معرفی کتاب بوف کور اثر صادق هدایت

بوف کور

بوف کور

3.7
938 نفر |
256 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

103

خوانده‌ام

2,245

خواهم خواند

506

ناشر
سیمرغ
شابک
0000000126910
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1315/4/31

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب بوف کور، رمانی نوشته ی صادق هدایت است که اولین بار در سال 1935 وارد بازار نشر شد.این رمان جاودان که به شکلی گسترده به عنوان شاهکار هدایت در نظر گرفته می شود، مهم ترین اثری است که در طول قرن گذشته، از ادبیات ایران به ادبیات جهان صادر شده است. بوف کور در ظاهر، خود را داستانی درباره ی عشقی محکوم به شکست معرفی می کند اما با ورق زدن هر صفحه از این کتاب ماندگار، حقایق، شکلی گنگ و گیج کننده به خود می گیرند و مخاطب خیلی زود درمی یابد که بوف کور، چیزی بسیار بیشتر از فقط یک داستان عاشقانه است. با وجود این که رمان بوف کور با آثار نویسندگانی همچون کافکا، ریلکه و آلن پو مقایسه شده، این اثر را به راحتی نمی توان در دسته ای مشخص طبقه بندی کرد. بوف کور، داستانی به یاد ماندنی و وهم آلود است درباره ی فقدان و سقوط در پرتگاه جنون. این اثر عجیب و کم نظیر از هدایت، سرشار از نمادگرایی هایی تأثیرگذار و تصاویر سوررئالیستی دلهره آور است و به داستان مردی جوان می پردازد که به خاطر از دست دادن معشوقه ی اسرارآمیز خود، در دنیای کابوس وار ناامیدی غرق می شود. همزمان با شوریدگی و دیوانگی تدریجی راوی، مخاطب در طوفان سهمگین نگرش تاریک هدایت نسبت به زندگی و هستی بشر اسیر می شود.
      

لیست‌های مرتبط به بوف کور

نمایش همه

پست‌های مرتبط به بوف کور

اعجاز ایجاز در هنر پارسی

حکایت آغازین متن از «لطایف‌الطوایف» عبید زاکانی به عنوان یکی از کوتاه‌ترین و زیبا‌ترین داستان‌های فارسی که در چهارمقاله نظامی عروضی سمرقندی نیز آمده است. سه جمله؛ بی‌هیچ پردازشی! در طنازی محض! تلخ و شیرین! حکمت و ایهام! شاید راز ماندگاری هنر ایرانی در همین باشد که اندک می‌گوید و بسیار می‌نماید؛ جهان را در واژه‌ای، طرحی یا گرهی می‌فشارد تا معنا آزاد شود. ما شرقیان عالم معنا را در فشردگی می‌بینیم و غربیان در گستردگی.

29

نوید نظری

نوید نظری

1404/6/29 - 10:22

فارسی شکر است، شکر اما درد‌آور است! و فارسی‌نامه دردنامه

ما فخر می‌کردیم سال‌ها به اهالی سرزمین‌های ایران کهن که زبان این مرز و بوم وانهاده‌اند؛ یکی اردو برگزیده است و دیگری پشتو، یکی ترکی و دیگری انگلیسی! آن‌یکی زبان را درگرفته و خط را وانهاده؛ سیرلیک می‌نویسد یا ملغمه‌ای از لاتین و انگلیسی می‌گفتیمشان که نمی‌توانید میراث گذشتگان و پدران را خواندن! و گسسته‌اید پیوند هم‌کیشان و هم‌میهنان‌تان را... امروز اما دیگر شنیدنی نیست این دراییدن‌ها! می‌گویند این‌که می‌توانید در هزاره‌ها سخن بگویید و سخن مشاهیر‌تان را از پس سده‌ها دریابید، نه مایه سربلندی و شکوه که پدیداری اندوه و سرافکندگی است! از همین‌روست که واپس گراییده‌اید و جا مانده‌اید! می‌گویند کورتکس‌هاتان کوچک است و توان فهم جهان امروز را ندارید! وا نهید رودکی و فردوسی و منوچهری و خاقانی را!!!

