🎭 🎬 محمد رضا خطیب 🎭📚

🎭 🎬 محمد رضا خطیب 🎭📚

کتابدار بلاگر
@Mrkh

90 دنبال شده

608 دنبال کننده

            کارگردان و بازیگر
سرپرست گروه هنری دلآرته 🎭🎨🎥🎬
به اردشیرنامه سر بزنید : telegram.me/moarefik
ار فروشگاه کتاب ما در ایسام دیدن کنید :
https://esam.ir/store/storeFirst?Num=60014

کارشناسی ارشد کارگردانی - هنر و معماری تهران
کارشناسی تغذیه دام - دانشگاه فردوسی مشهد 
۱۱ تیر ۱۳۷۲ الی ؟؟

کارگردان نمایش های :

مهمانخانه چی - به اجرا نرسید .
خواب - بهمن ۱۳۹۸ پردیس تئاتر شهرزاد
تراژدین اجباری - آبان و آذر ۱۴۰۰ خانه نمایش مهرگان
تله تئاتر توپ لاستیکی - تماشاخانه شانو
 
بازیگر نمایش های :

روز و زمین - دی ۱۳۹۲ تالار رودکی مشهد 
شایعات - بهمن ۱۳۹۴ تالار رودکی مشهد 
کسی نیست مرا به خاک بسپارد - اسفند ۹۴ تالار رودکی مشهد 
زندانی خیابان دوم - فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۸ - پردیس تئاتر مستقل مشهد 
خواب - بهمن ۱۳۹۸ - پردیس تئاتر شهرزاد تهران
تراژدین اجباری - آبان و آذر ۱۴۰۰ خانه نمایش مهرگان تهران 
توپ لاستیکی - به زودی در تماشاخانه شانو

          
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
                به لطف باشگاه نمایشنامه خوانی فرصتی شد تا دوباره این اثر مرور بشه...
استریندبرگ به همراه ایبسن از غول های نمایشنامه نویسی تاریخند و در این شکی نیست ، هرچند که استریندبرگ سایه ایبسن رو با تیر میزده..
این دوگانگی و دشمنی بین غول های ادبیات کم سابقه نیست...
از دعوای یوسا و مارکز بگیرید که یکی با مشت تو صورت اون یکی میزنه تا دعوای تورگنیف و تولستوی 
گرچه این آخری ختم به خیر شد و تورگنیف در آخر عمرش در نامه ای به تولستوی نوشت :
از شما خواهش میکنم بنویسید ، ما به نوشتن شما احتیاج داریم.
اما دشمنی استریندبرگ و ایبسن از نوع دیگه ای بود...
ایبسن با خانه عروسک و هدا گابلر طرفداری زنها رو می‌کرد اما استریندبرگ به علت شکست ها و ناکامی های زندگی اش که در بیشتر اونها پای یک زن در میان بود ، دید خوبی نسبت به زنها نداشت 
استریندبرگ نویسنده پر آوازه تری از ایبسنه و در این شکی نیست و پدر هم یکی از آثار خوب خلق شده توسط این نویسنده ست.
پدر به نوعی واکنش و جوابی به خانه عروسک ایبسنه اما هیچوقت به قدرتمندی اون اثر نیست به این علت که مسئله اصلی نمایش امروزه با یک آزمایش DNA قابل حل شدنه اما همین آزمایش گرفتن خودش توهین بزرگی میشه به زن و کار راحتی نیست...
نمایشنامه دردناکه ، نمیشه گفت زنی مثل لارا وجود نداره ... اگر نورا هست ، لورا هم هست و اگر هلمری وجود داره ، سروان هم وجود داره...
اما ای کاش این داستان زن و مرد و این دوگانگی روزی تموم و حل بشه و همه قبول کنیم که انسانیم و به یک اندازه از این جهان حق داریم...
پدر همونقدر مهمه که مادر  اهمیت داره
زن همونقدر ارزش داره که مرد اررش داره



        

11

                جلد دوم از سری بهترین داستان های جهان قرن ۱۹ و ۲۰ هم تموم شد.
این جلد سعی کرده بود به معرفی نویسنده هایی بپردازه که کمتر در ایران شناخته شده بودند به همراه چند داستان از نویسنده های بزرگی که اسم هاشون برامون آشناست...
نویسنده هایی مثل ماکسیم گورکی ، جک لندن، سامرست موآم ، لوئیجی پیراندللو و... در کنار نویسنده های گمنامی از آمریکا ، شیلی ، نیجریه،  پرو ، مکزیک ، اروگوئه ، ژاپن ، چین ، هند ، ایران و...
وجود داستان خاطره انگیز کباب غاز باعث شد که یک بار دیگه این داستان دلنشین و به شدت نوستالوژی رو یک بار دیگه مرور کنم... داستان گیله مرد از بزرگ علوی هم توی کتاب بود که به غنی تر شدن کتاب کمک زیادی کرد...

اکثر نویسنده های معرفی شده آمریکایی بودند...
توی این جلد بیشترین موضوعی که درباره شون داستان نوشته شده بود موضوعاتی مثل "تبعیض نژادی سیاهپوستان " و " جنگ " بود که داستان های تکان دهنده و حیرت انگیزی هم بودند که میشه بارها و بارها خوند...
سه چهار داستان هم بودند که چنگی به دل نمی زدند و میشد راحت از کنارشون رد شد...
در کل این پنج جلد به نظرم باید توی کتابخونه هر کتاب خونی باشه...
        

