معرفی کتاب مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی] اثر بهرام بیضایی

مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی]

مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی]

4.4
134 نفر |
35 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

263

خواهم خواند

127

شابک
9789645512185
تعداد صفحات
72
تاریخ انتشار
1397/2/1

توضیحات

        
آسیابان نه، ای بزرگوان، ای سرداران بلند جایگاه که پا تا سر زره پوشید! آن چه شما اینک می کنید نه دادگری است و نه چیزی دیگر... .

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی]

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی]

نمایش همه

پست‌های مرتبط به مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی]

یادداشت‌ها

🎞 فیلم مر
          🎞 فیلم مرگِ یزدگرد با نمایش این نوشته آغاز میشود«پس یزدگرد به سوی مرو گریخت وبه آسیابی درآمد،آسیابان اورا در خواب به طمع زر ومال بِکشت»
تاریخ!
🔻این علامت تعجب بعداز تاریخ یعنی دراین روایت مرگ یزدگرد شک وشبه وجود دارد؟! ومتقن نیست!وروایاتی متفاوت ونه یک روایت در این فیلم بیان خواهد شد آنهم به زیبایی هرچه تمامتر.
داشتن تکنیک راویان نامطمئن در این فیلم راشومون را برایم تداعی کرد ولی این کجا وآن کجا!!!حاصل تلاش جنابِ بیضایی یک سروگردن بالاتر از کوروساوا درآمده است.
احتمالا همه ما پس از دیدن فیلمی تاریخی از خودمان پرسیده‌ایم که آیا واقعا تاریخ همینطور بوده است؟!!!در فیلم مارمولک آقای کمال تبریزی دیالوگی داشت که به تعداد آدمهای روی زمین راه برای رسیدن به خدا هست،اینجا باید گفت به تعداد آدمهای روی زمین روایت وجود دارد برای یک واقعه تاریخی.
فیلم محصول سال ۱۳۶۰ اثر فیلمساز برجسته کشورمان بهرام بیضایی است. این اثر ابتدا در سال ۱۳۵۸ به صورت نمایشنامه در اجرا شده و سپس بیضایی تصمیم به تولید فیلم براساس آن گرفت.فیلم همانگونه که از عنوانش پیداست، به ماجرای کشته‌شدن یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی می‌پردازد. به روایت تاریخ یزدگرد پس از شکست‌های پیاپی از سپاه اعراب به سمت شمال شرقی کشور گریخت، درحالی‌که سپاه دشمن در تعقیب او بود. در نزدیکی مرو او خسته و از رمق افتاده به آسیابانی پناه برد، و آسیابان به طمع دستیابی به سکه‌های طلایش او را کشت. اما بیضایی روایتی دیگر از این ماجرا دارد.
🎭نمایشنامه مرگ یزدگرد:داستان از بسط و گسترش دادن  یک‌روایت تاریخی تشکیل شده است.روایتی که بهرام بیضایی آنرا با نمایشنامه اش رد میکند.
