شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
نعیمه خانی

نعیمه خانی

11 ساعت پیش

        ⛓️‍💥ارتباط با دیگران می‌تواند نجاتمان دهد؛ می‌تواند نفرینمان کند!
✨️در صفحه صفحه این کتاب داستانی از انسان هایی خواندیم که سراسر رنج بود. رنج برخواسته از دیگری!
♦️برخی از داستان ها انقدر دردآور بودند که خواننده را از انسان ها ناامید می‌کرد!
✨️اما در اعماق این ناامیدی جمله ای از نمی‌دانم کی را به یاد می‌آورم: در این تاریکی تو شمعی روشن کن!
.
.
.
✅️کتاب مناسب چه گروهی است؟
بدلیل اینکه کتاب بطور مفصل عناوین خود را توضیح داده و توضیحات هم تخصصی هستند؛ پیشنهاد مطالعه به عموم را ندارم. درمانگران، دانشجویان حوزه سلامت روان، مددکاران اجتماعی، معلمان، افرادی که در اورژانس کار می‌کنند، محققان علوم انسانی و بطور کلی هر کسی که با انسان آسیب دیده ممکن است برخورد کند و باید وی را کمک کند، مخاطبین این کتاب اند.
اگر کتاب خلاصه تری باشد که همین موضوع را توضیح دهد و اهمیت پرداختن به آن را تبیین کند، برای عموم بهتر خواهد بود.
.
.
.
✳️کتاب چه ها گفت؟
ابتدا در ارتباط با آسیب هایی که افراد تروما‌زده (traumatized) که به آن دچار شدند گفت. روایت سربازان جنگی، قربانیان تجاوز جنسی، قربانیان بر رفتاری های رشدی( در حین رشد کودکی به بزرگسالی)، بازماندگان سوانح طبیعی یا تصادفات و افرادی که در فقر ارتباطی (از نوع معنادار و حمایتی) به سر بردند بازگو شده است.
سپس توضیحی در ارتباط با علائم کلی افراد ترومازده مانند گسستگی، رفتار های تکانشی و خطرناک، خشم های انفجاری، کناره گیری از دیگران و ... را داده است.
بعد از آن سراغ مبانی زیستی و مغزی رفته است. برای مثال توضیح اینکه چه می‌شود که فردی که در کودکی مورد تجاوز گدرش قرار گرفته، در بزرگسالی سراغ مرد های می‌رود که به او تجاوز می‌کنند.
بعد مبانی و تبیین های نظری این علائم را توضیح می‌دهد. چه اتفاقی بر سر روان کودکی که با بدرفتاری مادرش بزرگ شده می‌افتد و از این قبیل مسائل. نبود عشق با آن ها چکار کرده؟ و چه می شود که کاملا بی‌حس می‌شوند.
در بخش پایانی مسیر های رسیدن به بهبود را توضیح می دهد. برخی از راه حل ها کمتر شناخته شده اند (مانند بازخورد عصبی، تئاتر درمانی، سیستم های داخلی خانواده و ...). برخی دیگر راه حل های عمومی تر و از پیش ثابت شده‌ای هستند. مانند ارتباط (از نوع سالم و حمایتی و امن) با دیگری می‌توانند زخم های ارتباط های قبلی را تسکین دهد. یا استفاده از بان بجای کنش. یا تاثیرات ذهن آگاهی و یوگا و از این قبیل.
در بخش پایانی نتایج خوبی در تحقیقات ناشی از روش های گفته شده نشان داده شده است که ما را به باز بودن راه بهبود امیدوار می‌کند. اما ...
⚫️🔴⚫️در این میان از اشتباهات دولت ها در ارتباط با این مسئله نیز گفته شده است که نکته حائز اهمیتی است. چرا که تا زمانی که دولتی برای منافع خودش، جوان هایی را روانه جنگ می‌کند و بعد از بازگشت پکی از قرص به او می‌دهد و می‌گوید این ها را بخور و اگر خوب نشدی مشکل خودت هست (تازه اون قرص ها هم سود مالی برای دولت و شرکت های بیمه و تولید دارو دارد). یا بجای کار فرهنگی و تربیتی، به کودکان قربانی خشونت خانگی از هر نوعش، برچسب ناهنجار بودن می‌زند و باز برای آن ها هم کار مفیدی نمی‌کند.
دنیا تکه ای از بهشت می‌شود اگر قدرتمندان سراغ پیشگیری بروند و مسائل را ریشه ای حل کنند نه اینکه به آدم هایی که خودشان به آن ها آسیب زدنند برچسب های بی‌پایان بززند و بعد در رنج خودشان رهایشان کنند. انسان ها را پر از خشم می‌کنند و بعد آن را گردن نمی‌گیرند؛ "خشم جایی برای رفتن پیدا نمی‌کند و تبدیل به افسردگی، خودانزجاری و اقدامات خودمخرب می‌شود".
      

