وایولت

تاریخ عضویت:

خرداد 1404

وایولت

@msr86

16 دنبال شده

13 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
وایولت

وایولت

2 روز پیش

        خب اول از همه بگم که روح شهید و همسرش شاد....
شاید خیلیا صرفا بخاطر حس خوب کتاب و البته واقعی بودنش کلی از کتاب تعریف کرده باشن، بماند که بخاطر تعریف و تقدیر رهبری چقدر معروف تر شد....
اما این کتاب از نظر ساختار و نگارش طوری ضعیفه که داره داد میزنه که کتاب اول نویسنده‌ست 
دیالوگ های کتاب ادبی نوشته شده در حالی که توصیفات راوی اصلا  ارزش ادبی خاصی نداره.....اگر قرار بود این کتاب بدون هیچ ویرایشی خاطرات خانم محمدی رو بنویسه چرا باید خاطره نگار اونو ویرایش میکرد؟
بعدشم کتاب زندگی همسر شهید بود نه خود شهید! پس چرا با شهادت حاج ستار کتاب تمام شد؟ اتفاقا من مایل بودم بدونم بعد از شهادت حاجی چطور قدمخیر خانم میخواد بچه هاشو بزرگ کنه؟ 
شخصیت های مکمل کتاب خصوصا بچه های شهید اصلا نقش خاصی نداشتن که به شدت باعث می‌شد ناراحت بشم چون خانم محمدی بیشتر با بچه هاش زندگی کرده بود تا با حاجی....نصف کتاب درحال توصیف کارهای شهید بود اونم به ساده ترین شکل ممکن...این کتاب زندگی نامه همسر شهیده، نه خود شهید!
بقول پسر شهید(مهدی) پدرش یبار شهید شد و مادرش روزی هزار بار! 
البته اگر نگارش کتاب رو نادیده بگیریم، باید بگم فضای خوبی داشت، حس غم و بغض و تنهایی راوی رو به خوبی منتقل میکرد. واقعا دلنشین بود و من حیفم اومد که همچین ایراداتی داشته باشه. گاهی با خودم میگفتم اگر فقط جنگ چندماه زودتر تمام می‌شد شاید الان حاج ستار و خیلی افراد دیگه زنده بودن، ولی ما انسانیم و نمیدونیم که حکمت این قضیه چیه....پس فقط میتونم بگم روحشون شاد و تشکر بابت فداکاریشون!

      

2

وایولت

وایولت

2 روز پیش

        خب اول از همه بگم که منی که دارم این یادداشت رو می نویسم در آستانه ۱۶ سالگی قرار دارم.
خیلیا تو نظرات آپ کتابراه نوشته بودن که اثر شاهکاره عالیه و فلان....ولی بنظر من تنها نکته مثبت کتاب همون استفاده‌ش از فرهنگ ایرانی و قصه های بومیه. اما به اون اندازه از فرهنگ بومی یاد که نمیکنه هیچ، تازه حتی فرهنگ اون دوره هم رعایت نمیکنه!
داستان از ۱۲۵۰ شمسی شروع میشه و تا سال حدودا  بیست و چند سال بعد ادامه داره. کدوم دختری توی اون سالها می تونست بدون خانواده و سرپرست با همچین امنیتی زندگی کنه؟ چطور هیچکس تو دوره ای که همه سرشون تو زندگی هم بوده تونسته تنها بیاد بدون اینکه توجهی بهش جلب شه؟ اونم یه دختر جوون که از نظر مردم اون دوره دم بخته!
این بخش هم دارای اسپویله ولی اصلا خوشم نیومد که نویسنده انقدررررر راحت گناهای سروه رو شست! مگه کم کاری کرده بود؟  تازه نقش مثبتش هم کرد! مسئله اصلی اینه که سروه نه تنها تاوان نمیده بلکه یجوری پذیرفته میشه توسط رستا که انگار نه انگار!
چطور یه دختر تو اون دوره بدون ترس از حرف مردم هر روز با یه پسر میرفت بیرون و میومد؟
آخرش لیلی بچه سروه بود یا نه؟
 چطور رستا وقتی دید سدنا انسان نیست به اینکه اون مادرش نبوده شک نکرد؟
داستان تخیلیه قبول! ولی این حجم از خلاف بودن با واقعیت دیگه توهین به شعور خواننده‌ست!
عشق داخل کتاب عین عشق افسانه های پریان قدیم بود، بر اساس زیبایی ظاهری و کمبود محبت...
روایت راوی مدام شکلش بین گذشته و حال تغییر میکرد. توصیفات شدیدا کم بود و اصلا توضیحی درباره فرهنگ محلی و ایرانی نمی داد. روایت شدیدا خلاصه بود و خیلی چیزا جا برای پردازش بهتر داشتن...شخصیت های کتاب سطحی بودن...از رستا چی فهمیدیم؟ فقط اینکه خیلی مهربون و ساده‌ست و استعداد نقاشی داره....
از نیوان چی فهمیدیم؟ که نمیتونه رو حرف مادرش نه بیاره و عاشق رستاست...
خدایی موندم چطور این همه آدم تو کتابراه بهش نظر مثبت دادن؟؟؟
اگه قراره این کتاب برای کسی خوب باشه فقط برای مخاطب دبستانی و یا خردسانه...وگرنه بعید میدونم نوجوون های امروزی چنین داستانی رو چندان ستایش کنن.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

