شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
زهرا غلامى

زهرا غلامى

5 ساعت پیش

        زیر سقف دنیا
اولین کتابی بود که از آقای طلوعی خواندم و تصورم نسبت به چیزی که شنیده بودم بیشتر از این بود.
کتاب را صوتی شنیدم و به خاطر داشتن زبان ساده و روانی که داشت با سرعت یک و نیم.
تکه‌ پازلهایی از خاطرات کودکی در کنار برش‌هایی از نوجوانی و جوانی خوب کنار هم ننشسته، همین پراکندگی، حرف اصلی نویسنده را به حاشیه کشیده و تعلیق یا چالش جدی در کل کتاب نمی‌بینیم.
خرده روایت‌هایی از تجربه‌ی زندگی در پاریس، بیروت، رشت، استانبول، آمستردام و.... که همراه با آدم‌هایی متفاوت گذشته را به ما نشان می‌دهد. تناقضهایی هم در چند جای کتاب دیده می‌شود مثلا راوی موقع نوشتن از صور، فرانکفورت، لیسبون زبانش بند می‌آید از آن همه شگفتی اما وقتی به اصفهان می‌رسد چیزی نمی‌تواند بنویسد. تلاشی که برای تابوشکنی‌ها و خودافشایی‌های اغراق‌آمیز انجام شده حس باورپذیری را کمتر کرده است.
این مجموعه جُستاری که گفته شده درباره شهر‌ها و آدم‌ها آمده، بیشتر به خاطره‌نویسی(مموآر) نزدیک‌ بود. قاب‌بندی‌های کوچکی از شهرها داشت. اسامی شهرها و اسم و آدرس خانه‌ها را بیشتر شنیدم، اما صدا، توصیف و تصویرهای بیشتر و عالی‌تری از آدم‌ها، و همینطور تصویر و بوی بیشتری از غذاها داشت.
شاید بشود گفت کتاب در مورد آدم‌ها و غذاها است. راوی اهلیت را برای خودش در هر شهری که در آن آشپزی کرده می‌بیند چرا که به واسطه‌ی آشپزی کردن می‌تواند با آدم‌ها در ارتباط باشد. کاری که در آن خوب مهارت دارد.
روزانه‌نویسی و دستور پاتیل سبزیجات را از این کتاب آموختم 
      

4

        متفاوت ترین کتابی که در مورد فلسطین خوانده ام!
کتاب، طنزی سیاه است. از آنهایی که در حین خندیدن باید گریه هم بکنی و گاه شرمت بیاید و گاه فقط فحش بدهی به برخی شخصیت‌ها و اتفاقات و گاهی هم حس زیبای مقاومت را دریافت کنی...
سعید ابونحس خوشبدبین یک شخصیت کاملا ترسو و محافظه کار است که پس از آغاز اشغالگری های اسرائیل در فلسطین، سعی میکند مثل یک شهروند کاملا معمولی باشد و در کنار اسرائیلی ها و در یک کار دولتی ساده خدمت کند تا کاری به او نداشته باشند و او هم کاری با ان ها ندارد.
اما قصه همینجوری پیش نمیرود چون ذات اسرائیلی ها این مسئله را نمیپذیرد که با غیر خودشان کاری نداشته باشند. مدام او و نزدیکانش را اذیت میکنند و مدام سعید ابونحس چشمانش را می‌بندد و همسر و فرزند و دیگرانی را میبرند و او میماند تا بقیه برای آزادی تلاش کنند...
سعید روایت تسلیم شده ای است که دل به کوتاه آمدن غاصب خوش کرده و زهی خیال باطل...
چند فصل کتاب واقعا از منظر بحث مبارزه طلبی جوانان فلسطینی فوق العاده است و از طرف دیگر هم ذات اسرائیلی ها به خوبی نشان داده شده است.
      

13

سعید بیگی

سعید بیگی

16 ساعت پیش

        نثر کتاب خوب و ویراستاری هم خوب است. داستان از زبان یک دختر جوان اهل اسلواکی به نام «سیلکا» روایت می‌شود که در جنگ جهانی دوم، برای کمک به خانواده‌اش و دور ماندن آنها از دردسر و عذاب، داوطلبانه (!) خود را برای کار در اختیار آلمانی‌ها می‌گذارد.

آلمانی‌ها او را چون هزاران نفر دیگر به اردوگاه آشوویتس و برکناو می‌برند و در آنجا حدود سه سال می‌ماند و ...