33

                اولین جلد از مجموعه ۵ جلدی بهترین داستان های جهان قرن ۱۹ و ۲۰ هم تموم شد...جلدی که مربوط به نویسنده های کلاسیک و سنت گرا بود

کتاب با مقدمه مفصل و بسیار زیبای احمد گلشیری درباره تاریخچه داستان کوتاه و سبک های داستان نویسی شروع میشه که واقعا جذاب و مفید و خوندنیه ، یعنی حتی اگه داستان ها ارزش خوندن هم نداشتند ، برای همین یک مقدمه لازم بود که این کتاب رو بخری 
 
در مرحله بعدی باید از ترجمه درست و خوشخوان و دقیق کتاب گفت که واقعا خوبه... از خوندنش خسته و سیر نمیشی و راحت میتونی بخونی و لذتشو ببری... یکی از بهترین ترجمه هایی بود که خوندم...

در جلد اول کتاب چند داستان کوتاه از نویسنده های بزرگ قرن ۱۹ مثل فلوبر ، او هنری ، تولستوی،  چخوف ، داستایفسکی،  تورگنیف و... آورده که یکی از یکی قشنگ تر و خوندنی تره... 
یکی دوتا داستان هم هست که خیلی جالب نیست و نویسنده هاشون هم خیلی معروفیت زیادی حد اقل بین قشر کتابخوان ایرانی ندارن...
نوشتن درباره تک تک این آثار کار طولانی و حوصله سربری میشه و یادداشت رو خیلی مفصل میکنه...
توصیه میکنم حتما این ۵ جلدی رو تهیه کنید و از خوندن این داستان های زیبا لذت ببرید...

        

27

26

                تراژدی ، واژه ای که شاید این روزها زیاد می شنویم... مثلا اگر کسی تصادف بکنه یا توی آب غرق بشه ازش به عنوان یک تراژدی یاد میشه
اما تراژدی واقعا چیه؟ آیا به معنای یک واقعه دردناک و دلخراشه؟
همونطوری که میدونید ، تراژدی در یونان باستان متولد شد و بنابر نظریه کسانی مثل محمد رضایی راد در کتاب انتقام دیونوسوس ( که من هم با این نظریه موافقم ) در همون یونان باستان هم به پایان رسید...
افلاطون کاملا مخالف تراژدی یا شاید بشه گفت مخالف هنره ، چون معتقده چیزهایی که در این جهان وجود داره تقلیدی از چیزهای اصلی و درجه یک و واقعی ایه که در عالم مُثُل وجود دارند و تراژدی با تقلید از این تقلید ، دو بار از واقعیت دور میشه در نتیجه چیز خوبی نیست و باعث انحراف میشه...
ارسطو جوابش رو میده و میگه اتفاقا تراژدی باعث تزکیه نفس و کاتارسیس میشه ... 
این یک بحث مفصله که جاش اینجا نیست...
اما این کتاب در همین باره بحث میکنه... آیا تراژدی مفیده یا نه؟ اصلا تراژدی چیه؟ فرق بین تراژدی به معنای نمایشنامه های یونان و رنسانس با اتفاقات دردناکی که در دنیای واقعی میفته چیه...
این مباحث در ۹ مقاله بررسی شده...
منتها ایرادی که به این کتاب میشه گرفت اینه که اولا تراژدی های یونان با تراژدی های رنسانس زمین تا آسمون فرق دارن و اساسا از نوع دیگه ای هستند و کنار هم قرار دادن این داستان ها درست نیست...
دوم هم ترجمه عجیب و غریب این مقالاته که با اسم های نامانوس ترجمه شده... توضیحی هم بابت این نام گذاری داده نشده...
مثلا واژه هامارتیا hamrtia که همه جا هامارتیا نوشته و خونده میشه ، اینجا هامارشیا !!! ترجمه شده...
یا نمایشنامه نویس یونانی یعنی اشیل یا آیسخولوس اینجا ایسکلوس ترجمه و نوشته شده...
در کل کتاب خوب و مفیدیه و خوندنش برای کسانی که تراژدی ها رو جدی تر پیگیری می کنند و مخصوصا دانشجویان و بازیگران و کارگردانان تئاتر خیلی مفیده.
        

15

                به معنای واقعی کلمه سر درد گرفتم... آخراش از تحملم خارج بود واقعا...
من کلا آدم فلسفی و فلسفه خوانی نیستم،  اون هم به خاطر طبع خیلی حساس و شدیدا احساسی بودنمه که همین هم باعث شده به سمت هنر برم ( کوچیکترین چیز اشکمو در میاره 😅 ) و این کلا با فلسفه که در حوزه عقله متفاوته...
من کلا با عقل میونه ای ندارم ، من با دل و قلب و احساسم فکر میکنم و کاملا راضی ام گرچه خیلی هم ضرر زده بهم

نوشته های افلاطون از این بابت برام جذابه که مثل یک نمایشنامه نویس نوشته و من وقتی میخونم انگار در حال خوندن یک نمایشنامه م و باز هم به وجه تصویری قضیه بیشتر فکر میکنم تا استدلال های سقراط...
ادبیات دراماتیک اساسا بر اساس اعمال و گزارش اعماله که شکل میگیره،  در رساله های افلاطون ما اصلا درباره گزارش اعمال شخصیت ها چیزی نمی‌شنویم... مثلا در دیالوگی‌ گفته میشه که باهم به خانه برویم تا من رساله سقراط را به تو نشان دهم ، دیالوگ بعدی بلافاصله میگه بفرما این هم رساله... یعنی طی طریق از مکان صحبت تا خونه فلان شخصیت اصلا ذکر نمیشه در نتیجه این ادبیات دراماتیک و تصویری نیست بلکه فقط گفتگو محوره...به هیچ عنوان گزارش اعمال کاراکتر ها ذکر نمیشه برای همین با تراژدی های یونان و اساسا نمایشنامه خیلی فرق داره.
اینکه گفتم وجه تصویری داستان برام جالبه ، چون خودم سعی کردم با تخیل خودم و چیزهای کوچیکی که از اطراف ذکر میکنن برای خودم تصویرسازی کنم...
رساله ها فقط گفتگو و محتوای گفتگو براشون مهمه نه گزارش اعمال و یا تعریف یک قصه ای که مبتنی بر اعمال کاراکتر ها باشه ، پس بر همین اساس دراماتیک نیست اما انتخاب گفتگو برای یک رساله فلسفی خیلی جالب و جذابه که ای کاش در بقیه آثار فلاسفه هم ادامه پیدا می‌کرد.
درکل رساله های افلاطون خیلی تصویر زیاد و خاصی به مخاطب نمیده اما اگر تخیل قوی ای داشته باشید میتونید از خلال گفتگوها تصاویر کمی که وجود داره رو بیرون بکشید.
خلاصه کنم :
نمایشنامه و تراژدی مبتنی بر تصویر ، اسطوره و قصه از طریق گزارش اعمال کاراکترها و گفتگو بین اونهاست
رساله های افلاطون مبتنی بر محتوای تفکر از طریق گفتگو و سوال و جواب  بین دو یا چند نفر با ذکر مثال و نام شخصیت ها و مکان های واقعیه

