معرفی کتاب میدگارد ۹؛ رنگین کمان آفرینش (پارت دوم) اثر احمدرضا صالحی سیف آبادی

میدگارد ۹؛ رنگین کمان آفرینش (پارت دوم)

میدگارد ۹؛ رنگین کمان آفرینش (پارت دوم)

4.0
4 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

1

ناشر
یوحنا
شابک
9786228359175
تعداد صفحات
501
تاریخ انتشار
_

توضیحات

کتاب میدگارد ۹؛ رنگین کمان آفرینش (پارت دوم)، نویسنده احمدرضا صالحی سیف آبادی.

لیست‌های مرتبط به میدگارد ۹؛ رنگین کمان آفرینش (پارت دوم)

یادداشت‌ها

وایولت

وایولت

6 روز پیش

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

اول از همه بگم که خلاف تصمیمی که قبلا داشتم، بدون ویرایش یادداشت جلد هشتم، اومدم تا برای جلد نهم یادداشت بنویسم.

میخوام یه اعتراف صادقانه داشته باشم. وقتی که دیدم داخل نظرات این جلد در کتابراه، چقدر انتقادات به نویسنده بیشتر شده(خلاف پیشرفت های مجموعه، از جمله: حذف شیوه دیالوگ‌نگاری به سبک فیلم‌نامه که تا جلد چهارم*بهترین جلد از نظر من* ادامه داشت) واقعا با خودم گفتم: چطوری ممکنه انقدر انتقادات تند و تیز ببینم و در عین کتاب باز بیشتر از چهار ستاره از اکثر خواننده ها بگیره؟

خب حالا من می‌خوام خیلی از نقص‌هایی که این مجموعه دچارش شده رو توی این یادداشت بنویسم ولی با یک تفاوت! من تو یادداشت های قبلی بخاطر خوبی‌های مجموعه چندان امتیاز کم نمی‌کردم، ولی بعد از خوندن این جلد... تصمیم گرفتم که اینبار کم کنم.

احتمالا یادداشت خیلی طولانی‌ای بشه، یکم داستان هم قطعا لو میره.

اگر رتبه بندی کتاب‌های میدگارد رو تا جلد نه به من می‌سپردن، جلد نهم رتبه چهارم رو بدست می‌آورد. چرا؟ بخاطر حاشیه‌پردازی‌های به شدت بالایی که داشت. من موقع خوندن جلد هشتم( تو یادداشت جلد هفت نوشتم که داشت اعمال آریا رو در طی غیبتش نشون میداد) واقعا گفتم: خدا رو شکر! بعد از فاجعه جلد شش و هفت این دو جلد قراره خوب باشه. تا وسط‌های کتاب نهم هم همین فکر رو می‌کردم. توی این جلد ما یک نبرد بزرگ داشتیم که توصیفاتش در یک کلام عالی بود! فوق‌العاده! اصلا بعید می‌دونم تا اینجای کار آقای صالحی یک نبرد رو به این زیبایی توصیف کرده باشن. شاید در جلد چهارم و پنجم مشابه‌هاش باشن ولی بازم فکر نمی‌کنم به اندازه فصل هشتم این کتاب قوی بوده باشن. ولی بعدش یهو چیشد؟  از فصل یازدهم به بعد  شش فصل باقی مونده کاملا صرف داستان سردار سروش و شاهدخت سرپینا شد! و باید اضافه کنم که تا فصل ده هم چهار فصل به داستان سرپینا اختصاص داده شد.

همونطور که گفتم توی این جلد یک نبرد بزرگ داشتیم که یعنی الان همه شخصیت‌های پراکنده میدگارد دارن دور هم جمع میشن، البته آقای صالحی زیرکی میکنه و باز برخی شخصیت‌ها رو ناگهانی از دید ما دور میکنه. مثل فترس و سارنوش که البته باید بگم من از همون جلد دو می‌دونستم یجایی راه فترس و آریا جدا میشه.(نویسنده هم قشنگ با اسم فصل‌ها ته اونا رو لو داده، تمرد فترس، پیروزی دیجور!)
یکی دیگه از این شخصیت‌ها کیارش بود که طبق معمول جلد‌های پیشین، آقای صالحی تا دید ممکنه سوژه کم بیاره دوباره ایشون رو به یک ماموریت تک نفره فرستاد که سرنوشت ایشون در هاله‌ای از ابهام بمونه تا ما بعدا ببینیم باز اسیر کی شده.

