معرفی کتاب عاشقانه های یونس در شکم ماهی اثر جمشید خانیان

عاشقانه های یونس در شکم ماهی

عاشقانه های یونس در شکم ماهی

جمشید خانیان و 1 نفر دیگر
4.0
91 نفر |
48 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

162

خواهم خواند

56

شابک
9789643916237
تعداد صفحات
142
تاریخ انتشار
1399/3/25

توضیحات

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به عاشقانه های یونس در شکم ماهی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به عاشقانه های یونس در شکم ماهی

نمایش همه

یادداشت‌ها

          رمان‌های زیادی نوشته شده‌اند که راوی و شخصیت اصلی آن‌ها یک نوجوان است اما این موجب نمی‌شود آن اثر را رمانی مختص نوجوان‌ها بدانیم. چه بسا بزرگسالان از خواندن چنین رمان‌هایی بیشتر حظ ببرند چرا که با نگاه تازه و جسور نوجوانانه‌ای روبه‌رو می‌شوند که جهان اطراف را طور دیگری نشان‌شان می‌دهد. 

نگاهی که هنوز زودباوریِ معصومانه‌ی دوران کودکی را در خود دارد، اهل کنجکاوی کردن و سرک کشیدن به پدیده‌ها است اما در عین حال به خودش و حادثه‌ها سخت نمی‌گیرد، بی‌نگرانی و دل‌واپسی به معنای واقعی کلمه‌‌ که سرمشق عرفاست، دم را غنیمت می‌شمارند و در لحظه زندگی می‌کنند. 

این فضا و پس‌زمینه در رمان  «عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی» نیز وجود دارد با این تفاوت که نوجوان در این رمان مثل تمام نوجوان‌هایی که جنگ یک‌باره و به‌ناچار بزرگ‌شان می‌کند، در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرد که مثل آدم‌بزرگ‌ها باید تصمیم بگیرد اما تا جایی که می‌تواند مقاومت می‌کند. 

بهترین صحنه‌اش، آن‌جا که سارا؛ راوی رمان، باید میان نجات پیانوش که از جان برایش عزیزتر است و نجات جان آدم‌ها از زیر بمب و موشک، دست به انتخاب بزند. او حتی در یک لحظه بی آن که خود متوجه باشد، پیانوش را به مادرش ترجیح می‌دهد؛ این دقیقا همان لحظه‌‌‌ی ناخودآگاه گذر از عقل معصوم نوجوانی به عقل معاش و حساب‌گر بزرگ‌سالی است. همان لحظه‌ای که در زندگی تک‌تک آدم‌ها به شکلی پیش آمده و بی آن که خود متوجه باشند، با تجربه‌ی احساس خوشِ خودخواهی از مرز نوجوانی عبور کرده‌اند و قدم به دنیای بزرگ‌سالی گذاشته‌اند.

«عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی» از آن دست رمان‌هایی است که باید نوجوان شد و خواند که اگر با نگاه پخته‌ی آدم‌بزرگ‌ها خوانده بشود، پیرنگ رمان پر از سوال‌های بدون جواب و اتفاق‌های بدون علت به نظر می‌آید. 
اما به گمان من این رمان یک منظومه‌ی خیلی کوچک از ستاره‌های رنگارنگی است که هر کدام نور متفاوتی را در ذهن روشن می‌کنند مثل این که برای رها شدن از تکرار و ملال، باید همه چیز را وارونه دید و شک کرد و بدون ترس جلو رفت تا اتفاق‌ها و سپس نگاه‌های تازه در زندگی رقم بخورد.

حتی شده گاهی مثل «یونس» کلمه‌ها را مثلا اسم‌‌مان را از آخر به اول بخوانیم شاید مسخره به نظر برسد اما این کار کمک‌مان می‌کند که هشیار شویم و از نو به خودمان و اطراف‌مان نگاه کنیم. 

که فراموش نکنیم هر‌‌ چیز از رنج گرفته تا خوشی، از چیزهای  عجیب و غریب و به ظاهر بیهوده و ‌نامربوط، معنایی در خود نهفته دارد. این ماییم که باید برای‌ آن‌ها معناتراشی کنیم تا به آرامشِ هدف‌مند بودن و پایان خوش برسیم.
        