راجع به افلاطون که حرف نزنم بهتره،  چون همه میدونن و میشناسنش...حد اقل اونهایی که فلسفه کار اصلی شونه میدونن که به قول یک بزرگی " فلسفه چیزی نیست جز افلاطون و حاشیه ای بر متن افلاطون "
نقش اصلی این رسالات رو سقراط بازی میکنه... همون سقراطی که به قول خودش مثل یک ماما میخواد دانش رو مثل یک زایمان از ذهن افراد خارج کنه...
رسالات افلاطون معمولا به سه دوره تقسیم میشن که در دوره اول سقراط همون سقراط تاریخی و استاد افلاطونه اما در دوره های بعدی بیشتر سقراط از زبان افلاطون حرف میزنه...
در این کتاب نمونه از هر ۳ دوره افلاطون آورده شده...
در این جلد مفاهیمی مثل فضیلت چیست؟ دانش چیست ؟ زیبایی چیست و... مورد بحث قرار میگیره 
خیلی از مسائل مطرح شده امروز برای ما پیش پا افتاده ست و طبیعی هم هست چون ما با یک فاصله ۲۵۰۰ ساله داریم این رساله ها رو میخونیم... ۲۵۰۰ سال تفکر پشت سر ماست...
خیلی از مسائل و چیزهایی که سقراط میگه و ایرادهایی که وارد میکنه واقعا مثل سوفسطایی ها سفسطه ست و شاید اگر امروز بود راحت میشد محکومش کرد ...
ترجمه هم خیلی خوب و خوشخوان و ساده ست...
من که اواخر هر رساله تقریبا سر درد میگرفتم و متوجه نمی‌شدم چی داره میگه ولی در کل چیزی که هدفم از خوندن این رساله ها بود رو متوجه شدم ...
توصیه میکنم اگر دوست داشتید حتما این رساله ها رو بخونید... خوندنش خالی از لطف نیست...
حد اقل با خیلی از مفاهیم آشنا میشید و به فکر فرو می‌رید و تعجب میکنید که ۲۵۰۰ سال پیش افلاطون و سقراط چه نابغه هایی بوده و طرز تفکر و جامعه آتن و مردمان اون روزگار چطوری بوده ...
        

24

                و این هم آخرین اقتباسی که از زنان تروا و هکوب وجود داره...
نغمه ثمینی و محمد رضایی راد یک بازنویسی از روی دو نمایشنامه اوریپید یعنی هکوب و زنان تروا انجام دادن که جالب و خوب از کار در اومده...
زنان تروا یک اثر ضد جنگ با فوکوس بر روی زنان و بازماندگان جنگه...
پیشتر از این سنکا و سارتر هم درباره زنان تروا قلم زده بودند و انصافا هم نتیجه خوبی داده بود. 
مسئله زنان در جنگ و یا اصولا بازمانده های جنگی ، مسئله ایه که خیلی بهش پرداخته نمیشه اما واقعا بازنده واقعی جنگها بازمانده ها و مخصوصا زنان هستند...
مسئله زنان تروا هم مسئله همه زنانه...حتی زنان امروزی در ایران ۱۴۰۳ که در این کتاب به خوبی نمایان شده...
زنان تروا یک سوگنامه ست ... یک تعزیه ست... یک تراژدی دردناکه که باید خونده و دیده بشه.
نکته جالب درباره این اثر ( به گزارش زنان تروا ) بخش رو به رو شدن هلن و منلائوسه که در آثار قبلی هلن قصد گول زدن منلائوس رو داره و همه چیز رو به گردن خدایان و اون مسابقه معروف میندازه اما نغمه ثمینی و محمد رضایی راد ، برای اینکه نمایشنامه اینقدر تلخ و خسته کننده نشه ، اومدن از تمهید خود یونانیان باستان استفاده کردن و یک قطعه ساتیر هم به داستان اضافه کردند که اتفاقا همین بخش رو به رو شدن هلن و منلائوسه 
قطعه ساتیر به قطعه ای میگن که معمولا در پایان سه گانه تراژدی ها برای رفع خستگی تماشاگران اجرا می شد و کمی خنده دار بود و اسطوره ها و داستان همون تراژدی ها رو به سخره میگرفت...

در کل زنان تروا رو بخونید...اثر اوریپید رو بخونید و بعد برید سراغ سنکا و سارتر و این اثر رو هم از دست ندید...

در آخر باز هم لعنت به جنگ و جنگ طلبان ...
        

