شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
        تقابل دو دیدگاه 

شاید بهتر باشه کمی درباره بوشنر بنویسم که یکی از مهم ترین نویسنده های قرن نوزده آلمان بعد از اون مکتب پر سر و صدای " توفان و تهاجم " بود. عمر کمی هم داشت متاسفانه ولی توی همین چند سال عمرش ، سه اثر بزرگ خلق کرد. 
بوشنر نمایشنامه‌نویس، شاعر و پزشک آلمانی ، یکی از چهره‌های درخشان و در عین حال تراژیک ادبیات قرن نوزدهم آلمانه. بوشنر در ۲۳ سالگی از دنیا رفت، اما آثارش چنان ژرف و پیشرو بودند که تأثیرشون تا قرن‌ها بعد هم باقی موند. نمیدونم چرا و به چه دلیل ، بعضی از این نویسنده های بزرگ کم عمر کردن ، پوشکین ، چخوف ، لرمانتاف، لرد بایرون ، بوشنر و...وقتی آثارشون رو می خونیم،  میگیم کاش واقعا عمر بیشتری داشتن و شاهکار های بیشتری می تونستن خلق کنن.
بگذریم ! بوشنر در دوران کوتاه عمرش، تنها چند اثر ادبی نوشت که مهم‌ترین اونها "مرگ دانتون " ،  "لئونس و لنا" و "وویتسک" هستند که چند سال قبل رضا ثروتی اجرای جالبی از این اثر کرد که فیلم هاش موجودند و میشه اونا رو دید. اگرچه بوشنر در زمان حیاتش چندان شناخته‌ شده نبود، اما امروز به عنوان پیشگام تئاتر مدرن و یکی از حلقه‌های پیوند بین رومانتیک‌ گرایی آلمانی و رئالیسم اجتماعی قرن بیستم شناخته میشه.

مکتب توفان و تهاجمی که بالا گفتم ، در اواخر قرن هجدهم در آلمان شکل گرفت و نوعی واکنش احساسی و هیجانی به عقل‌گرایی عصر روشنگری بود. نویسندگانی مثل گوته  و شیلر ( البته در دوره جوونی ) ، با تأکید بر احساسات، فردیت و شور انقلابی، علیه نظم مستقر، قراردادهای اجتماعی و اقتدارگرایی بلند شدند و آثاری خلق کردند . این مکتب راه رو برای رمانتیسیسم هموار کرد، اما از حیث هیجان‌زدگی، مخالفت با اتوریته، و علاقه به قهرمانان تنها و درون‌گرا، ماهیتی خاص و آتشینی داشت.
بوشنر در نگاه اول به عنوان یکی از مهم ترین نویسنده های بعد از افول این مکتب شناخته میشه در حالی که فاصله تاریخی بوشنر با دوران اوج طوفان و تهاجم حدود پنجاه ساله. با این حال، روح عصیان‌گر، بی‌قراری در برابر نظم سیاسی، و گرایش به شخصیت‌های تراژیک و پرتلاطم در آثارش، پیوندی غیرمستقیم با این جریان داره. اما اون چیزی که بوشنر رو متمایز میکنه، نه فقط شور انقلابی، بلکه بینش تیره اون نسبت به تاریخ، قدرت، و سرنوشت انسانه. برای همین شاید بشه گفت که بوشنر پلی بین  توفان‌ زدگان قرن هجدهم و نویسندگان نومید قرن بیستم مثل بکت و کافکا، به شمار میره.

اما بریم سراغ اثر حاضر . مرگ دانتون در سال ۱۸۳۵ و دو سال قبل مرگ بوشنر نوشته شده. نمایشنامه ای که  درباره آخرین  روزهای زندگی ژرژ دانتون، یکی از چهره‌های اصلی انقلاب فرانسه ست. این نمایشنامه نه فقط یک بازآفرینی تاریخی، بلکه واکاوی روانی وضعیت انسان در دل تاریخه؛ انسانی که گرفتار چرخ‌دنده‌های ایدئولوژی و خشونت میشه، حتی اگر خودش روزی اون چرخ رو به حرکت در آورده باشه.
بوشنر در این نمایشنامه، دو قطب فکری و اخلاقی انقلاب فرانسه رو  مقابل هم میذاره:

 دانتون، که بعد از موج خشونت‌ بار انقلاب به شک افتاده و خواهان توقف اعدام‌هاست، و روبسپیر، که با باور به "فضیلت انقلابی" از ادامه سرکوب دفاع میکنه.. تقابل این دو، فقط یک نبرد سیاسی نیست، بلکه برخورد دو جهان‌بینی متفاوته ، یکی انسانی، خاکی، شکاک و دلبسته زندگی؛ و اون یکی خشک، آرمان‌گرا، خشن و ایمان‌محور.

