яσвεят

яσвεят

بلاگر
@sinisterjvd

19 دنبال شده

77 دنبال کننده

                رابرت یک مهندسِ معلم، سرنوشتی چون جان کیتینگ ؛ محکوم به ادامه؛ در پناه کتابها

              
sinisterjvd
ketab_easy

یادداشت‌ها

نمایش همه
яσвεят

яσвεят

5 روز پیش

        7️⃣🔺 اول بگم این کتاب رو واقعا دوست داشتم، ولی یه چیزایی هست که نمیشه ازشون چشم‌پوشی کرد. بهش میدم چهار ستاره از پنج تا. چرا؟ چون ناکامورا توی این رمان یه جورایی توی خط باریک بین «عمیق بودن» و «زیاده روی توی فلسفه بافی» راه رفته. شخصیت اصلی، همون دزدِ بی قرار، خیلی خوب پرداخت شده... انگار خودت رو توی پوستش حس میکنی، مخصوصاً موقع هایی که داره با خودش کلنجار میره، مثلاً وقتی بعد از یه دزدی موفق بازم احساس پوچی میکنه. این بخش ها واقعاً آدم رو میخکوب میکنه.

اما یه مشکل کوچیک: بعضی جاها حس میکنم نویسنده داره دور خودش میچرخه. مثلاً توصیفهای طولانی از خیابان‌های توکیو یا فکرکردن های بی‌پایان شخصیت اصلی... آره، فضاسازی عالیه، ولی یه کم کشدار میشه. انگار توی یه روز بارونی نشستی کافه و دارین به همدیگه نگاه میکنین... قشنگه، ولی گاهی حوصله سربر میشه.

نکته قوی کتاب همینه که هیچ چیز سیاه‌وسفید نیست. حتی کارای بد شخصیت‌ها یه جورایی قابل درکه. مثلاً اون صحنه‌ای که دزد اصلی تصمیم میگیره به جای دزدی، به یه پیرزن کمک کنه... اینجور لحظه‌ها به داستان عمق میدن. اما بازم، یه احساس میمونه که چرا نویسنده یه کم بیشتر روی رابطه‌اش با اون زن مرموز داستان کار نکرده؟ این قسمت برام یه کم نصفه نیمه موند.

پایان بندی...  بدون اسپویل بگم: غیرمنتظره بود، ولی در عین حال کاملاً منطقی. انگار نویسنده از اول داره آدم رو برای همین لحظه آماده میکنه. ولی یه چیزی کم داشت... نمیدونم، شاید یه ضربه احساسی تر؟ یا شاید من زیادی نارک شدم!

خلاصه که اگه دوس داری ادبیات ژاپنی رو با یه چاشنی فلسفه و کمی تعلیق تجربه کنی، این کتاب حتماً ارزش خوندن داره. نه شاهکاره، نه معمولی. یه چیزی بینابین... همون چهار ستاره! ✨
      

11

яσвεят

яσвεят

6 روز پیش

        6️⃣🔺مترو ۲۰۳۳» اثر دیمیتری گلوخوفسکی تنها یک رمان علمی-تخیلی معمولی یا یک ماجراجویی پُرهیجان در دنیای پسا آخرالزمانی نیست؛ این اثر یک تجربه چندلایه است که مرزهای ادبیات، فلسفه، و رسانه های تعاملی را درمینوردد. سه گانه ی مترو، که بعدها به یک بازی ویدیویی پُرطرفدار نیز تبدیل شد، صرفاً یک داستان سرگرم کننده نیست، بلکه آیینهای است که جامعهی بشری را در چالش برانگیز ترین شرایط ممکن به نقد میکشد: انزوا در تاریکیِ زیرِ زمین، ترس از ناشناخته ها، و تقلای بی پایان برای بقا. این رمان از همان صفحات نخست، خواننده را به پرسشی عمیق فرامیخواند: «آیا آنچه ما را «انسان» نگه میدارد، اخلاق است… یا صرفاً زنده ماندن به هر قیمتی؟»  

