یادداشت •آکانه•
1404/2/16

اول از همه بنظرم اسم کتاب دوست داشتنیه. من دوکبوکی تابحال نخوردم ولی مطمئنم ازش خوشم نمیاد؛ کلا چیزای تند دوست ندارم. در هر صورت اسم کتاب برای من شبیه " دلم میخواد بمیرم ولی نمیتونم از زندگی دل بکنم" هست. ▪︎ خودم بارها به این فکر کردم ( همینجا بگم دوران کنکور) که الان میتونم با بلایی سر خودم آوردن این استرسو تموم کنم ولی...هنوز کلی کارها هست که نکردم...مامان بزرگم دق میکنه...مامانم ناراحت میشه، نه، نمیتونم. خلاصه اینا بودن که هی جلوی منو گرفتن. شما دقت کنی سختی های بیشتری علاوه بر کنکور توی زندگی هست ولی برای من تبدیل به غولی شده بود که هر آن میتونست منو از پا دربیاره. صدالبته اینم باید لحاظ کنم که یه دوست تاکسیک (سمی) اون دوران بیشتر منو گذاشته بود تحت فشار، خیلی دوران سختی بود. ▪︎ بگذریییییم...مکالمهی روانشناس (شایدم روان پزشک ، آخر نفهمیدم کدومشون بود چون روانپزشک میتونه دارو تجویز کنه نه روانشناس) و سههی رو دوست داشتم. هر سوالی که میپرسید به جواب دکترش دقت میکردم ببینم چی میگه، کتابش یکم حس همدردی هم به خواننده میداد. ولی خب اونقدرم مفید نبود...شبیه خوندن دفترچه خاطرات بود که تو یا باهاش همدردی میکردی و یه راهکاری از حرفاش بهت میرسید یا هم که هیچی، کلا یه بار میخونی بعدم میذاری کنار، دیگه هم نگاهش نمیکنی چون خاطراتش مال تو نیست.🤷🏻♀️
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.