5

                زنان تروا و توئستس نوشته سنکا ... از یونان باستان به روم باستان
بعد از افول یونان باستان که بر اثر جنگهای پلوپنزی شکل گرفت و بعد هم سلطه اسکندر ، دوران آتن قرن پنجم و اوایل قرن چهارم که پر بود از فلاسفه و نمایشنامه نویس و ... دیگه تکرار نشد و جای خودش رو داد به روم...
حکومت روم همیشه به یونان به چشم یک الگو نگاه می‌کرد و سعی داشت که اون دوران پرشکوه یونان رو توی روم تکرار کنند برای همین دست به تقلید و اقتباس از تمام آثار یونانی زدن... از مجسمه ها و معماری گرفته تا همین نمایشنامه ها
چند نمایشنامه نویس برجسته وجود داشتند که از روی آثار یونانی اقتباس و بازنویسی کردند که متاسفانه هیچکدوم به دست ما نرسیده جز چند اثر از سنکا
سنکا کسی بوده که چند نمایشنامه یونان باستان رو و مخصوصا آثار اوریپید رو بازنویسی کرده ولی خب اصلا در حد و اندازه های آثار سه غول بزرگ تراژدی نویس یونان یعنی اوریپید و سوفوکل و ایسخولوس نیست...

کتاب حاضر دو نمایشنامه از سنکاست :

نمایشنامه اول زنان ترواست که اقتباسی از اثر اوریپیده... 
زنان تروا رو احتمالا دو نمایشنامه نویس دیگه یونان یعنی آیسخولوس یا همون آشیل و سوفوکل هم نوشتند که متاسفانه امروز در دسترس نیستند اما اثر اوریپید به صورت کامل موجوده ( جز چند دیالوگ که جا افتاده ) نشر بیدگل هم با ترجمه بسیار خوبی روونه بازار کرده
این اثر بهترین کار اوریپیده و در اون زشتی ها جنگ رو نشون داده... در یادداشتی که برای کتاب زنان تروا از اوریپید نوشتم کاملا درباره نمایشنامه توضیح دادم که پیشنهاد میکنم اون رو بخونید و اینجا دوباره تکرارش نمیکنم... درباره زنان تروای سنکا می خوام حرف بزنم...
این اثر به نوعی اومده دو نمایشنامه هکوب و زنان تروای اوریپید رو یکی کرده و تغییرات جزئی هم توشون داده اما در کل داستان همونه ولی نظریات خود سنکا هم در لا به لای دیالوگ ها و مخصوصا همسرایان به خوبی مشهوده...

اثر بعدی توئستس هستش که این هم از روی یکی از آثار اوریپید برداشته شده ولی اصل اثر یعنی نمایشنامه اوریپسد متاسفانه امروز موجود نیست و ما فقط اثر سنکا رو داریم
هر دوی این نمایشنامه ها توسط نویسندگان قبل از سنکا هم اقتباس شده بودند که متاسفانه اونها هم مفقود هستند و نمیتونیم ببینیم سنکا چقد از این آثار تاثیر گرفته...

داستان تئوستس ، داستان درگیری در خاندان آترئوسه یعنی پدر آگاممنون و منلائوس که نقش اصلی های جنگ تروان...داستانش خیلی مفصله اما اصل داستان اینه که بین دو برادر درگیری بر سر تاج و تخته و یکی از برادران که همون آترئوسه ، پسران تئوستس برادرشو میکشه و از گوشت تنشون برای برادرش غذا درست میکنه و به خوردشون میده ( شبیه داستان آستیاگس نیای کوروش و هارپاگون در تاریخ ایران ) 
این اثر خیلی رقت انگیزه و میگن تاثیر زیادی در شکسپیر برای نوشتن نمایشنامه وحشتناک تیتوس آندرونیکوس گذاشته.
کلا سنکا تاثیر خیلی زیادی بر نمایشنامه نویسان دوره رنسانس داشته که با یک مقایسه میشه ردپای سنکا رو خیلی خوب توی اون نمایشنامه ها دید...

از نکات منفی سنکا نوشتن دیالوگ های طولانی مخصوصا از زبان همسرایانه که گاهی واقعا اعصاب خرد کن میشه...

ترجمه اثر هم به شدت خوبه و عبدالله کوثری دیگه معرف حضور همه هست...

پیشنهاد میکنم ابتدا آثار  یونانیان و بعد سنکا رو بخونید... اما سنکا هیچوقت با پای سوفوکل  و اوریپید و آشیل نمیرسه...
        

14

                ۲۵ قرن پیش ، ۲۵۰۰ سال پیش اوریپید یک نمایشنامه مدرن نوشته و این بی نظیره...
نمایشنامه ای که ضد جنگه... ضد هر جنگی...و قربانیان این جنگ هم زنان هستند...زنان تروا ... زنان ایران ... همه زنان جهان...
۲۵ قرن قبل اینطوری جنگ رو بشناسی و تقبیحش کنی ، اینطوری از زنان بنویسی اون هم در یک جامعه ای که زن ها در ردیف بردگان بودند واقعا عجیب و در عین حال تحسین برانگیزه
این از بزرگی اوریپید میاد...
نمایشنامه در زمانی نوشته شده که بحبوحه جنگ پلوپنزی در یونان بوده...
همین باعث میشه که اوریپید با نوشتن این تراژدی به استقبال و تقبیح کردن این جنگ بره...
داستان بعد از اتمام جنگ معروف ترواست و زنان تروا اسیر شدن و منتظرن تا بین اربابان یونانی شون و سرداران فاتح تقسیم بشن...
از لحاظ داستانی،  نمایشنامه تقریبا ادامه نمایشنامه هکوب نوشته خود اوریپیده و هکوب اینجا تقریبا نقش اصلی رو داره
اوریپید اینجا هم به شدت قصه گوئه و نشون میده که بازماندگان یک جنگ مصیبتی وحشتناک تر از کسانی که کشته شدن بر سرشون میاد
کسانی که کشته شدن بلاخره مردن ولی بازمانده ها هر روز میمیرن و زنده میشن...
پیشنهاد میکنم حتما این اثر زیبا که شاید بهترین نمایشنامه اوریپید هم هست رو حتما بخونید.
        

