محمدصدرا

محمدصدرا

بلاگر
@MSadra

125 دنبال شده

113 دنبال کننده

third_oasis
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه
        هر چند می‌توان مرور جامع‌تری برای این کتاب نوشت اما ترجیح می‌دهم به همین کفایت کنم: ای‌کاش جهان به اندازه چیزی که افراد دفتر راه‌حل به‌دست، توصیف می‌کنند زیبا و با ثبات و مسئله زندگی قابل‌حل بود.
کتاب بی‌فایده‌ای نیست، کشکولی از دلداری‌هاست.

در ادامه خلاصه‌ای از بخش اول کتاب که به شرح مشکل می‌پردازد را عینا از گزارش پیشرفتم ذکر می‌کنم. بخش دوم کتاب مروری جامع بر راه‌های ادعایی بود. تصویر این یادداشت هم به یکی از این راه‌حل‌ها پرداخته است.

به دلایلی که در این گزارش به صورت خلاصه عنوان شده ما همواره در معرض از دست دادن موقعیتمان هستیم و این مسئله به شدت ما را مضطرب می‌کند، زیرا همین موقعیت ساخته شده با دستاوردها تنها چیزی است که داریم، یا حداقل فکر می‌کنیم که داریم.

 علل ایجاد اضطراب موقعیت:

### فقدان عشق

سختی‌ای که همراه با احترام باشد یا حتی صرفا همراه با تحقیر نباشد را می‌توان برای مدتی طولانی تحمل کرد.

اینکه افرادی به جمع‌آوری پول فراتر از نیاز مادی می‌پردازند را می‌توان اینگونه توجیه کرد که ایشان برای احترام پول جمع می‌کنند. در واقع این تفکر به ما می‌گوید جایگاه مادی ما در جهان به ما می‌گوید چقدر لایق عشق هستیم و چقدر باید از خود راضی باشیم. 

### انتظارات

انقلاب صنعتی و سرمایه‌داری انتظار افراد از زندگی را افزایش داده‌اند. افراد خود را با سطوحی بسیار بالایی از رفاه مقایسه می‌کنند و در نتیجه از پس انتظارات خود برنیامده و مضطرب می‌شوند. در حالت افراطی می‌توان افرادی را متصور شد که علی‌رغم فقر مادی بخاطر انتظارات پایین از زندگی، از آن لذت فراوانی می‌برند.

### شایسته‌سالاری

پررنگ شدن نقش شایسته‌سالاری در داستان‌های ما از اجتماع و خودمان می‌تواند افزایش اضطراب فقر و فشار بر فقرا را توضیح دهد.

1. در یک نظام فئودالی اینطور گفته می‌شد سختی زندگی اشان، تمام طبقات دیگر به دهقانان وابسته‌اند
2. همچنین طبق آموزه‌های مسیحی، فقر افراد اتفاقی مستقل از جایگاه معنوی و ارزش انسانی ایشان بود.
3. طبق آموزه‌های مارکس، کارگر برتری اخلاقی دارد و سرمایه‌دار جانوری رذل است.

در برابر این داستان‌ها:

1. این ثروتمندان هستند که مفیدند و در آمد فقرا از آنان می‌رسد. رذیلت‌های ایشان به واسطه بازار به فضیلت بدل می‌شود. (ماندویل و اسمیت)
2. با لغو امتیازات موروثی و فراهم کردن آغازی مشابه به طور نسبی، نابرابری‌ها نشان‌دهنده شایستگی‌ها و حافظ شایسته‌سالاری هستند. رفته رفته ثروت حتی به نشانه لیاقتی برای زندگی ابدی هم بدل شد.
3. داروینیسم اجتماعی بیان کرد نه تنها صدقه لازم نیست بلکه مضر هم هست. در این دیدگاه فقرا اشتباهات طبیعت هستند و کمک به ایشان آسیب به نوع انسان است.

### اشرافی‌گری

وقتی وارد جامعه می‌شویم از محبت بی‌قید و شرط خبری نیست و سلسله مراتب قدرت، محبت مشروط را به ما آموزش می‌دهد که همان تعریف خودمان با چیزهایی بیرونی است.

