مرداد ۱۳۳۵، پس از یک دور به سرقت رفتن یادداشت‌های روزانه‌اش، تصمیم گرفت که مجدداً روزانه‌نویسی کند، اطلاعی داشت از اینکه سال‌ها پس از فوتش عده‌ای پیدا می‌شوند که خانه و زندگی‌اش را زیر و رو کنند و از نزدیکانش در ایران و غیر ایران، سراغ دست‌نوشته‌های روزانه‌اش را بگیرند و به چاپ برسانند یا خیر. او در این روزنوشت‌ها در بیان مسائل زندگی شخصی خود آن‌قدر صریح است که سخت می‌توان باور کرد کسی این‌چنین بی‌پرده خودافشایی کند و از قضاوت آیندگان، نهراسد. این البته به نظر من خاصیت شاهکارنویس‌هاست، فارغ از اینکه این جلال باشد یا نباشد.
از سویی جلال، در یکی از برهه‌های بحث‌برانگیز تاریخ ایران ایستاده است و به گواه کتاب غرب‌زدگی‌اش نسبت به حساسیت زمانی که در آن زیست می‌کند بی‌اطلاع هم نیست، پس پربی‌راه نیست اگر بگوییم او پیش‌بینی می‌کرده که روزی قرار است نامش نقل محافل دوستان و دشمنانش گردد و ۵۵ سال بعد از فوتش نیز نامش و تصویرش برود روی جلد مجله کتابنامه‌ای که چندان هم دوستش ندارد. این مرد بحث‌برانگیز بهتر از ما می‌دانسته که در چنین شرایطی، دست‌نوشته‌های روزانه‌اش در سال‌های بعد از او، برای دوستانش خواندنی خواهد بود و برای مخالفینش، خواندنی‌تر!

او در نوزدهم مرداد ۱۳۳۹ می‌نویسد: «… خوب این اباطیل هم به هزار صفحه رسید، گاهی فکر می‌کنم رها کنم و آنچه را هم سر قدم رفته‌ام، بریزم دور. باز گاهی می‌گویم: نه. چرا؟ عمرت را در این سطور نهاده‌ای که با همه ابتذال و حماقت و کثافتش، معرف خوبی است. برگردان ناخودآگاه و شاید دقیقی است از عمر هدری که در این ملک می‌گذرانی. حوصله‌اش را کردی و ورقی و قمی می‌زنی و حوصله هم نکردی که هیچ. به هر صورت در عرض چهار-پنج سال شده است هزار صفحه…»

پس جلال هم مردد است که روزنوشت‌ها یا به قول خودش اباطیلش، که البته عنوانی‌ست که به همه نوشته‌هایش نسبت می‌دهد ارزش ماندن دارد یا نه. در نهایت پاسخش به نگه‌داشتن دست‌نوشته‌هایش مثبت است. هرچند هیچ وقت اقدامی برای چاپ آن‌ها نمی‌کند و اگر نبود تلاش‌های محمد حسین دانایی، خواهرزاده‌اش که ۴۰-۵۰ سال بعد مصرانه دنبال یادداشت‌ها بگردد و اقدام به چاپ آن‌ها کند، امروز کتابی تحت عنوان «یادداشت‌های روزانه جلال آل احمد» روی پیشخوان کتاب‌فروشی‌های خیابان انقلاب قرار نمی‌گرفت. کتابی که هر چه نباشد، بهانه‌ای‌ست برای دوباره سخن گفتن از جلال پس از نیم قرن!