وایولت

وایولت

5 روز پیش

        کتاب خیلی خوبی بود. بنظرم نکته مثبت کتاب این بود که به معنای واقعی زندگی مادر شهید بود نه زندگی خود شهید. من دقیقا به کتاب دختر شینا به این خاطر اعتراض داشتم که با شهادت حاج ستار کتاب تموم شد، جوری که انگار روایت زندگی خود شهید بود؛ اما این کتاب میدونه که قراره زندگی مادر شهید رو بیان کنه!
به عنوان کسی یه مقدار با فرهنگ و زبان ژاپنی آشناست، باید بگم کتاب یه سری اشتباهاتی داره. مثلا اسم محل زندگی خانم یامامورا رو اَشیا نوشته در حالی که ژاپنی ها اصلا واکه فتحه رو تو زبانشون ندارن.
طراحی جلد کتاب خیلی خوبه. فونت آدم رو یاد جوهر خطاطی میندازه و پس زمینه یاد تاتامی های ژاپنی. شکوفه های گیلاس و خورشید هم عملا نماد ژاپن هستن. این کتاب مشکلی با اینکه نقش اصلیش ایرانی نباشه نداره. بنظر خودم بخش مربوط به ژاپن خیلی جذاب‌تر و دوست داشتنیتر بود.
بزرگترین ایراد کتاب از نظر من دقیقا ایراد همیشگی سوره مهره، نوشتن تمامی دیالوگ ها به سبک ادبی که باعث میشه گاهی نشه با شخصیت ها راحت ارتباط گرفت.
اما قلم نویسنده روونه و به خوبی روایت کرده. شروع داستان هم به عنوان یک زندگی نامه خیلی جالب بود. آقای بابایی واقعا نمونه یه آدم مذهبی با ذهنی باز بودن. از همینکه بجای زور و اجبار، با عطوفت و مهر اسلام رو معرفی میکردن کاملا مشخصه. البته بنظرم اینکه این دو نفر چطور بهم علاقه مند شدن نیاز به پردازش بیشتری داشت.
آخرای کتاب اشک تو چشمام جمع شد و تو قلبم احساس افتخار میکردم. روح آقای بابایی و خانم یامامورا شاد. با آرزوی موفقیت های دیگر برای نویسنده.
      

0

وایولت

وایولت

1404/3/15

        خب اول از همه اینکه این جلد هم مثل جلد اول جز مقدمه میدگارده. یعنی داستان اصلی از جلد سه شروع میشه(همونطور که یکی از مهترین کاراکتر ها یعنی صوفیا هم از جلد سه میاد.) ولی خب بازم نمیشه بدون خوندن جلد یک و دو داستان رو ول کرد و رفت جلد سوم!
جلد دوم به نسبت جلد اول هم ساختار بهتری داره و هم اینکه خلاقیت بیشتری توش بکار رفته و ما دیگه کمتر یاد هری پاتر می افتیم(بجز بازی چهار حلقه که واقعا نمیدونم هدف نویسنده چی بود برای چپوندن اون تو داستان؟)
جلد دوم بخش اول جلد سومه، پس طبیعیه که ماجراهای اصلیش هم باید تو جلد سوم باشه. به همین خاطر علارغم انسجام و استقلالی که پیدا کرده، کشش و تعلیق کمتری از جلد اول داره‌.بیشتر داستان یا حتی میشه گفت تقریبا ۷۰ درصدش به ورود ژولیت پرداخته بود. به عنوان کسی که تا جلد ۹ خونده میگم:ژولیت شخصیتی نبود که انقدر بخواد ورود طولانی ای داشته باشه. خصوصا که ورود ژولیت به دنیای پریان هم بعدا تناقض تو داستان بوجود میاره....که بخاطر اسپویل جلد های بعدی نمیتونم اینجا بگم.
پیشرفت آریا توی این جلد کاملا منطقی بود و میزان رشدش رو بجا و البته قابل باور میدونم.
ایکاش قطمیر و سارا پردازش بهتری داشتن، خصوصا قطمیر به عنوان قاضی میدگارد! من انتظار داشتم قطمیر یکی از بزرگترین الگو های آریا بشه ولی متاسفانه این اتفاق نیوفتاد.
ولی خب مهم اینه که نویسنده پیشرفت های زیادی داشته.
      