اشراف مظهر اعلای تعریف خود با چیز‌های بیرونی هستند زیرا برتری آن‌ها هیچ ارتباطی به درون ندارد. آن‌ها  برای حفظ این برتری اقدام به خرید کالای لوکس می‌کنند؛ کالاهایی که با گذر بی‌فایدگی آن‌ها آشکار و آشکارتر می‌شود. (از مد افتادن)

### وابستگی

آدم‌ها برای پول کار می‌کنند و هیچ عاملی غیر از موفقیت متضمن نجات (پولدار شدن) ما نیست و به دلایل زیر موفقیت به شدت به شانس وابسته است:

1. استعدادهای ما پایدار نیستند
2. شانس فردی در رسیدن به موفقیت
3. کارفرما: اشاره به رقابت میان کارگران درون بنگاه
4. سوددهی کارفرما: رقابت میان محصولات در بازار
5. اقتصاد جهانی: اشاره به رقابت بین بنگاه‌ها در بازار

به صورت بنیادین بین دو منطق عشق (میل کارگر به دوست داشته شدن) و سود (میل بنگاه به بقا و حداکثرسازی سود) در بنگاه تقابل وجود دارد و کارگر می‌داند که در اوضاع نابه‌سامان اقتصادی، عشق هرگز به سود برتری نخواهد یافت

می‌توان جهانی را تصور کرد که انسان برای بر طرف کردن نیازهای دیگران کار کند و نه سود. (می‌توان؟)
      

2

        وقتی کودک تحت تاثیر ناملایماتی قرار می‌گیرد و برای بروز هیجانات منفی خود از جانب والدین احساس خطر می‌کند، آن احساسات ناخوشایند خود را پنهان می‌کند. این رویه توسط والدینی که به کودک عشق مشروط می‌ورزند پاداش دریافت می‌کند، پس در وجود کودک تقویت می‌شود تا جایی که مانند یک خود دروغین بین کودک و بخشی از احساساتش (که بخشی از وجود کودک هستند) مانعی ایجاد می‌کند. کودک هم برای سرکوب موفق احساسات منفی فراموش می‌کند وجود او شامل چنین بخشی هم هست.

این رویه هرچند تا مدتی می‌تواند کارآمد باشد اما در نهایت از کار می‌افتد. این از کار افتادن ممکن است هنگام استقلال از پدر و مادر، مرگ پدر و مادر، به دنیا آمدن فرزندان یا شرایط دیگری رخ دهد. این حالتی است که بخش فراموش شده و سرکوب شده وجود به حدی تحت فشار قرار می‌گیرد که به صورت بیماری یا تکرار الگو‌ها تلاش می‌کند خود را نشان دهد. تکرار الگوها به این دلیل رخ می‌دهد که کودک ،که حالا بزرگ شده، تلاش می‌کند با شبیه‌سازی موقعیت اولیه راز آن را کشف کند. رازی تلخ که معمولا از جنس درک نشدن، عدم دریافت محبت یا حتی آسیبی از طرف والد یا یک بزرگسال است. این معما فقط  با یک روش حل می‌شود و آن پذیرش عدم دریافت محبت از طرف والد و تجربه کردن احساسات سنگین ناشی از آن است. با تجربه این احساسات می‌توان از چرخه ایجاد موفقیت‌های تکراری رها شد و احساس بی‌معنایی ناشی از سرکوب احساسات را پشت سر گذاشت.

نویسنده در کتاب خود بخش‌هایی را به نقد فروید و یونگ به‌خاطر به رسمیت نشناختن این احساسات و گمراه کردن آن‌ها اختصاص داده است. او بصیرت خود را مدیون نقاشی‌های کودکی خود می‌داند که در برهه‌ای با بازگشت به آن‌ها و مشاهده رنج کودکی خود به اشکالات روانکاوی رایج در آن دوره پی‌برد.

به‌عقیده نویسنده تجربه شرایطی که بالا توضیح داده شد می‌تواند دلیلی اساسی برای تبدیل شدن به یک روان‌درمانگر باشد به همین علت برخی بخش‌های کتاب مستقیما خطاب به این گروه نوشته شده تا تلاش نکنند محبتی که والدینشان از آن‌ها دریغ کرده از مراجعانشان طلب‌کنند یا بکوشند به‌جای تشویق آن‌ها به تجربه احساساتشان، رویه قبلی را تقویت کنند.