🔻بازیگران نمایشنامه به دو گروه مشخص و مجزا تقسیم شده‌اند. گروه اول جویندگان شاه(سردار و سرباز و موبد) گروه دوم راویان مرگ شاه(آسیابان، زن و دختر او است که برای هیچ‌کدام نام درنظر گرفته نشده است).نمایشنامه تنها یک صحنه دارد همان فضای بسته آسیاب،تمام نمایشنامه دریک شب اتفاق می افتد ویک واقعه را دنبال میکندآن هم چگونگی مرگ یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی.
🔻دسته‌ جویندگان شاه وارد آسیاب می‌شوند،پیکر بی جان شاه بر روی زمین است و آسیابان به‌همراه همسر و دختر جوانش بر کنار پیکر مویه می‌کنند. آنان آسیابان و خانواده‌اش را به جرم قتل شاه محاکمه می‌کنند. اما آن سه روایت‌های متناقضی از واقعه را نقل می‌کنند.درحین روایت کردن جای راویان ونقش ها عوض میشود تبادل نقش‌ها که پی‌در‌پی میان آسیابان، زن و دخترش صورت می‌گیرد،تبادل نقش‌ها چنان آرام شکل می‌گیرند، که تماشاگر آن را «طبیعی» می‌پندارد، اول بار شاه در ذهن دختر حلول می‌کند- یک کلمه کافیست او از نقشی به نقش دیگر فرو رود.ابتدا گفته‌می‌شود شاه خود می‌خواست کشته‌شود و آنان را به قتل خود تحریک می‌کرد. سپس گفته می‌شود شاه آسیابان را کشته و لباس‌هایش را با او عوض کرده، و گریخته‌است. آن‌گونه که سرداران دچار تردید می‌شوند، زیرا آنان چهره شاه شاهان را ندیده‌اند. آنان فکر می‌کنند آسیابان همان شاه است در لباس مبدل. پس از او می‌خواهند ردای شاهی برتن کند تا ببینند بر قامت او سازگار است یا نه.
در ادامه با روایت‌های متناقض معلوم می‌شود شاه که به آسیابی محقر پناه آورده، همانجا به دختر جوان آسیابان تعرض کرده، و قصد فریفتن همسر آسیابان را هم داشته‌است. عاقبت سردار و موبد همراهش به این نتیجه می‌رسند که آن پیکر بی‌جان متعلق به شاه نیست، بلکه دزدی فرومایه بوده که لباس شاهی را از جایی گیر آورده و برتن کرده‌است. آنان آسیابان و خانواده‌اش را رها می‌کنند، و درحالی‌که سپاه اعراب در همان نزدیکی در حال پیشروی است، آسیاب را ترک می‌کنند.  
🔻شیوه بیان روایت‌های متفاوت که متأثر از برداشت و طرز فکر و شخصیت سه راوی داستان یعنی آسیابان، همسر و دختر است که هرکدام علاوه بر ایفای نقش خود، یک بار هم در نقش شاه ظاهر شده، و تلقی خود از شخصیت شاه را به تصویر می‌کشند، همه و همه دست به دست هم داده‌اند تا مرگ یزدگرد را به اثری ماندگار که ارزش چندبار دیدن را دارد، تبدیل کنند.
🔥قلمِ پرقدرت نویسنده تنها به خلق دیالوگهای با صلابت وپرطمطراق واستفاده از واژه‌های کهن فارسی ختم نمی‌شود بلکه اصول زبان‌شناسی تاریخی را هم وارد متن می‌کند و در بسیاری از جمله‌ها، تغییرات دستوری واضحی را در جمله‌های کارکترها می‌بینیم.که به شخصیتشان وجایگاهشان همخوانی دارد.
سراسر نمایشنامه پراز  است از دیالوگهای جذاب که اگر بخواهیم میتوانیم دهها بریده از آنها را منتشر کنیم.
        