جهانی که از ذهنیت بشر سربرآورده، یا واقعیتی ترسناک؟  
گلوخوفسکی با خلق متروهای مسکو، که پس از جنگ اتمی به پناهگاههای بشری تبدیل شدهاند، نه فقط یک دنیای خیالی، بلکه جامعه شناسی پیچیده را به تصویر میکشد. هر ایستگاه مترو به مثابه یک «کشور» کوچک عمل میکند که ایدئولوژی، قوانین، و حتی خدایان خود را دارد؛ از کمونیستها و نازیها گرفته تا فرقههای مذهبی و تاجران مرموز. این تناقض تلخ است: انسانها از ترس «هوا» و هیولاهای بیرون، در تاریکیِ زیرِ زمین به جان هم افتادهاند. آیا این جوامعِ کوچک، بازتابی از جهان امروز ما نیستند؟ جایی که مرزهای ساختگی، انسانها را به جای اتحاد، به ستیز با یکدیگر وا میدارد؟  

سفر آرتیوم: از کاراکتر بازی ویدیویی تا نماد «انسان معصوم»  
سفر آرتیوم، شخصیت اصلی داستان، به گونه ای طراحی شده که خواننده را مدام به یاد رابطۀ بین «بازیکن» و «کاراکتر» در یک بازی ویدیویی می اندازد. هر فصل مانند یک «لول» جدید است که آرتیوم باید از موانع عبور کند، با هیولاها بجنگد، و برای ادامۀ مسیر، انتخابهای دشواری انجام دهد. راوی اول شخص، این حس را تشدید میکند که گویی کنترلِ تصمیماتِ آرتیوم را در دست دارید: آیا به یک غریبه اعتماد کنید؟ آیا اسلحه را به سمت یک انسان نشانه بگیرید؟ یا تسلیم ترس شوید؟ این سبک روایت، هوشمندانه مرز بین ادبیات و گیمینگ را محو میکند و خواننده را از تماشاگر صرف به «شریکِ گناهکار» ماجرا تبدیل مینماید.  

پوستۀ علمی-تخیلی، هستۀ فلسفی  
در پسِ صحنه های اکشن و موجودات جهش یافته، رمان به مفاهیمی عمیق تر می پردازد: آیا «پیشرفت» تکنولوژی، نابودی بشر را اجتناب ناپذیر می کند؟ آیا انسان بدون نور خورشید، به مرور به موجودی پست تر تبدیل میشود؟ و آیا «هیولاها» واقعاً در بیرون اند… یا در ذهن ما؟ حضور «تاریکی» به عنوان یک نیروی آنتاگونیست نامرئی، استعارهای است از ترسهای جمعی بشر؛ ترس از تفکر نقادانه، ترس از تغییر، و ترس از مواجهه با حقیقت.  

بازی ویدیویی: ادامۀ منطقی داستان، نه صرف یک اقتباس 
اقتباس بازی ویدیویی Metro 2033 (اثر استودیوی 4A Games) نهفتمام یک بازسازی، بلکه تکمیلکنندۀ تجربۀ رمان است. فضای تُنُک و تاریک مترو، صدای نفسهای آرتیوم هنگام ماسک گاز زدن، و طراحی موجودات بر پایۀ توصیفات کتاب، به بازیکن این حس را القا میکند که گویی وارد صفحات رمان شدهاست. جالب تر آنکه بازی نیز مانند کتاب، بازیکن را با پرسشهای اخلاقی رو به رو میکند؛ مثلاً سیستم «اخلاق پنهان» که پایان داستان را بر پایۀ انتخابهای شما شکل میدهد. این همگرایی بین ادبیات و گیمینگ، نشان میدهد که هر دو رسانه میتوانند در خدمت روایت یک داستان فراموش نشدنی قرار گیرند.  

حرف آخر: 
«مترو ۲۰۳۳» کتابی است که پس از بستنِ آخرین صفحه، همچنان در ذهن نقش می بندد. این اثر به ما یادآوری میکند که آخرالزمان شاید نه یک انفجار اتمی، بلکه سقوط تدریجی انسانیت در پیِ ترس، تعصب، و فراموشیِ «آنچه ما را انسان میکند» باشد. و شاید آرتیوم، با چراغ قوه به دست، استعارهای از خود ماست که در تاریکیِ دنیای مدرن، به دنبال پرتوهای امید میگردیم… حتی اگر آن نور، تنها در ژرفای متروها پنهان شده باشد.»
      

