یادداشت زینب شوندی
7 روز پیش
میرشکاک را اولین بار در نوجوانی دیدم، در یک حلقهی شعر. پشت به پشت سیگار میکشید و به قاعدهی یک نفس هم به خود مهلت نمیداد. چیزی که شاید دقیقترین توصیفش «شوریدگی» باشد، در تمام وجنات و سکناتش پیدا بود و این کتاب، درست مثل خودِ اوست؛ شوریده! از میرشکاک در جوانی، فلسفه و سیاست میجوشید؛ اما انگار آنچه در سالهای پختگی و پیری در جانش باقیمانده و به بیرون تراوش میکند، عاشقانههایی است همچنان آغشته به جنون. از نام کتاب و تصویر جلد، پیدا نیست؟ :) مقدمهی کتاب اما خیلی چگال است، به نظر من حتی خواندنیتر از شعرهاست، اگر کتاب را خریدید حوصله کنید و مقدمه را بخوانید. من همیشه اضطراب از دست رفتن جوانی را داشتم؛ آن قدر که در نوجوانی بیآنکه متوجه شوم مضمون کلی از شعرهایم دلهرهی تمام شدن ذوقِ زیستن بعد از جوانی است؛ اما انگار حکمتهایی هست که جز در پیری، به دست نمیرسد، این ذوقِ چشیدن پیری را هم، از قِبَل خواندن مقدمهی این کتاب، مزهمزه کردم.... .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.