5

محمد مهدی فتحی

محمد مهدی فتحی

11 ساعت پیش

        
"در هر حال باید سعی کنم آدم بشم"

نمایشنامه بی‌نظیر که واقعاً آدم می‌ماند؛ چجور یک نفر توانسته چندین و چند مورد از جوانب زندگی معاصری که ما درون آن زندگی می‌کنیم را ۱۳۸ سال قبل، درش به بهترین شکل ممکن که تا به حال من دیدم، جا بدهد.

زن، خود، وظایف، جامعه، روابط، فداکاری... همه‌ و همه تنها در یک اثر ۱۴۴ صفحه‌ای!

از معضلاتی که انسان اگر به خودش نگه نکند و روراست نباید با آن روبرو می‌شود، نبودن در عین بودن است.

تو هستی اما صرفاً یک عروسک یا شایدم یک حیوان؛
کار می‌کنی، غذا می‌خوری، تفریح می‌کنی، با این و آن صحبت می‌کنی...

اما از چه روی؟ از روی عادت آیا؟
اینجا ما می‌بینیم که نورا از ملوسک بودن در خانه پدرش تبدیل به طوطی، سنجاب یا به قول خود نورا، عروسک در خانه شوهر می‌شه؛
عروسکی که حتی تایید انسان بودنش هم به واسطه تایید حرف شوهر یا "صاحب عروسکه".

اما در آخر می‌بینیم که هرچقدرم عروسک عزیزی باشید، در نهایت عروسکید؛
و در حادثه‌ای، صاحب عروسک شما را می گذارد و می رود، و عروسک بدون صاحب چه معنایی داره؟ هیچ.

بخشی از قصه نورا به خود اشاره دارد، به من، به قالب یک انسان و نه عروسک، ملوسک، طوطی یا سنجاب.

اینکه وظیفه اولیه همه ما نسبت به خودمان وجود داره و خواهد داشت.
اینکه برای اینکه بدهکار خود نباشی باید بشناسی این من را، تا بود و فداکار بود، مادر بود، پدر بود یا همسر و... باید اول بود، وگرنه این بدهی بر گرده انسان تا اخر عمر می ماند و وظایفی که به‌ظاهر به عهده گرفتی، هیچ‌گاه وظایف تو نخواهند بود.

اما در این بین، ایبسن به یک معضل دیگر هم اشاره می‌کند: "فرهنگ عروسک‌پَرور".

فرهنگی که به نظر بنده از طبیعیات اولیه و محیطی که انسان درش زندگی می‌کرده شکل گرفته، اما به‌جای پیش آمدن و عوض شدن در طول روزگار مدرن ما، صرفاً آپگرید شده، و این آپگرید با معضلات مدرنی که در جامعه سنتی ما به وجود آمده اصلاً هم‌خوانی ندارد.