89

نوید نظری

نوید نظری

1403/11/18 - 13:58

برای امر مقدس کتاب‌خوانی، توسعه دانش و مانایی بهخوان عزیز

در دنیا و در ۳۰ سال اخیر که دولت‌های سوسیالیستی ناپدید و یا کمرنگ شده‌اند، سیاست‌های خالص اقتصاد بازاری رنگ باخته‌اند و دولت‌های رفاه در جهان شکل گرفته‌اند. ادبیات با مضامین فناوری شهروندی و اخیرا نوآوری اجتماعی سر برآورده‌اند. این ادبیات مدافع مشارکت شهروندان در اداره جامعه و برداشتن بار اعتللای زندگی شهروندی از دوش دولت‌ها است. طرفه آن‌که این سنت در تاریخ خودمان سابقه‌ای دو چندان دارد؛ وقف، خیریه‌ها، تعاونی‌ها و ... همه مصادیق این امر در تاریخ ما هستند. مدتی قبل می‌خواستم همین پیشنهاد را به دوست عزیزم آقای حامد حمایت‌کار بدهم تا به‌خوان را با به‌خوان‌ی‌ها حفظ کرده و توسعه دهد. چه خوب‌تر آن‌که این مهم در ذهن خودشان بوده و اکنون به جامه عمل در‌آمده است. کم باشد اما مستمر! کارها از استمرار در‌می‌آید و پشت‌کار نه هیجان و سپس انکار! اگر ده درصد کاربران به‌خوان ماهانه ۱۰۰ هزار تومان برای حفظ و رشد به‌خوان هزینه که نه سرمایه‌گذاری کنند همه غصه‌های توسعه‌ای به‌خوان رفع خواهد شد. پیشنهاد می‌کنم به‌خوان گردانان بستری برای ثبت این اعانه‌ها به صورت سرمایه‌گذاری و مالکیت انجام دهند! این شاه‌کار مسئولیت ما به‌خوانی‌ها را در حفظ آینده آن دوچندان می‌کند؛ چه اینکه انسان حافظ ما یملک خود است.

60

نوید نظری

نوید نظری

1403/10/24 - 10:02

یک ایراد بزرگ و هزار حسن به‌خوان به مناسبت ۴۰۳ ‌امین کتاب در یک هزار و چهار و سه!

نادر ابراهیمی در «یک عاشقانه آرام» جمله‌ای را از بزرگ استادی نقل کرده که فرموده است برای آدمی خواندن ۱۰۰ کتاب در زندگی کافی است! و من هم‌چنان با خواندن ۴ تا ۱۰۰ کتاب تشنه و گرسنه کتاب‌ام. به کتاب خواندن عادت دوباره کردم. شبانه خواندن‌های ۵۰ تا ۱۰۰ صفحه‌ای بازگشته اما آن ۱۰۰ کتاب موعود و معهودم نه!

210

آینه‌های دق: دربارهٔ بوف کور هدایت

آینه‌های دق: دربارهٔ بوف کور هدایت

2

سهیل خرسند

سهیل خرسند

1401/11/9 - 10:48

معرفی، بررسی و هر آنچه در بوف کور گذشت

بوف کور، نگاه صفر و یک، مرغ همسایه‌ای که همیشه غاز است و هر آنچه که مدتی‌ست آزارم می‌داد را در این پست نوشته‌ام، امیدوارم تلنگری باشد اول از همه برای خودم و سپس دیگر کتاب‌خوارها...

25

یکی بود یکی نبود؛ چند شروع به‌یادماندنی در داستان‌های فارسی و غیرفارسی

یک شروع کوبنده لزوماً دوام یک رمان یا قصه‌‌ی کوتاه را تضمین نمی‌کند. چه بسیار داستان‌هایی که شروع‌های کوبنده‌ و هیجانی دارند، اما رغبت دوباره خواندن را در مخاطب برنمی‌انگیزند و درنتیجه، با عوض‌شدن زمانه به فراموشی سپرده می‌شوند. اما شروع‌های شوک‌آوری هم هستند که بی‌سابقه‌اند و بشارت‌دهنده‌ی ظهور سبکی تازه و خلق جهانی نو.

