محمدقائم خانی

تاریخ عضویت:

فروردین 1402

محمدقائم خانی

پدیدآور
@mqkhani

83 دنبال شده

193 دنبال کننده

                 محمدقائم خانی نویسنده چند عنوان کتاب، فارغ التحصیل مهندسی مکانیک دانشگاه شریف، متولد آمل و بزرگ‌شده تهران‌ست. فعالت‌های فوق برنامه وی در دانشگاه، گام به گام او را به وادی نوشتن کشانید تا صورت‌های متنوع خبری، تحلیلی و ادبی آن را در قالب نشریه، نمایشنامه، داستان و غیره تجربه کند. او در سال 91 با انصراف از دانشگاه و شروع کار حرفه‌ای در مسیر علائق خود، کار در حوزه مهندسی را به کل از زندگی خود حذف کرد تا به ظاهر دیگر نه در متن زندگی جایی داشته باشد، نه در حاشیه. 
              
mqkhani
mqkhani

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه
محمدقائم خانی

محمدقائم خانی

55 دقیقه پیش

        هوگو در هیچ‌کجا به کلیسا خوشبین نیست، مگر در بینوایان. آن‌جا کشیشی هست که حامل روح مسیحیت است و از این رو رنگی از جاودانگی دارد. ژان وال ژان هم به عنوان مرد انقلابی، در پایان راه خویش، سرنوشت را تنها می‌گذارد در عاقبت‌تراشی برای تجدد و زیبایی و خیر، و خود به جاودانگی حقیقی ملحق می‌شود. بعد از بینوایان، هوگو کتاب دیگری منتشر می‌کند با عنوان کارگران دریا. در این رمان برخلاف بینوایان، دیگر کاری به بنیاد سیاسی تجدد ندارد و از جهتی کاملاً متفاوت، نگاهی نو به دو نیروی بزرگ دنیای جدید می‌اندازد. تکنولوژی و مذهب، دو نیرویی است که آینده پیش روی اروپا را معین می‌کند. هوگو می‌خواهد این بار از منظر کارآمدی و اثرگذاری و ایجاد تغییر، به سراغ این دو نیرو برود و با تمرکز بر لحظه انتخابی سرنوشت‌ساز، آینده را پیش چشم مخاطب قرار بدهد. 

اهمیت آینده و سرنوشت از همان صحنه ابتدایی و زمینه داستان معلوم است. صحنه اول با نوشتن نام ژیلیات بر برف توسط دروشت (دختر زیبا و کانون همه خوبی‌ها) آغاز می‌شود. نامی که بر برف نوشته شده، نوعی فراخوان سرنوشت است. هوگو عشق ژیلیات به دروشت را چنین توصیف می‌کند: «ژیلیات هرگز گفت‌وگویی با دروشت نکرده بود. او را از دور دیده بود و می‌شناخت، همچنان که ستاره سحری را دورادور می‌شناسند. دروشت روزی که در جاده بندر سن‌پی‌یر به وال با ژیلیات روبه‌رو شد و نامش را بر برف نوشت و او را به شگفت انداخت، شانزده ساله بود. شبی پیش از آن روز، آقا لیتری به وی گفته بود: «تو دیگر دختر بزرگی شده‌ای و نباید کارهای کودکانه بکنی!» نام ژیلیات که به دست این بچه نوشته شد تأثیر عمیقی در ژیلیات کرد.» 
عشق از سمت مرد آغاز نشده بلکه بی‌مقدمه از طرف زن شروع شده است. انگار کسی مرد را خوانده و بعد عاشقش کرده باشد. چه کسی جز سرنوشت می‌تواند چنین بکند؟ کارگران دریا، به وضوح درباره آینده است. آینده‌ای که بینوایان (با خداحافظی ژان وال ژان از کوزت و ماریوس) درباره آن سکوت کرده؛ آینده‌ای دور از دسترس امر سیاسی حاضر در قرن نوزدهم. کارگران دریا، قضاوتی درباره سرنوشت اروپاست. فراخوان نامی‌ست از آینده به امروز، برای تعیین وضعیت نهایی او و باز کردن چشم مخاطب به آینده. 