نیاز به خود و این تضاد های مدرن در جامعه ما از اینجا می‌آید که ما امروزه در جامعه خود زنانی داریم که از فمینیسم و زن مستقل و قوی صحبت می‌کنند و دم از آزادی زن می‌زنند، اما حاضر نیستند ذره‌ای از محبّت عروسک بودن آن‌ها کم شود.
اما آیا آن‌ها خود را شناخته‌اند؟ یا از خود در کسب صرفاً ارضای نیازهای اولیه خود با شکل‌های پلید انسان‌گونه است؟

آن‌ها خود را تبدیل به شیاطینی کرده‌اند در قالب عروسک؛ آن‌ها آنابل دنیای امروز ما شده‌اند!
تا مثل یک عنکبوت با ویژگی ها، زیبایی ها و .... و ماسک های خود بندبازی کنند و طعمه‌شان را در پیله بپیچند؛ آن وقت که شیره‌اش تمام شد، استوری کنند و بگویند: Buy Iran, Helo Dubai
تا شاید شیخی شکار کنند یا در همین ایران خودمان به شکار دیگری بپردازند.

آن‌ها استقلال و آزادی و "منم نظر دارم، من دست به سیاه و سفید نمی‌زنم، کلفت گیر آوردی؟" می‌خواهند و می‌گویند، اما نباید ذره‌ای از شیر‌بها، پول توجیبی و ۲۰۲۵ سکه مهریه‌شان کم شود!

شوخی نداریم؛ در جامعه ما هنوز مرد دست برتر را دارد.
اما اینان خود، بزرگ‌ترین ضربه را به زن و جایگاه و ارزشش می‌زنند و جلوی حضور بیشتر زنان را به‌صورت انسان‌گونه در جامعه می‌گیرند.
به زن به‌مثابه انسان، به زن وجودی مستقل از مرد، که با مرد و قوانین نرینه تعریف نمی‌شود؛ به زن به‌مثابه یک انسان، و نه موجودی حریص و آهن‌پرست.

حتماً تا به حال درخواست‌های متعدد کاری زنان را دیده‌اید که کارفرما با بازتعریف درخواست کار در قالب جندگی، آن‌ها را سورپرایز کرده!

و این اصلاً وجود مردانی که در جامعه امروز ما به‌دنبال جنده، بازیچه و عروسک‌بازی‌های زودگذرند را نه‌تنها کم‌رنگ نمی‌کند، بلکه...

اینگونه انسان‌ها، چه مردان و چه زنان، جامعه را تبدیل به جنگلی پر هرج‌ومرج می‌کنند که گاوها همدیگر را شاخ می‌زنند تا ماده از یکی از آن‌ها خوشش بیاید؛ اما با کثافات و پلیدی‌های انسانی.

به‌راستی ایبسن استادگونه مسائل مختلف را به پرده می‌کشد:
از خود، از زن، از عروسکی بیش نبودن، و از اجتماع و دیدگاه‌های اون.

چگونه از دل سرمای سرد نروژ چنین مردی با دنیا آمده؟
      

0

محمد

محمد

12 ساعت پیش

        ارلینگ کاگه همونطور که از عنوان کتاب مشخصه تعریف جدیدی یا به تعبیری تلاش کرده در ستایش پیاده روی و سکوت در زمانی که درگیر هیاهوی زندگی و شلوغی که اسیرش هستیم، بنویسه. سکوت صرفا به معنای این بی کلامی نیست بلکه به معنای دوری از هیاهو یک و جور سکوت درونی مد نظر کاگه است. ( میشود آدمی در جهان هم حاضر باشد هم نباشد؟ به نظرم میشود ص 78) مثلا در یک ارتباط عاشقانه، کاگه معتقد است نزدیکی و صمیمت واقعی وقتی به دست می آید که هر دو کمی ساکت باشند. از نظر کاوه گپ و گفت نوعی مکانیسم دفاعیه در برابر حقیقت. (وقتی آنچه میخواهم در آغوشم است کلمه ها اضافه های دورریختنی اند ص 95) بخش دوم کتاب درباره پیاده رویه. اگر بپرسند از کسی که علاقه داره به پیاده روی، شاید چندتا فایده پزشکی بگه اما کاگه عمیق تر به این موضوع نگاه میکنه. به طور کلی ما به حواسمون عادت کردیم اما کاگه مارو میخواد دعوت کنه به توجه به این حواس و محیط پیرامون. چیزهایی که واقعی ان. برای منی که قبل از خوندن هم از پیاده روی و سکوت لذت میبردم خیلی کتاب خوبی بود... 
      

