معرفی کتاب می‌خواهم بمیرم ولی دوست دارم دوکبوکی بخورم اثر بک سهی مترجم الهام علوی

می‌خواهم بمیرم ولی دوست دارم دوکبوکی بخورم

می‌خواهم بمیرم ولی دوست دارم دوکبوکی بخورم

بک سهی و 1 نفر دیگر
3.5
151 نفر |
56 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

47

خوانده‌ام

273

خواهم خواند

147

شابک
9786225667174
تعداد صفحات
150
تاریخ انتشار
1401/9/1

توضیحات

        چرا در بیان احساساتمان صادق نیستیم؟ آیا دلیلش این است که از زندگی کردن بسیار خسته هستیم، و وقت نداریم احساساتمان را با دیگران به اشتراک بگذاریم؟ همیشه دلم می‌خواست افرادی را که احساسی شبیه من دارند پیدا کنم. بنابراین تصمیم گرفتم به جای اینکه بیهوده دنبالشان بگردم، کاری کنم آن‌ها بتوانند دنبالم بگردند ــ دستم را بالا بگیرم و فریاد بزنم: من اینجا هستم، به این امید که یک نفر من را ببیند، برایم دست تکان دهد، خودش را در من پیدا کند، به من نزدیک شود، و بتوانیم در کنار هم به آرامش برسیم.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به می‌خواهم بمیرم ولی دوست دارم دوکبوکی بخورم

نمایش همه

یادداشت‌ها

سمیرا

سمیرا

1403/12/16

          این کتاب صحبت های بین یک روانپزشک و مراجعش رو شرح داده که هر جلسه مشکل جدیدی رو حل می‌کنند.
با اینکه مراجع کره ای بود یه جاهایی باهاش احساس همدردی می‌کردم و راه حل مشکل خودمم پیدا می‌کردم و برام جالب بود که که می دیدم تنها نیستم و ممکنه خیلیا این مشکل رو داشته باشند حتی کسی که توی یه فرهنگ و کشور کاملا متفاوتی زندگی می‌کنه.
این کتاب یه تفاوتی با بقیه ی کتابهای حیطه روانشناسی داره و اونم این که نیازی نیست وسط کتاب تمرین حل کنی و کاری انجام بدی و خب همچین کتابهایی واسه من حوصله سر بر بود و تاحالا هم نشده بشینم تمرین های این کتاب ها رو انجام بدم چون انگیزه و حس و حالشو نداشتم، ولی این کتاب فقط شرح حال داستان یه مراجعه که ممکنه داستانش شبیه ما باشه و بهمون کمک کنه و یه مسیری رو جلوی پامون بذاره و مارو نسبت به مشکلمون آگاه کنه و اینجاست که انگیزه و هدف رو پیدا می‌کنی و الان میتونی بری سراغ اون کتابها.
جزو کتابهاییه که حتما نیازه بخونیم حتی شده چندین بار...
انگار جلد دومی هم داره که مشتاقم سریعتر برم سراغش.
        

4

luna

luna

1403/11/12

          نمیدونم چرا اما تو فرهنگ ما جا افتاده که روانی ها میرن روانشناس درحالی که این غلطه، هر انسانی که احساس بدی به زندگی داره، حس میکنه ناراحته و... باید بره پیش روانشناس، من نمیدون تو فرهنگ کره هم اینطوری هست یا نه اما به نظر من این کتاب میتونه برای نا ایرانی ها این فرهنگ سازی رو انحام بده که# رفتن_ پیش_ روانشناس _به _معنای _روانی_ بودن_ نیست. 
خلاصه ی داستان درباره ی یه خانومه که حس میکنه افسرده شده و نیاز داره با یه کسی صحبت کنه و به روانشناس مراجعه کنه به همین دلیل شروع میکنه پیش روانشناس رفتن . این دختر حس بدی نسبت به خودش داره طوری که حتی صدای خودشو ضبط میکنه به اون صدا ها کوش میده و به خودش میگه چقدر صداش بده، چقدر بد حرف میزنه و...  یعنی به طور خلاصه حتی از این صدا ها برای نقد منفی به خودش استفاده میکنه، حتی موقع ی صحبت با روانشناس هم صداش رو ضبط میکنه و داستان طوریه که انگار ما داریم به همین صدا های ضبط شده گوش میدیم. 
موقع خوندن کتاب حس خوبی داشتم و به کتاب خیلی حال خوب کن و کمک کننده ای خصوصا به نوجوان ها، جوان ها، افرادی که حس میکنن افسرده هستن و... 
نکته ای خیلی  ظریف بهش اشاره شده بود و خیلی هم از نظر من دلچسب بود این بود که اخرای داستان ما میفهمیم اون روانشناسی که شخصیت اصلی بهش مراجعه میکرد خودش هم گاهی اوقات دچار ناراحتی و افسردهگی میشه و این به نظرم خیلی نکته ی جالبیه که حتی روانشناس ها هم گاهی افسرده میشن و اون ها هم انسانن، روانشناس بودنشون به این معنا نیست که همیشه باید روشن بین، خوشحال و سرشار از حس خوب باشن 
        