حواسمان باشد که با داستان دریا مواجهیم؛ داستان کلاسیک غربی درباره وضعیت بشر. حتی اگر هوگو به صراحت از ایلیاد نامی در رمان نیاورده بود، ما باید می‌فهمیدیم که با داستانِ اساسیِ سرنوشت جمعی بشر روبه‌رو هستیم؛ لااقل داستان انسان اروپایی و سرنوشتی که در انتظار تجدد است. دریا برای غربی‌ها، زمینه بیان داستان انسان است. چون آن‌ها زندگی را در نبرد انسان با طبیعت جست‌وجو می‌کنند و دریا، موقعیتی‌ست که انسان را وادار می‌کند با همه وجودش وارد صحنه نبرد با نیروهای طبیعت شود. در داستان دریا، نویسنده آخرین داشته‌های انسان را روی صحنه می‌آورد؛ هرآن‌چه که مقدور عمل اوست، این‌جا آشکار خواهد شد. پس هرآن‌چه که باید درباره انسان گفته شود، فارغ از ظواهر و زینت‌ها، این‌جا پیش چشم مخاطب خواهد آمد. 

دریا ناشناخته است، و البته مسلط بر انسان. آدم‌ها باید برای زنده ماندن در دریا، هرآن‌چه در چنته دارند پیش بیاورند تا شاید بتوانند از چنگش بگریزند. قصه انسان و دریا، همان داستان سرنوشت انسان است. ایلیاد کتاب بزرگ جهان غربی، سرنوشت انسان را در دریا به نمایش می‌گذارد. این سنت ادامه دارد تا اکنون. هوگو هم کارگران دریا را در ادامه این سنت داستانی نوشته است. حالا او می‌خواهد سرنوشت انسان غربی را در دوره مدرن به نمایش بگذارد. اما او بر کدام نقطه دست گذاشته است؟  

ادعای هوگو این است که این داستان، با همه داستانهای بحری قبل متفاوت است؛ چون انسان دوره مدرن با همه انسانهای پیشین فرق دارد. تجدد را نباید با هیچکدام از دورههای گذشته قیاس کرد. زندگی امروز چیزی جدا از گذران امور در گذشته است. اگر بخواهیم درون زمینه داستان صحبت بکنیم، امروزه وضعیت انسان در دل دریا، چیزی به کل متفاوت از وضعیت انسان گذشته در دریاست. چطور چنین داستانی پرداخته میشود؟ در نقطه جنگ انسان با طبیعت. 

در گذشته انسان برای در امان ماندن در دریا، کشتی میساخت. کشتی پناهگاهی بود که به او کمک میکرد راه خویش را از دل طبیعت بیکران باز بکند. او با شناخت نیروهای داخل طبیعت، با تکیه بر پناهگاهی به اسم کشتی، سعی در جلب کمکها داشت و از مقابل نیروهای ویرانگر فرار میکرد. او باید باد موافق را از باد مخالف تشخیص میداد تا بتواند راه نجاتی در نبرد سرنوشتساز با طبیعت پیدا بکند. اما انسان امروزی چنین نمیکند. او منتظر نمیماند تا طبیعت وضعیت زندگی او را تعیین بکند، بلکه خود موقعیت عمل خویش را فراهم میآورد. 

انسان مدرن کشتی بخار میسازد تا مجبور نباشد منتظر باد موافق بماند و حین وزن باد مخالف، چون جنینی به پناهگاه کشتی بخزد. او با اختراع کشتی بخار، سریع و مطمئن و فارغ از بودونبود بادهای موافق، به راه خویش ادامه میدهد تا به مقصد برسد. با شناختی که از دریا دارد، حرکت را برای در امان ماندن از خطرات به گونهای دقیق تنظیم میکند. طوری میراند که همیشه در نقطهای قرار داشته باشد که دست طوفان به او نمی‌رسد. این انسان، غیر از انسان گذشته است و تجدد، غیر از دورههای پیشین. پس داستان کارگران دریا، غیر از داستانهای بحری کلاسیک غربی است. ممیزه امروز و دیروز، کشتی بخار در برابر کشتیهای بادبانی است. یکی آمادگی برای جنگیدن است و بقیه، رها کردن خود به دست نیروهای طبیعت. کارگرن دریا، قضاوت هوگو درباره سرنوشت انسان مدرن است با تمرکز بر کشتی بخار.
      

0

6

        .