1

яσвεят

яσвεят

1404/1/21

        5️⃣🔼 انتظار داشتم «آتش و شوکران» هم منو درگیر کنه. اما متاسفانه، ارتباط عاطفی چندانی با داستان برقرار نکردم. شاید بخشی از مشکل به ساختار غیرخطی و ابهام های عمدی داستان برمیگرده که گاهی بهجای جذابیت، حس سردرگمی ایجاد میکرد. مثلاً رابطه‌ی پالی و توماس لین برام بیش ازحد انتزاعی و سرد بود؛ دیالوگها و خاطرات مشترکشون به نظرم به اندازه ی کافی باورپذیر یا عمیق از آب درنیومده بود تا بتونم دردِ پیوند عاطفی بینشون رو درک کنم.  

از طرفی، تم های فلسفی و نمادهای مرموز به جای اینکه لای های به داستان اضافه کنن، بیشتر حس میکردم داره تو ذهنمون بازیِ پیچیده‌ی بیهوده‌ای راه میندازه. مثلاً انتظار داشتم تقابل پالی با نیروهای اهریمنی پررنگ‌تر و ملموس‌تر باشه، اما بیشتر شبیه یک سری تصادفِ گیج کننده بود تا نبردِ واقعی خیر و شر.  

مقایسه با «قلعه هاوْل»:  
در «قلعه هاوْل»، حتی با وجود پیچیدگی های فانتزی، تعادل بین طنز، شخصیت پردازی و عمقِ احساسی کاملاً حفظ شده. مثلاً رابطه‌ی سوفی و هاوْل با وجود تمام غرابت هاش، از طریق دیالوگ‌های طنزآمیز و کنش‌های عینی، به قلب خواننده راه پیدا میکنه. اما در «آتش و شوکران»، رابطه ی پالی و توماس بیشتر در حدِ گفت‌وگوهای انتزاعی و خاطرات مه‌آلود باقی مونده. حتی عناصر جادویی هم به پای دنیای قلعه هاوْل نمی رسید؛ اونجا جادو زنده و ملموس بود، اینجا بیشتر شبیه سایه های مبهم روی دیوار.  

نکته ی مثبت؟
سبک نویسندگی وین جونز هنوز در بخشهایی میدرخشد، مثلاً وقتی پالی برای نجات توماس از قربانیِ خودخواسته اش استفاده میکنه، میشه ردپای اون نبوغ نویسنده رو دید. ولی به طور کلی، حس میکنم این کتاب بیشتر برای کسانی جذابه که از تحلیل نمادها و کند و کاو در لایه های پنهانِ روایت لذت میبرن تا کسانی که به دنبال داستانی با ریتم سریع و شخصیت های دلبستنی هستن.  

شاید مشکل از من باشه که با این سبک از فانتزیِ «گُنگ» ارتباط نگرفتم، ولی به هر حال… دو ستاره برای ایده های ناب و تلاش نویسنده، ولی نه بیشتر! ✨
      

2

яσвεят

яσвεят

1404/1/16

        4️⃣🔺شمشیر کایگن کتابیه که جسورانه بین فانتزی حماسی و درام شخصی حرکت می‌کنه. داستان در دنیایی جریان داره که تهدید جنگی واقعی، یک امپراتوری ناپایدار، و آموزه‌های سنتی و نظامی‌گری در هم تنیده شدن. بخش‌هایی از داستان، به‌ویژه میانه‌ی کتاب که نبرد اصلی رخ می‌ده، واقعا چشمگیرن؛ نبردی گسترده، خشونت‌بار و غافلگیرکننده که نویسنده با جزئیاتی دقیق و نفس‌گیر به تصویرش کشیده. این قسمت‌ها بدون شک نقطه‌ی اوج کتابه و پتانسیل بالایی برای درگیر کردن خواننده داره.

اما چیزی که باعث شد تجربه‌ی من کاملاً رضایت‌بخش نباشه، بالانس ناپایدار روایت بود. قبل از رسیدن به نبردها، بخش زیادی از کتاب صرف معرفی دنیای داستان، نظام ارزشی خانواده‌ی ماتسوکا، و گذشته‌ی میساکو می‌شه. گرچه این عمق دادن به شخصیت‌ها ضروریه، اما ریتم کند و گاهی پرگویی دیالوگ‌ها باعث شد احساس کنم کتاب داره به‌سختی خودش رو به نقطه‌ی اوج می‌رسونه.