یکی از ویژگی‌های برجسته نمایشنامه، شخصیت‌پردازی عمیق و چندوجهی دانتونه. اون نه قهرمان مثبت به معنای کلاسیکه و نه یک قربانی بی‌گناه . دانتون انسان پرشوریه، خسته، گناهکار و در عین حال آگاه. کسی که در خون انقلاب شریک بوده، اما الان حقیقت رو می‌بینه، هرچند برای نجات خودش خیلی دیر شده . نکته منفی اثر مونولوگ‌های دانتونه، که از تأملات فلسفی درباره مرگ، آزادی، و بی‌معنایی تاریخ خیلی زیاده . دانتون در نهایت نه توسط دشمناش، بلکه به‌دست همون دستگاهی قربانی میشه که خودش به ساختنش کمک کرده .

دیالوگ‌ها در مرگ دانتون ، زبونی فشرده، تیز ولی شاعرانه دارن. بوشنر با مهارت، از یک سمت فضای سیاسی پرتنش دوران حکومت ترور را بازآفرینی می‌کنه و از سمت دیگه، لحظاتی شخصی، شکننده  بین شخصیت‌ها خلق می‌کنه.. گفت‌وگوهای بین دانتون و همسرش لوئیز، لحظاتی کم‌نظیر از درام انسانی در دل سیاست را به نمایش میذارن.

از لحاظ ساختاری، نمایشنامه کلاسیک نیست. انسجام روایی در معنای ارسطویی وجود نداره، و روایت، بیشتر مثل جریان آزاد اندیشه ست تا حرکت خطی . همین  باعث شده بعضی از  منتقدها مرگ دانتون رو پیش‌درآمدی بر درام مدرن بدونن. درون‌مایه‌های اگزیستانسیال، حس بیهودگی تاریخ، و فقدان قهرمان مطلق، این اثر رو از نمایشنامه‌های انقلابی معمول متمایز میکنه.

در آخر میشه گفت، مرگ دانتون نمایشیه درباره خیانت تاریخ به انسان، درباره آرمان‌هایی که به تیغ بدل میشن و انسان‌هایی که در طوفان انقلاب، قربانیِ همون توفانی میشن که خودشون به پا کردن. بوشنر با نگاهی بی‌رحمانه اما عمیقاً انسانی، نه تنها عصر انقلاب، بلکه ماهیت وجود انسانی رو واکاوی میکنه. این نمایشنامه نه فقط سندی تاریخی، بلکه آینه‌ای برای تمام دوران‌هاییه که در اون احساسات ، عقل رو به آتش میکشه.

شاید بهتر باشه قبل از خوندن این اثر ، کمی درباره انقلاب فرانسه و افراد تأثیرگذارش خوند یا اطلاعات داشت در غیر این صورت خیلی از داستان چیزی رو متوجه نخواهید شد.


      

30

محدثه حسنی

محدثه حسنی

16 ساعت پیش

        سلام و نور 
داستان جالبی داشت و آگاتا مثل همیشه با یک پایان غافلگیر کننده شگفت زدمون کرد . 

پاراگرافی از کتاب:
خب الآن سالها گذشته، بیشتر جاهای دنیا را گشته‌ام. اثری از برابری در دنیا ندیده‌ام. البته هنوز به دموکراسی اعتقاد دارم. ولی دموکراسی را باید از بالا به مردم تحمیل کرد. باید بهشان زورچپان کرد. انسانها دوست ندارند با هم برابر باشند. شاید روزی اینطور خواسته‌ای داشته باشند ولی الآن نه... نمی‌شود انسانها را فقط با تکیه به خصایل نیک انسانی به فرشته تبدیل کرد... الآن فقط باید با قوه‌ی قاهره آن‌ها را وادار کرد با هم رفتار بهتری داشته باشند. شاید ده هزار سال دیگر اوضاع تغییر کند. عجله فایده‌ای ندارد. تکامل روند آهسته‌ای دارد.