1

Mika

Mika

1403/9/4

          کتاب خوبی بود. از اول تا اخر کتاب کمی کسل کننده بود ولی واقعا اخرش نتیجه گیری خوبی ارائه داد. یک انگیزشی نبود بلکه تسکین دهنده بود. یکی از پاراگراف های مورد علاقه ام این بود که"اما کتابـها فرق می کنند. اغلب دنبال کتابهایی میگردم که مثل دارو باشند، متناسب با موقعیت و افکارم باشند و آن ها را بارها و بارها میخوانم تا زمانی که صفحه ها پاره شوند، زیر همه چیز خط میکشم. کتاب باز هم چیزی برای عطا کردن به من خواهد داشت. کتابـها هیچوقت از من خسته نمی شوند و به مرور زمان راه حلی را ارائه می کنند و بی سروصدا منتظر می مانند تا به طور کامل شفا پیدا کنم. این یکی از زیباترین چیزها در مورد کتاب است. "شاید ربطی به موضوع اصلی کتاب نداشت ولی متوجه شدم که نویسنده هنوز تجربه ای نداره برای نوشتن ولی درحال تلاشه تا با خوانندگان ارتباط برقرار کنه و برام جالب بود. کلا کتاب سرگرم کننده ای بود کوتاه و مفید. اگه احساس نا امیدی میکنیم از استرس و افسردگی رنج میبریم اینها هیچکدوم دائمی نیست. زندگی ادامه داره. 
        

23

با سلام 
ا
          با سلام 
این کتاب جلد دوم کتاب نویسنده است و شامل مکالمات بیشتر نویسنده با روانپزشک خود می باشد.
تکه ای ازدخلاصه پشت کتاب:
"این کتاب ترکیبی از درون نگری و شوخ طبعی است و نگاهی عمیق به پيچيدگي های سلامت روان و جستجوی معنا در زندگی ارائه می دهد"
امتیاز گودریدز: ۳.۲۷
اولین بار که جلد اول خوندم،صرفا به خاطر علاقه ام به دوکبوکی کتاب برداشتم و بعد در همخوانی آن شرکت کردم و خب، واو، این کتاب عالی بود 
این کتاب جلسات مشاوره و حاصل تجربه تلخ اما عمیق ده ساله خانم سهی است 
چه در جلد اول و چه در جلد حاضر بارها بارها شاهد این نکته بودم که درمان یک جلسه، یک روز وجود ندارد و آسیبی که در طول سالیان بر روح انسان وارد می شود نیازمند مراقبت و مشاوره متداوم می باشد.
مواردی که در کتاب ذکر شد در عصر حاضر جهان بسیار قابل لمس است، از اندام ظاهری گرفته یا فشارهای کاری و استرس و غیره 
احساسات و فشارهایی که سهی عزیز متحمل شده و می شود؛قلب من را به درد آورد و درک می کردم که چه قدر گاها سخته که این مبارزه نفس‌گیر ادامه بدی!یه جاهایی کم میاری و دلت میخواد تسلیم شدن انتخاب کنی 
همه ی این ها قابل درکه و روح آدم را درگیر می کند🥺
این کتاب، درمان نیست؛ به این چشم بهش نگاه نکنید!!
این کتاب مثل یک دوست دلسوز هست که قراره شما حرف هایی را که حتی خودتون هم ازشون آگاه نيستيد بشنوید و حتی در حین مطالعه خودتون هم تجربه مشابهتون به یاد بیارید 
پس به چشم دوست مهربون در عین حال صادقتون به کتاب نگاه کنید
تکه هایی از این کتاب را به اشتراک گذاشتم که علاقمندم مطالعه کنید😊

        

7

Satoru

Satoru

1403/11/10

کتاب دوم ب
          کتاب دوم بک سهی "می‌خواهم بمیرم ولی هنوز هم دوست دارم دوکبوکی بخورم" در ادامه کتاب قبلی نویسنده نوشته شده و شامل صحبت‌های جدی‌تر با روانپزشکش میشه و شما کاملا میتونی تغییر رو در اون از جلد اول حس کنید؛ اون روند درمانش، اینکه با یک جلسه درمان معجزه رخ نمی‌ده! و در طول این دوره فرد بیمار دچار تلاطم روحی میشه و رشدی در این مدت می‌کنه...کاملا شما حس می‌کنید 
به شخصه فصل‌های چهار تا شش و یازده تا چهارده این کتابو خیلی دوست داشتم و برام جالب بود که بعد خوندن این فصل‌ها بود که امتیاز پنج به این کتاب دادم و مجاب شدم به این امتیاز وسطش این حسم کمتر شد یکم ولی بازم این فصل‌های آخر خیلی برام جالب بودن و خوب بود خوندنش برام.
و چیزی که واقعا شوکه کننده هست که میشه گفت بین خیلی از آسیایی‌ها مشترکه، اینه که درد و‌ رنج خودشونو خیلی کم می‌بینن در عین اینکه اون واقعا چیز بزرگیه خود بک سهی نویسنده این کتاب یه جا از مشکلاتی که داشته میگه و از "فقط"استفاده می‌کنه! در صورتی که فقط یکی از اون مورد‌ها که فقر بود یا مشکلات پدر و مادر به تنهایی کافیه واقعا تا به روح و روان آدم و حتی جسمش آسیب بزنه ...
ولی ما معمولا این دردهامون رو کم می‌بینیم و وقتی همین‌ها موجب مشکلاتی برای ما میشن، در درجه اول متوجه نمیشیم ریشه زخممون از کجاست یا بی‌توجهی می‌کنیم حتی بهش! و افراد کمی هستن که مثل بک سهی تلاش میکنن تا به خودشون با مراجعه به روانپزشک و درخواست کمک ازش درمان شن و در جهت بهبودی حرکت کنن...
        

16

0