15

ترانه حکیمی

ترانه حکیمی

1400/7/5 - 16:05

معرفی ده کتاب خوب یرانی

انتخاب کتاب خوب برای مطالعه کار آسانی نیست. ما در این مقاله سعی کردیم بهترین کتابهای خوب ایرانی که باید خوانده شود را در اختیارتان قرار دهیم.

23

یادداشت‌ها

رها

رها

1401/2/22 - 23:23

          آیا سرتاسر زندگی یک قصۀ مضحک، یک افسانه ی باورنکردنی و احمقانه نیست؟ آیا من فسانه و قصۀ خودم را نمی نویسم؟! قصه فقط یک راه فرار برای آرزوهای ناکام است ،آرزوهائی که به آن نرسیده اند. آرزوهائی که هر قصه سازی مطابق روحیۀ محدود و موروثی خودش تصور کرده است 

<img src="http://www.upsara.com/images/5oka_the-blind-owl-1.jpg"/>
بوف کور داستان زندگی و پاره‌ای از خاطرات یک انسان رنجور و منزوی است که در دو بخش و به صورت راوی اول شخص روایت می‌شود.روایتی از عشق و نفرت ، عشقی که تبدیل به نفرت می‌شود و راوی‌اش هم یک  روان‌پریش است.این دو بخش گاه با استفاده از شباهت توصیف‌ها و اشاره‌ها به هم مربوط می‌شوند
 
اولین تجربه ی من از صاق هدایت به طرز غیر منتظره ای عالی بود.میگم غیر منتظره چون اسم صادق هدایت همیشه برای من القا کننده ی حسی از پوچی و ناامیدی و تاریکی مطلق بود.علی رغم اینکه هیچ کدوم از نوشته های هدایت رو نخونده بودم اما شیوه ی مرگش و چکیده هایی از کتاب هاش که اینجا و اونجا خونده بودم ، این حس رو هر بار قوی تر می کرد.شاید به همین خاطر مدت ها از کتاب های این نویسنده فراری بودم.با این حال من معتقدم که آدم ها در زندگیشون دوره های مختلفی رو تجربه می کنند که باعث میشه هر بار انسان متفاوتی بشن و سلیقه ها و عقاید جدید و متفاوتی داشته باشن .شاید اگر یک سال پیش کتاب بوف کور رو خونده بودم به جز پوچی مطلق و چرندیات یک ذهن بیمار و روان پریش هیچ مفهومی دیگه ای به من به عنوان یک خواننده القا نمی کرد ،اما تو این یک سال تجربه های متفاوتی کسب کردم که نتیجه ش ورود به دوران جدیدی از زندگیم بود.دورانی که باعث شد جور دیگه ای به این کتاب نگاه کنم و دیدگاه تازه ای به این سبک از داستان پردازی داشته باشم
نمی خوام بگم که با این کتاب همذات پنداری می کنم ، ابدا". اما شیوه ی نگارش کتاب و روایت پر پیچ و خم داستان برای من لطف ویژه و جذابیت تازه ای داشت که قبلا تجربه ش نکرده بودم

در آخر اینکه این کتاب رو به هیچ کس توصیه نمیکنم :)) ،  فقط خودتون می تونین تصمیم بگیرین که آماده ی ورود به دنیای «بوف کور» هستید یا نه؟!! دنیایی که خیال و رویا بر واقعیت هاش پیشی می گیره و در تمام مدت در فضای هذیان‌های راوی غوطه ور خواهید بود
        