21

Aylin𖧧

Aylin𖧧

1402/5/10

        خیلی قشنگ بود :') ایدۀ جدیدی داشت و فضاسازیش خوب بود؛ شخصیت‌ها، علایقشون، رفتار و احساساتشون قابل درک بودن و با داستان ارتباط گرفتم. بخصوص شخصیت یونس که ویژگی‌های جالبی داشت اما بهتر بود بیشتر بهش پرداخته بشه. آخرش غمگین بود اما دوستش داشتم :"") هرچند می‌شد به پایانش هم بیشتر پرداخت. خلاصه بخوام بگم، کتاب خیلی خوبی بود اما مخاطب بیشتر هم ازش انتظار داشت. خوشحالم که خوندمش :)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

          داستان‌هایی که ماجراهایش، در پیرامون جنگ می‌گذرد، یک چاشنی غم خاصی دارند. کتاب‌هایی مثل هستی، آهنگی برای چهارشنبه‌ها و... .
«عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی» هم از این موضوع، مستثنا نبود. یک غم غریبی داشت که انگار تا اتمام داستان، شما را دنبال می‌کرد و در پایان، یک‌هو خفتتان می‌کند و دیگر کاری از دستتان برنمی‌آمد.
پی‌رنگ داستان آنقدر قوی بود، که انگار سارا کنارتان نشسته بود و شروع می‌کرد به تعریف کردن خاطراتش. هرچند وقت یک‌بار می‌رفت و برایتان چای می‌آورد و دوباره به خاطره گفتش ادامه می‌داد.
داستان به سه فصل تقسیم شده بود و هر فصل به سمفونی‌ای تشبیه شده بود که از این تشبیه بهتر نمی‌توانید پیدا کنید.
هر فصل با یک اتفاق شروع می‌شد و به دو زمان تقسیم می‌شد و این دو زمان، مثل دو خط موازی، باهم تا انتها حرکت می‌کردند و درنهایت، به مقصد می‌رسیدند. اگر ماجرای یک فصل، مرگ یکی از شخصیت‌ها بود، یک زمان، ماجرای قبل آن مرگ را می‌گفت و یک زمان، در موازات قبلی، ماجراهای بعد از آن مرگ را می‌گفت. اوایل کمی گیج کننده بود، ولی به مرور تحسین برانگیز شد.
آقای جمشید خانیان، یک نمایش‌نامه نویس زبده و حرفه‌ای هستند. این کتاب‌هم طوری به قلم کشیده شده بود که انگار یک نمایش‌نامه‌ست. آنقدرها هم آزار دهنده نبود، ولی خب، اگر این مشکل را نداشت، شاید پنج ستاره‌های کامل را می‌گرفت.
چقدر ماجرای ترک کوکو طولانی شد. آن اضافه کاری‌ها و لج‌ولجبازی‌ها دیگر الکی طولانی شده بودند. 
حاشیه‌ی پردازی رفتن‌ها به‌جا و درست بود. کاملا در جای دقیق به حاشیه پرداخته می‌شد.
من هنوز نتوانستم ماجرای تصویر روی جلد را بفهمم. کاش چیز بهتری برایش در نظر می‌گرفتند.
ولی عجب فضاسازی بی‌نظری! همه‌چیز را با جزئیات برایتان می‌گفت و روح‌تان را از جسمتان جدا می‌کرد. جسمتان داستان را از زبان سارا می‌شنید و روحتان، داستان را به تصویر جمشید خانیان می‌دید.
چقدر عذاب‌آور تمام شد. واقعا ناراحت‌کننده بود. کاش از حس و حال سارا کمی بیشتر می‌گفت تا حداقل از تلخی پایان کم می‌شد.

        