23

                یک کتاب بسیار خوب و خوندنی و جذاب درباره هنرهای دیداری و شنیداری سنتی در ایران.
چاپ این نوع کتاب ها که به هنرهای قدیمی ایرانی بپردازه واقعا هرچقدر هم که زیاد بشه باز هم کمه.
ما تنها کشوری در جهان هستیم که سنت های نمایشی اختصاصی و خاص جغرافیا و فرهنگ و هنر خودمون داریم اما کوچکترین اهمیتی برای نوسازی ، اجرای کلاسیک این آثار به شکل موزه ای و حفظ این سنت ها نمی کنیم. 
همین امروز اگر شما بخواید نمایش ۵۰۰ ساله نو در ژاپن رو ببینید ، بلیت زیر چندصد ین پیدا نمی کنید. تئاتری که به همون شکل قدیمی داره اجرا میشه.
هنوز در ایتالیا و ونیز گروه هایی هستند که دارن کمدیا دلآرته رو به همون شکل دوره رنسانس اجرا می کنن... در هند خیلی از معابد در حال تبدیل شدن به تماشاخانه برای اجراهای کاتاکالی و سنت های نمایشی هندیه... اپرای پکن همچنان پر بازدیده...

اما اگر یک خارجی امروز بخواد بیاد ایران و تعزیه یا نقالی و روحوضی ببینه عملا جایی براش نیست و گروه ها و سالن هایی برای اجرای این آثار وجود نداره...
خارجی که چه عرض کنم ... یک دانشجوی تئاتر بخواد یک نمونه ببینه نمیدونه کجا باید بره...
متاسفانه با این روند بعد از چند سال دیگه اصلا از نقالی و روحوضی و تعزیه ( به شکل سنتی و درستش نه این اجراهای با بلند گو و دری وری ) نمیمونه 
کتاب حاضر سعی کرده دو نمونه از هنر های تصویری و دیداری که توام با هم هستند رو برای خواننده تشریح و توضیح بده...
از نقالی و پرده خوانی گرفته تا نقاشی قهوه خانه ای و... 
در کل کتاب خیلی خوبیه...
امیدوارم دلسوزی پیدا بشه یا مسئولین دست به کار بشن و فکری به حال هنرهای سنتی ایرانی مثل نقالی و خیمه شب بازی و تعزیه و روحوضی و... بکنن...

آرزو که بر جوانان عیب نیست هست؟
        

6

                همیشه برام سوال بود که چرا ما اینقدر کم درباره ادبیات و مخصوصا ادبیات نمایشی و اساسا هنر و فلسفه ایران دوران باستان می دونیم. مگه میشه فقط توی یونان تئاتر و نمایشنامه بوده باشه و توی ایرانی که کل جهان رو زیر سلطه خودش داشته ، هیچ نمایشنامه یا تئاتری وجود نداشته باشه.
بعدا که بزرگتر شدم و بیشتر خوندم ، دیدم بله... ما سه بار مورد تهاجم شدیدی قرار گرفتیم که به یک باره کل قلمرومون اشغال شده
یک بار اسکندر
یک بار تازیان
یک بار مغولان

هر سه برای خراب کردن و آتش زدن و غارت اومده بودن... تا تونستند نابود کردند. از آثار باستانی گرفته تا کتابخونه های بزرگ و کتاب هایی که امروز اگر بودند شاید تاریخ هنر و ادبیات جهان به شکل دیگه ای نوشته می شد‌ .
این سه قوم هرچی تونستند نابود کردند و زحمت بقیه شو خود ما کشیدیم...
ما در طول تاریخ موفق شدیم که هرچه بقیه نتونستند نابود کنند رو با موفقیت نابود کنیم .
از ساسانیان که تمام یادبودها و آثار اشکانیان رو نابود کردند بگیرید تا تمام تاریخ و همین امروز که این سرلوحه همه حکومت های این مرز و بوم بوده که " بقیه هم بد بودند و ما خوبیم " 
اینطوری هم خیلی از آثار از بین رفت...
اینقدر این از بین رفتن ناجوانمردانه بوده که بنده خدا فردوسی از اشکانیان هیچ شناختی نداشته ...
شناخت هخامنشیان و اشکانیان رو مدیون همین دویست سال اخیریم...
هنوز که هنوزه فکر می‌کنیم پیشدادیان و کیانیان حکومت های ساخته ذهن فردوسی و اساطیری هستند...
ادبیات نمایشی هم که بماند...

یادگار زریران تنها متن نمایشی باقی مونده از دوران کهنه... ۰یزی شبیه به تعزیه...
این متن از دوره پارتها و اشکانیان باقی مونده و خدا رو شکر نتونستند از بین ببرنش...
داستان حمله ارجاسب شاه توران به ایران و دلاوری های زریر و پسرش بستور در میدان جنگه...

این متن به صورت شعر هم در شاهنامه فردوسی موجوده...
هرچی هست کتاب شیرین و کوتاه و خوندنی ایه... پیشنهاد میکنم بخونید... وقتی ازتون نمیگیره...
توضیحات و پانویس های ژاله آموزگار هم به راحت تر خونده شدن متن خیلی کمک می کنه...

معلوم نیست چندتا یادگار زریران از بین رفته...
مثل خدای نامک که نیست
مثل شاهنامه ابومنصوری که نیست
و مثل هزاران کتابی که اگر امروز بودند شاید سرنوشت بشر چیز دیگری بود...

        

3

                وقتی که بچه تر بودم و داستان رستم و اسفندیار رو شنیدم. برای من هم عجیب بود که اسفندیار چطوری رویین تن شده که بعدا وقتی از بابابزرگم پرسیدم که چطوری این اتفاق افتاده ، یک توضیح مختصر داد و اون هم این بود که زرتشت ، اسفندیار رو در یک رودخانه غسل میده و اسفندیار از همونجا رویین تن میشه. 
دلیل اینکه چشمان اسفندیار آسیب پذیره هم اینه که خب موقعی که اسفندیار به زیر آب میره چشمهاشو میبنده و در نتیجه چشمانش آسیب پذیر باقی میمونه...
سالها بعد که بیشتر در دنیای شاهنامه غرق شدم و شروع به خوندن درباره شاهنامه و تاریخ اون کردم متوجه شدم که قسمت اعظم شاهنامه تاریخه و حتی اشخاص اساطیری هم که وجود دارند هم برگرفته از واقعیت هستند ( که خودش بحث جدا و مفصلیه ) پس در نتیجه برای هر چیزی یک توضیحی لازمه...