طایفه ای از غولان آدمی پیکر و قومی از جاهلان آدم آسا که اراده علو و فساد در سرهای ایشان جای گرفته بود و نفوس اماره از دین حق و حق دین منسلخ گردید و مدت های مدید منتظر آن بوده که شاید ایشان بدین امر که در نظر ایشان کمالی فوق آن و سعادتی زیاده بر آن متصور نیست، مستعد و فائز گردید، کمر عداوت ساعیان و راعیان این امر بر میان بستند... و جمعی از ارباب عمایم که دعوی اجتهاد می کردند و دم از علوم شریعه می زدند و سر حب ریاست، به درگاه دارالشفای جمعیت و صفه صفای تألف فرو نمی آوردند... و گروهی که از افق انسانیت به غایت دور بودند و از دین فطری در ایشان رمقی نماند هبود، جمعه و جماعات را در نظر عوام عار و ننگ و مکروه و حرام می نمودند و ایشان را بر تفرقه داشته، نهی بلیغ از این طاعات می فرمودند. 
بخشی از رساله شرح صدر نوشته ملامحسن فیض کاشانی 




ما سرّ کن فکانیم ما را که می‌شناسد؟
از دیدها نهانیم ما را که می‌شناسد؟
هر چند بر زمینیم با خاک ره نشینیم
برتر ز آسمانیم ما راکه می‌شناسد؟
ما همنشین ناریم از خلق بر کناریم
هر چند در میانیم ما راکه می‌شناسد؟
ما جان جان جانیم از جسم بر کرانیم
بیرون ازین جهانیم ما راکه می‌شناسد؟
از نام ما مگوئید وز ما نشان مجوئید
بی‌نام و بی‌نشانیم ما راکه می‌شناسد؟
در هر جهت مپوئید و اندر مکان مجوئید
بیرون ز هر مکانیم ما راکه می‌شناسد؟
ما را مکان نباشد ما را زمان نباشد
برتر ازین و ‌آنیم ما راکه می‌شناسد؟
ما عاقلان مستیم ما نیستان هستیم
اقرار منکرانیم ما راکه می‌شناسد؟
کم گوی فیض اسرار دُر در صدف نگه‌دار
ما بحر بیکرانیم ما را که می‌شناسد؟





بیا تا مونس هم یار هم غمخوار هم باشیم
انیس جان غم فرسوده بیمار هم باشیم
شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدیگر سوزیم
شود چون روز دست و پای هم در کار هم باشیم
دوای هم شفای هم برای هم فدای هم
دل هم جان هم جانان هم دلدار هم باشیم
بهم یکتن شویم و یکدل و یکرنگ و یک پیشه
سری در کار هم آریم و دوش بار هم باشیم
جدائی را نباشد زهره تا در میان آید
بهم آریم سر بر گرد هم بر گار هم باشیم
حیات یکدیگر باشیم و بهر یکدیگر میریم
گهی خندان ز هم گه خسته و افکار هم باشیم
بوقت هوشیاری عقل کل گردیم بهر هم
چو وقت مستی آید ساغر سرشار هم باشیم
شویم از نغمه‌سازی عندلیب غم‌سرای هم
به رنگ و بوی یکدیگر شده گلزار هم باشیم
به جمعیت پناه آریم از باد پریشانی
اگر غفلت کند آهنگ ما هشیار هم باشیم
برای دیده‌بانی خواب را بر خویشتن بندیم
ز بهر پاسبانی دیده بیدار هم باشیم
جمال یکدیگر کردیم و عیب یکدیگر پوشیم
قبا و جبه و پیراهن و دستار هم باشیم
غم هم شادی هم دین هم دنیای هم گردیم
بلای یکدیگر را چاره و ناچار هم باشیم
بلا گردان هم گر دیده گرد یکدیگر گردیم
شده قربان هم از جان و منت دار هم باشیم
یکی گردیم در گفتار و در کردار و در رفتار
زبان و دست و پا یک کرده خدمتکار هم باشیم
نمی‌بینم به جز تو همدمی ای فیض در عالم
بیا دمساز هم گنجینه اسرار هم باشیم
      

