یادداشت فاطیما

فاطیما

فاطیما

2 روز پیش

        «شاید اشتباه من همین بود... تویی که رو دریا بودی اینو خوب می‌دونی دریا که می‌گم، اون سامون چهل متریه، اون شبای زمهریره که آب سیاه مثل قیره. آسمون عین فولاد! شبایی که شیشه عمر تو می‌گیری دستت و می‌ری توی ظلمات که تور پهن کنی. اون‌وقت، لُتكات مثل ننو روی موج تاب می‌خوره، و تو میون بخارایی که از روی دریا بلند می‌شه، نورافکن گشتیا رو می‌بینی و تو دلت می‌گی: یا امام رضا! جم بخوری شیش تا تیر، دال به دال تو شکمته... اینا رو می‌گم که یادتون باشه من از کجا به کجا اومدم. از ظلمات تو نور! درست مثل پشه چموشی که عوضی نشسته باشه رو کندوی عسل و همون جا چارچنگولی مونده باشه.»

ده روز- ده نمایشنامه 
روز هشتم، صیادان 
      
160

18

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.