ادواردو آنیلی رو میشناسی؟
تنها پسر جیوانی آنیلی، دومین مرد ثروتمند ایتالیا
کسی ک بی برو برگرد وارث تمام اموال پدرشه
اما اون پسر وقتی نورهدایت وسط زندگیش میتابه، به سمتش کشیده میشه و‌مسلمان میشه 
و اتفاقات عجیبی واسش میوفته
کتاب قصه های ادواردو، داستان زندگی شهید ادواردو(مهدی) آنیلی رو به زبان کودکانه و با نثر روان نوشته
پیشنهاد میکنم حتما بخونید....
        

          مرد ایتالیایی که عاشق امام زمان (ع) شد
        

          کتاب را خیلی وقت پیش خواندم.
به شخصه با کتاب اشک ریختم و گریه کردم.
ادورادو انیلی،مردی که ثروت پدرش،سه برابر از در امد نفتی ایران بیشتر است.اما این همه ثروت را از دست میدهد.
.
.
.
سر دین و اعتقادش.....
از حق نگذریم،ادواردو انیلی کار چندان کوچکی نکرد.از ارث چندین میلیاردی خود گذشت،توسط خانوادش بار ها اذیت شد.
چون عاشق اقامون مهدی بود.اقا جان.ببین چه میکنی که یکی از این همه ثروت دنیاش بگذره
بخاطر عشق به شما.....
دوستت داریم مهدی جان🌱🌸
        

          بهترین کتابی که تا به حال خوانده ام
        

          درود

   کتاب به زبان ساده و قصه طور نوشته شده

آنهایی که دم از اسلام و انقلاب می‌زنند اما بخاطر کم و کاستی ها و مشکلات جامعه بعد از انقلاب سرخ می‌شوند ، غر میزنند، ناامید می‌شوند و ناامید میکنند، بخوانند. 

این هم نمونه خارجی. اسلام حقیقی اگر در قلب کسی آمد، (که البته همینجوری نمی‌آید، توجه و مراقبه و مقدمات میخواهد) ، فرد دیگر مانعی نمی‌بیند... غر نمی‌زند. ناامید نمی‌کند ناامید نمی شود...

امام زمان فقط مخصوص جمعه ها و دعای ندبه و عهد بعد از نماز صبح و ... نیست...

امام زمان مالِ کسی نیست! امام زمان صادراتی نیست!! تفکر دعای برای فرجش هم. نمی‌شود به زور کسی را امام زمانی کرد.

صاحب ثروتی آنچنانی باشی، مادرت شاهزاده باشد، در کل ایتالیا صاحب نام باشی و ... و...
درآمد سالانه ات سه برابر درآمد نفتی ایران باشد و... کم نیست اینها! اما کم است... اگر بی هدف زندگی کنی و بی هدف بمیری، بی عشق زندگی کنی بی عشق بمیری ده برابر اینها داشته باشی کم است

در آخر هم غریب ادامه بدهی... و غریب کشته شوی... مثل پیشوایت...   بی غسل و کفن و به آیینی دیگر  در دهکده ای دور افتاده به خاک سپرده شوی...💔

♡مهدی آنیلی زنده ست و با مسیح و مهدی رجعت میکند♡
🌻سلام علی آل یاسین🌻
        

          این کتاب نشانه ی شجاعت این جوان ایتالیایی است حتما این کتاب را بخوانید 
        

          ادواردو آنیلی تنها پسر جیانی آنیلی ثروتمند ترین مرد ایتالیا با قرآن آشنا می شود و آن است 
که او عاشق امام زمان (ع) می شود و تنها آرزویش شهادت است ...
        

          این کتابی کتابی است که شجاعت یک مرد ایتالیایی نشان میدهد 
در خانواده ای هیچ کدام از اعضای آن شیعه نیستند این مرد با شجاعت اعلام می کنند که شیعه شده است 
        

          محشره 🌠
جز بهترین کتاب ها ایه که خواندم💗💕
        

          کتاب خیلی خوبی بود 🌸✨️
ولی اگر طولانی  تر بود هر قصه بهتر می شد  ...
        

          من هیچ ترسی از این چیز ها ندارم...
شهادت ارزوی من است...
        

          کاش مقدمه اول کتاب رو حذف می کردن
        

          چندسال پیش کتاب ادواردو نوشته اقای دانشگر رو خوانده بودم که به نظرم کتاب خوبی بود اما شاید نه برای نوجوان.
این کتاب اما با لحن و ادبیاتی مناسب برای نوجوانان نوشته شده و شاید حتی کامل تر از ان کتاب، به زندگی ادواردو پرداخته باشد.
فونت کتاب هم درشت است و تصاویری هم هر چند صفحه یکبار امده تاچشم خواننده خسته نشود.
        

          مناسب برای نوجوانان و آشنایی اون ها با این شهید بزرگوار.
        

          عالی بود 
        

          مادرِ ادواردو یهودی و پدرش مسیحی بود. تو پولدارترین خانواده‌ی ایتالیا متولد شد و از همون اول هرچی می‌خواست داشت؛ مخصوصاً قلب حقیقت‌طلب و ذهن کنجکاو. این شد که به فکرش رسید: من کی‌ام؟ اینجا چیکار می‌کنم؟ دین چیه؟ کی همه‌ی اینا رو آفریده؟و اینطوری شد که رشته‌ی دین شناسی رو انتخاب کرد؛ هندوییسم، بودیسم، مسیحیت، یهودیت... درباره‌ی همه‌شون تحقیق و مطالعه کرد و با خودش گفت: نه، کافی نیست. یه چیزی اشتباهه. 
یه روز اتفاقی (کلمه‌ای که برای جهان هستی بی‌معنا بنظر می‌رسه!) تو کتابخونه‌ی دانشگاه، چشمش به قرآن خورد و این شروعِ داستانِ مسلمان شدن ادواردو بود.

به‌عنوان کتاب نوجوان برای خواهرم گرفتم و خودمم از نثر ساده و روان و لحن دوستانه‌ش لذت بردم. درباره‌ی آقای ادواردو آنیلی (یا شاید باید بگم مهدی آنیلی؟!) اطلاعاتم پراکنده بود و کتاب یه دید جامع و کلی بهم داد. نسبت به شخصیت و زندگی‌شون خیلی کنجکاو شدم و قطعا بازم کتاب‌های مرتبط با ایشونو خواهم خوند.


 مهم‌ترین چیزی که توجهم رو جلب کرد، تحت تاثیر قرار نگرفتن ایشون از محیط اطراف و حرفای بی پایه و اساس اطرافیان بود. ایشون سوالی که براشون پیش میومد رو رها نمی‌کردن و یا با حرفای بقیه به خودشون نمی‌قبولوندن که لابد همینطوره! دنبالش می‌رفتن و تا تهش هم رفتن.

خدای بزرگ! بعد از خوندن این کتاب، تنها درخواستی که به ذهنم رسید ازت داشته باشم این بود: قلب و ذهن من رو قفل نزن! اجازه بده برم دنبالش و مثل گذشته، بارها غرق بشم اما با کمک تو از باتلاقِ پوچی و خودِ تقلبی بودنم بیرون بیام! آمین.
        

          آخرش خیلی قشنگ تموم میشه...
        

          داستانی ساده برای نوجوانان از زندگی ادواردو آنیلی