فاطیما

فاطیما

بلاگر
@Fatima_koorki
عضویت

اسفند 1403

37 دنبال شده

47 دنبال کننده

dornaandstars

یادداشت‌ها

نمایش همه
        این دومین نمایشنامه بود که از اکبر رادی خوندم و از قبلی بیشتر دوستش داشتم. اولش اسم خیلی شاعرانه‌ی کتاب من رو ترغیب کرد بخونمش (یا حداقل تصمیم بگیرم از بین باقی نمایشنامه‌های رادی این رو بخونم) نمایشنامه چهارتا پرده داره که اون‌ها هم اسم‌های جادوانگیزی دارن! مثلاً بوی باران لطیف است. کلا توی اسم خیلی خوب بودند انگار.

پرده اول با برگشتن مهیار از سوئیس شروع می‌شه و در ادامه بحث‌هایی بین اعضای خونواده و آدم‌هایی که سال‌ها برای اون‌ها کار کردن بابت یک خونه (ارث پدری) اتفاق می‌افته. بیشتر از این گفتنش فکر نکنم خوب باشه. همه‌ی نمایش توی خونه می‌گذره. مثل نمایشنامه قبلی‌ای که از رادی خونده بودم. (از پشت شیشه‌ها) و فکر می‌کنم این در اکثر کارهاش باشه. این نقش پررنگ خونه.

من تا حالا رشت نرفته‌م و وقتی استاد سر کلاس اسم این نمایشنامه رو کنار رشت آورده بود من همیشه فکر می‌کردم وقتی بخونمش قراره در شهر رشت اتفاق بیوفته و این کمی زد توی ذوقم. اما خب می‌گم این بابت اینه که من نقش شهر رو خیلی توی ادبیات دوست دارم یا به اصطلاح از تمام شهرهای کاغذی استقبال می‌کنم.

خودم رو توی حرف‌ها و رفتارهای گیلان پیدا کردم و یک‌جاهایی هم فکر می‌کردم من هم مثل مهیار در مواجه با شهرم هستم. بعدش هم رفتم ترانه‌های گیلکی گوش دادم چون تنها کاری بود که می‌تونستم در مقابل رشت خواستن انجام بدم. همین دیگه. ممنون از آقای رادی که باز هم یک عالمه نمایشنامه برای خوندن دارن. 

ده روز- ده نمایشنامه
روز دوم، ملودی شهر بارانی 
      

5

        تصمیم گرفتم ده روز، ده‌تا نمایشنامه بخونم. اولش دیدم یک نفر توی اینجا این‌کار رو کرده بودن. ازشون اجازه گرفتم تا من هم از ایده‌شون استفاده کنم. یک عالمه نمایشنامه خوب برای خوندن هست و فکر می‌کنم قراره خوش بگذره.

 برای شروع هم «پرندهٔ آبی» از موریس مترلینک رو خوندم. فکر کنم این جادویی‌‌ترین و در عین حال بانمک‌ترین نمایشنامه‌ای بود که تا حالا خوندم. نه که قبلی‌ها بد بوده باشن، نه! اتفاقاً چیزهای خوبی خونده‌م. ولی اون‌ها بانمک و جادویی با هم نبودن. توی موقعیت جالبی هم خوندمش. دیشب وقتی ستاره‌ها توی آسمون بودن و تیل‌تیل و می‌تیل داشتند با روشنایی وسطِ تاریکی دنبال پرندهٔ آبی می‌گشتن و صبح وقتی خورشید در اومده بود و با پردهٔ آخر توی موقعیت مشابه بودیم. یک اتاق پر از روشنایی. 
توی پیام بعدی یک قسمتی که در مورد درخت‌ها نوشته بود رو می‌ذارم و باید بگم بخش مورد علاقه‌م گفت‌وگوی درخت‌ها بود.
«روح نارون گرد، کوتاه، دارای قوارهٔ ناموزون و شکم گنده است. روح زیزفون آرام، خودمانی و بشّاش است. روح زبان گنجشک چست و چالاک و باشکوه و جلال است. روح سپیدار سفیدرنگ، تودار و کمی پریشان است. روح بید مجنون ضعیف، ظریف، دارای گیسوان بلند و پریشان است. روح صنوبر بلندقد، نازک‌اندام، خاموش و کم‌حرف است. روح سرو گرفته و غم‌انگیز است. روح بلوط پرمدعاست و خیلی خودش را می‌گیرد.»

همه‌چیز‌های ساده مثل نان، گربه، قند، روشنایی، آب و ... توی این نمایشنامه جون می‌گیرن و صحبت می‌کنند. در ظاهر شاید فکر کنید یک نمایش کودکانه‌ست اما باید بشینید فکر کنید که اتفاقاً نه! برعکسش‌. (خیلی دلم برای سگه سوخت.) 