بعد از نبرد اصلی هم، داستان به‌جای دنبال کردن یک مسیر روشن، وارد فاز جمع‌بندی‌های احساسی و فلسفی می‌شه که شاید برای برخی خواننده‌ها غنی باشه، اما برای من، بعد از اون همه هیجان و تراژدی، نیاز به انسجام بیشتری حس می‌شد.

در نهایت، شمشیر کایگن کتابی بود که درخشش‌هایی واقعی داشت، اما برای من، این درخشش‌ها در لابه‌لای روایت بعضاً کش‌دار و ضرب‌آهنگ ناهماهنگ پنهان شدن. با این حال، برای طرفداران نبردهای حماسی و فضای شرقی-فانتزی، ارزش یک بار خواندن رو داره.
      

12

яσвεят

яσвεят

1403/12/27

        **عنوان:** تلاشی جسورانه اما بی نتیجه  
کتاب «۱۹۸۵» آنتونی برجس با ایده ی جالبی شروع میشود: نقدی بر جامعه ی معاصر با الهام از اورول. اما متأسفانه، اجرا به پای ایده نرسید. بخش اول کتاب که تحلیل‌های سیاسی و زبانی است، گاهی بیش ازحد خشک و شبیه یک سخنرانی دانشگاهی به نظر میرسد. بخش داستانی هم اگرچه پر از نمادهاست، شخصیت ها سطحی اند و هیچکدام به اندازه ی کافی باورپذیر یا عمیق نیستند تا خواننده را درگیر کنند.  

فضاسازی دیستوپیایی کتاب بیشتر از آنکه ترسناک یا تأمل برانگیز باشد، آشفته و گیج کننده است. اعتصاب های بی پایان و هرج و مرجِ توصیف شده، به جای ایجاد حس اضطراب، فقط خستگی می آورد. حتی پایان داستان هم هیچ شوک یا پیام روشنی ندارد؛ انگار نویسنده خودش هم نمی داند می خواسته به کجا برسد.  

نکته ی مثبت؟ ایده ی پشت پرده ی کتاب جذاب است: هشدار درباره ی قدرت اتحادیه ها و بوروکراسی. اما این ایده ها آنقدر نامنسجم روایت شده اند که تأثیرگذاریشان را از دست میدهند. اگر به آثار دیستوپیایی علاقه دارید، شاید ارزش یک بار خواندن را داشته باشد، اما انتظار تجربهای مثل «۱۹۸۴» اورول را نداشته باشید.
      

