یادداشت وایولت
17 ساعت پیش

بسم الله الرحمن الرحیم داس مرگ، کتابی در کمال تعجب در رده نوجوانان ولی محتوا محور! گرچه جلد دوم از مجموعه داس مرگ امتیاز مشابهی با جلد اولش از من گرفت، اما به طور کلی به اندازه جلد قبلی برای من رضایتبخش نبود! در ابتدا از نثر و ترجمه کتاب حرف میزنم که خب در حد همون کیفیت جلد قبلیه، گرچه بنظرم این جلد حاشیه پردازی ها به علت دنیاسازی خوب جلد قبلی کمتر شده بودن. (این جلد کمتر تمایل داشتم از روی توصیفات کتاب بپرم) کم کم دارم حس میکنم اینی که از داس ها غالبا فقط رنگ رداشون رو میدونیم، خودش بخشی از محتوای کتابه. انگار میخواد بگه اینا فقط داسن و دیگه هویتی جز این ندارن. خب حالا که حرف از محتوا شد، میتونم بگم که چرا این جلد رو کمتر دوست داشتم. به طور کلی ما سه دسته اثر داریم: شخصیت محور، داستان محور و دسته سوم و کمتر شناخته شده، محتوا محور! در جلد اول من بیشتر فکر میکردم که داس مرگ یک اثر داستان محوره. داستان قوی، چیدمان بندی خوب، پرش های مکرر برای کاهش گزارش نویسی، غافلگیری های هوشمندانه، همه اینا باعث شدن که فکر کنم داس مرگ داستان محوره! اما بعد این جلد به این نتیجه رسیدم که این کتاب محتوا محوره. حالا چرا؟ یکی از دلایلش شیوه شخصیت پردازی کتابه. در جلد قبلی با اینکه به طور کلی حضور سیترا بیشتر بود، اما وقتی حرف از محتوا وسط میومد، شخصیت روئن تاثیرگذار تر و کلیدی تر میشد.( اضافه میکنم که روئن و فارادی شخصیت های محبوب من هستن) حالا در این جلد چونکه ظاهرا کار نیل شوسترمن در زمینه محتوا با روئن تمام شده، این شخصیت رو تا حدی میبره به حاشیه. عوضش شخصیت گریسون رو وارد ماجرا میکنه. احتمالا خواننده های دیگه هم حس کردن که ابر تندر در جهان داس مرگ جایگاهی شبیه به خدا پیدا کرده. شاید به همین خاطر بهترین راه برای زمینه چینی پردازش شخصیت یک هوش مصنوعی، استفاده از شخصیت انسانی باشه که شدیدا به هوش مصنوعی وابستهست. این ایده شوسترمن تحسین برانگیزه! ولی من به قدر کافی با گریسون ارتباط نگرفتم. تو یادداشت جلد قبلی نوشته بودم که بیشتر محتوای داس مرگ در دیالوگ و یادداشت های انتهای فصل هاست و در روند کتاب به اندازهی جملات کتاب پررنگ نیست. در حالی که یک اثر محتوا محور بجز دیالوگ، باید در روند هم محتوای خودش رو خوب به تصویر بکشه. بنظرم این جلد هم بیشتر محتوا محدود به دیالوگ ها شده بود هم اینکه انگار یه جاهایی نیل شوسترمن تو همون هم کم آورده بود(چندتا از فصل ها یادداشت نداشتن) یک سراغی هم از شخصیت پردازی کتاب بگیریم: تنها شخصیتی که بعد این جلد توی ذهنم جایگاهش عوض شد داس رند بود. گرچه سیترا هم به عنوان داس آناستازیا پیشرفت چشمگیری داشت. درباره رابطه سیترا و روئن هم باید بگم که شوسترمن به خوبی تونسته اینکه چطور دو فرد متضاد مکمل میشن و با مسیری متفاوت برای هدفی مشترک میجنگن رو به نگارش در بیاره. در رابطه با داستان: این جلد پر از غافلگیری بود و پایانی داشت که قشنگ یه یک ساعتی منو توی حال و هوای کتاب نگه داشت. در کل که این کتاب ارزش خوندن داره، ذهن خلاق و گاها خشن شوسترمن خوب بلده سناریو های خفن خلق کنه.
(0/1000)
نظرات
16 ساعت پیش
سلام. حتما پژواک رو هم بخون، اونجا گریسون خیلی واضحتر و پررنگتره. به احتمال زیاد میتونی باهاش ارتباط بگیری کلا خود پژواک خیلی جذابه و به نظرم از ابر تندر بهتره.
4
2
13 ساعت پیش
من هیچ وقت حس نکردم روئن کمرنگ باشه😁 توی پژواک هم که اصلا اینطوری نبود، نگران نباش. اتفاقا فکر میکنم توی پژواک خیلی موثرتره. مخصوصا در پایانش🥲.. @msr86
0
6 ساعت پیش
سیترا و روئن آخر جلد دو اگه خواستید یه نسخه با کیفیت تر ازش دارم میتونم براتون بفرستم....
0
5 ساعت پیش
ولی من آخرشو واقعا نتونستم. باید بخونم ولی اصلا رغبتی برای خوندن پژواک ندارم(علی الخصوص خریدنش). حس میکنم جمع نمیشه دیگه
3
1
4 ساعت پیش
منی که رفتم نسخه بدون سانسور جلد دو آخرشو در آوردم و تا یک ساعت رو ابرا بودم....
0
4 ساعت پیش
میدونستم چی میشه ولی به خاطر همین از سیترا و روئن عصبانی بودم. در واقع توجهم به چیزای دیگه ای معطوف بود و از اونا هم این انتظارو داشتم. @msr86
0
وایولت
15 ساعت پیش
1