ده روز- ده نمایشنامه 
روز اول، پرنده‌ی آبی
      

5

        دومین کتاب بعد از لذتی که حرفش بود رو از از هوشمندزاده خوندم. گفته بودم چون عکاسی رو دوست دارم و خوندن از روایت عکس‌ها همیشه برام جالبه. این هم همینه. فارغ از اسم جالبی که اولش توجه‌م رو جلب کرد و دوست داشتم بدونم روایت‌های یک مجموعه که اسمش هست «جمعه را گذاشتم برای خودکشی» چیه. خب ارتباطی به اسمش نداره. چندتا تک‌نگاری در مورد عکس‌ها و کارهای حرفه‌ای یک عکاسه. اتفاقات جالب و پشت پرده‌ی عکس‌های خوب چی می‌گذره. 

یک‌ تک‌نگاری‌هایی رو بیشتر و بعضی رو کمتر دوست داشتم اما در مجموع این کتابش رو از قبلی بیشتر دوست داشتم. باز هم با دیدِ نوشته‌های یک عکاس بخونین بدتون نمیاد و حتی شاید خیلی دوستش بدارید. یک چیز بامزه. داشتم توی طاقچه می‌خوندمش و صفحه‌های آخر بودم، برق رفته بود و گوشیم یک درصد شارژ داشت. تندتند می‌خوندم تا خاموش نشده و اصلا حواسم نبود چایی داغِ داغه، هورتش کشیدم و زبونم رو بدجوری سوزوند :) یک سوختن زبون در آخر این کتاب خاطرم می‌مونه:دی.
      

35

فاطیما

فاطیما

1404/4/27

        این کتاب رو صوتی و توی طاقچه گوش دادم. حدوداً ده ساعته‌. شش‌تا داستان مختلف از زندگی آدم‌ها. قصه‌ی آدم‌های توی هواپیما، آدم‌های خدمتکار یک خونه یا زندگی یک زن و شوهر. از اینکه قصه‌ی آدم‌ها بود خوشم اومد. من کلی وقت بود می‌خواستم گلی ترقی بخونم چون خوندن از نویسنده‌های زن مخصوصاً زنِ ایرانی رو دوست دارم. موقع خوندنشون به چیزهایی می‌رسم که انگار زن‌ها همین طور این‌ها رو می‌بینن و گفتن از این جزئیات قلمشون رو دلنشین می‌کنه. این کتاب هم اوایلش چندان توی دلم جا نگرفته بود. موقع تمیزکاری و ظرف شستن و آشپزی گوش می‌دادم منتها وقتی به چند ساعت آخر رسید که قصهٔ امیرعلی بود بیشتر توی دلم جا گرفت. انقد که از دیشب و امروز نمی‌خواستم تموم‌ بشه. بعد از اینکه تموم شد هم خودم رفتم چند صفحهٔ آخر رو خوندم و صدام رو ضبط کردم. دلم می‌خواد باز گلی ترقی بخونم. خوشحالم که هنوز چندتا کتاب ازش هست که می‌تونم بخونم. 
پ.ن: گویندهٔ کتاب هم خوب می‌خوندن.
      

7

فاطیما

فاطیما

1404/4/16

        فکر می‌کنم کورسُرخی هم باز مثالی برای این بود که کتاب‌ها درست به موقع میان سراغت. صبح جمعه‌ای که توی خوابگاه داشتم تندتند وسایلی توی کوله‌م می‌ذاشتم تا از تهران فرار کنم چون جنگ شده بود دوتا کتاب رو از بین کتاب‌ها برداشتم: به زبان مادری گریه می‌کنیم و کورسُرخی. حتی در مورد کتاب‌های دیگه‌م فکر هم نکردم. انگار اونجا این دوتا من رو انتخاب کرده بودن برای این روزها خونده شدن. 

روزی که رسیدم خونه هم اولین کتابی که شروع کردم کورسُرخی بود. چون انگار توی جنگ باید روایت از جنگ می‌خوندم. اما نتونستم سریع بخونمش. نمی‌تونستم. هر روایتی رو که می‌خوندم یک‌‌جوری قلبم رو فشرده می‌کرد که کتاب رو می‌بستم و فکر می‌کردم. بابت همین خوندن نُه‌تا روایت سه هفته طول کشید. چند روزی یکی می‌خوندم. عصرها یا دم غروب وقتی خونه تاریک می‌شد کف آشپزخونه می‌نشستم و کم‌کم می‌خوندم و زیر جمله‌ها خط می‌کشیدم.

کورسرخی رو عالیه عطایی نوشته که یک مرزنشین بوده. روایت‌هایی از مشاهداتش از زندگی مرزنشین‌های مرز ایران و افغانستان، از درد و رنج خاورمیانه‌ای‌‌ها، از هویتی که سال‌ها بعد هر جای دنیا زندگی کنی تو رو رها نمی‌کنه، از رفتار آدم‌های دیگه با مهاجرها، از رنجی که جغرافیا به آدم می‌ده.

کورسُرخی یک بقچه رنجِ آشنا بود. همون نقل‌قولی که نوشتم. درسته من مرزنشین نیستم، افغانستانی هم نیستم اما انگار یک چیزی همه‌ی ما رو با هم پیوند می‌ده. خوندنِ مشاهدات یک آدم که این همه واقعی و دردآور هستن مثل همیشه از بشریت ناامیدم کرد. من نمی‌تونم‌ این همه رنج آدم‌ها رو با هیچ جغرافیا یا سیاستی توجیه کنم. 
      

43

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.