🎤 حالا حدس بزنید چه کسانی میتوانند با قوه‌ی قاهره  این دموکراسی رو برای مردم کل دنیا به ارمغان بیاوند؟؟ انگلیسیها!! تعجب نکنید، انها که از همه‌ی دنیا برترند، متمدن ترند و حق دارند کل دنیا را استعمار کرده و دموکراسی را در آنجاها پیاده کنند. انها حتی فرانسویها را هم آدم حساب نمی‌کنند هیچکس توانایی انگلیسیها را ندارد. هیچکس! حالا چطوری  ایجاد دموکراسی کنند؟؟ اول با پادشاه و حاکم منطقه وارد معامله می‌شوند، در آن منطقه کمپانی میزنند، یواش یواش به صورت کاملا نامحسوس حکومت را تصاحب میکنند و سپس مردم آن منطقه را برده‌های بی جیره مواجب خود می‌کنند و اینگونه دموکراسی در سرتاسر ممالک دنیا برقرار می‌شود.

_با سپاس از خانم آگاتا کریستی که در لالوهای تمام نوشته‌هاشون  به این موارد اشاراتی دارند .

_ و با سپاس از انگلیسیها که انقدر خیر خواه مردم دنیا  بودند، هستند و خواهند بود. ❤️
      

38

وایولت

وایولت

16 ساعت پیش

        بسم الله الرحمن الرحیم 

داس مرگ، کتابی در کمال تعجب در رده نوجوانان ولی محتوا محور!

گرچه جلد دوم از مجموعه داس مرگ امتیاز مشابهی با جلد اولش از من گرفت، اما به طور کلی به اندازه جلد قبلی برای من رضایت‌بخش نبود!

در ابتدا از نثر و ترجمه کتاب حرف می‌زنم که خب در حد همون کیفیت جلد قبلیه، گرچه بنظرم این جلد حاشیه پردازی ها به علت دنیاسازی خوب جلد قبلی کمتر شده بودن. (این جلد کمتر تمایل داشتم از روی توصیفات کتاب بپرم)

کم کم دارم حس می‌کنم اینی که از داس ها غالبا فقط رنگ‌ رداشون رو می‌دونیم، خودش بخشی از محتوای کتابه. انگار می‌خواد بگه اینا فقط داسن و دیگه هویتی جز این ندارن.

خب حالا که حرف از محتوا شد، می‌تونم بگم که چرا این جلد رو کمتر دوست داشتم. 
به طور کلی ما سه دسته اثر داریم: شخصیت محور، داستان محور و دسته سوم و کمتر شناخته شده، محتوا محور!

در جلد اول من بیشتر فکر می‌کردم که داس مرگ یک اثر داستان محوره. داستان قوی، چیدمان بندی خوب، پرش های مکرر برای کاهش گزارش نویسی، غافلگیری های هوشمندانه، همه اینا باعث شدن که فکر کنم داس مرگ داستان محوره!
اما بعد این جلد به این نتیجه رسیدم که این کتاب محتوا محوره. حالا چرا؟ یکی از دلایلش شیوه شخصیت پردازی کتابه. در جلد قبلی با اینکه به طور کلی حضور سیترا بیشتر بود، اما وقتی حرف از محتوا وسط میومد، شخصیت روئن تاثیرگذار تر و کلیدی تر می‌شد.( اضافه می‌کنم که روئن و فارادی شخصیت های محبوب من هستن) حالا در این جلد چونکه ظاهرا کار نیل شوسترمن در زمینه محتوا با روئن تمام شده، این شخصیت رو تا حدی می‌بره به حاشیه. عوضش شخصیت گریسون رو وارد ماجرا می‌کنه.
احتمالا خواننده های دیگه هم حس کردن که ابر تندر در جهان داس مرگ جایگاهی شبیه به خدا پیدا کرده. شاید به همین خاطر بهترین راه برای زمینه چینی پردازش شخصیت یک هوش مصنوعی، استفاده از شخصیت انسانی باشه که شدیدا به هوش مصنوعی وابسته‌ست. این ایده شوسترمن تحسین برانگیزه! ولی من به قدر کافی با گریسون ارتباط نگرفتم.
تو یادداشت جلد قبلی نوشته بودم که بیشتر محتوای داس مرگ در دیالوگ و یادداشت های انتهای فصل هاست و در روند کتاب به اندازه‌ی جملات کتاب پررنگ نیست. در حالی که یک اثر محتوا محور بجز دیالوگ، باید در روند هم محتوای خودش رو خوب به تصویر بکشه. بنظرم این جلد هم بیشتر محتوا محدود به دیالوگ ها شده بود هم اینکه انگار یه جاهایی نیل شوسترمن تو همون هم کم آورده بود(چندتا از فصل ها یادداشت نداشتن)