1

        این کتاب که حاوی اسناد مربوط به چند نهاد آمریکایی مرتبط با پرونده ملی شدن نفت ایران است، به درد مخاطب عام که هیچ، حتی به درد مخاطب خاص کتاب‌خوان هم نخواهد خورد. تنها به کار کسانی می‌آید که مفصّل روی آن دوره تمرکز کرده باشند. منتها یک گزارش از انگلیس (به صورت استثنا) در صفحه 353 آمده که از چند جهت برای مخاطب خاص و عام خواندنی است. اولین وجه آن، فرم گزارش است. من تا به حال گزارشی با این جامعیت و در حین حال اختصار و همچنین نزدیک به واقعیتِ رخ داده در 28 مرداد سال 32 نخوانده‌ام. خواندن این گزارش، هم تصویر (کمتر تحریف‌شده‌ای) از ماجرای دکتر مصدق ارائه می‌دهد (که البته در چند نقطه خاص با ظرافت کژی‌هایی در آن قرار داده شده) که بسیار به واقعیت نزدیک است، و هم فرم گزارش‌نویسی را به ما آموزش می‌دهد. وقتی این گزارش را بخوانیم، می‌فهمیم چه متون فاجعه‌ای در ایران به عنوان گزارش در رسانه‌ها یا دستگاه‌های رسمی منتشر می‌شود. دقت در این گزارش نشان می‌دهد که ما چقدر در نگارش گزارش ضعیفیم، که یعنی در فهم واقعیت ضعیفیم، که یعنی در تحلیل درست امور ضعیفیم، که یعنی در اتخاذ تصمیم به موقع و درست و انجام آن بر اساس اصول عقلانی ضعیفیم. 
خارج از این گزارش، در متن کلی کتاب هم نکات خواندنی کم نیست. مثلاً لحن بالا به پایین انگلیس حتی در برابر نمایندگان سیا در مذاکرات نفت جالب توجه است. انگلیسی که تمام قدرت اقتصادی خود را در جنگ جهانی از دست داده، و بسیاری از سرزمین‌ها هم از کفش رفته‌اند، بسیار به مالیاتِ بر درآمد شرکت نفت ایران-انگلیس محتاج است، از تکرار ملی شدن صنعت نفت در بقیه کشورها بیمناک است، هم‌زمان با مسأله کانال سوئز با سرکردگی ناصر در مصر هم درگیر است، در مذاکره با مصدق یک قدم از منافع شرکت (و نه منافع ملی انگلیس چون آن که غیرقابل مذاکره است) کوتاه نمی‌آید، و از آمریکا که واسطه مذاکره ایران و انگلیس است، با لحنی بسیار محکم و تاحدودی از بالا به پایین می‌خواهد که مواضع روشن شرکت نفت ایران-انگلیس را به مصدق تفهیم بکند! انگار آمریکا میانجی بین انگلیس و ایران است، نه ابرقدرت برنده جنگ جهانی که با چند طرح بزرگ بین‌المللی مشغول تغییر نقشه سیاسی کل دنیاست! 
نکته دیگر فهم شخصیت هندرسون (سفیر آمریکا در ایران) است. او دیپلماتی است که کاملاً بر اساس اصول احترام متقابل پیش می‌رود. هیچ چیزی را به مصدق تحمیل نمی‌کند. همواره سعی می‌کند در گزارش‌های خود به آمریکا، جانب انصاف را درباره مصدق یا ایران رعایت کند، با این همه 1) مواضع انگلستان را شفاف منتقل می‌کند و مصدق را در برابر انگلیس خلع سلاح می‌کند و 2) نقشی اصلی را در کودتای 28 مرداد با یک دیدار مصدق بازی می‌کند. تا 27 مرداد، خیابان در اختیار طرفداران مصدق است. او شبش به دیدن مصدق می‌رود و می‌گوید که آمریکایی‌های حاضر در ایران امنیت جانی ندارند. اگر نمی‌توانید جان آن‌ها را حفظ کنید، همه را یک‌جا با خود از ایران می‌برم. مصدق هم که بسیار به کمک‌های آمریکا دل بسته است، همان شب با ستاد کل تماس می‌گیرد و دستور می‌دهد تمام توده‌ای‌های کف خیابان جمع شوند. اگر این پاک‌سازی انجام نمی‌شد، حرکتی که صبح زود 28 مرداد از جنوب خیابان مولوی آغاز شد و شهر را تحت تأثیر قرار داد و زمینه را برای حضور ارتش فراهم کرد، اصلاً پا نمی‌گرفت و حداکثر به جنگ خیابانی تبدیل می‌شد و اصلاً انجام کودتا میسر نمی‌گردید. هندرسون نشان می‌دهد که چطور یک دیپلمات می‌تواند اهل منطق و گفتگو و منصف و خوش‌برخورد و دارای روابط خوب باشد، ولی مانند یک ژنرال حمله کند، بر اصول خویش بایستد و مأموریت‌هایش را همانند یک لشکر مجهز نظامی با موفقیت کامل به انجام برساند. 
نکته آخری که به نظرم می‌رسد، تأکید طرف آمریکایی بر برخی واژه‌ها در طول مذاکره در گزارشات سیاسی خود است. مثلاً واژه «غرب» در ارتباط با مصدق زیاد به کار می‌رود. با این که مصدق همه نوک پیکان حمله‌اش را به سمت انگلستان گرفته و به آمریکا اعتماد کامل دارد (که نتیجه این اعتماد را هم روز 28 مرداد می‌بیند)، اما آمریکایی‌ها او را با عنوان یک عنصر «ضدغرب» یاد می‌کنند. جالب است که توده‌ای‌ها و کل جبهه ملی را هم عناصر «ضدغرب» می‌خوانند در حالی که نه تنها آن‌ها قبل از کودتا به امریکا اعتماد کامل دارند، بلکه در دهه 40 و 50 هم هنوز اعتماد کاملی به آمریکا دارند. این عنوان «ضدغرب» برای تحصیل‌کردگان جبهه ملی در خارج با آن همه اعتماد به آمریکا، یک نکته را به وضوح روشن می‌کند؛ این که آمریکا از کل جبهه جهان صنعتی یک تصور کامل و یک‌پارچه دارد که آن را «غرب» می‌خواند و حمله به یکی از بخش‌های این جبهه را، حمله به کل غرب می‌داند حتی اگر هجوم‌آورنده، روابطی بسیار گرم با بقیه جبهه داشته باشد و به صراحت خودش را بخشی از آن‌ها (به عنوان جبهه جهان آزاد) بخواند. آمریکا خودش را رهبر و مسئول کل جبهه غربی می‌داند و با این عنوان، با دیگران برخورد می‌کند.
      