33

          کتابی  بی نظیر  با  توصیف لحظه هایی هست که واقعیت دارد و روزگار و دست تقدیر چنان روزهایی را برای اشخاص ممکن است رقم بزند که حتی خوابش را نمیتوانست ببیند ولی چنان روح انسان از تاثیر برخی افراد آزرده خاطر میگردد که حتی  با جسم بی روح افراد نیز خرده حسابی ممکن است داشته باشد.
مجموع عشق و نفرت مقداری ثابت است.از هر کدام که کم و زیادشود جای خود را به دیگری خواهد داد . ابتدای داستان تعجب کردم که چگونه  تصمیمی گرفت و بدون تردید دست بکار شد اما کتاب را که ادامه دادم دیدم کاملا حق داشته چنین بی تردید عمل کند.
الهی روزگار چنان روزهایی برای کسی رقم نزند که در خواب هم ندیده و تصورش را هم نکرده باشد.روزهایی که همان مرفه ها یا به قول نویسنده رجّال ها اگر در شرایطی مشابه قرار میگرفتند قدرت  سازش با شرایط را نداشتند و روانه تیمارستان میشدند یا آشوبی بپا میکردند.پس به شخصی که با شرایط به قیمت  روح و جسمشان ساخته اند دور از انصاف است لقب روانی داده شود.
زمان برای کسی  که در اوج شادی باشد و نیز برای  کسی که همه چیز خود را از دست داده ،یک واژه ی بی مفهوم است .
خواندن این کتاب  روحیه قوی در خصوص واژه های خون و جسد و بوی لاشه و  تعفن و توصیفات آنها  میطلبد که با تمرکز به هدف  و بر آورده شدن  کاستی روحی شخص اول داستان ،چندان به چشم نمی آید.
کتابی عالی با توصیفات منحصر بفرد  و هنرمندانه بود.
        

11

فاطمه

فاطمه

1401/2/26 - 11:20

          امان از هدایت! 
هدایت صنایع ادبی بلده،تو حس آمیزی خیلی خوبه،توصیفا و تشبیهاش انقد ملموسه که وقتی داره از خون دلمه بسته می‌گه بوی خون تو بینی من میپیچه.
و خب محتوا،حین خوندنش اونچیزی که ذهن من و متوجه خودش می‌کرد این بود که هدایت از ترسِ مرگ،زندگی رو مُردگی کرد.مُرد پیش از اینکه بخواد بمیره،به زعم خودش مرگ رو پذیرفته بود اما لابه‌لای خطوط کتاب می‌دیدی که داره کشتی می‌گیره با لوازم و نتایجش ..داره می‌جنگه واسه نمردن..در عین اینکه می‌خواد خودشو به مرگ برسونه...یه تعلقی بین ممات و حیات‌‌..که انگار از هیچ‌کدوم نمی‌تونه دل بکنه و ازهیچکدوم دل خوشی هم نداره
نه زندگی رو محترم میشماره و نه مرگ و ستایش می‌کنه...
تو یه دالان پر از رنج و بی‌معنایی و مشقت و خردشدن روح و عواطفش داره میره به سمت پرتگاهی که به خیال خودش راحت بشه اما حتی  به حرف خودشم پایبند نمی‌مونه که مرگ رو نجات میدونه اما همچنان ازش می‌ترسه و می‌گریزه ...
من که همچنان دل و روده‌م داره از توصیفاتش بهم می‌پیچه ...
خدا بیامرزتش:)
        

58

          شاهکارهای ماندگار به هر دلیلی از جمله تاریخی، ادبی یا محتوایی‌اش، باید همراه با نقدها و نظرات و تاثیرات فرهنگی اجتماعی‌اش دنبال کرد، سرگذشت نویسنده هم جالب هست من لینک یک یادداشت کوتاه رو اینجا می‌ذارم که خواندنش خالی از لطف نیست: ا

