یادداشت محمد مهدی فتحی

        
"در هر حال باید سعی کنم آدم بشم"

نمایشنامه بی‌نظیر که واقعاً آدم می‌ماند؛ چجور یک نفر توانسته چندین و چند مورد از جوانب زندگی معاصری که ما درون آن زندگی می‌کنیم را ۱۳۸ سال قبل، درش به بهترین شکل ممکن که تا به حال من دیدم، جا بدهد.

زن، خود، وظایف، جامعه، روابط، فداکاری... همه‌ و همه تنها در یک اثر ۱۴۴ صفحه‌ای!

از معضلاتی که انسان اگر به خودش نگه نکند و روراست نباید با آن روبرو می‌شود، نبودن در عین بودن است.

تو هستی اما صرفاً یک عروسک یا شایدم یک حیوان؛
کار می‌کنی، غذا می‌خوری، تفریح می‌کنی، با این و آن صحبت می‌کنی...

اما از چه روی؟ از روی عادت آیا؟
اینجا ما می‌بینیم که نورا از ملوسک بودن در خانه پدرش تبدیل به طوطی، سنجاب یا به قول خود نورا، عروسک در خانه شوهر می‌شه؛
عروسکی که حتی تایید انسان بودنش هم به واسطه تایید حرف شوهر یا "صاحب عروسکه".

اما در آخر می‌بینیم که هرچقدرم عروسک عزیزی باشید، در نهایت عروسکید؛
و در حادثه‌ای، صاحب عروسک شما را می گذارد و می رود، و عروسک بدون صاحب چه معنایی داره؟ هیچ.

بخشی از قصه نورا به خود اشاره دارد، به من، به قالب یک انسان و نه عروسک، ملوسک، طوطی یا سنجاب.

اینکه وظیفه اولیه همه ما نسبت به خودمان وجود داره و خواهد داشت.
اینکه برای اینکه بدهکار خود نباشی باید بشناسی این من را، تا بود و فداکار بود، مادر بود، پدر بود یا همسر و... باید اول بود، وگرنه این بدهی بر گرده انسان تا اخر عمر می ماند و وظایفی که به‌ظاهر به عهده گرفتی، هیچ‌گاه وظایف تو نخواهند بود.

اما در این بین، ایبسن به یک معضل دیگر هم اشاره می‌کند: "فرهنگ عروسک‌پَرور".

فرهنگی که به نظر بنده از طبیعیات اولیه و محیطی که انسان درش زندگی می‌کرده شکل گرفته، اما به‌جای پیش آمدن و عوض شدن در طول روزگار مدرن ما، صرفاً آپگرید شده، و این آپگرید با معضلات مدرنی که در جامعه سنتی ما به وجود آمده اصلاً هم‌خوانی ندارد.

نیاز به خود و این تضاد های مدرن در جامعه ما از اینجا می‌آید که ما امروزه در جامعه خود زنانی داریم که از فمینیسم و زن مستقل و قوی صحبت می‌کنند و دم از آزادی زن می‌زنند، اما حاضر نیستند ذره‌ای از محبّت عروسک بودن آن‌ها کم شود.
اما آیا آن‌ها خود را شناخته‌اند؟ یا از خود در کسب صرفاً ارضای نیازهای اولیه خود با شکل‌های پلید انسان‌گونه است؟

آن‌ها خود را تبدیل به شیاطینی کرده‌اند در قالب عروسک؛ آن‌ها آنابل دنیای امروز ما شده‌اند!
تا مثل یک عنکبوت با ویژگی ها، زیبایی ها و .... و ماسک های خود بندبازی کنند و طعمه‌شان را در پیله بپیچند؛ آن وقت که شیره‌اش تمام شد، استوری کنند و بگویند: Buy Iran, Helo Dubai
تا شاید شیخی شکار کنند یا در همین ایران خودمان به شکار دیگری بپردازند.

آن‌ها استقلال و آزادی و "منم نظر دارم، من دست به سیاه و سفید نمی‌زنم، کلفت گیر آوردی؟" می‌خواهند و می‌گویند، اما نباید ذره‌ای از شیر‌بها، پول توجیبی و ۲۰۲۵ سکه مهریه‌شان کم شود!

شوخی نداریم؛ در جامعه ما هنوز مرد دست برتر را دارد.
اما اینان خود، بزرگ‌ترین ضربه را به زن و جایگاه و ارزشش می‌زنند و جلوی حضور بیشتر زنان را به‌صورت انسان‌گونه در جامعه می‌گیرند.
به زن به‌مثابه انسان، به زن وجودی مستقل از مرد، که با مرد و قوانین نرینه تعریف نمی‌شود؛ به زن به‌مثابه یک انسان، و نه موجودی حریص و آهن‌پرست.

حتماً تا به حال درخواست‌های متعدد کاری زنان را دیده‌اید که کارفرما با بازتعریف درخواست کار در قالب جندگی، آن‌ها را سورپرایز کرده!

و این اصلاً وجود مردانی که در جامعه امروز ما به‌دنبال جنده، بازیچه و عروسک‌بازی‌های زودگذرند را نه‌تنها کم‌رنگ نمی‌کند، بلکه...

اینگونه انسان‌ها، چه مردان و چه زنان، جامعه را تبدیل به جنگلی پر هرج‌ومرج می‌کنند که گاوها همدیگر را شاخ می‌زنند تا ماده از یکی از آن‌ها خوشش بیاید؛ اما با کثافات و پلیدی‌های انسانی.

به‌راستی ایبسن استادگونه مسائل مختلف را به پرده می‌کشد:
از خود، از زن، از عروسکی بیش نبودن، و از اجتماع و دیدگاه‌های اون.

چگونه از دل سرمای سرد نروژ چنین مردی با دنیا آمده؟
      
3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.