همچنین نویسنده با اختصاص قسمتی توضیح داده که مادر چگونه اولین نماینده جامعه و هنجارهای آن برای کودک است و ناکامی کودک در آینده چگونه می‌تواند زمینه‌ساز میل او به ایدئولوژی‌ها و اعمال خشونت بر دیگران باشد. در واقع مولف در یک ادعای بزرگ بقای تمامی نظام‌های ایدولوژیک را نتیجه حفظ چرخه سرکوب احساسات کودکی و انتقال آن به نسل‌های بعد می‌شمارد که البته با توجه به فشار شدیدی که از جانب آلمان نازی بر نویسنده وارد شده و به زندگی شخصی او آسیب‌هایی غیرقابل جبران زده، قابل درک است. او به عنوان یک یهودی سال‌ها مجبور به زندگی با هویتی دروغین بود و حتی همسرش هم او را تهدید به افشای هویت واقعی‌اش برای نازی‌ها می‌کرد. پسر او در کتابی که نوشته و مستندی که چندی پیش منتشر شده به بیان این مسئله می‌پردازد که چه اتفاقاتی در زندگی باعث شد که مادر او رفتاری کاملا برخلاف توصیه‌های خودش داشته باشد.

ترجمه‌های مختلفی از این کتاب با عناوین متفاوت به زبان فارسی در دسترس است. دلیل انتخاب این ترجمه توسط من ویرایش و بازبینی مجدد این نسخه توسط مولف چند دهه پس از انتشار آن است که با تغییرات زیادی، از جمله تغییر در عنوان همراه بوده است.
      

15

36

        این کتاب فرصتی برای آشنایی با معلمی است که واقعاً با عشق به دانش‌آموزان و دانشجویانش ریاضی درس می‌دهد و می‌خواهد با بهره‌مند کردن آن‌ها از ریاضیات اهمیت و زیبایی آن را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین شاخه‌های تفکر انسانی برای آن‌ها روشن کند. پولیا ریاضیات را به‌صورت ابزاری در میان ابزارهای انسانی می‌بیند و می‌خواهد با استفاده از آن فرایند عمومی حل مسئله را هم به دانشجویان آموزش دهد. شاید تفاوت این کتاب با سایر کتاب‌ها و دوره‌هایی که در مورد آشنایی با ریاضیات نوشته شده‌اند همین باشد که در اینجا ریاضیات نه به‌صورت شاخه‌ای مستقل، عجیب و دشوار که تعداد معدودی از عقول برگزیده ورای حفظ چند مسئله و اثبات توانایی فعالیت آگاهانه و هدفمند در حوزه آن را دارند، بلکه به‌عنوان فرصتی در اختیار گونهٔ انسان قرار گرفته است تا با استفاده از آن به حل مسائل بپردازند و از لذت آن بهره‌مند شوند.
روش چهارمرحله‌ای پولیا برای حل مسئله چارچوبی است که معلمان اولاً می‌توانند آن را به دانش‌آموزان آموزش دهند و ثانیاً در همان قالب دانش‌آموزان خود را به‌صورت استاندارد راهنمایی کنند.
۱- فهمیدن مسئله؛ مشخص‌کردن معلوم و مجهول 
۲- فهم ارتباط مسئله و ایجاد برنامه برای حل مسئله 
۳- اجرای نقشه و حل مسئله
۴- بررسی و تجدیدنظر 
ریاضیات می‌تواند برای همه جذاب و مفید باشد و معلمان باید بکوشند همه دانش‌آموزان حل مسئله و روش آن را یادگرفتن و حتی آن را درونی‌سازی کنند.

پی‌نوشت: ترجمه بد یک ستاره از امتیاز کتاب کم می‌کند.
      

7

باشگاه‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه
فلسفه تراژدی از افلاطون تا ژیژک

1

فعالیت‌ها

محمدصدرا پسندید.
فلسفه قاره ای و معنای زندگی
          عنوان اصلی کتاب در واقع «مرگ خدا و معنای زندگی» است و یک ایده ی محوری دارد: فیلسوفانی که به دنبال معنایی برای زندگی بودند به دو دسته تقسیم می شوند: یک) آنهایی که به تعبیر من واقعا به مرگ خدا اعتقاد ندارند و سعی می کنند با یک کلان روایت برای زندگی معنا بتراشند. دو) آنهایی که به مرگ خدا ایمان آوردند و کلان روایتهای فراطبیعی و فرافلسفی را به هیچ وجه نمی پذیرند. 
* در این تقسیم بندی فیلسوفی مثل مارکس هم به دلیل اعتقاد به کلان روایتی از تاریخ و آینده در واقع در دسته اول جا میگرند

این کتاب در واقع یک دور تاریخ فلسفه غرب است با تمرکز بر روی معنای زندگی. و نظریات اساسی فیلسوفان مهمی مثل افلاطون، کانت، کیرکه گور، شوپنهاور، فروید، نیچه، هگل، مارکس، سارتر، کامو، دریدا و هایدگر را با زبانی ساده مورد بررسی قرار میدهد و در نهایت با نقد هر کدام ازین فیلسوفان، روایت هایدگر متاخر از معنای زندگی را پذیرفتنی تر میداند.