81

Zahra Heidari

Zahra Heidari

1404/3/17

          این کتاب دنبال این نیست که آدم بده یا آدم خوبه رو پیدا کنه، دنبال این نیست که بگه چه کسی مظلوم و چه کسی ظالم هست، چه کسی بی گناه و چه کسی گناهکار هست؛ همه ی شخصیت ها یه جورایی تقصیراتی دارن و به عبارتی خاکستری هستن.
جایی پادشاه ظالم به نظر میرسه و جای دیگه آسیابان و زن.

یزدگرد پادشاهی عیاش، ترسو و ناکارامد بود.
یزدگرد مردی بزرگ، عادل و مقدس بود.
یزدگرد کدوم بود؟ 
ما نمی دونیم و هیچ وقتم به طور قطعی نخواهیم دونست چون تاریخ همیشه به دست پیروز میدان نوشته میشه و اینجا موضوع تنها یزدگرد نیست میشه به تمام تاریخ تعمیمش داد.
 اما عده ای این گفته های تاریخی رو با اطمینان می پذیرند و گروهی هم معتقد هستن اقای بیضایی با این نمایشنامه اشخاصی رو مورد توهین قرار داده اما ایا واقعا این طوره؟ یا خود ما انقدر شخص، گروه یا دوره ای رو مقدس می شماریم که توان تحمل کوچک ترین حرف و نظر مخالف رو از دست میدیم، طوری که انگار به بخشی از هویت خودمون توهین شده.
ایا درسته که هویت خودمون رو به چنین چیز های گره بزنیم؟
بزرگترین آورده‌ی این کتاب برای من، مرور این نکته بود که در تقدس گرایی هیچ سودی نیست و قدم گذاشتن در مسیرش به تعصب و شاید هم جهل منتهی میشه.

ناگفته نمونه که عاشق زبان فارسی متفاوتش شدم و بر خلاف اینکه در نگاه اول سخت به نظرم رسید راحت تونستم ارتباط بگیرم.
این مدل شیوه‌ی داستان در داستان رو هم دوست داشتم باعث شده بود تا اخرین صفحه در تعلیق بین شک و یقین قرار بگیرم که حتی تا اخر هم همراهم باقی موند و فکر می کنم هدف نویسنده بوده.
پ‌ن۱: جملات قصار قابل تاملی داشت.
پ‌ن۲: فکر می کنم نیاز به خوندن مجدد این کتاب در اینده باشه انگار هنوز حرفی داره که نفهمیدم یا نشنیدمش.

۱۶ خرداد ۱۴۰۴
        

11

زینب

زینب

1404/2/31

          سردار: زبان او سرش را بر باد می‌دهد!
زن: اگر نتواند مرا برهاند همان بهتر که به باد دهد!
____________________
یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، در زمان حمله‌ی اعراب فرار رو به قرار ترجیح ‌داده و با لباس‌ مبدل در آسیابی پنهان شده.

داستان با رسیدنِ افرادِ سلطنتی(موبد، سرکرده و سردار) برای یافتنِ پادشاه شروع می‌شه، که البته زمانی که می‌رسن پادشاه دیگه زنده نیست! و وقتی آسیابان و همسر و دخترش رو کنار جسد پادشاه می‌بینن، اون‌ها رو تقصیرکار و قاتلِ پادشاه می‌دونن. 
 
این خانواده‌ برای دفاع از خودشون شروع می‌کنن به روایتِ روزی که پادشاه رو دیدن، هر کس به شکلی روایت می‌کنه و هر روایت باعث قضاوتِ جدیدی می‌شه.
ولی حقیقت چیه؟ چه کسی پادشاه رو کشت؟

زیباترین بخش‌های کتاب برای من، بخش‌هایی بودن که شخصیت‌های مختلف نقشِ پادشاه رو بازی می‌کردن؛ انگار به جای این‌که فقط ماجرا رو تعریف کنن اون لحظه رو زنده نمایش می‌دادن…

اشاره‌هایی که به شرایط و مشکلاتِ جامعه، فقر، ظلم، بی‌عدالتی، وفاداری و … شده باعث می‌شه از صمیم قلب بگم که اثر درخشانی بود و حتما ارزش مطالعه داره✨
        

11

روشنا

روشنا

1403/11/23

          اصلاً فکر نمی‌کردم از کتاب خوشم نیاد و برام معمولی باشه!
اما وقتی نمایشنامه رو خوندم، هیچ چیز خاص و درخشانی درش ندیدم :( شاید برای همون دوران مناسب بوده و یا شاید این منم که نمی‌تونم درخشش اثر رو ببینم.
به هر حال برام شبیه نمایشنامه‌های سارتر بود. شعاری و دیالوگ‌های قصارِ زیاده از حد. گویا قسمتی معروف از کتاب در باب این است که رعیت از پند سیر است و بر نان گرسنه؛ انقدر این مطلب را با عناوین مختلف دیده و شنیده‌ام که شنیدن مستقیم و شعاری‌گونه‌اش از شخصیت زن در نمایشنامه لطفی برام نداشت.
دو قسمت رو اما خیلی دوست داشتم. یکی نیایش آخر داستان و دیگری هم جایی که سردار خواست از تازیان بپرسند «ویرانه چرا می‌سازند؟ آتش چرا می‌زنند؟ سیاه چرا می‌پوشند؟ و این خدایی که می‌گویند چرا چنین خشمگین است؟»
تکنیک استفاده شده از نظر تئوری جالب بود اما زمانی که در متن به کار رفت، برای من تا حدی تصنعی شد. بعد که فیلم ساخته‌شده رو دیدم از بازی خوب و به دور از تصنع بازیگران واقعاً متعجب شدم!
زبان استفاده‌شده در متن هم با وجود شبه کهن بودن بسیار روان است که نشانه‌ی تسلط بیضایی بر زبان پارسی است.
        