1

ریحانه‌فلاح

ریحانه‌فلاح

12 ساعت پیش

        کریستال ساترلند در توصیف کتاب کلمه‌های آبی تیره، اینگونه می‌گوید: خواندن کلمه‌های آبی تیره احساسی شبیه یک رقص آرام، یا عاشق شدن، یا شنا کردن در اقیانوس در یک روز بارانی دارد. این کتاب یادآوری‌ای خیره‌کننده‌ در مورد قدرت کلمه‌ها، کتاب‌ها و داستان‌هاست که قلب شمارا پر و سنگین و درعین حال گرسنه و مشتاق برای چیزی بیشتر نگه می‌دارد.
توصیف خوبی‌ست. اما این کتاب، هنوز به بررسی نیاز دارد.
«کلمه‌های آبی تیره» نوشته کت کرولی، داستان دو دوست صمیمی‌ست. هنری و ریچل، دو دوستی که از کودکی با یک‌دیگر بودند، سه سالی می‌شد که به واسطه‌ی مهاجرت ریچل از گریس‌تاون، از یک دیگر جدا می‌شوند. اما حالا ریچل با غمی بزرگ برگشته و قرار است روزهای جدیدی را در کنار خاله‌اش رز، هنری، جورج، لولا، مارتین، فردریک، مایکل، سوفیا و مهم‌تر همه، کتابخانه‌ی متفاوت "هاولینگ" که برای هنری و خانواده‌اش هست بگذراند.
همانطور که کریستال ساترلند در مورد این کتاب گفت، این کتاب سعی دارد بر اهمیت کلمات تاکید کند. می‌خواهد بگوید نقش کلمات در زندگی ما چیست و چگونه باید از آن‌ها استفاده کنیم. 
این کتاب سعی دارد بگوید احساسات ما را، روند زندگی ما را، و حتی گاهی سرنوشت مارا، همین کلمات مشخص می‌کنند. می‌خواهد بگوید کلمه‌ها مهم‌ند. بی‌معنی نیستند. اگر بی‌معنی بودند نمی‌توانستند باعث شروع انقلاب‌ها بشوند و تاریخ را تغییر بدهند؛ و چیزهایی نبودند که هر شب قبل خواب به آنها فکر کنیم. اگر فقط کلمه بودند که به آهنگ‌ها گوش نمی‌دادیم، وقتی که بچه بودیم التماس نمی‌کردیم که بتوانیم بخوانیم. اگر فقط کلمه بودند، مردم به خاطر آنها عاشق نمی‌شدند، احساس بد پیدا نمی‌کردند، درد نمی‌کشیدند و درد کشیدنشان از بین نمی‌رفت.
نویسنده در  کتاب عشق را به خوبی به تصویر کشیده بود. روایت یک عشق دوران نوجوانی، که حالا بزرگ‌تر و پخته‌تر شده، کار راحتی نیست ولی این کتاب به خوبی از پس آن بر آمده بود.
جدای از همه‌ی این تعریف و تمجید‌ها، جا دارد بگویم کتاب کاملا سلیقه‌است. درست مانند «پاییز فصل آخر سال است.»
شما یا عاشق این کتاب هستید، یا از آن متنفرید. حد وسط ندارد. یا با حرف‌های من موافقید، یا مخالف.
ترجمه‌ی متوسطی داشت. حاشیه‌ی پردازی زیاد بود اما اذیت کننده‌ و کلافه کننده نبود.
استفاده از نامه، برای بخشی از داستان، ایده‌ی فوق‌العاده‌ای بود. احساسات واقعی آدم‌ها را در نامه‌ها نوشته بود و کتاب را خاص تر کرده بود.
جنیفر نیون، درجایی، درمورد این کتاب گفت: دیوانه‌وار زیر جمله‌ها خط کشیدم و آن‌ها را برجسته کردم.
کاملا همینطور است. این کتاب پر از دیالوگ‌هایی است که می‌توان زیر آن‌ها خط کشید یا آن‌ها را جایی نوشت و هروقت نیاز به تلنگر بود، به آن‌ها سر زد. تلنگرهایی در باب عشق، زندگی، رفاقت، وفاداری و هرآنچه فکرش را کنید.
نمی‌دانم، شاید یک روزی برگشتم به این کتاب و اسم‌ تمام کتاب‌هایی که نام برده بود را فهرست کردم. کتاب خوب همین است. کتابی که به شما کتابی جدید معرفی کند.
      