کتاب از زبانی ساده و مفصل برای بیان نظریات پیچیده استفاده می کند تا برای تمامی مخاطبین حتی کسانی که دانش فلسفی جندانی ندارند جذاب و فهمیدنی باشد اما همین نکته برای کسی که مطالعات فلسفی داشته ممکن است ملال آور شود به خصوص تکرار و تفصیل برخی نظریات که از حوصله مخاطب حرفه ای تر فلسفه خارج است.
        

4

محمدصدرا پسندید.
مبانی نظریه ی ادبی
          نظریه برای فراتر رفتن از متن ادبی؛
حواسمان باشد «متن ادبی» در این فراروی گم نشود!

0- یه کوچولو می‌خوام غر بزنم :)
 کسی که درگیر علوم انسانی/اجتماعی باشد در یک وضعیت پاندولی گیر کرده است؛ پاندولی در نوسان میانِ ناامیدیِ محض و کورسویی ز فهم. سعی می‌کنم اندکی این مورد را توضیح بدهم.
در آن جایی که «جهان واقعی» با دغدغه‌های روزمره باشد، جایی کسی که علوم انسانی/اجتماعی بداند را نمی‌خرد. کسی بخاطر تسلط شما در نظریۀ ادبی، هرمنوتیک فلسفی، روایت‌شناسی و تخصص در ایده‌آلیسم آلمانی بعید است شما را بخرد و بتوانید از این مسیر امرار معاش کنید؛ فکر کردید دانشگاه و استاد شدن مسیرِ خوبی برای این است؟ بعید می‌دانم. یعنی باید باشد، اما نیست. به نظرم یادداشت «چه طرف بربستیم؟ هیچ!» از محمدعلی میرباقری که در سایت مرکز فرهنگی شهر کتاب منتشر شده، بتونه این سرافکندگی را خوب توضیح بدهد. با جستوجویی در گوگل به آن متن خواهید رسید.
این چیزی که بهش می‌گیم علوم انسانی/اجتماعی در فهم بسیاری از امور به صورت وحشتناک و خجالت‌آوری ضعف دارد. کلی می‌شه اینجا حرف زد ولی برای کتابی که در مورد «نظریۀ ادبی» است، لازم نیست وارد این موارد شد. الان می‌خوام از گشودگی متقابلِ متنِ ادبی و  نظریۀ علوم انسانی/اجتماعی بگم. خیلی ساده، متنِ ادبی ظرفیت‌های بسیاری از خود نشان می‌دهد که به مدد نظریات موجود در علوم انسانی/اجتماعی متنِ ادبی را بهتر فهم کنیم و از آن سمت نظریات علوم انسانی/اجتماعی این توان را در خود دارد که به نحوی خوانده شوند که به کارِ فهمِ متن ادبی بخورند.

1- این کتاب که از سری کتاب‌های عالیِ The Basics از انتشارات خیلی خوبِ راتلج/routledge است در 9 فصل به اساسی‌ترین مباحث موجود در نظریۀ ادبی پرداخته است. اول از رستگاه‌های نظریه ادبی می‌گوید، از آغازی که نیت به فهمِ «معنای» اثر داشت تا در ادامه که به فرمالیست‌ها رسیدیم. نظریه ادبی به بیانی از فرزندانِ آکادمیِ مدرن است؛ جایی که به عده‌ای پول دادند تا بشینند و متن ادبی بخوانند و متن ادبی را بفهمند و این یافته‌ها را دیگرانی به اشتراک بگذارند (مگر آکادمی چیزی است جز همین «اجتماع معرفتی»؟). 
سه فصل اولِ کتاب که در مورد نظریاتِ متقدمِ ادبی بود برای من بسیار جذاب‌تر بود تا فصل‌های بعدیِ کتاب. مشخصا دو فصلِ مربوط به فرمالیست‌ها و ساختارگراها به نظرم بسیار به سامان و به قاعده نگاشته شده بود و در بسیاری موارد جز بهتری منابعی بود که تا به‌حال مطالعه کرده ام. در ادامۀ فصول (فصل 4الی9) که از «خوانش سیاسی» شروع می‌شود، رنگ و بوی غالب متن، از «متن ادبی» خارج می‌شود و نظریۀ علوم انسانی/اجتماعی وارد کار می‌شود. از آنجایی که اندکی بیشتر («اندک» و نه بیشتر از اندک) با نظریات علوم انسانی/اجتماعی‌ای که نویسنده بهشان ارجاع می‌داد آشنا بودم، بدیع بودن 150 صفحۀ دوم کتاب برایم کمتر بود. البته از بس روایت نویسنده دقیق، بجا و در نسبت با متنِ ادبی بود که بسیار آورده داشت خواندن این مباحث در این کتاب برایم. در عین حال، اگر خواننده‌ای با این نظریات (از هژمونیِ گرامشی و ایدئولوژی آلتوسر گرفته، تا نظریات پسااستعماری ادوارد سعید و «قدرت» از دیدگاه فوکو) آشنا نباشد، تقریر نویسنده از این نظریات و نسبتی که با متنِ ادبی دارند، بسیار خوب بود و قطعا مفید خواهد بود (طبعا اگر این نظریات را بیرون از کتاب بشناسید، بهتر می‌توانید با متن همراه شوید).