موضوع کتاب فوق العاده بالا هم همینه... راز رویین تنی اسفندیار چیه؟ چطوری رویین تن شده؟

کتاب خیلی جامع و کامل از ابتدا نمونه هایی از افراد رویین تن در تاریخ ادبیات و حماسه های جهان میاره و در بخش بعدی به پیشینه اسفندیار در آثار قبل از شاهنامه میپردازه تا متوجه بشیم که این شخصیت برساخته ذهن حکیم طوس نیست بلکه دارای یک پیشینه تاریخی یه و احتمالا وجود خارجی داشته. 
در بخش بعدی به مبحث اصلی میرسه و اون هم اینکه اسفندیار چطوری رویین تن شده...
در این بخش تمام دلایلی که در آثار مختلف درباره رویین تن شدن اسفندیار اومده رو نویسنده ذکر کرده...
از غسل در آب گرفته تا پوشیدن زره و بستن طلسم و حتی داشتن بدنی از جنس فلس ماهی و مس
اما در آخر با توجه به نشانه ها و ابیات شاهنامه فردوسی نتیجه گیری می کنه که هیچکدوم از این ها درست نیست و رویین تنی اسفندیار به دلیل برتن کردن یک زره محکم بوده نه چیز دیگری...
در آخر هم به نمونه های مشابه از رویین تنی در ادبیات حماسی ایران بعد از شاهنامه پرداخته میشه که به خودی خود خیلی جذاب و خوندنی یه...

به علاقه مندان به اساطیر و داستان های کهن و شاهنامه پیشنهاد میکنم که حتما این کتاب رو تهیه بکنید و بخونید و لذت ببرید.
نثر بسیار روونی داره و خیلی راحت خونده می شه.
        