23

яσвεят

яσвεят

1403/12/25

        «مدرک» دومین جلد از مجموعه‌ی سه‌گانه «دوقلوها» است که آگوتا کریستوف در آن به شیوه‌ای نوین و منحصر به فرد، داستانی پر از ابهام، تعمق و رمز و راز را روایت می‌کند. این کتاب با سبک سرد و مینیمالیستی خود، نه تنها روایت داستانی از یک جهان پر از پیچیدگی‌های انسانی ارائه می‌دهد، بلکه خواننده را به سفری درونی دعوت می‌کند تا به پرسش‌های بنیادین درباره هویت، حقیقت و سرنوشت پاسخ دهد. از همان اولین برگه تا آخرین جمله، «مدرک» اثری است که سالیان سال جلوتر از ذهن و روح مخاطب شکل داده شده و در هر مطالعه جدید، لایه‌های بیشتری از معنا و احساس را برملا می‌کند.
۱. روایت نوآورانه و سبک سرد و بی‌تزئین
یکی از ویژگی‌های برجسته این اثر، شیوه روایت منحصر به فرد آگوتا کریستوف است. او با به کارگیری جملات کوتاه، بی‌تزئین و در عین حال بسیار دقیق، داستانی را می‌نگارد که در آن هر کلمه حامل بار معنایی عمیقی است. این سبک سرد و مینیمالیستی، که در نگاه اول ممکن است به سادگی و بی‌احساسی تعبیر شود، در واقع دعوت به تأمل و تفکر است. خواننده بدون آنکه احساسات به طور مستقیم برایش شرح داده شود، باید خودش معنا و مفاهیم نهفته در هر جمله را کشف کند.
این نوع نگارش باعث می‌شود که «مدرک» از نظر ادبی جلوه‌ای مدرن و پیشگامانه داشته باشد؛ اثری که مرزهای داستان‌گویی سنتی را می‌شکند و خواننده را به چالش می‌کشد تا از طریق تحلیل و تفسیر شخصی، به درک عمیق‌تری از متن دست یابد. همانگونه که حس سرد و دقیق نویسنده، نشان‌دهنده‌ی دیدگاهی متفاوت نسبت به زمان و مکان است، این اثر نیز به نوعی تصویری از جهانی متفاوت و پیچیده را به نمایش می‌گذارد.
۲. شخصیت‌پردازی چندبعدی و تأثیرگذار
در «مدرک» شخصیت‌ها همچون قطعات یک پازل پیچیده طراحی شده‌اند؛ هر کدام دارای ابعاد و لایه‌های متعددی هستند که در طول روایت به تدریج آشکار می‌شوند. شخصیت اصلی، با تمام تناقضات و چالش‌های درونی، نمونه‌ای از انسانی است که در جستجوی هویت واقعی خود به تردید و بحران فرو می‌رود. این بحران‌ها، نه تنها بازتاب‌دهنده تغییرات فردی بلکه بازتابی از تغییرات اجتماعی و تاریخی نیز به شمار می‌آیند.
آگوتا کریستوف با خلق شخصیت‌هایی که نه تنها از نظر رفتاری بلکه از نظر روانی و احساسی بسیار دقیق و زنده به تصویر کشیده شده‌اند، خواننده را وادار می‌کند تا با هر کدام از آن‌ها همذات‌پنداری کند و در دل تجربه‌های آن‌ها شریک شود. این نوع شخصیت‌پردازی، به خواننده اجازه می‌دهد تا به عمق معانی انسانی نفوذ کرده و خود را در میان پیچیدگی‌های زندگی ببینند.
۳. پرداخت به موضوعات فلسفی و روان‌شناختی عمیق
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های «مدرک»، پرداختن به مسائلی است که از دیرباز دغدغه‌ی بشر بوده‌اند؛ مسائلی همچون هویت، تبعید، تنهایی، و جستجوی حقیقت. در این کتاب، پرسش‌های بنیادینی مانند «چه کسی هستیم؟» و «آیا گذشته‌ی ما تعیین‌کننده‌ی هویت ماست؟» به گونه‌ای مطرح می‌شوند که خواننده را وادار می‌کند تا به تفکر و تعمق بپردازد.
موضوع تبعید، که نه تنها از منظر جغرافیایی بلکه از منظر روانی نیز بررسی می‌شود، به عنوان یکی از محورهای اصلی داستان، بازتاب‌دهنده‌ی بحران‌های هویتی است که بسیاری از افراد در دنیای مدرن با آن مواجه هستند. همین موضوع باعث می‌شود که «مدرک» به عنوان اثری بی‌زمان، همواره در هر دورانی بتواند خوانندگان را به تامل در مفاهیم عمیق انسانی دعوت کند.
۴. نوآوری‌های هنری در ساختار داستان
آگوتا کریستوف در «مدرک» از نوآوری‌های فراوانی در ساختار و روایت داستان بهره برده است. ترکیب واقعیت با عناصر خیال، به کارگیری نمادها و اشاراتی که در طول داستان تکرار می‌شوند، به خلق یک فضای چندبعدی کمک می‌کند. این نوآوری‌ها، نه تنها باعث می‌شود که داستان هر بار خواندن، از نو برای خواننده کشف شود، بلکه به آن عمق و پیچیدگی بیشتری می‌بخشد.
هر جزء از داستان، از ترتیب حوادث گرفته تا انتخاب دقیق کلمات، دارای یک دقت هنری است که نشان از دیدگاه متفاوت نویسنده نسبت به زمان، مکان و حتی مفهوم داستان دارد. این نوع نوآوری، کتاب «مدرک» را از آثار معمولی متمایز کرده و به آن جایگاهی فراتر از یک روایت ساده می‌بخشد؛ جایی که داستان نه تنها به صورت خطی پیش می‌رود بلکه به شکلی پویا و باز، ذهن و روح خواننده را به چالش می‌کشد.
۵. زبان و سبک نوشتاری تأثیرگذار
زبان ساده، روان و در عین حال بسیار تأثیرگذار آگوتا کریستوف، از دیگر نقاط قوت «مدرک» است. او با به کارگیری کلمات و جملات کوتاه و بدون پیچیدگی‌های زبانی اضافی، داستانی را ارائه می‌دهد که از نظر احساسی به خواننده اجازه می‌دهد تا خود به دنبال معنا برود. این سبک نوشتاری باعث می‌شود که هر جمله از کتاب به منزله‌ی یک قطعه هنری به حساب آید؛ قطعه‌ای که با دقت و ظرافت ساخته شده و خواننده را به درون دنیایی از معنا و احساس می‌برد.
این زبان تأثیرگذار، خواننده را وادار می‌کند تا بدون نیاز به توضیحات اضافی، خود به کشف رمز و رازهای نهفته در متن بپردازد. هر کلمه و هر جمله حامل پیام‌هایی عمیق است که، در طول زمان، به مرور در ذهن و روح مخاطب جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کند.
۶. تأثیر عمیق بر ذهن و روح خواننده
یکی از جنبه‌هایی که همواره در گفتگوهای ادبی درباره «مدرک» مطرح شده، تأثیر عمیق آن بر ذهن و روح خواننده است. این کتاب با پرداختن به مسائلی مانند بحران هویت، تبعید درونی و جستجوی حقیقت، مخاطب را به یک سفر درونی دعوت می‌کند. هر بار که به صفحات آن نگاه می‌کنید، احساسی از سکون و در عین حال هیجان در شما ایجاد می‌شود؛ همان احساسی که به شما اجازه می‌دهد تا با تمام تناقضات زندگی روبه‌رو شوید و در عمق وجود خود به دنبال معنا بگردید.
این تأثیر عمیق، تنها به دلیل موضوعات مطرح شده نیست، بلکه ناشی از شیوه‌ی منحصر به فرد روایت است؛ شیوه‌ای که خواننده را وادار می‌کند تا بدون دخالت تفسیرهای زاید، خود به عمق مفاهیم فرو رود. به عبارت دیگر، «مدرک» اثری است که حتی پس از اتمام مطالعه، همچنان ذهن و روح شما را مشغول کرده و تاثیرات آن در طول زمان باقی می‌ماند.
      

