وایولت

تاریخ عضویت:

خرداد 1404

وایولت

@msr86

5 دنبال شده

2 دنبال کننده

یادداشت‌ها

وایولت

وایولت

دیروز

        موقع خوندن کتاب واقعا میتونستم بفهمم که نویسنده رفته درباره تاریخ و اساطیر و افسانه ها تحقیق کرده و بعد داستان رو نوشته و این خودش به تنهایی برام تحسین برانگیز بود...
تا قبل از بخش خاطرات آزتورگ کلا(با نسخه صوتی) با بی حوصلگی گوش میدادم که تمام شه بره ولی بعد از اون کتاب من رو تو خودش کشید و عاشق دنیاش شدم....چقدر ترکیب پر شر و شور سرندا در کنار شخصیت دگار ساده ولی دلنشین بود...واقعا آقای فرد هم خوب بلدن منو حرص بدن😁😁😁😁تا میومدم بگم:عهههه دگار داره عاشق سرندا میشه!!!! یهو دگار خاطرات راهو رو مرور میکرد....شدیدا سرندا و دگار رو شیپ میکنم و امیدوارم تهش دگار عاشق سرندا بشه....
دوست داشتم شخصیت آگیرا بیشتر پردازش بشه و آنقدر برام گنگ و ناشناس باقی نمونه، دگار هم بیشتر توی نیمه دوم کتاب فعال بود، تو نیمه اول انگار نه انگار که نقش اصلی تشریف داشت ولی عاشق جایی شدم که تو بیابون آدناکس رو دید😁😁😁 هیجان اون صحنه:))))
ولی کتاب توصیفاتش خیلی زیاد بود و گاها خسته کننده میشدن، گرچه شدیدا زیبا و دوست داشتنی بودن و واقعا ارزش ادبی داشتن.
این عکسم خودم دادم هوش مصنوعی با وایب کتاب بسازه....با آرزوی موفقیت برای آقای امین فرد
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

وایولت

وایولت

دیروز

        من هیچوقت امتیاز کامل نمیدم هرچقدرم که عاشق یه کتاب بشم چون ممکنه اثر عیب هایی داشته باشه که من نبینم...
درباره این کتاب باید بگم که از باقی کتاب های نشر مجازی که خیلی هاشون با تبلیغ معروف شدن بهتر بود(بنظر من) و رفت توی لیست کتاب های محبوبم:))))
به شخصه روایت از زبان الایس رو خیلی بیشتر از لایا دوست داشتم و  تک تک لحظه هایی رو که الایس به سمت مکان اعدام قدم بر میداشت خودم رو همراهش احساس کردم و واقعا هیچ جای کتاب به اندازه اون بخش همذات‌پنداری بین من و شخصیت ها شکل نگرفت.....اون لحظات احساس میکردم که در اوج نگرانی اینکه حالا چطور الایس نجات پیدا میکنه، دارم غرورمندانه همراهش به سوی آزادی روح کشیده میشم.....
 انتخاب شخصیت ها نسبتا تکراری بود(نمیخوام بگم کلیشه ای) ولی با پردازش درست تونست خودش رو تو دل من جا کنه....مرگ های کتاب گرچه پشتشون معنا خوابیده بود و صرفا برای جذابیت های خشونت آمیز نبودن، اما به علت استفاده از شخصیت های ناشناس چندان دراماتیک نمیشدن...کاش یکم بیشتر به دوست های الایس پرداخته میشد تا بتونم برای دمتریوس، لیندر و تریساس اشک بریزم.
به شدت از شخصیت هلین(هلن) خوشم اومد...منطقی، وفادار و عاشق.....توصیفات کتاب به لطف ترجمه خوب خانم رفیعی و مدیریت خوب نویسنده دلنشین و دوست داشتنی بود....روند کتاب هم بنظر بجز اول بخش لایا(کمی کند بود) نه خیلی سریع بود و نه خیلی کند.....
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