16

باشگاه‌ها

قند پارسی

86 عضو

لیلی و مجنون حکیم نظامی گنجه ای

دورۀ فعال

🎭 هامارتیا 🎭

48 عضو

پدر: تراژدی در سه پرده

دورۀ فعال

لیست‌های کتاب

نمایش همه
ندبه [نمایشنامه]تصویر دوریان گریداستان فلسفه

کتابهای مطالعه شده در سال ۱۴۰۱

63 کتاب

خب به رسم هر سال ، پایان سال لیستی از کتاب هایی که در این سال خوندم رو میذارم تا اگر کسی خواست بتونه استفاده کنه... سال قبل هم اینکار رو کردم و خیلی مورد استقبال قرار گرفت... امسال بیشتر به بازخوانی آثاری گذشت که در گذشته و دوران نوجوونی خونده بودم و چیزی ازشون به یاد نداشتم و یا احتیاج بود که دوباره بخونم و با دید امروز بهشون نگاه کنم...فکر می‌کنم در سال جدید هم همین رویه رو ادامه بدم... این هم لیست آثار مطالعه شده توسط من در سال ۱۴۰۱ ۱- کمدی الهی - برزخ - دانته ۲- ابرها - آریستوفان- نمایشنامه ۳- کمدی الهی - بهشت - دانته ۴- فرزندان هراکلس- اوریپید - نمایشنامه ۵- رویا - الکساندر دوما - رمان ۶- پاییز سرد - ایوان بونین - داستان کوتاه ۷- پرستار - ایوان بونین - داستان کوتاه ۸- شوالیه دارمانتال- الکساندر دوما - رمان ۹- نفوس مرده - بولگاکوف- نمایشنامه ۱۰ - قفقاز - ایوان بونین - داستان کوتاه ۱۱- دختر نائب السلطنه- الکساندر دوما - رمان ۱۲- سه خواهر - آنتون چخوف - نمایشنامه ۱۳- رودین - تورگنیف - رمان - بازخوانی ۱۴- ایوانف - چخوف - نمایشنامه - بازخوانی ۱۵- جادوگر - توماس میدلتون - نمایشنامه - بازخوانی ۱۶- تراژدیهای کوچک - پوشکین - نمایشنامه - بازخوانی ۱۷ - دایی وانیا - چخوف - نمایشنامه - بازخوانی ۱۸ - دادگاه ویژه - واینوویچ - نمایشنامه- بازخوانی ۱۹ - کالیگولا - آلبرکامو - نمایشنامه ۲۰ - باغ آلبالو - چخوف - نمایشنامه - بازخوانی ۲۱ - شاه اوبو - آلفرد ژاری- نمایشنامه - بازخوانی ۲۲ - یک ماه در دهکده - تورگنیف - نمایشنامه - بازخوانی ۲۳ - روسیه - ایوان بونین - داستان کوتاه ۲۴ - دربند - ایوان بونین - داستان کوتاه ۲۵ - ازدواج اجباری - مولیر - نمایشنامه ۲۶ - دوئل - چخوف - داستان کوتاه ۲۷- هفته مقدس - چخوف - داستان کوتاه ۲۸ - دانشجو - چخوف - داستان کوتاه ۲۹ - خواننده اپرا - چخوف - داستان کوتاه ۳۰ - ضربه - چخوف - داستان کوتاه ۳۱ - ویلون روتشیلد - چخوف - د. کوتاه ۳۲ - پلیس - مروژک - نمایشنامه ۳۳ - محاکمه ژان دارک در روان - برشت - نمایشنامه ۳۴ - پی یر و ژان - گی دو موپاسان- رمان ۳۵ - فیلوکتتس- سوفوکل- نمایشنامه ۳۶ - زنان تراخیس- سوفوکل- نمایشنامه ۳۷ - الکترا - سوفوکل - نمایشنامه ۳۸ - آژاکس - سوفوکل - نمایشنامه ۳۹ - گابریل لامبر- الکساندر دوما - رمان ۴۰ - آداب کتاب خواری - احسان رضایی ۴۱ - بازرس - گوگول - نمایشنامه ۴۲ - ته خیار و ۲۸ داستان کوتاه دیگر - هوشنگ مرادی کرمانی ۴۳ - کوری عصاکش کوری دیگر - هوفمان- نمایشنامه ۴۴- هیپولیت- اوریپید - نمایشنامه ۴۵ - هلن - اوریپید - نمایشنامه ۴۶- آلسست - اوریپید - نمایشنامه ۴۷ - ایون - اوریپید - نمایشنامه ۴۸ - یک زندگی - گی دوموپاسان - رمان ۴۹ - انتقام دیونوسوس - سوفوکل پیامبر - محمدرضایی راد - تئوری ۵۰ - آلیورتویست- چارلز دیکنز- رمان ۵۱- نگهبان مقبره- کافکا - د. کوتاه ۵۲ - جستاری در تراژدی یونان - کیوان میر محمدی ۵۳- زورو - جانستن مک کالی - رمان ۵۴- کاهنه های باکوس یا باکخانت ها - اوریپید - نمایشنامه ۵۵- زندگی در لندن - چارلز دیکنز - دست نوشته ۵۶ - چمدان - بزرگ علوی - مجموعه داستان کوتاه ۵۷- مهاجران - مروژک - مجموعه ۴ نمایشنامه کوتاه ۵۸ - سفرهای گالیور - جاناتان سوئیفت- رمان ۵۹ - وحشی - چخوف - نمایشنامه ۶۰ - جزیره گنج - استیونسن- رمان ۶۱ - آشنایی با داستایفسکی - پل استرن - بیوگرافی ۶۲- معمای عنکبوت نقره ای - رابرت آرتور ۶۳- مسافرخانه سرخ - بالزاک - د. کوتاه ۶۴- ادبیات و سنت های کلاسیک روم و یونان - ۲ جلدی - گیلبرت ۶۵ - مجموعه داستان های کوتاه پوشکین ۶۶- حکایت بانوی آزرده - جاناتان سوئیفت - مجموعه داستان کوتاه ۶۷- مانفرد - لرد بایرون - منظومه ۶۸ - الهه انتقام - آگاتا کریستی - رمان ۶۹ - دکتر جکیل و مستر هاید - استیونسن- رمان ۷۰ - دیزی میلر - هنری جیمز - رمان ۷۱ - بوطیقای ارسطو - بازخوانی ۷۲ - جعبه مقوایی - مجموعه داستان های شرلوک هلمز - آرتور کانن دویل ۷۳ - استاد سن پترزبورگ - کوتسی- رمان ۷۴- زائر افسون شده - لسکوف - رمان - بازخوانی ۷۵ - طاعون سرخ - جک لندن - رمان ۷۶ -تربیت اصولی - کورت ونه گات - داستان کوتاه ۷۷- چیستی هنر - هنفلینگ- تئوری ۷۸- نمایشنامه های یونان - آیرا مارک میلن - تئوری ۷۹ - گوژپشت نتردام - ویکتور هوگو - رمان - بازخوانی ۸۰ -کورها - موریس مترلینگ- نمایشنامه ۸۱ - گفتگو با نجف دریابندری ۸۲ - قهوه خانه - کارلو گولدونی - نمایشنامه - بازخوانی ۸۳ - دلاوران زابل ، رستم و اسفندیار - بهرام داهیم - رمان - بازخوانی ۸۴ - باغ وحش شیشه ای - تنسی ویلیامز - نمایشنامه - بازخوانی ۸۵ - تئاتر- میرزا ملکم خان ناظم الدوله - نمایشنامه ۸۶ - زندگینامه تحلیلی فردوسی - شهبازی- بیوگرافی ۸۷ - خونبهای اسفندیار - فواد فاروقی - رمان - بازخوانی ۸۸ - شطرنج باز - اشتفن زوایگ - د. کوتاه ۸۹ - مزرعه ی حیوانات- جورج اورل - رمان ۹۰ - دو خویشاوند شریف - شکسپیر - نمایشنامه - بازخوانی ۹۱- شاهنامه ی ابومنصوری - محمد دهقانی ۹۲ - امپراتور جونز - اونیل - نمایشنامه - بازخوانی ۹۳ - دریای عشق - الکساندر دوما- رمان ۹۴ - دون کارلوس -شیلر- نمایشنامه - بازخوانی ۹۵ - سیاوش - عباس قاسمی - رمان - بازخوانی ۹۶ - ملکه آن - میشل زواگو - رمان - بازخوانی ۹۷ - ابلوموف - مارسل کوولیه- نمایشنامه - بازخوانی ۹۸ - رازی در میان نیست - پیتر بروک - تئوری ۹۹ - حماسه های ایرانی از اوستا تا شاهنامه - مهرداد بهار ۱۰۰- بیابان - چخوف - داستان کوتاه ۱۰۱- هراس - پیر کورنی- نمایشنامه - بازخوانی ۱۰۲- پانته آ - فواد فاروقی - رمان ۱۰۳- مرد کوچک - گالزوورثی- ۴ نمایشنامه - بازخوانی ۱۰۴- تائیس- منوچهر مطیعی - مجموعه د. کوتاه ۱۰۵- در برابر استبداد - تیموتی اسنایدر