او بارها جان مردان و زنان و کودکانی را نجات می‌دهد که آنان را نمی‌شناسد و برای آسایش و آرامش آنها تلاش می‌کند و به همین دلیل، گاه خود را گرفتار بلاها و دردسرهای بزرگ و خطرناک و حتی به خطر انداختن جانش می‌کند.

در مجموع کتاب، ماجراهای جالبی را از شرایط سخت و وحشتناک این اردوگاه‌ها روایت می‌کند و روشن است؛ آنان که قدرت را در دست دارند، به زیردستان خود ستم می‌کنند و هیچ تفاوتی در اصل موضوع بین آلمانی و فرانسوی و روسی و ... وجود ندارد و تنها در شدت و ضعف، می‌توان تفاوت‌هایی را مشاهده کرد.

داستان گر چه خواندنی است؛ اما گاه برخی مسائل، بدون هرگونه توضیح روشن و آشکار بیان می‌شوند و پذیرش این مطلب را برای خواننده دشوار می‌سازند.

در پایان کتاب، نویسنده ـ هدر موریس ـ اعتراف کرده است که کتاب «خالکوب آشوویتس» را پس از سه سال نشست و برخاست با «لالی» قهرمان کتاب نوشته است؛ اما با سخنان «لالی» متقاعد شده که ماجرای زندگی «سیلکا» را هم پس از تحقیق بنویسد.

و قطعا کتابی که در بسیاری از جاها از زبان دیگران روایت شده و منبع دست اول مطمئن و مُتقَنی چون قهرمان اصلی ـ هر چند در این صورت هم ممکن است که قهرمان اصلی داستان، به ساختن و توصیف ماجراهای خیالی مَدّ نظرش بپردازد ـ ندارد، کمی از واقعیت به دور خواهد بود و واقعیت در آن زیاد پر رنگ نیست.

«سیلکا» هم مثل خالکوب یعنی «لالی» یا همان «لودویک آیزنبرگ» دلیل تمام این خوش‌شانسی‌ها و نجات از دردسر و مرگ را اراده و تصمیمش برای زنده ماندن، مطیع بودن و دانستن چندین زبان مثل روسی، آلمانی، اسلواکی و ... می‌داند.

به نظرم بخش‌های واقعی‌تر، ملموس‌تر و پذیرفتنی‌تر، در این کتاب نسبت به خالکوب آشوویتس، بیشتر بود.
      

6

آزاد

آزاد

16 ساعت پیش

        فوق‌العاده 🥀
این کتاب بی‌اغراق بسیار زیبا و سریع و خشن هست!
میگم زیبا چونکه نویسنده به زیبایی هرچه تمام‌تر وقایع تاریخی کشورشو در قالب فانتزی با افسانه‌ها و خدایان اساطیری چین ترکیب کرده
میگم سریع چون ضرب اهنگ داستان سریع هست و درگیر جزییات طولانی نمیشیم بلکه گذر زمان سریع رخ میده( برای اینکه منظورم بفهمید و اگه اهل دراما چینی باشید باید بگم نوع سرعت نوشتار شبیه به ژانر شیانشیا هست)
میگم خشن چونکه نویسنده خشونت و بی‌رحمی جنگ به صورت واقعی و دلخراش توصیف کرده جوری که گهگاهی مجبور میشی کتابو کنار بذاری، یک استراحت کن و بعد باقیشو بخونی وگرنه اون حجم خشونت؟ حتما ذهنو اذیت میکنه
راجب خود داستان هم خلاصه پشت کتاب به خوبی همه چیو توضیح داده و نمیشه بیشتر گفت بلکه باید بخونید تا بفهمید که چرا یک شمن واقعی معتاد نیست اما همیشه در مرض این اعتیاد قرار داره! و باید بخونید تا بفهمید چرا این قدرت خطرناکه و به افسانه‌ها نسبتش دادن. باید بخونید تا بفهمید چرا از اون دانشگاه لعنتی ک اساتید مزخرفش بدم میاد! 
بشدت مشتاق خوندن دو جلد بعدی هستم و امیدوارم که نویسنده در ادامه ناامیدم نکنه🫠
ترجمه هم انصافا عالی بود و مشخص بود مترجم به ادبیات و افسانه‌های چینی علاقه داره و ازشون اطلاعات داره. دست مریزاد خانم کاوه عزیز❤️
پ.ن دوستانه: اگه از توصیات و جزییاتی که نویسندها در طول داستان میدن خوشتون میاد پس سمت این کتاب نیاید چون ضرب اهنگ اتفاقات سریع باعث میشد تا نویسنده رو جزییات خیلی فوکوس نکنه. نمیدونم جلدا بعدی هم همینجور باشه یا نه اما فعلا که اینجور بوده🤷🏻‍♀️
پ.ن صادقانه: اقا جدا من چرا تا الان خودمو از خوندن این جذاب محروم کرده بودم؟ 😬
پ.ن کراشی: با تمام کارای درست و غلطش تا اخرش جیانگ کراشم موند😂 زنده باد مجمع عشاق جیانگ 😎
      