«یادداشت‌های روزانه جلال» عنوان کتابی است که در کل ۵۱۲ صفحه‌اش، چیزی کم‌تر یا بیشتر از همان‌چه که در عنوان گفته، با خود ندارد. مهم‌ترین ویژگی کتاب این است که مواجهه‌ای بی‌پرده و بسیار صریح با زندگی و جهان جلال آل احمد به دست می‌دهد. فارغ از اینکه دوست‌دار جلال باشید یا خیر، این مواجهه از این جهت خواندنی‌ست که جلال پیش از آنکه جلالِ «از رنجی که می‌بریم» و جلالِ «مدیر مدرسه» باشد، تمثالی است از نوع روشنفکر انسان ایرانی در یکی از پیچیده‌ترین برهه‌های تاریخ معاصر که یک پا در خانواده سنتی ایرانی دارد و یک پای دیگر در سبک زندگی متجددانه‌اش. برای ایرانی معاصر، که هنوز دست‌وپایش به چنین چالش‌هایی گیر می‌کند خواندن خودافشایی‌های جلال در فهم حقیقت اتفاقی که با ورود تجدد بر متن زندگی انسان ایرانی رخ‌داده است، خالی از لطف نیست. نوشته‌هایی از جلال که گویی همان نجواهای ذهنی هر روز ماست. برای مثال آن‌جا که جلال در نامه‌ای به سیمین دانشور، همسرش می‌نویسد: «من گاهی فکر می‌کنم که یک عمر واخوردم، سرخورده و وازده شده‌ام. گیر کرده‌ام میان ادب و سیاست و از هر دو مانده‌ام. گیر کرده‌ام میان مدرنیسم و عهد بوقی بودن و باز وازده شده‌ام. گیر کرده‌ام میان قناعت و انزوا و جبروت قدرت و باز سَرخورده‌ام. نه این را دارم و نه آن را. گیر کرده‌ام میان عشق و عقل.»
ویژگی دیگری که این کتاب را خواندنی می‌کند، البته بیشتر برای نویسندگان و اهالی قلم، این است که این کتاب فرصتی است برای تماشای جهان از زاویه دید یک نویسنده. گاهی از استفاده ابزاری اطرافیانش از قلم‌ش گلایه می‌کند، گاهی که سخت در مضیقه است دخل و خرج زندگی‌اش را به هم برساند و گاهی که مردد است داستان جدیدش را با اول‌شخص بنویسد یا سوم شخص و دلایلش را توضیح می‌دهد و وقتی که در انتخاب نام داستانش از در «پیِ آب» و «آب و آدم» در نهایت به «نفرین زمین» می‌رسد. در همین لحظه‌هاست که از زندگی‌اش به عنوان یک نویسنده گلایه می‌کند و می‌گوید: «خنده‌دارتر از همه، کار ادبی کردن است. بنشین و جان بکن و چیزی چاپ کن. که می‌فهمد؟ که می‌خواند؟ که جواب آدم را می‌دهد؟ هیچ‌کس!» جایی از کتاب دلهره‌اش را که فکر می‌کنم دلهره همه‌ی نویسندگان جهان باشد، زمزمه می‌کند که: «… بالاخره این کار اساسی را کی دست خواهم گرفت؟.... چه فایده آن فصل‌های نامرتب و سرهم بسته‌نشده که نوشته‌ام؟ مثل هزاران صفحه دیگر از یادداشت و قصه نیمه‌تمام، همه‌اش فدای یک کتاب حسابی، یک حرف حسابی! آره یک حرف حسابی. و حرف حسابیِ من چیست؟»
      

2

        سفر ناگهانی اردیبهشت ماهم به ترکیه، به بهانه‌ی شرکت در همایشی در خصوص فلسطین، برایم فرصتی بود برای آشنایی بیشتر با واقعیت‌های جهان اسلام.‌ از خلال گفت‌وگوهایی که با نمایندگان کشورهای مختلف در همایش مذکور داشتم، واقعیت توی صورتم خورد که دیوارهای مفهومی که تحت عنوان جهان اسلام برای خود برساخته‌ایم یا برایمان ساخته‌اند، یک قلعه‌یِ فرضیِ خودساخته است.‌
همین زمینه رغبت‌م به آشنایی بیشتر با  این مفهوم به مثابه یک واقعیت را فراهم کرد.  بدیهی است که بخش قابل توجهی از «جهان اسلام»  را کشورهای عربی تشکیل می‌دهند و این کتاب هم به همین دلیل شد یکی از موارد تیک خورده‌ی لیست خریدم از نمایشگاه کتاب امسال. 
کتاب را یک روزنامه‌نگار هندی تبار نوشته است؛ اما باید اعتراف کنم چهارچوب بندی و سیر روایت مشخص کتاب از نمونه‌های آکادمکیش، کم نمی‌آورد.‌
کتاب با بررسی تاریخی و انتقادی روال و زوال انقلاب‌های عربی، امکان شکل‌گیری ناسیونالیسم عربی در منطقه را موشکافی می‌کند و پس از آن به تحلیل آناتومی داعش می‌پردازد. دو پرونده ویژه ترکیه و پرونده ویژه یمن و فلسطین نیز در راستای تیتر اصلی کتاب در یفصل‌های پایانی بررسی می‌شوند.
نوشته شدن کتاب در سال ۱۳۹۹، یکی دیگر از دلایل جذابیت این کتاب است؛ وقتی کتابی درباره خاورمیانه نوشته می‌شود، در این منطقه‌ی ناآرامِ پیوسته در حال تحول، نمی‌تواند خیلی هم عمر کند و  محتوایش‌ تند به تند بیات می‌شود.‌ هر چند حتی این کتاب تازه چاپ هم، اکنون و در خرداد ۱۴۰۴، از سرعت رخداد وقایع عقب مانده است؛ بر ای مثال آنجا که احتمال موفقیت تحریر الشام در سوریه و احتمال حمله آمریکا بخاطر اسراییل به ایران را صفر می‌داند! هر چند دو گزاره‌ی مورد تاکید نویسنده, اکنون دیگر مثال نقض دارند، اما این چیزی از خواندنی بودن  کتاب کم نمی‌کند؛ چرا که گزاره‌های مورد تاکید نویسنده مشروط به وقوع شرط‌هایی هستند و طبیعی است که در فقدان شروط مد نظر نویسنده، نتایج نیز حاصل نشوند.
ذوق روزنامه‌نگارانه‌ی نویسنده خود را در نقل قول‌های گزارش‌گونه‌ای که از افراد می‌کند نشان می‌دهد و این گریز های گاه و بیگاه، به مثلا فلان شاعر سوری یا فلان جوان اهل ذوق فلسطینی که روزی دردلی نوشته، کتاب را قبراق و منعطف نگاه می‌دارد.‌
در کل می‌توان گفت در این موضوع بکر، این کتاب جزو خواندنی‌هاست، مخصوصا برای ما ایرانیان، که سرنوشت‌مان در موارد متعددی، تحت تاثیز اتفاقات جاری در کشورهای منطقه به ویژه کشورهای عربی است؛ موضوعی که اغلب فراموش می کنیم.
      