70

حسین کرد شبستری داستان های خاطره انگیز حسین کرد شبستریامیر ارسلان نامدارملک بهمن

داستان های عامیانه فارسی

30 کتاب

در فرهنگ ایرانی ، یک سری داستان داریم که نسل به نسل و سینه به سینه نقل شدن که حاوی فرهنگ ایرانی و اجدادی ما هستند. خیلی از این داستان ها اینقد شیرین و جذابند که کمتر کسی پیدا میشه که اگر پای این قصه ها بشینه ، بتونه راحت از خیرشون بگذره و نیمه کاره رها کنه. خیلی از این قصه ها که اکثرا هم طولانی هستند ، توی ضرب المثل های عامیانه ما هم وارد شدند. مثلا قصه حسین کرد شبستری که از شدت طولانی بودن تبدیل به یه ضرب المثل شده و به کسی که یک مبحثی رو با طول و تفصیل مطرح میکنه میگن " در حال گفتن قصه حسین کرد شبستری یه ". یا مثلا داستان امیر ارسلان نامدار که اینقد شیرین بوده که میگفتن نباید تا ته خوند چون سردرگمی میاره. و وقتی ریشه یابی کنی متوجه میشی که چون در قدیم زیر کرسی در شبهای طولانی زمستان دور هم جمع میشدن و قصه امیر ارسلان رو میخوندن ، موقع پایانش سردرگم میشدن و از شب‌های بعدی نمیدونستن که چیکار کنن. این قصه ها پر از هیجان و جوانمردی و پهلوانی و توکل به خدا و ائمه و جنگ با دیوها و عفریت ها و جادوگرانه. قصه هایی که شاید اگر صنعت فیلم و سریال درستی داشتیم شاید پا به پای آثار فیکشن خارجی مثل بازی تاج و تخت و ارباب حلقه ها میومد. این لیست حاوی چند تا از این داستان های زیبای ایرانی یه که پیشنهاد میکنم حتما به سراغشون برید تا متوجه بشید که چه گنجینه عظیمی داریم که کمتر بهشون توجه شده.

48

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

25

17

            به لطف باشگاه نمایشنامه خوانی فرصتی شد تا دوباره این اثر مرور بشه...
استریندبرگ به همراه ایبسن از غول های نمایشنامه نویسی تاریخند و در این شکی نیست ، هرچند که استریندبرگ سایه ایبسن رو با تیر میزده..
این دوگانگی و دشمنی بین غول های ادبیات کم سابقه نیست...
از دعوای یوسا و مارکز بگیرید که یکی با مشت تو صورت اون یکی میزنه تا دعوای تورگنیف و تولستوی 
گرچه این آخری ختم به خیر شد و تورگنیف در آخر عمرش در نامه ای به تولستوی نوشت :
از شما خواهش میکنم بنویسید ، ما به نوشتن شما احتیاج داریم.
اما دشمنی استریندبرگ و ایبسن از نوع دیگه ای بود...
ایبسن با خانه عروسک و هدا گابلر طرفداری زنها رو می‌کرد اما استریندبرگ به علت شکست ها و ناکامی های زندگی اش که در بیشتر اونها پای یک زن در میان بود ، دید خوبی نسبت به زنها نداشت 
استریندبرگ نویسنده پر آوازه تری از ایبسنه و در این شکی نیست و پدر هم یکی از آثار خوب خلق شده توسط این نویسنده ست.
پدر به نوعی واکنش و جوابی به خانه عروسک ایبسنه اما هیچوقت به قدرتمندی اون اثر نیست به این علت که مسئله اصلی نمایش امروزه با یک آزمایش DNA قابل حل شدنه اما همین آزمایش گرفتن خودش توهین بزرگی میشه به زن و کار راحتی نیست...
نمایشنامه دردناکه ، نمیشه گفت زنی مثل لارا وجود نداره ... اگر نورا هست ، لورا هم هست و اگر هلمری وجود داره ، سروان هم وجود داره...
اما ای کاش این داستان زن و مرد و این دوگانگی روزی تموم و حل بشه و همه قبول کنیم که انسانیم و به یک اندازه از این جهان حق داریم...
پدر همونقدر مهمه که مادر  اهمیت داره
زن همونقدر ارزش داره که مرد اررش داره



          

11

4

4

            نمایش نامه ای سه پرده ای از آلبر کامو درژانر تراژدی که روایت کننده جنایت خانوادگیست.
 مسافرخانه ای روایت میشود که مالک آن مادر ودخترش به نام مارتا هستند.مسافرخانه ای که به قتلگاه مسافران متمول تبدیل شده است.نمایشنامه ای پراز سوء تفاهم که به تلخی روبه سوی پایانش میرود وحین خوانش احساس کسی را داریم که مسابقه مچ اندازی کابوس واری را تماشا میکند.
سوء تفاهم برعکس رکوئیم برای راهبه اثر قبلی که از آلبر کامو خواندیم حاوی دیالوگهای کوتاه ومفید برای پیشبرد داستان ومعرفی شخصیتهای کتاب است،وبه خوبی از سیر تحول شخصیتها در خدمت پیشبرد ژانر نمایش نامه استفاده شده است وشخصیت پردازی قابل قبولی را ارائه داده است که حتی پیرمرد خدمتکارِ مرموز مسافرخانه هم قابل قبول درآمده است.ما به عنوان مخاطب از نقشه شوم مارتا و مادر برای به قتل رساندن مسافر جدید اطلاع داریم اما مسافر جدید بی خبر از این موضوع در آن مسافرخانه اقامت دارد، همچنین ما می دانیم یان پسر خانواده است اما مارتا و مادر از آن بی خبرند
روح اصلی آثار آلبرکامو پوچی وطغیان است،اثار آلبرکامو پراست از ضدقهرمان مثلِ تمپل رکوئیم برای راهبه مثلِ کالیگولا مثلِ مورسو وحالا ضدقهرمان ما «مارتا»است،دختری خشک وخشمگین که کعبه آمال خود را زندگی در ساحل آفریقا قرار داده است.گویی نمایشنامه آزمایشی است برای مارتا . اینکه برای رسیدن به هدفش تا کجا پیش خواهد رفت؟چقدر دچار انحطاط اخلاقی خواهد شد؟ 
نیما یوشیج:
من دلم سخت گرفته است
از این میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار



          

19