2

وایولت

وایولت

1404/3/11

        از اونجایی که من کل مجموعه رو طی شیش ماه خوندم، یجورایی دقیقا سیر پیشرفت داستان یادم نیست. اما یادمه که جلد سه و چهار رو با نسخه الکترونیک تو سه روز تمام کردم. جلد سوم از دو جلد اول بهتره، از جلد اول در زمینه خلاقیت و انسجام و از جلد دوم در زمینه کشش و تعلیق.....همونطور که از اسمش معلومه کاملا به جلد دو وابسته‌ست و نیازه که پشت سر هم خونده بشن.....شیوه دیالوگ پردازی این جلد گرچه باعث مشخص شدن جملات کاراکتر ها میشد، اما به علت توصیف نکردن لحن و حس و حال باعث شد کاراکتر ها شکل هم بنظر بیان......
بریم سراغ شخصیت پردازی. خب آریا تو این جلد پیشرفت کرده، خصوصا که تونست از پس شاهزاده و پادشاه ثارها بر بیاد. ولی انصافا چرا وقتی خواستن طلسم رو اجرا کنن مثل ماست وایساد تا کیارش بدبخت بشه؟؟؟ من انتظار داشتم اگر کمک کیارش نکنه حداقل یه چندتا دیالوگ عاطفی به تینا بگه یا مثلا یکم دنبال راه دیگه ای بگرده...ولی اتفاق نیوفتاد‌.اینطور که بوش میاد آریا قراره آخر های داستان قوس شخصیتی منفی پیدا کنه، با توجه به رفتارهاش توی این جلد. بنظرم از پتانسیل شخصیت کیارش خوب استفاده نشده.(تو جلد چهار به این نتیجه رسیدم البته) نویسنده هی خواسته روی قدرت آریا مانور بده و به این خاطر باقی دوست هاش اصن پیشرفت خاصی ندارن....بجز جنگ با دهاکا که انصافا همه بچه ها گل کاشتن! ژولیت و تینا تو این جلد خیلی شبیه بهم بودن....فالی هم که کلا با اون حرکت بچگانه به همه کارها گند زد(حسرت به دل موندم یه کتک فالی رو بزنم😂)تو جلد هفت علت این کارش معلوم میشه ولی بی هیچ پردازش خاصی. تینا چرا انقدر ضعیف بود؟ یعنی حتی خود نویسنده هم تو کتاب ده بار گفته تینا ترسوعه! 
چون جلد های بعد رو خوندم واقعا دلم میخواد بگم تینا لیاقتش بود که توی این چند جلد بهتر به تصویر کشیده بشه.
درباره صوفیا هم بهتره چیزی نگم چون قطعا جلد های بعدی اسپویل میشه...
یه عکسم دادم هوش مصنوعی از دختر های مجموعه بزنه:فالی، ژولیت، تینا، صوفیا
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

        نمیگم یه اثر شاهکاری یا خیلی پر کشش داریم.
داستان درباره پسریه که میخواد به یه دانشگاه خاص بره و اونجا علم وب تاریک بخونه تا بتونه به شکل قانونی وارد وب تاریک بشه.....محیط داستان هم تو همون حال و هواست، فضاش علمی-تخیلیه و کاراکتر هاش کروم(نیمه ربات) هستن. کاملا حس و حال چندتا دانشجو با چالش هاشون رو منتقل میکنه....این وسط یه تعداد چالش و معما پلیسی هم هست برای هیجان انگیز تر شدن داستان....فصل بندی خیلی خوبی داشت(یکی از علت های اصلی جذب شدن من فصل بندی خوبش بود.) شخصیت پردازیش چندان خاص نبود خیلی عمیق هم نبود، چون بنظر میرسید نویسنده داره از شیوه پردازش وابسته به فلش بک استفاده میکنه. توصیفاتش به اندازه سقوط مرگبار قوی نبود، ولی باتوجه به شخصیت راوی(بیخیال و ساده و درونگرا) قابل قبوله.......البته در عین حال بنظرم همینکه الکی برای بزرگ نمایی احساسات راگ، کلی توصیفات نوشته نشده بود خودش نقطه قوت هم هست. از شخصیت رادی خوشم اومد، خیلی پایه بود. با اینکه راگ و رادی صفات مشابهی دارن ولی برام ترکیبی دلنشینی بودن.
من که خودم خیلی دوسش داشتم ولی این کتاب واقعا سلیقه ایه.....
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.