یادداشت 🎭 محمد رضا خطیب 🎬
23 ساعت پیش

الکترای انسانی تر به لطف باشگاه هامارتیا ، برای سومین بار الکترای اوریپید رو خوندم و واقعا از جسارت و نبوغ اوریپید لذت بردم. ما داستان الکترا رو می دونیم ، چون قبلا آیسخولوس و سوفوکل درباره ش نوشته بودند و آثاری خوبی هم خلق شده بود اما نگاه اوریپید به موضوع رو هم می خونیم چون انسانی تر و انتقادی تر و حتی جسورانه تر نوشته شده . اثری که در ۴۱۳ قبل از میلاد به رشته تحریر در اومده و تا امروز جایگاه رفیعی در تاریخ درام جهان داره. اوریپید برای اولین بار در این نمایشنامه از رگه هایی از کمدی استفاده کرده. صحنه ورود پیرمرد به داستان و دیالوگ اورستس و الکترا خطاب به پیرمرد کاملا خنده دار و کمدیه. چیزی که در فضای تراژدی اون زمان کاملا عجیب بوده و همین جسارت اوریپید باعث شد که بعدها شکسپیر و شرکا هم از این ترفند استفاده بکنن و در تراژدی هاشون، لحظات خنده داری رو خلق کنند. داستان همونطوری که می دونیم و بلدیم و خوندیم ، داستان همون انتقام کذایی الکترا از مادرشه که به دست اورستس برادرش گرفته میشه. جسارت دوم اوریپید در ساختار کلی قصه نمود پیدا کرده جایی که الکترا نه شاهزاده ای در دربار ، بلکه زنی تبعید شده ست و به همسری یک کشاورز بی نام و نشون و فقیر و روستایی در اومده. این جا به جایی مکانی و طبقاتی ، مهم ترین ابتکار اوریپید در قصه ست چونکه به جای شکوه و جلال قهرمانان تراژدی ، ما با شخصیتی زخم خورده و گرفتار در زندگی روزمره روبهرو میشیم. چیزی که قبلا کاملا عکسش رو دیده بودیم. همین جا به جایی ها و تغییرات روایی باعث شده بود که اوریپید کمی محبوبیتش رو از دست بده و همین نکته باز باعث شد که بعدها نبوغش ستایش بشه و بزرگان از روی دستش تقلید کنند. شکسپیر هم دقیقا همین کار رو میکرد... قبل از هملت شکسپیر، صدها هملت وجود داشته اما نبوغ شکسپیر باعث شد که هملت ماندگار بشه. اگر قرار بود شکسپیر هم هملتی که وجود داشت رو نقل کنه ، معلوم نیست چی از آب در میومد. در اثر اوریپید ، تمرکز بر روی روانشناسی شخصیت هاست که این قبلا سابقه نداشته. به طور مثال شخصیت کلوتایمنسترا اینقد خوب و دقیق شخصیت پردازی و نوشته شده که بی نظیره. دقیقا مثل یاگو در اتللو، دلایلی که میاره و حرف هایی که میزنه خیلی منطقی و درسته و بعضا ما بهش حق میدیم. این واقعا نبوغ اوریپید و تبحرش در شخصیت پردازی رو میرسونه. اوریپید برعکس سوفوکل که الکترا رو نماد پایداری و وفاداری نشون داده بود اونو آدمی پر از خشم ، رنج و بعضا تعصب کور نشون داده. حتی خود عمل انتقام که در روایت های قبلی مثل یک وظیفه مقدس و برگرفته از عدالت الهی جلوه کرده بود، اینجا به پرسشی اخلاقی و هملت وار تبدیل شده آیا خونخواهی در برابر جنایت خود به جنایتی تازه نمیانجامد؟ بودن یا نبودن ، مسئله این است... آیا شریف تر آن است که لطمات و ضربات روزگار نا مساعد را متحمل شویم یا آنکه سلاح نبرد به دست گرفته و با انبوه مشکلات به جنگ برخیزیم؟ این کشمکش و تردید هملت وار رو اورستس هم داره. حتی شکنندگی ش نسبت به الکترا بیشتر هم هست. اورستس از اول تا آخر نمایش بین وظیفهٔ سنتیِ انتقام و میل انسانی به بخشش یا فرار از خشونت در کشمکشه . باز هم مثل هملت. در صحنهٔ قتل کلوتایمنسترا ، لحظهای همدردی و تردید به اورستس فشار میاره ولی فشار الکترا و تقدیر اونو به سمت انتقام سوق میده. این پیچیدگی روانی، روایت رو از حالت سیاه و سفید به منطقهای خاکستری میبره که در اون حق و باطل مرزهای قطعی ندارن. حالا پرسش از ارسطو : همچنان شخصیت ها باید بد بد یا خوب خوب باشن؟ این خاکستری بودن زیباتر نیست؟ شخصیت پیرمرد که وظیفه شناختن اورستس رو به عهده داره کاملا یک تیپ کمدیه... دیالوگ هایی که میگه و واکنش اورستس و الکترا بهش ، لحظات کمدی و مفرحی رو هرچند کوتاه ایجاد میکنه و نقش نمک داستان رو به عهده داره که در نوع خودش جسورانه و جالبه. نکته جالب دیگه حضور شوهر روستایی الکتراست که نقش کوچیک و معناداری داره. کاراکتری شریف و مهربون که برخلاف فضای غالب تراژدی ، به الکترا احترام میذاره و اصلا باهاش همبستر نشده چون میدونه که ازدواجشون به اجبار قدرت بوده . این حضور، نه تنها بعدی انسانی و زمینی به داستان داده بلکه تضادی ظریف با جهان خون آلود خاندان آگاممنون ایجاد کرده. در کل اوریپید با کم کردن استفاده از المان های معجزهآسا و الهی ، روایت رو به واقعیت نزدیک تر کرده . البته در پایان مثل بقیه آثارش و همونطوری که عادت داره ، دیوسکوری ( کاستور و پولوکس ) ظاهر میشن تا سرنوشت شخصیت ها رو تعیین کنن، اما این حضور بیشتر حالت نمادین داره و مثل بقیه آثارش برای خروج از بن بست اخلاقی داستان به کار رفته. ترجمه اثر هم ترجمه روون و خوشخوان و ساده و خوبیه که راحت میشه باهاش ارتباط گرفت و حجم کمش اونو به یک اثر زیبا تبدیل کرده . و در نهایت چیزی که مهمه و میشه گفت اینه که " الکترا " ی اوریپید پلیه بین جهان آیینی و قهرمان محور آثار یونان و تراژدی های باستانی با دنیای زمینی و روان شناختی نمایشنامههای مدرن.این اثر به ما یادآوری میکنه که حتی بزرگ ترین اسطورهها هم وقتی از نزدیک بهشون نگاه کنیم، قصهٔ انسان هایی هستن شبیه به خود ما ، با همون ضعف ها و ترسها و امیدها.
(0/1000)
نظرات
3 ساعت پیش
درود و خداقوت یادداشت جالبی بود و به نکات مهمی اشاره کردید. سپاس از توضیحات جالبتون. 💐🙏
1
1
🎭 محمد رضا خطیب 🎬
2 ساعت پیش
1