یادداشت Sahar Dianati

Sahar Dianati

Sahar Dianati

دیروز

        وقتی «مرگ یزدگرد» را می‌خوانم، حس می‌کنم بیضایی دارد با تاریخ بازی می‌کند. او داستانی را روایت نمی‌کند که صرفاً خواننده آن را بپذیرد، بلکه مدام ما را وادار می‌کند که روایت‌ها را زیر سؤال ببریم. هر شخصیت یک نسخه از ماجرا را تعریف می‌کند، و در نهایت مخاطب می‌ماند و این سؤال که واقعاً چه اتفاقی افتاده است؟ این بازی با روایت‌ها برایم جذاب است، چون یادآوری می‌کند که تاریخ همیشه چیزی نیست که در کتاب‌ها نوشته شده، بلکه چیزی است که هرکس آن را از زاویه خودش می‌بیند.
علاوه بر روایت پیچیده، فضای نمایشنامه هم پر از حس ابهام و سرگردانی است. انگار همه شخصیت‌ها در یک برزخ گرفتار شده‌اند، جایی که هیچ‌کس نمی‌داند راست و دروغ چیست. این حس، نمایشنامه را از یک اثر تاریخی ساده فراتر می‌برد و به اثری فلسفی تبدیل می‌کند که درباره سرنوشت، حقیقت و نقش آدم‌ها در ساختن یا نابودی آن حرف می‌زند. 
یکی از چیزهایی که این نمایشنامه را خاص می‌کند، زبان و دیالوگ‌های بیضایی است. جملات پرطنین و شاعرانه‌اش حس حماسی و در عین حال تراژیک به داستان می‌دهند. دیالوگ‌ها گاهی مثل یک مناظره فلسفی می‌شوند و شخصیت‌ها نه فقط درباره مرگ یزدگرد، بلکه درباره قدرت، خیانت و سرنوشت حرف می‌زنند
و در آخر بهترین جمله برای توصیف این کتاب: اثری که نمی‌توان آن را فقط یک بار خواند و کنار گذاشت، چون هر بار  معنای جدیدی به دست می‌آید.



.سین.دال
      
193

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.