26

          عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی
قضاوت آدم‌ها در مورد مسائل پیرامونشان از یک دریچه و چشم است. گاهی باید حرفهایمان را با دیگران  در میان بگذاریم تا نوری روی قضاوتهایمان تابیده شود. 
مثلا وقتی عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی را خواندم، خودم را کشاندم تا انتهای داستان. به زور خواندمش. همراهش شدم اما دوستش نداشتم. شاید باید به خودم وقت می‌دادم یا بی هیچ پیش زمینه‌ای همراهش می‌شدم اما خب این اتفاق نیفتاده بود. کتاب که تمام شد مثل اساتید بزرگ نویسندگی و نقد ادبی، گفتم خب که چی؟ و بعد فکر کردم که محال است این کتاب را به پسرم معرفی کنم. اما اتفاقی در من افتاد که فهمیدم قضاوتم با قد و قواره آنچه که در ذهن نویسنده بوده، هماهنگی ندارد. من باید از نردبان یونس بالا می‌رفتم. پله، پله. این موضوع را وقتی فهمیدم که با یک جمعی در مورد کتاب حرف زدیم. آخر جلسه چنان مشعوف شدم که هنوز طعم آن شعف توی رگهایم جاریست. انگار که مثل کارآگاهی سرنخها را به هم وصل کرده ام و به نتیجه‌ای خاص رسیده‌ام. این کشف و لذت ناشی از آن به خاطر دیدگاهی است که در یک جمع به دست آمد. من فلسفه نمی‌دانم اما مشتاقش شدم. این کتاب فلسفی نیست ولی به نکته‌ای مهم در زندگی نوجوانها می‌پردازد: گذشتن از چیزی برای چیزی دیگر. مثلا یک وسیله، یک کتاب، یک  آدم حتی.
چیزی که ما توی شهدای خودمان دیدیم. آنها برای دفاع از دین و انقلاب از همسر و فرزندانشان گذشتند. خیلیهایشان حتی بچه‌شان را ندیدند. اما مخصوصا به این ندیدن روی آوردند. نمی‌خواستند پا سست کنند، عقب بنشینند و کوتاه بیایند.
چیزی که در این کتاب از آن به خوبی صحبت شده است. بدون هیچ سوگیری و در بستری که می‌شد کلیشه را چاشنی‌اش کرد اما نویسنده با هوش و فراستی که داشته زاویه‌ای دیگر را جلوی رویمان گذاشته است.
شخصیت‌هایی که در کنار هم چیده شدند و خاص ترین آدم یک زندگی که می‌تواند بر سرنوشت آدمهای دیگری تاثیر بگذارد، جایی در میانه های رمان وارد کارزار می‌شود اما با اینکه فقط رگه‌هایی از کارها و شخصیت او را می‌بینیم، چنان غلیظ عمل می‌کند که در خواننده اثر می‌گذارد. 
پ.ن: زبان ادبی و شاعرانه کتاب در اوایل مطالعه ممکن است کمی مخاطب را دچار چالش کند اما کمی که جلوتر می‌روید راحت تر میخوانیدش.
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی، شما را از تاریکی درون ماهی بیرون می‌کشد.
        

3

          من نمیتونم در ذهنم این رمان رو با "هستی" فرهاد حسن زاده مقایسه نکنم. چرا؟ چون اونجا هم قهرمان یه دختربچه س. چون اونجا هم خانواده جنگزده جنوبی رو میبینیم. به این دو دلیل
البته مهم ترین تفاوت این دو تا دختر اینه که هستی خیلی شر و شلوغ و برون گراست ولی سارا شهودی و هنرمند و نوازنده پیانو. 
رابطه پدر و هستی در رمان حسن زاده بسیار عالی حلاجی شده ولی اینجا کم بهش پرداخته شده جز اینکه پدر خیلی از استعداد دخترش حمایت میکنه و براش پیانو میخره اما خب در بخش زیادی از داستان غایبه. یادمه حسن زاده اونجا یهو یه برگی رو میکنه که آدم میگرخه: موقع بمبارون پدر هستی خودش رو خیس میکنه! یعنی ضعف پدر رو هم نشون میده اما اینجا خانیان این اندازه عمیق نمیشه در پرداخت شخصیت پدر
مهم ترین و جذاب ترین چالش داستان که چگونگی نجات دادن پیانو از زیر بمبارون باشه متاسفانه در نیمه داستان تموم میشه. از اون بدتر این که وقتی فکر میکنیم یه رابطه عاطفی داره بین سارا و یونس شکل میگیره یونس بی مقدمه میمیره. البته همه حرکات و سکنات یونس در این داستان دوست داشتنی و پر معناست. از حرف زدن عجیبش گرفته تا مرگش. اما این رمان واقعا یه ایجاز مخل داره. آخه چرا ماجرای عشق یونس اینقدر سربسته روایت شد؟ شخصیت خاص و عجیب یونس چطور شکل گرفته بود؟
به هر حال زبان لطیف و شاعرانه داستان احتمالا خیلی از دخترهای نوجوان رو که مخاطب اصلی کتاب هستند به خودش جلب میکنه
این ایجاز مخلی که گفتم توی رمان طبقه هفتم غربی جمشید خانیان هم بود
اونجا هم قرار بود یه نوجوون با مسئله مرگ روبرو بشه ولی بعد از اینکه روبرو شد بازخورد و انعکاس و واکنش نوجوون رو ندیدیم. اینجا هم ندیدیم. چرا؟ آیا نویسنده نگرانه که داستان تلخ بشه؟ خب بشه
        

0

افرا

افرا

1403/6/18

        اگر از یونس بپرسید، خواهد گفت که همه ما در شکم ماهی هستیم! چون همه ما زنده‌ایم! 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1