خب حالا که یه توضیح کلی راجب روند و اتفاقات این جلد داشتم میرم سراغ انتقاداتم.

اولیش استفاده عجیب نویسنده از کلمات بیگانه بود. نویسنده محترم، شما جدا از اثری برای سرگرمی دارید یک اثر ادبی و فرهنگی تولید می‌کنید! معنی استفاده از کلماتی مثل ریکاوری و پوزیشن(اونم برای چنین اشاره‌ای) چیه؟ تازه اینا کلماتی بودن که منو شوکه کردن و باعث شد یادم بمونه، وگرنه مسلما بیشتر بودن.

دومیش استفاده در یک کلام ناهنجار از مسائل جنسی بود. بذارید بگم که من اصلا مخالف استفاده چنین صحنه‌هایی به طور کامل نیستم! اما استفاده از این صحنه‌ها در طی شرایطی پذیرفته‌ست. مثلا اگر برای نشون دادن فساد و نهی کردن و یا بین یک زوج(زن و شوهر) باشه اونم در حد بجا و درست!
نه این همه شوخی‌های مبتذل در کتاب که فقط بی‌حیایی هستن! ( همون جریان استفاده از کلمه پوزیشن هم به همین مورد برمیگرده) به این بخش کتاب دقت کنید.
برای بریده کردن همچین بخشی توی یادداشت عذر میخوام!
******
سرپینا خندید و گفت:
خیلی ها هستن که احساسات پاکتری نسبت به ما دارن.. اونها رو ترجیح میدم.
سروش نقطه دیگری را نشان داد و گفت:
- اینا چطور؟
+اوه اینا با همه فرق دارن اینا فقط با بوسیدن همدیگه میتونن بچه دار بشن..
در همین لحظه پشت موهایش دوباره درخششی نقطه نقطه همانند درخشش ستاره ها در آسمان شب گرفت.
سروش به روی او نیاورد اما در پاسخ صحبتش با خنده گفت:
-همیشه فکر میکردم یه بوسه خوب بوسه ایه که یکی از این دو کار رو برات انجام بده یا اینکه اشک طرف مقابل رو در بیاره یا لباساشو... ظاهراً اینا چند قدم جلوترن...!!!!
+متأسفانه همچین بوسه ای وجود نداره.....
سروش همان ستاره را نشان داد و گفت:
-اونا ثابت کردن که من خیلی سطح پایین فکر میکردم الان اعتقادم اینه که یه بوسه خوب بوسه ایه که بتونه طرف مقابل رو باردار کنه!!
سرپینا از ته دل خندید و گفت: اونا فرق دارن!!
*******
😐😐😐😐😐 
تازه اینا فارغ از شوخی‌های پارسیس و دینارگل(اونا زن و شوهرن دیگه بهشون آسون میگیریم) و بحث‌های آریا و آبگینه‌ست. مسئله اینجاست که حس کردم کتاب داره رابطه خارج از چهارچوب ازدواج رو خیلی اوکی جلوه میده. یه شخصیت تو داستان داریم که از جلد سه وارد شده و هنوز ما نفهمیدم این بشر یعنی بچه نامشروع بوده یا صیغه‌زاده! فقط فهمیدیم که پدربزرگ آریا قبلا با سارنوش رابطه داشته و حاصلش شده این پسره که تو خط داستان اصلی چهل سالشه!( بماند که تو جلد ششم یه بحث گنده سر همین قضیه شد)
تا جلد چهارم میدگارد رو بخاطر عاشقانه‌های پاک و کنایه‌هایی که نهایتا در حد همون نوجوانانه بود دوست داشتم ، از جلد پنجم یهو انگار ارشاد به نویسنده شل گرفت... یچیزایی نوشت که من کلا موندم😐😐😐
خیلی خب این جریان رو بیخیال شاید من حساسم( البته بگم من خودم مخالف سانسورم، ولی از اونجایی که میدگارد فانتزی نوجوانه اونم رده +۱۲ بنظرم این حجم از مسائل جنسی زیاده.)