یک سراغی هم از شخصیت پردازی کتاب بگیریم: تنها شخصیتی که بعد این جلد توی ذهنم جایگاهش عوض شد داس رند بود. گرچه سیترا هم به عنوان داس آناستازیا پیشرفت چشم‌گیری داشت. درباره رابطه سیترا و روئن هم باید بگم که شوسترمن به خوبی تونسته اینکه چطور دو فرد متضاد مکمل  میشن و با مسیری متفاوت برای هدفی مشترک می‌جنگن رو به نگارش در بیاره.

در رابطه با داستان: این جلد پر از غافلگیری بود و پایانی داشت که قشنگ یه یک ساعتی منو توی حال و هوای کتاب نگه داشت.

در کل که این کتاب ارزش خوندن داره، ذهن خلاق و گاها خشن شوسترمن خوب بلده سناریو های خفن خلق کنه.
      

52

        "بنی‌آدم" مجموعه‌ای از داستان‌ کوتاه است که بین سال‌های ۹۱ تا ۹۴ و تحت‌تأثیر فضای جامعهٔ آن روز نوشته شده. داستان‌هایی غریب و وهم‌آلود با شروعی مبهم و شخصیت‌هایی گذرا، گنگ و نامفهوم که مقصد و چشم‌اندازی ندارند.
در این میان‌ داستان "چوب خشک بلوط" جذابیت بیشتری دارد. تمرکز داستان بر نبود اقتدار پدرانه در جامعهٔ امروزی و بی‌توجهی به پدر است.
مهاجرت و عدم پذیرش قهرمان در جامعه‌ای که ظرفیتش پر شده، از سایر موضوعات کتاب است.
در یکی از داستان‌ها ارجاعات گذرایی به "سمک عیار" یا قصه‌های "هزارویک‌ شب" می‌شود.
در پشت جلد، که بخشی از داستان اول کتاب است آمده:
«گفتم، همان اول کار گفتم که نوشتن داستان کوتاه کار من نیست. این هنر بزرگ را کافکا داشت، ولفگانگ بورشرت داشت و می‌توانست بدارد که در همان "بیرون، جلو در" جان سپرد و داغش لابد فقط به دل من یکی نیست، و پیشتر از او چخوف داشت که بالاخره خون قِی می‌کرد در آن اتاق سرد، و چند فقره‌ای هم رومن گاری، آنجا که پرندگان پرواز می‌کنند می‌روند در پرو می‌میرند.»
دولت‌آبادی دربارهٔ این کتاب می‌گوید:
«زمانی که این کتاب را می‌نوشتم می‌دانستم که جوابی برای سؤال‌‌هایش ندارم، من در آن لحظه فقط می‌دانستم که باید این‌ها را بنویسم و نوشتم! ... در همان داستانی كه می‌گویم كار من داستان‌نویسی نیست، من داشتم برای خودم چیزی می‌نوشتم. اما خود سوژه سراغم می‌آید و می‌گوید مرا بنویس! و من نوشتمش. به این ترتیب من در ابتدا تصمیم نمی‌گیرم چه كار كنم. ... شاید برایتان جالب باشد كه بگویم یكی از داستان‌های این مجموعه را كه ماجرای آن در آلمان می‌گذرد، ابتدا كه شروع كردم، می‌خواستم در قالب رمان بنویسم ولی دیدم چیزی كه می‌خواهم را در رمان پیدا نمی‌كنم، پس به این صورت نوشتمش و خیلی هم خوب شد كه آن را به صورت داستان كوتاه و با فشردگی و ایجاز نوشتم. اگر آن را در رمان پیدا می‌كردم، دو سه سال از وقت و عمرم را برای نوشتنش می‌گذاشتم. مثلاً داستان "اتفاقی نمی‌افتد" در واقع ذهنیتی بود كه سالیان پیش برای نوشتن رمانی با این مضمون داشتم، ولی به این شكل درآمد. در ذهنم همیشه این بوده كه آدم‌ها چگونه در یک جامعه‌ به‌تدریج به چیز دیگری تبدیل می‌شوند و در این پروسه خودشان متوجه این دگرگونی می‌شوند یا نه. داستان "اتفاقی نمی‌افتد" مقولهٔ فشارهای سیاسی و خشنی است كه بر انسانی وارد شده و او طی این مراحل خشونت‌بارِ زندگی به‌تدریج از آدمی كه بوده دچار مسخ‌شدگی می‌شود تا جایی كه او را خرچنگ صدا می‌كنند. این آدم دیگر خود را باور ندارد. خرچنگ، درواقع اسم مستعاری است كه ساداس به او داده است و به این ترتیب تفاوتش در بافت اجتماعی هم دیده می‌شود.»
او دربارهٔ آگاهانه نوشتن و بازنویسی می‌گوید:
«نوشتن داستان برای من با یک تلنگر از ندانستن آغاز می‌شود. درحقیقت وقتی آگاهانه به داستان نگاه می‌كنم كه آن را نوشته باشم و تمام شده باشد. در گذشته وقتی داستانی می‌نوشتم، یک سال صبر می‌كردم و مدام به آن رجوع می‌كردم و ویرایشش می‌كردم و مثل یک بیگانه به آن نگاه می‌كردم. حالا هم این كار را می‌كنم، منتها در مدت زمان كمتر. این همان نگاه آگاهانه به داستان است كه گفتم. بعد مثل یک خواننده، آن را می‌خوانم و خودم متوجه می‌شوم كه شاید چیزی اضافه شده باشد یا بیرون زده یا ... بنابراین وقت نوشتن اصلاً به صورت آگاهانه نگاه نمی‌كنم.»
      