21

        کمونیست‌ها در جریان مبارزات تشکیلاتی خود، به بحث کتاب خوانی هم توجه می‌کردند. کتاب‌هایی مشخص می‌کردند که نیروهای تشکیلاتی باید می‌خواندند و در مسیر مبارزه، آگاه می شدند. حزب توده هم به تبع اصل خود، چنین برنامه‌ای در تیم‌های مبارزاتی خود داشت. در میان آن کتب، رمان‌هایی هم قرار داشت که با هدف آگاهی بخشی مبارزاتی در دستور کار قرار می گرفت و غنای ادبی یا سرگرمی، چندان جایی در انتخاب آن‌ها نداشتند. یکی از این آثار، خرمگس نوشته اتل لیلیان وینیچ بود. 
هرچند پیام‌های این کتاب کاملاً در جهتِ برانگیزانندگی مبارزاتی کمونیست‌ها قرار داشت، و حتی باید اذعان کرد که در بسیاری از عناصر چون صحنه‌پردازی و فصل‌بندی و توصیف و شخصیت‌پردازی، انتظاری را که از یک رمان عالی مد نظر است را برآورده نمی‌کند، اما جوهره رمان را داراست و با پیرنگِ تا حدی مناسبش، لحظات پرتنش و احساسات نابی را ایجاد می‌کند. به خصوص بهره خوب نویسنده از نگارش دیالوگ‌های درخشان پیش‌برنده و ساخت صحنه‌های ملاقات شخصیت‌ها با هم، در عین افزایش کشش و تعلیق، توانسته برش عمیقی از زندگی را پیش چشم مخاطب قرار بدهد و دریافت‌های عمیقی از انسان و سرنوشتش در اختیار خواننده بگذارد. 
اگر این کتاب با کمی اغماض در پردازش برخی از عناصر داستان، و بیشتر معطوف به صحنه‌ها و دیالوگ‌های خوبش در مواجهه با مسأله دین و اثر سیاسی نهاد روحانیت بر جامعه خوانده شود، هم لحظات جذابی برای خواننده خلق خواهد شد و هم تلنگر مهمی در نسبت دیانت و سیاست به او خواهد زد.
      

34

        اهمیت این کتاب، در کلیت آن است نه در مواردی که مطرح می کند. 
این کتاب مهم است چون نشان می دهد که مرزهای به ظاهر پررنگ معرفتی برساخته از 2500 سال پیش تا به حال، در همه این قرون چقدر مبهم و مغشوش بوده اند. 
این کتاب مهم است چون توسط یک فیلسوف نوشته شده است. یعنی می شود کسی آن همه توجه به کانت داشته باشد و در عین حال تمام گفتگوهای فلسفی را به چالش و مضحکه بکشد. 
این کتاب مهم است چون لحن مطایبه آمیزش، فلسفه و معرفت و علم را از جایگاه به ظاهر سفت خود می‌کند و در طوفان سهمگین زندگی بشری، به اطراف و اکناف پرت می‌کند. 
این کتاب مهم است چون بیش از همه چیز، باطن خشن و بنیاد کور طبیعت انسان را پیش چشمش می آورد. یک دانشمند با یک آدمخوار جنگل‌های تودرتوی استوایی فرقی ندارد؛ هردو در کمین نشسته اند تا شکار یا حتی رقیب را بدرند. 
این کتاب پرده از ظاهر هوشمندانه اکثر قریب به اتفاق روشنفکرها بر می دارد تا بدانید پشت آن رگهای بادکرده برای حقیقت و انسانیت، حیوانی درنده نهفته که از عطش نسبت به خون، له‌له می زند.
      

16

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.