سوم: توصیف و توضیح بیش از حد دقیق فلش‌بک ها که عملا فقط کتاب رو کش آورده! میدگارد می‌تونست یه مجموعه باشه که با نقش اصلی های متفاوت چندتا سه‌گانه یا دو‌گانه ارائه بده. داستان پارسیس و دینارگل به تنهایی خیلی زیبا بود، ولی در طول جلد شش و هفت بیشترش چیزی جز حاشیه پردازی و کلافه کردن مخاطب نشد. تو این کتاب هم همین اتفاق با داستان سروش و سرپینا افتاده.

بریم سراغ شخصیت پردازی.
خلاف خیلیا که از نبود صوفیا تو این جلد شاکی بودن، من خیلی خوشحال شدم. شاید فکر کنید چون خودم دوسش ندارم، ولی نه یه دلیل دیگه داشت. علتش این بود که معمولا شخصیت‌های مونث دیگه بخاطر صوفیا امکان دیده شدن نداشتن. مثلا سکویا داخل این جلد واقعا همونطور که سارنوش توصیف کرد تبدیل شد به زنی که لیاقت آریا رو داره! ولی آیا اگه صوفیا کنار آریا بود، این مسئله دیده میشد؟ خیر! (البته هنوز جریان ایزد افدرا مبهمه) علت اینی هم سکویا رو بیشتر از صوفیا می پسندم رشد شخصیتی سریعترشه و اینکه بنظرم یکم بالغانه‌تر رفتار می‌کرد و به اندازه صوفیا تندخو نبود.
یه چندتا از کاراکترها که توی این جلد کلا هنرنمایی نظامی داشتن در طی همون نبرد فصل هشتم.( نقش آفرینی بیشتر شخصیت‌ها مختص شده به اکشن)

 شخصیت پردازی اون همه فلش بک. ثمره کارش قطعا این بود که خفقان رو خیلی بهتر شناختیم. نسرم هم یکم نقش آفرینی داشت. ولی شاه کاظم؟.... ایشون شاه پریانه و من هنوز هیچ پردازش درخوری ازش ندیدم! بقول یکی انگار حاجی محله! شیخ مرشد و مشاور آرمنته هم که... بیخیال... راستی از خود آرمنته هم این مدت زیاد خبری نیست! شخصیت خوبی بود دوست داشتم بیشتر ببینمش.
سروش.... وای... شخصیتی که قشنگ منو ناامید کرد. پسر پارسیس و دینارگل بود و ازش خیلی انتظار داشتم. مهمتر از اونکه که شاگرد خفقان بود! ولی یجوری فقط و فقط به قدرت بدنیش متکی بود... که بقول خود پارسیس انگار اگه جنگی وجود نداشت، سروش می‌شد یه آدم بی مصرف.
پارسیس... یعنی اگر قرار بود پارسیس نماد نظامی‌های ایرانی باشه، من واقعا باید از این نمادگرایی خجالت می‌کشیدم. نصف مجموعه مست بود(فارغ از بحث‌هاش با دینارگل)
حالا من موندم این وسط نویسنده چرا قصد کرده یهو نسرم رو عاشق آریا کنه؟؟؟😐😐😐 تو جلد هشت این مسئله رو گفت و تو این جلد خیلی واضح نشون داد که خانم یجا در یک نگاه دل بسته به یه غریبه...
برام سواله اصلا عشق در دیدگاه آقای صالحی چیه؟ چرا انگار همه دارن با یک نگاه عاشق میشن؟ حواصیل، آریا، صوفیا(این یکی فراتر از یک نگاه بود البته)، نسرم، سرپینا، سروش، پارسیس... کم نبود؟؟!

یه ایراد بسیار تو چشم دیگه اینه که شخصیت‌های منفی هی حذف میشن و شخصیت‌های منفی قویتر میان جاشون... بقول یکی از نظرات تو کتابراه: کم کم دارم حس میکنم میدگارد گیمه نه رمان!
مثلا موریگان و هلاهل که تو جلد‌های قبل عملا غول بودن، یهو جهت نشون دادن رشد شخصیتی آریا حذف شدن. بعد دیگران تازه برگشتن گفتن: اینا ضعیف هاشون بودن.
یه شرور تازه به اسم جادوگر فرزانه اومد که به سلامتی همه ازش عاصن! حتی خفقان و نسیم... امیدوارم این یکی یه پردازش خوب نصیبش بشه، چون واقعا زرنگه و خاکستری هم نیست، سیاهه!