25

Saba

Saba

22 ساعت پیش

        جالب نبود.
این رو به عنوان کسی میگم که عاشق کتاب های روانشناسی و رشد فردیه.
نویسنده روش متفاوتی رو انتخاب کرده بود.شرح دادن بخشی از جلسات تراپی خودش که ضبط کرده بود.
اما تمام کتاب این نبود.حدود سی صفحه آخر یه سری از نوشته های نویسنده رو می‌خونیم که انگار از دل دفتر خاطراتش بیرون اومده و دوست داشته اون ها رو با جهان اطرافش در اشتراک بذاره.یه تعدادی از این نوشته ها مطالب آموزنده و جالبی داشتن یا فرد رو دعوت میکردن که نگاه متفاوتی داشته باشه اما بقیه از نظر من کاملا بی معنی بودن.در واقع مطالب شخصی درباره نویسنده بودن که از نظر من جذابیت چندانی نداشتن.
چرا بعد از شرح دادن جلسات تراپی یهو آخر کتاب درباره مادربزرگش و خانواده ش و خاطراتشون بنویسه؟ آیا این کتاب روند داستانی داشته یا هدف شناخت نویسنده بوده که درک احساسش درباره مادربزرگش برای خواننده مهم باشه؟
اعتراف میکنم نیمه اول جملاتی داشت که با تمام وجودم درکشون کردم.و اصلا هدف این کتاب همین بود.اینکه این احساس رو به من خواننده بده که تنها نیستم و درکم می‌کنه.اما صرفا همین.
این جلساتی که شرح داده بود به من کمک چندانی نکرد.حتی از بس پراکنده بود روند تغییر خود نویسنده هم مشخص نبود.در واقع جلسات تراپی بعد از یه مدت تاثیر خودشون رو نشون میدن و من دوست داشتم به جای خاطرات نویسنده این تاثیر رو به نحوی مشهودتر لمس کنم.
میدونم جلد دوم داره ولی من هیچ تمایلی به خوندنش ندارم.
احساس میکنم این کتاب صرفا به این دلیل نوشته شده که نویسنده می‌خواسته احساسات و افکارش رو به اشتراک بذاره.
و چه بهتر میشد که به جای بیان خاطرات الکی و تراوشات ذهنی نویسنده کتاب تموم میشد چون من صفحات آخر رو به زور خوندم.
اگه مثل کتاب آسایش مت هیگ تمام صفحات نوشته ها و دریافت های خود نویسنده بود میشد اون صفحات آخر رو قابل قبول دونست اما نه این کتاب مشابه آسایشه و نه نوشته ها به اندازه قلم مت هیگ غنی و دلنشین.
آیا پیشنهاد میدم ؟ خیر.وقتی کتاب های روانشناسی قوی مثل ( چرا تا به حال کسی این ها را به من نگفته بود) وجود دارن دلیلی نمی بینم این کتاب رو معرفی کنم و حتی دلیل این همه معروف شدنش رو نمی دونم.
برگردم عقب باز هم میخونم ؟ باز هم خیر
      

24

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.