وایولت

وایولت

دیروز

        خداروشکر بالاخره تونستم یکجایی پیدا کنم راجب این کتاب نظر بدم.....اولش جذب متن روان کتاب شدم اما بعدش کتاب واقعا در هر زمینه ای منو ناامید کرد
اتفاقات کتاب سرسری رد میشدن....من انتظار داشتم بحث مادر ادموند و ملیکا رو هم تو کتاب ببینم ولی همه چیز بدون هیچ بیانی رد شد، دو ساعت رفتن تو اتاق و اومدن بیرون😐😐😐😐
من خودم تو خانواده مذهبی بدنیا اومدم ولی واقعا این حجم از حرف زدن درباره دین و این همه حدیث آوردن باعث شد زده بشم از متن کتاب....آخه واقعا مگه ما چقدر در روز احادیث ائمه رو مرور میکنیم؟ یا اینکه کدوم آدمی آنقدر با خواهر و برادر خودش کتابی حرف میزنه؟ این ادب نیست! این خشک و رسمی بودنه!(نظر منه البته.)
یکی دیگه اینکه نویسنده تقریبا از شخصیت هاش بت ساخته بود، یعنی شخصیت های مثبت یه صفات خاصی داشتن منفی ها هم دقیقا یه صفات خاص دیگه....انگار نویسنده یه تایپ ایده آل داشته و میخواسته همه نقش مثبت ها تو همون هول و حوش باشن....اصلا به بخش عاشقانه و حتی کشش ادموند به اسلام درست پرداخته نشد!!!
وقتی دو نفر زن و شوهر میشن ما انتظار داریم بخشی از اول زندگی مشترکشون رو ببینیم!!! اما این کتاب با یه توصیف دو صفحه ای راجب عروسی همه چیز رو رد کرد........
ویلیام و ماری به طرز غیرقابل باوری خوب بودن!!! آخه کدوم پدر و مادری انقدر راحت با تعویض دین بچش کنار میاد؟؟؟ ما خارجی های زیادی رو داشتیم که بخاطر پذیرش اسلام از خانواده طرد شدن....واقعا کاش نویسنده همونطور که ژانر رئال رو انتخاب کرده بود دیدش هم واقع گرایانه تر بود....
از کلیشه ای بودن کتاب هم چیزی نمیگم چون به شخصه اصلا اهل توجه به کلیشه ها نیستم بنظرم بعد انتشار این همه کتاب طبیعیه که کتابخون های قهار به راحتی اتفاقات یه ژانر رو از پیش حدس بزنن.....
      

2

وایولت

وایولت

دیروز

        اگه بخوام حرف بزنم...اصلا اینجا جا نمیشه، باید چندتا مقاله بلند بالا بنویسیم. خب من مخالف استفاده از صحنه های عاشقانه نیستم، ولی بعضی از صحنه های کتاب واقعا خوب نبودن(من خودم عین چی مخالف سانسورم) 
آقا من نمی‌فهمم چرا همه دارن عاشق آریا میشن؟؟؟ 
اگه قراره عشق صوفیا به نتیجه برسه چرا انقدر دیر؟ چرا انقدر مانع؟ 
به شخصه ترجیح میدم آریا با سکویا بمونه. چون سکویا توی دو جلد سریعا رشد کرد و بقول سارنوش(تو جلد نه البته) لیاقت خودشو ثابت کرد. ولی صوفیا از جلد سه تو داستانه و تازه تو جلد هشت به خودش اومد و یادش اومد نباید انقدر به همه پرخاش کنه؟؟؟ واقعا یعنی نیاز بود عاشق بشه تا همچین چیزی رو بفهمه؟؟؟ قدرت صوفیا برام تحسین بر انگیزه ولی ابدا باعث نمیشه بره تو لیست شخصیت های محبوبم.(البته این دیگه سلیقه منه، قصد توهین ندارم صوفیا واقعا یه ژنرال برجسته و برازنده بود.) این وسط پارسیس که حتی از آریا هم قویتر نشون داده شده تو کتاب:////.....آریا مثلا نقش اصلیه....ولی اصلا به اندازه ای که صرف احساسات صوفیا شده تو کتاب راجب آریا حرف زده نشده...خداروشکر نویسنده یادش اومد یه کیارش نامی داریم:) کیارش شخصیت مورد علاقم از جلد اول تا جلد پنج بود(الان خفقان و سیروان هم اضافه شدن)  واقعا بنظرم پتانسیل داشت که خیلی بیشتر تو داستان حضور داشته باشه....کاظم شاه پریانه! درسته که از خفقان ضعیف تره ولی دیگه چرا انقدر حضورش کمرنگ شده؟؟؟چقدر درباره شخصیت ها حرف زدم:))))
درباره خود کتاب متن در زمینه میزان آرایه روانه ولی بعضی جاها حس کردم فعل ها با باقی کلمات جمله سازگار نیستن. پیچیدگی داستان دیگه خیلی داره زیاد میشه، راستش واقعا حین خوندن این جلد داشتم با خودم میگفتم کاش نویسنده این همه خلاقیت و هیجان رو صرف یه مجموعه جدید میکرد یا حداقل اینکه از میدگارد اسپین اف می نوشت...

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.