حالا یکم از آریا سراغ بگیریم، ایشون پس از رخداد جلد ششم(خواننده‌های میدگارد میدونن چی بود) کلا قدرت‌هاشون در نوسان بوده. حالا یهو در این جلد با کمک خواهران رنگین کمان پنج مرحله روحانی رشد کردن. جالبه که آریا هرچی قویتر میشه، خلاف یه شخصیتی عین خفقان که اقتدار حقیقی داره، آریا هی پرروتر و مغرورتر میشه. بعد خفقان به اون ابهت جلوی پارسیس اعتراف میکنه که: نیروهای خیلی قویتری از من هست(پارسیس جان خودش در این لحظه برگاش ریخت.)
اون وقت آریا هنوز همون پسره‌ست که فقط میخواد زودتر مشکلات رو رفع کنه و خداروشکر تو این جلد بالاخره خواهران رنگین کمان تشر اینکه سیاست نداره رو بهش زدن.

الهه های مجموعه میدگارد هم بعضیاشون واقعا انگار دکورن که هرازگاهی بیان یه حرکتی بزنن تا داستان پیچیده تر بشه. مثلا آناهیتا واقعا چه نقشی داشته الان؟؟؟ آناهیتا یکی از مهمترین اسطوره های ایرانه! نباید انقدر نقشش کمرنگ باشه! باز زمهریر و زفوروس یچیزی! دیجور هم قابل قبول ولی مثلا امرتات تا الان فقط اسم بوده.... فقط یه مسئله: چرا بین این همه ایزد و الهه فقط افدراست که داره منو یاد خدا میندازه؟؟؟
توی جلد هشتم به کیارش گفت به پاداش کاری که کردی بهت فرزند صالح میدم:////

یه تعداد افرادی گفتن:خب میدگارد اثر دینی خوبی نیست، ولی اسطوره‌ای چرا اثر خوبیه!
برادر شما این حجم از آمیختگی اسطوره‌های ملل دیگه رو نمی‌بینی؟ رک داره از اینانا و زئوس نام می‌بره. چرا باید برای اسم مادر طبیعت بجای زامياد که ایزدبانوی ایرانیه، از اسم گایا که همتای یونانی زامیاده استفاده شه؟

برای ایراد آخر هم بگم که داستان از شدت پراکندگی و پرش‌های مکرر بی تناقض نمونده. مثلا تو جلد دوم گفت یک روح پری‌گونه نمیتونه تو کالبدی انسانی باشه(برای شرایط ژولیت) حالا توی این جلد اعلام میکنه که دینارگل تمام مدت با کالبد انسانی و روح پری زندگی کرده😐😐😐

یا مثلا آریا میگه بیشتر از پایان مسیره که براش مهمه، ولی با خفقان متحد شده. خفقان هم یک فرد آشکارا نتیجه‌گراست که برای رسیدن به اهدافش همه کار میکنه( از اون افرادی که میگه چون هدفم درسته هر کاری بکنم اشکال نداره، مثلا تو جلد ششم برای نجات دهشت تاریکی اول، زد کلی گونه گیاهی و حیوانی رو از بین برد.)

پارسیس اصالتا اهل ایرانه اونم دوره اسلامی، ولی نه مسلمونه، نه زرتشتی و نه حتی معتقد به اسطوره های ایران! پارسیس زئوس رو می‌پرسته:///

دیگه بیاید از اینم بگذریم که مرگ تو جهان میدگارد تقریبا بی معنی شده اکثرا کاراکترا دارن میمیرن و زنده میشن. صوفیا، آریا، سکویا، فترس... سروش هم که احتمالا زنده میشه...

آقا ختم کلام... فقط دارم بخاطر کنجکاویم برای سرنوشت چند شخصیت منتظر جلد دهم می‌مونم... سکویا، کیارش و ملاقات دوباره آریا با دینارگل... همچنین اینکه تهش خفقان زنده می‌مونه یا نه؟! با این وضعیت میدگارد حداقل یازده جلد میشه...

این مجموعه رو به چه کسایی پیشنهاد میدم؟؟؟ اهان! به کسایی که بجز هیجان و خلاقیت به هیچ چیزی توی اثر اهمیت نمیدن!
        

27