یادداشت زینب
1404/2/31
سردار: زبان او سرش را بر باد میدهد! زن: اگر نتواند مرا برهاند همان بهتر که به باد دهد! ____________________ یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، در زمان حملهی اعراب فرار رو به قرار ترجیح داده و با لباس مبدل در آسیابی پنهان شده. داستان با رسیدنِ افرادِ سلطنتی(موبد، سرکرده و سردار) برای یافتنِ پادشاه شروع میشه، که البته زمانی که میرسن پادشاه دیگه زنده نیست! و وقتی آسیابان و همسر و دخترش رو کنار جسد پادشاه میبینن، اونها رو تقصیرکار و قاتلِ پادشاه میدونن. این خانواده برای دفاع از خودشون شروع میکنن به روایتِ روزی که پادشاه رو دیدن، هر کس به شکلی روایت میکنه و هر روایت باعث قضاوتِ جدیدی میشه. ولی حقیقت چیه؟ چه کسی پادشاه رو کشت؟ زیباترین بخشهای کتاب برای من، بخشهایی بودن که شخصیتهای مختلف نقشِ پادشاه رو بازی میکردن؛ انگار به جای اینکه فقط ماجرا رو تعریف کنن اون لحظه رو زنده نمایش میدادن… اشارههایی که به شرایط و مشکلاتِ جامعه، فقر، ظلم، بیعدالتی، وفاداری و … شده باعث میشه از صمیم قلب بگم که اثر درخشانی بود و حتما ارزش مطالعه داره✨
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.