معرفی کتاب آواز بلند اثر علیاصغر عزتیپاک عمومیداستانایران آواز بلند علیاصغر عزتیپاک 3.7 12 نفر | 8 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 13 خواهم خواند 6 ناشر شهرستان ادب شابک 9786006889412 تعداد صفحات 140 تاریخ انتشار 1392/12/13 توضیحات کتاب آواز بلند، نویسنده علیاصغر عزتیپاک. رمان ادبیات ایران ادبیات داستانی لیستهای مرتبط به آواز بلند سجاد نجاتی 1402/1/16 کتابهای خوبی که در سال ۱۴۰۱ مطالعه کردم 22 کتاب سعی کردم کتابها رو به ترتیب اولویت قرار بدم. 3 68 یادداشتها محبوبترین جدیدترین سجاد نجاتی 1401/5/20 اولین تجربهی من از این نویسنده بود. بهنظرمجای پردازش بیشتری داشت...ولی در کل راضیکننده بود. 0 11 محمدرضا ایمانی 1401/3/14 به یک بار خوندن میارزه 0 4 مهدی رجبی 1402/3/9 داستانشو دوست داشتم گیرایی خوبی داشت 0 5 alef 1401/9/14 #كتاب #آواز بلند نوشته #علی_اصغر_عزتی_پاک روایت کوتاهی است از یک خانواده ای #همدانی در سالهای میانی جنگ. روایت تمامی #مادران چشم به راه #مفقودالاثرها و صبوری #پدرانی چون کوه؛ روایت #بمباران شهرها و خانه ها و #شهادت مردمان بیگناه و از بین رفتن #عشق ها و علاقه ها 0 13 حسن مجیدیان 1403/8/23 🔹 کتاب آواز بلند کتابی خواندنی با پایانی تلخ و دردآور راجع به روزهای جنگ و بمباران شهرها توسط رژیم صدام در شهر همدان. داستان مفقود شدن دایی هادی و جست و جو برای یافتن او و نجاتش از دست کومله و دلتنگی و انتظار پدر و مادر و داستانهای فرعیِ دیگری در جنب داستان اصلی. حکایت روحیات و تصمیمگیری ها و ثبات و تزلزل آدم ها در موقعیت های خطیر. انگار داستان زندگی ماست. اما آنجا که احساس میکنی با آمدن خبر شهادت هادی داستان به سرانجام خواهد رسید؛ ناگهان بمبی به خانه ای که داستان در آن اتفاق افتاده می افتد و.... کتاب آواز بلند اثر آقای علی اصغر عزتی پاک است از انتشارات شهرستان ادب. کوتاه است و خواندنی. #معرفی_کتاب #کتاب_داستان_بلند #انتشارات_شهرستان_ادب #آخرین_کتابی_که_خواندم 0 0 سید عباس حسینی مقدم 1402/4/19 آواز بلند نوشته ی علی اصغر عزتی پاک. جنگ عراق با ایران یکی بزرگترین واقعه های معاصر ایران است. دیدن این واقعه از دید انسان ها مختلف سبب می شود این حادثه ی بزرگ را بیشتر و بهتر ببینم. رمان آواز بلند داستان مردمی است در دل جنگ. مردمی که عزیزی را به این جنگ روانه کرده اند و جنگی که به خانه آمده است.ما در این داستان خانواده ای را می خوانیم که گمشده ای دارد. و لحظه به لحظه فراق را می خوانیم. داستان نثر ساده و روانی دارد و آرام جلو می رود. اما پایان داستان بنظرم پایان فوق العاده و شاهکاری است. 0 5 عطیه عیاردولابی 1403/7/4 خواب، یوسف، پدر، هجران، ابراهیم و اسماعیل، برف، شهید، زخمی، کومله، بمباران، عشق، پیکر، ده فرمان موسی، تنهایی کتاب قشنگی بود هر چند تلخ. 0 7 محمدقائم خانی 1402/3/2 . با وحشت نگاه کردم به پژوی 504 آبی، که در بیحواسی من، آمده بود کوبیده بود به پیکان سفید پارک شده در جلوی ساختمان. پیکان حالا روبهروی من بود. کاپوتش جمع شده بود و چراغهایش شکسته بود. سپرش از اتاق جدا شده بود؛ که افتاد زمین. کاپوت سواری پژو هم با یک دسته گل سفید و قرمز رویش، از طرف راست جمع شده بود تا جلوی شیشه. شیشه هم شکسته بود اما هنوز نریخته بود. راننده پژو که داماد بود، با کت و شلوار طوسی و پیراهن راهراه آبی و سفید، با چند ضربه شانه، در طرف خودش را باز کرد و پرید بیرون. بیمعطلی دوید و از عقب ماشینش را دور زد. رسید به در جلویی سمت راست و با هیجان چسبید از دستگیره و زور زد تا در باز شود. زور زد و زور زد. در باز نشد. عروس زندانی، با نگاه هراسان، با فشار در به سمت بیرون، قصد کمک به داماد را داشت. داماد چرخی دور خودش زد و بعد یک قدم رفت عقب و با لگد کوبید روی دستگیره. حال و روزش طوری بود که انگار نمیدانست چه میکند. مردی میانسال دواندوان آمد و دست داماد را گرفت و کشید عقب. داد زد: چه کار داری میکنی؟ دیوانه شدی؟ گوشهایمان پر شده از مارش حمله و صدای سرود و گزارش عملیات. از عید نوروز هم دیگر اثری نیست؛ هنوز سیزده نشده، بساطش برچیده شده. دیگر هیچکس حرفش را هم نمیزند. آژیر آمبولانسها و ماشینهای آتشنشانی و شهربانی دمبهدم بالا میگرفت. ناله و فریادِ زنان و مردان تماشاچی، روی خرابیها میچرخید و به سر و سینهام میخورد. کسی با بلندگو از آقایان و خانمها میخواست محوطه را خلوت کنند تا امدادگرها به کارشان برسند. 0 2