9

яσвεят

яσвεят

1403/12/24

        کتاب **دفتر بزرگ** از همان ابتدای داستان خواننده را با زبانی فاخر و روان به دنیایی پر از راز و معما دعوت می‌کند. نویسنده با استفاده از سبک روایتی چندلایه – که در آن قطعات کوچک مانند نامه‌ها، یادداشت‌های شخصی و خاطرات پراکنده به هم گره خورده و تصویری جامع از زندگی را می‌سازد – حس کنجکاوی و تأمل عمیقی را در ذهن خواننده برمی‌انگیزد.

یکی از ویژگی‌های برجسته این اثر، استفاده از پیچش‌های غیرمنتظره است که هرگاه فکر می‌کنید نتیجه‌ای مشخص دارید، با تغییر ناگهانی در مسیر داستان، حس هیجان و اضطراب را دوباره زنده می‌کند. این پیچش‌ها باعث می‌شوند خواننده همزمان درگیر ماجرای داستان و در عمق شخصیت‌های پیچیده و چندبعدی آن شود؛ شخصیت‌هایی که با تناقض‌ها و تحولات عاطفی، تصویری زنده از پیچیدگی‌های انسانی را به نمایش می‌گذارند.

همچنین، **دفتر بزرگ** تنها یک داستان سرگرم‌کننده نیست؛ بلکه سرشار از پیام‌های عمیق فلسفی درباره ارزش زمان، فناپذیری لحظه‌ها و اهمیت ثبت خاطرات است. هر صفحه این کتاب، بازتاب‌دهنده تجربه‌های انسانی، عشق، درد، امید و ناامیدی است و خواننده را به تفکر درباره معنای واقعی زندگی وا می‌دارد.

در مجموع، این اثر با روایت جذاب خود خواننده را به سفری درون دنیای شخصی و عاطفی هر فرد می‌برد؛ سفری که فراتر از داستان ساده، دعوت به بازنگری در زندگی و کشف زیبایی‌های نهفته در هر لحظه است. اگر به دنبال کتابی هستید که هم به ذهنتان چالش بگذارد و هم روح و احساساتتان را نوازش کند، **دفتر بزرگ** انتخابی بی‌نظیر به شمار می‌رود.
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.