https://www.iranketab.ir/blog/sadeq-hedayat

به نظر من اینکه بعضی از قدرت کلمات این کتاب و سبک و نوشته صادق هدایت صحبت می‌کنند و یا احساس انزجار شدید از لحن و مضمون آن، انگار که این کتاب به راستی بوی مرگ و نیستی و سیاهی می‌دهد، و جدا از همه‌ی دلایل، یک علتش می‌تواند خود عمل خواندن و مواجهه با واژگان لخت کمتر دیده شده و احساس شده باشد، استعاره‌هایی که به راحتی قادرند اندیشه و شیوه اندیشه فرد را عوض یا پریشان و نگران کنند، چرخش‌های بی‌سابقه که ذهن را از حالت عادی‌اش منحرف می‌کند و روزنه‌ای به سوی ناشناخته‌ها باز می‌کند، روزنه‌ای که شاید توهم محض باشد! اما انسانی و حاصل ذهن انسان است... ولی افرادی که با سکوت و تنهایی ازدواجی ابدی کردند یا حتی با بازی‌های کامپیوتری که به لحاظ محتوا کاملاً فراواقعی هست چون نه ماشین‌ها نه اسلحه‌ها و نه آدم‌هایش و حتی امتیازها و پول‌هایش وجود خارجی ندارند، کمتر از این مواجهه دچار شوک می‌شوند، به هر حال خواندن اثرش را می‌گذارد، به نظرم این افراد بی‌تفاوت نیستند که همیشه شگفت زده‌اند و شاید قدرت ابرازش را ندارند. البته الان فکر می‌کنم بازی‌ها ویدیویی تعامل بیشتری با زندگی روزمره پیدا کرده‌اند، فیلم جدید استیون اسپیلبرگ، به اسم «آماده بازیکن شماره ۱» آینده‌ی جالبی رو به تصویر می‌کشد... ا

فکر نمی‌کنم سورئالیسم، ابراز احساسات منزویانه و مالیخولیایی باشه و این فرصت خوبی برای بیشتر خواندن در مورد مکتب‌های ادبی و آثارهای مختلف دیگر در این تکینک‌هاست
        

8

          هدایت را معمولاً به کافکا و دازایی تشبیه می‌کنند. ولی به نظر من اصلاً به قوت کافکا نبود. بیشتر فضای "نه آدمی" دازایی را داشت. به همان بی‌مزگی هم بود.
از آنجایی که معمولاً با فضا های سیاه و تاریک ارتباط می‌گیرم خیال می‌کردم از این هدایت خوشم بیاید!
ولی حتی سیاهی‌اش هم نگرفتم، نگرفتم چون سیاهی‌اش را باور نکردم!
راوی خودش هم نمی‌دانست دردش چیست. بهتر بگویم به جز یک مشت شعار و توصیفات خاص و جملاتی که ازش بریده کتاب خوبی در می‌آمد، رنج مشخص و باورپذیر خاصی نداشت.
اصلاً شایسته تعریف هایی که ازش می‌شود نیست.
چقدر هم کثیف و کثیف و کثیف...
حیف که نباید داستان را لو بدهم. ولی زندگی واقعی این نیست. حرف امید و این حرف ها نیست. حرف واقع بینی و باورپذیری است. برای همین هم هست که می‌گویم زندگی واقعی این نیست. همه‌اش کثافت نیست.
حتی سیاهی‌اش هم استدلالی نبود. آن قوت استدلالی کامو و کافکا را نداشت. به همان بی‌مزگی دازایی بود. 
دنیا بی‌معنی است دیگر! همین! دلیلی ندارد.
من با همه فرق دارم! من شبیه رجاله ها نیستم!
خب که چه؟ 
این شعار ها فقط به درد فاز گرفتن می‌خورد.
چه چرت و پرت آقای هدایت! چه چرت و پرت!
و چقدر این کتاب ملال آور بود!
اصلاً شایسته این همه تعریف نبود. شاهکار هم نبود.

پ.ن: این چی بود آخه؟
هی چشم های سیاه نمی‌فهمم چی! چشم های درشت سیاه نمی‌فهمم چی! چشم های کوفت نمی‌فهمم چی!
جونم در اومد تا تموم شد!
زیاد دربارش شنیده بودم که تو چند تا کشور ممنوع شده و خیلیا بعد خوندنش خودکشی کردن! ولی آخه چرا بعد خوندن اییین؟ چی داشت آخه؟ چه حرفی برای گفتن داشت؟ این همه کتاب خوب برای اینکه آدم بعد خوندنشون خودکشی کنه! چرا این؟
        

31