2- ترجمۀ کتاب عالی بود. آقای ابوالقاسمی را کشف کرده ام. چند کتاب و مقالۀ جذاب از ایشون یافته ام که به سراغشون خواهم رفت. مشخصا در زیباشناسی احتمالا به هدایتِ اسمِ ایشون مسیرم رو پیگیری کنم. ترجمۀ این اثر هم به غایت روان، دقیق و خوب بود.
 یه مشکلِ بهخوان و گودریدز برام این شده که از «مقاله» خوندن و تحقیقی کار کردن فاصله گرفته ام. احتمالا تنظیم این مورد خیلی بهم کمک کنه در آینده :) 

3- بازم ارجاع به دو مفهومِ «تخدیر نظریه» و «تئوری ذهنِ وحشی» که توی ذهنم هست، اینجا مهمه. یه ذره خسته و سر شلوغم، نمی‌تونم بیشتر از این بگم ولی گفتم اینجا اینا رو بنویسم که بعدا یادم نره.

همین مختصر رو نوشتم که نوشته باشم. توی چند روز آینده احتمالا خیلی وقت نکنم چیزی بیشتر بنویسم.

اگه خواستید نظریۀ ادبی بخوانید (که خوب است بخوانید) این کتاب واقعا پیشنهادشدنی است.
        

60

محمدصدرا پسندید.
دو نمایش نامه از اوریپید:  ایفی ژنیا در اولیس و ایفی ژنیا در میان توری ها
          خیلی حیفه که همچین آثاری از اوریپید نسبت به باقی آثارش مهجور موندن و فقط به آثار شناخته‌شده‌تر و معروف‌تر پرداخته می‌شه؛ در حالی که همین دو نمایش‌نامه و همچنین مجموعهٔ هلن، می‌تونن به خوبی و چه بسا بهتر، جلوه‌گر هنر اوریپید باشن.

دوراهی انتخاب میان فرزند و وطن؛ در نمایش‌نامهٔ اول (ایفی‌ژنی در اولیس) مفهوم تراژدی به همون معنای واقعی‌ و دولت‌شهری‌اش کاملاً ملموسه و آن حس ملی‌گرایی (؟) کاملاً مشهود.
“ این برای یونان است که من باید تو را قربانی کنم - چه بخواهم و چه نخواهم. “
“ یونانیان باید بر بربران فرمان برانند. چرا که آنان برده‌اند و یونانیان آزاد “

نکتهٔ جالب دیگه‌ای که به چشم می‌خوره حول شخصیت کلیتمنسترا بود؛ شخصیتی که در نمایش‌نامهٔ الکترا یا آگاممنون، شخصیتی کاملاً منفور بود اما در این نمایش‌نامه، به این صورت نبود و تا حدودی کارکتری بود که می‌شد باهاش هم‌ذات‌پنداری کرد و اون رو حق دونست. به طور کلی یعنی خیلی فرق وجود داره بین اینکه اول این خونده بشه یا آگاممنون.

گلوک هم اپرایی در سه پرده با همین نام داره که حتما پیشنهاد می‌کنم گوش داده بشه یا دیده بشه:
https://youtu.be/IUKH1yxNMl0?si=3RgfPXlXhlxLDBhN

«ایفی‌ژنی در میان توری‌ها» هم مثل الاهگان انتقام کاملاً در تضاد با تعریف کلاسیک و ارسطوییِ تراژدی بود؛ پایانی خوش و نه‌ مغموم.
        

26

محمدصدرا پسندید.
فلسفه تراژدی از افلاطون تا ژیژک

6

محمدصدرا پسندید.
فلسفه تراژدی از افلاطون تا ژیژک

15