0

asra

asra

15 ساعت پیش

        من ابتدا فیلمش را دیدم و خیلی خوشم اومد به همین علت هم رفتم و کتابش را هم خریدم و خوندم
خوندن این نمایشانه از دیدنش بهتر بود و کلماتی هم یادگرفتم که معنی شون را نمیدونستم 
این یک اثر فوق العاده بود که سال های بعد به احتمال بسیار زیاد دوباره به سراغش خواهم رفت 
نمونه جملاتی که خیلی دوست داشتم( خیلی زیاد بود میتونم بگم هر چند صفحه چند جمله بود که زیرش خط کشیدم پس یه تعداد محدود را گفتم در یادداشت به اشتراک بگذارم )  :

_بی گمان زور او از زری است که در کیسه دارد . 
_ایا دشنام و ناسزا هم سرمایه ی بزرگان است که هرگاه که بخواهندخرج می کنند ؟ نه، این سنگ و کلوخی است بر زمین ریخته که من نیز می توانم چندتایی از آن را به سوی شما پرتاب کنم. 
_ پادشاهی که وحشت پرچم اوست و سپاهش تنهایی است . 
_به او انچه را داد که خود داشت . 
_توانگران می رهند و ناتوانان در بندند . 
_ما مردمان از پند سیر امده ایم و به نان گرسنه ایم.
_ -آه اگر اسبم نگریخته بود + [خشنود] با هم میخوردیمش  -خود را انبار شاهان می کنی +تو خود را انباز گدایان کرده ای . 


:)

      

0

عرفان صادقی

عرفان صادقی

15 ساعت پیش

        به نظرم داستان "بوف کور" از شدت غمِ زیادش، عجیب و غریب به نظر میاد.
 یعنی چنان اندوه و افسردگیه عمیقی روی داستان سایه انداخته که گاهی فهم مطالب و جملات کتاب، سخت و ناممکن میشه. حتی بعضی اوقات خواننده‌ خط زمانی داستان رو گم میکنه، درست مثل شخصیت اصلی کتاب که توی خودش گم میشه و یه حالت وهم‌ و شک براش ایجاد میشه. همه‌ی این‌ها نشون میده که این داستان شاهکاره و "صادق هدایت" به خوبی فضای افسرده، ترسناک، تاریک و غمگینِ داستان رو به قلم کشیده.
  ولی باید اعتراف کنم جاهایی از داستان رو نمی‌فهمیدم و سطح کتاب بیشتر از ذهن و آگاهی من بود، البته جای تعجب نیست چون این کتاب پر از نماد و استعاره‌‌ست و در نهایت کتاب مشکلیه‌. خلاصه که اگه با یه بار خوندن این کتاب توقع یا ادعای فهمِ کاملش رو داشته باشیم جای تعجب داره!
  داستان کتاب جوریه که فکر می‌کنم  اگه چندین بار دیگه‌ هم بخونمش بازم به درک و فهم کاملی ازش نمی‌رسم و همیشه مطالب عمیقی واسه اکتشاف و تفکر توی داستان وجود داره. 
      

5

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.