2

        خوش به حال سوره مهر که فاضلِ نظری را دارد! اصلا خوش‌به حال نوجوانی و جوانی من که نفس به نفسِ شعرهای او طی شد! هنوز یادم هست که اولین بار ، روی نیمکت ردیف اول کلاس، شادی اسحاقی‌نیا، هم کلاسی عزیزم، یکی از شعرهای فاضل نظری را خواند و من مبهوت و حیران اسم شاعرِ شاهکاری که شنیده بودم را از او پرسیدم. یادم هست شعر از کتاب ضد فاضل نظری بود. زنگ تفریح که خورد به اتفاق شادی از کتاب خانه مدرسه کتاب را امانت گرفتم. 
«نیست» مثل همه‌ی مجموعه شعرهای فاضل نظری، جهانی عاشقانه، فلسفی و عارفانه دارد.‌ در غزل‌هایش نمی‌توان بیتی پیدا کرد که اضافه باشد و این خاصیت قابل پیش بینی کتاب‌های نویسنده‌ای است که برای انتشار حریص نیست و سر وقت و حوصله و به معیار، کتاب منتشر می‌کند. 
نیست یک اندوهِ عاشقانه‌ی نجیب است که از شدت وقار و عمق و زیبایی‌اش، دوست نداری که به رغم اند‌وه سهمگینش پایان یابد. 
«نیست» از نظر من، از باقی مجموعه اشعار فاضل نظری، اندوهناک‌تر است و اگر تازه عاشق شده‌اید و احیانا خواستید به سیاق دیوان حافظ، به این کتاب تفألی بزنید، از الان بدانید که نتیجه خوب نیست؛ و شاعر این دیوان، حتی اتفاقی هم از یک وصل محقق شده‌، صحبت نمی‌کند.‌
      

2

        همین اول کاری بگویم که از خواندن این کتاب، پشیمان نیستم. دو سه ساعتی که یا حبیبِ داستان هم‌زندگی شدم و نشستم و برخاستم، به من خوش گذشت. قلم روان نویسنده و جملات شسته‌رفته‌اش باعث شد ذهنم برای نوشتن درمورد یک موضوع قدیمیِ خاک خورده، به حرکت بیفتد و چه چیزی بهتر از این! اما فارغ از استفاده‌ی شخصی‌ام از این کتاب، همه چیزش را دوست داشتم جز پایانش را. در حقیقت پایانِ نداشته‌اش را یا پایان نداشتنش را! 
نویسنده بعد از افرینش کلی شخصیت و پردازش داستان مختص هر کدامشان، در یکی از نفجارهای ناشی از حمله دشمن، همه را زیر آوار رها می‌کند و  خواننده‌اش را پشت دیوار نگاه می‌دارد. صفحه مقوایی جلد که آخرین صفحه کتاب است، دیوار می‌شود روبه‌روی خواننده‌ای که به یک امیدی خودش را تا پایان داستان کشانده بود. 
خلاصه که اگر معتقدید «گر دوست مقصد است، خوشا لذتِ مسیر» به احتمال بالا این کتاب را دوست خواهید داشت.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.