64

          مرگ یزدگرد نمایشنامه‌ی درخشان بهرام بیضایی در مورد یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی ست که از دست تازیان فرار کرده و به آسیابی می‌گریزد. در آسیاب، آسیابان، همسر و دخترش هستند. سردار و موبد و دیگران از پی پادشاه به آسیاب میرسند و با جسد مردی روبرو میشوند و داستان از اینجا شروع می‌شود. موبد و سردار دست به بازجویی و برپایی دادگاه برای خانواده‌ی آسیابان می‌کنند و در طول نمایشنامه چند روایت از مرگ جسد از زبان خانواده آسیابان بیان میشود و در آخر حقیقت مشخص خواهد شد. دیالوگ های بی نظری توی این نمایشنامه هست که چند تاشو اینجا می نویسم
«
زن: چنین کاری هرگز راهزنان با ما نکرده‌اند
پادشاه (دختر): تو پادشاهان را با راهزنان یکی می‌کنی؟
زن: راهزنان بر تنگدستان می‌بخشایند و پادشاهان نه
»

«
آسیابان: هرچه ما داریم از پادشاه است.
زن: چه می‌گویی مرد! ما که چیزی نداریم.
آسیابان: آن نیز از پادشاه است.
»

«
زن: پندنامه بفرست ای موبد، اما اندکی نان نیز بر آن بیفزای، ما مردمان از پند سیر آمده‌ایم و بر نان گرسنه‌ایم.
»

«
این شوخی نامردان است که امید می‌دهند و سپس باز پس می‌گیرند و بر نومیدشدگان از ته دل می‌خندند
»
        

3

امیررضا

امیررضا

1403/10/15

          بسم الله الرحمن الرحیم 

... پس يزدگرد به‌سوی مرو گریخت و به آسیایی درآمد. آسیابان او را در خواب به طمع زر و مال بکشت...

 سطر بالا را تاریخ می‌گوید. بهرام بیضائی هم شروع میکند به کار:
آسیابی نیمه تاریک. جسدی روی زمین افتاده. بالای سرش موبد در حال زمزمه. آسیابان ایستاده بی حرکت با چهره ای وحشت زده. و زن او که بر میخیزد و دخترش که جیغ میکشد.

این صحنه آغازین است. مجلس شاه کشی است. شاه بی جان است و سردار میگوید آسیابان باید کشته شود.
 موبد(فرد روحانی در آیین زرتشت) که در حال زمزمه برای روح پادشاه است تا آرام گیرد و سرکرده ای که به سرباز میگوید تا دار را آماده کند هم با رای سردار موافقند.
سردار میگوید: تو کشته خواهی شد، بی درنگ! اما نه به این آسانی؛ تو به دار آویخته می‌شوی_ هفت بندت جدا، استخوانت کوبیده، و کالبدت در آتش! همسرت به تنور افکنده می‌شود؛ و دخترت را پوست از کاه پر خواهد شد...

این ها فقط دو صفحه اول نمایشنامه است. بهرام بیضائی ۶۰ صفحه مینویسد. قوی و با شکوه. خلاق است و همین خلاقیت است که لذت خواندن را دو چندان میکند. کتاب ادبیات کهن است و هم ادبیات امروزی. گویی ترکیب شده.

