معرفی کتاب آن جا که نامی نیست اثر یوسفعلی میرشکاک کتابعمومیادبیاتشعرشعر ایران آن جا که نامی نیست یوسفعلی میرشکاک 4.2 11 نفر | 6 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 1 خواندهام 14 خواهم خواند 6 ناشر شهرستان ادب شابک 9786008145868 تعداد صفحات 118 تاریخ انتشار 1397/11/15 توضیحات کتاب آن جا که نامی نیست، شاعر یوسفعلی میرشکاک. ادبیات ایران شعر ایرانی شعر معاصر عاشقانه بریدۀ کتابهای مرتبط به آن جا که نامی نیست سیده رقیه صفری 1402/3/16 آن جا که نامی نیست یوسفعلی میرشکاک 4.2 6 صفحۀ 1 چنین که بی تو زمان دور و دیر می گذرد نه شب که روز هم از رود قیر می گذرد ملول و خسته و خاکستری چو زخمی ژرف به سوی لحظه ی بهبود دیر می گذرد زمان ساکت و دلگیر تشنه غرق ملال چو کاروان غبار از کویر می گذرد ندیدن تو و نشنیدن تو وای به من قلمروی است که در زمهریر می گذرد 0 4 یادداشتها محبوبترین جدیدترین محمد مهدی صافی 1400/11/5 گر خسته ای در خود، در بسته ای بر خود نشکسته ای ار خود، خود را حصاری تو #یوسفعلی_میرشکاک 0 0 حسن مجیدیان 1403/9/4 به نظرم میرشکاک شعر مدرن نگوید بهتر است! اما کلاسیک و پخته و سخته بسراید. مثل همین سه چهار غزل آخر کتاب 0 0 محمدرضا خراسانی زاده 1400/11/16 یوسفعلی میرشکاک در مقدمه این کتاب نوشته: این غزل ها را عشق نوشته است... و حقیقتا همینطور است از کلمه کلمه این اشعار عشق میبارد، نه فقط از ظاهر واژگان که از باطن و روح نهفته در آنان مدتی بود که چنین مجموعه اشعار دلنشین ، جذاب و جنون آمیز عاشقانه نخوانده بودم، بسیار لذت بردم کسی که دل به سر زلف چون تویی بندد رها مباد خدایا از این گرفتاری 0 0 محدثه گرافر 1401/12/26 عاشقی گر بدانی چه چیزیست، هر دو گیتی به چشمت پشیزیست... وزین و موقر؛ همطراز نام یوسفعلی میرشکاک 0 0 محمدامین اکبری 1403/11/17 به نام او «آنجا که نامی نیست» مجموعه غزل یوسفعلی میرشکاک بیشک یکی از بهترین مجموعه شعرهای سالهای اخیر است که متاسفانه با بیمهری روبرو شده. میرشکاک که به مشغلههای قلمی بسیاری مبادرت ورزیده، مهمترین وجه هنریاش شاعری است و در بین تمام قوالب ادبی در غزل تبحر دارد. چیزی که با توجه به ظاهر پرجوشوخروشی که از او سراغ داریم عجیب مینماید. ولی با خواندن غزلهای او بخصوص غزلهای این دفتر پی می بریم که تنها عشق است که میتواند روح عاصی او را مهار میکند. خود او در مقدمه کتاب با آن نثر منحصربفردش چنین مینویسد: «با وجود اینهمه ناگواری، گویی در ازل بردوشبردن بار عشق و برپانگهداشتن عَلم یاد و نام اساطیر عاشقانه، همچون سنگ سیزیف برای جان جنونمندان مقدّر شده است.» و اما یک غزل از این دفتر؛ گفتی از اتفاقی که تازهست، از کهن داستان جهان؛ عشق اتفاقی که همواره بودهاست، باستانیترین داستان عشق جز همین داستان هرچه خواندم، رنگ نیرنگ و بیهودگی داشت رنگها را گرفت و به من داد، رنج بیرنگي جاودان؛ عشق من زمین تھی دست بودم، از گران باری و تیرگی مست روشنم کرد و پرواز آموخت، برد آن سوتر از آسمان، عشق پهن دشت شگرف بهشت است وسعت تنگنایی که دارد لامكان است جایی که دارد درنگنجد به شرح و بیان عشق در همه نیستی سوی عشق است، سربه سر هستیام نیستی باد بیکران هستی از نیستی زاد، پس چه ترسم من از بیکران عشق عاشقی گربدانی چه چیزیست، هر دوگیتی به چشمت پشیزیست هردمت چون خدا رستخیزیست، میشناسی خدا را؟ همان عشق عاشقی کیمیای وجود است جسم وجان عشق را در سجود است عشق بنیان بود و نبود است کفر و دین، آشکار و نهان، عشق عشق کرده ست این نغمه را ساز، دیده پایان ره را در آغاز درکشیدهاست و در میکشد باز از می خویش رطل گران عشق سِر هستی تویی گرنباشی، پا توان بود اگر سر نباشی فقر باشی توانگر نباشی، تا کند فارغت زین و آن، عشق تا مرا بر زمین مرده دیدی، از فراسوی هستی رسیدی روح در قالب من دمیدی، آه ای مادر مهربان؛ عشق پ.ن: بهعنوان ناشر این اثر باید نوید بدهم چاپ دوم این دفتر با ویرایشی اساسی در دست نشر است و انشاءالله به نمایشگاه خواهد رسید. 4 11 محمدرضا ایمانی 1401/3/14 غزلهای صوفیانه معاصر بهبه 0 4