 در صفحات مرگ یزدگرد به دنبال تاریخ نباشید. درست است که نویسنده از تاریخ استفاده کرده اما هدف انتقال تاریخ نیست. بلکه هدف خلق اثری ادبی است که بیضائی هم خوب بلد است.
        

22

asra

asra

1404/4/11

من ابتدا ف
          من ابتدا فیلمش را دیدم و خیلی خوشم اومد به همین علت هم رفتم و کتابش را هم خریدم و خوندم
خوندن این نمایشانه از دیدنش بهتر بود و کلماتی هم یادگرفتم که معنی شون را نمیدونستم 
این یک اثر فوق العاده بود که سال های بعد به احتمال بسیار زیاد دوباره به سراغش خواهم رفت 
نمونه جملاتی که خیلی دوست داشتم( خیلی زیاد بود میتونم بگم هر چند صفحه چند جمله بود که زیرش خط کشیدم پس یه تعداد محدود را گفتم در یادداشت به اشتراک بگذارم )  :

_بی گمان زور او از زری است که در کیسه دارد . 
_ایا دشنام و ناسزا هم سرمایه ی بزرگان است که هرگاه که بخواهندخرج می کنند ؟ نه، این سنگ و کلوخی است بر زمین ریخته که من نیز می توانم چندتایی از آن را به سوی شما پرتاب کنم. 
_ پادشاهی که وحشت پرچم اوست و سپاهش تنهایی است . 
_به او انچه را داد که خود داشت . 
_توانگران می رهند و ناتوانان در بندند . 
_ما مردمان از پند سیر امده ایم و به نان گرسنه ایم.
_ -آه اگر اسبم نگریخته بود + [خشنود] با هم میخوردیمش  -خود را انبار شاهان می کنی +تو خود را انباز گدایان کرده ای . 


:)

        

3

Sahar Dianati

Sahar Dianati

1403/12/20

          و باز بهرام بیضایی و تاریخ....
وقتی "مرگ یزدگرد" را می‌خوانم، حس می‌کنم بیضایی دارد با تاریخ بازی می‌کند. او داستانی را روایت نمی‌کند که صرفاً خواننده آن را بپذیرد، بلکه مدام ما را وادار می‌کند که روایت‌ها را زیر سؤال ببریم. هر شخصیت یک نسخه از ماجرا را تعریف می‌کند، و در نهایت مخاطب می‌ماند و این سؤال که واقعاً چه اتفاقی افتاده است؟ این بازی با روایت‌ها برایم جذاب است، چون یادآوری می‌کند که تاریخ همیشه چیزی نیست که در کتاب‌ها نوشته شده، بلکه چیزی است که هرکس آن را از زاویه خودش می‌بیند.
علاوه بر روایت پیچیده، فضای نمایشنامه هم پر از حس ابهام و سرگردانی است. انگار همه شخصیت‌ها در یک برزخ گرفتار شده‌اند، جایی که هیچ‌کس نمی‌داند راست و دروغ چیست. این حس، نمایشنامه را از یک اثر تاریخی ساده فراتر می‌برد و به اثری فلسفی تبدیل می‌کند که درباره سرنوشت، حقیقت و نقش آدم‌ها در ساختن یا نابودی آن حرف می‌زند. 
یکی از چیزهایی که این نمایشنامه را خاص می‌کند، زبان و دیالوگ‌های بیضایی است. جملات پرطنین و شاعرانه‌اش حس حماسی و در عین حال تراژیک به داستان می‌دهند. دیالوگ‌ها گاهی مثل یک مناظره فلسفی می‌شوند و شخصیت‌ها نه فقط درباره مرگ یزدگرد، بلکه درباره قدرت، خیانت و سرنوشت حرف می‌زنند
و در آخر بهترین جمله برای توصیف این کتاب: اثری که نمی‌توان آن را فقط یک بار خواند و کنار گذاشت، چون هر بار  معنای جدیدی به دست می‌آید.

.سین.دال
        

22