2

        این کتاب یه ماجرای ناز و نمکی در مورد کتاب‌هاست، و کسایی که مطالعهٔ کتاب در تاروپود زندگیشون تنیده شده...

شخصیت اصلی یه پیرمرد کتاب‌بره، کسی که سال‌هاست سفارش‌های مشتری‌های کتابفروشی رو دم در خونه‌شون تحویل می‌ده، کسی که با تمام وجودش عاشق کتاب‌هاست و راه حلش برای همهٔ مشکلات هم کتابه :)
کارل سال‌هاست که همین کار رو انجام می‌ده و دقیقا از همون مسیرهای همیشگی می‌گذره و از زندگی، اون‌طوری که هست، راضیه.

تا اینکه یه روز سر و کله یه دختربچهٔ پرحرف موفرفری پیدا می‌شه و با ورودش کل زندگی این پیرمرد رو تغییر می‌ده :)

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

نمی‌دونید چقدر از گوش دادن به این کتاب لذت بردم 🥹

کارل یه پیرمرد به شدت گوگولی بود که دلم می‌خواست سففففت بغلش کنم 🤧 (واقعا داشتن یک عدد کارل تو زندگی هر کتاب‌خوانی واجبه، کسی که خوب بشناسدت و بدونه از چه کتاب‌هایی لذت می‌بری و همیشه یه پیشنهاد جدید برات تو آستینش داشته باشه 🥹)
شاشا، همون دختربچهٔ موفرفری، هم عالی بود و با کارهاش و حرف‌هاش باعث شد کلی بخندم 😍
همه چیز هم حول محور کتاب بود، با اشارات ناز و تودل‌برو، طوری که قشنگ دلم غنج می‌زد 🥲
فکر کنم این اولین باری بود که کتابی در مورد کتاب‌ها می‌خوندم و خیلی لذت بردم.

خلاصه که، اگه شما هم از عاشقان مطالعه و غرق شدن تو دنیای رمان‌ها هستید، این کتاب دوست‌داشتنی رو از دست ندید.
البته به نظرم بقیه هم می‌تونن از داستان احساسی و بانمک این کتاب لذت ببرن، ولی خب قطعا برای کتاب‌خون‌ها لطف دیگه‌ای داره :)
      

14

مِرگان آبد

مِرگان آبد

20 ساعت پیش

        … و منی که همچنان از خوندن کارای مک دونا سورپرایز می‌شم، 
من مرد بالشی و ملکه‌ی زیبایی لی‌نین رو بیشتر دوست داشتم.
و از بین نمایش‌نامه‌هایی که از مک‌دونا خوندم بنظرم این نمایش‌نامه از باقی نمایشنامه‌ها به واقعیت جامعه نزدیک‌تره! چون مک‌دونا همیشه با اگزجره کردن جرم و جنایت و نه عادی انگاشتن جنایت که طبیعی انگاشتن اون ( در لوکیشنی که نمایش‌نامه‌ در اون رخ می‌ده ) ، سِرشدگی جامعه رو به طرز هنرمندانه‌ای به تصوير مى‌کشه.

در این نمایش‌نامه با مامور اعدامی روبرو هستیم که بنظر می‌آد غایتش رو در شغلش ( اجرای مجازات اعدام ) می‌بینه، و وقتی قانونی که مجازات اعدام رو تعیین کرده ، ملغی می‌شه مخاطب انتظار داره که این مامور دچار بحران هویتی بشه و …. اینجا دقیقا اونجاییه که جنون‌ مک‌دونا دوباره دست به‌کار می‌شه تا طبیعی بودن جنایات در هر پوشش و هر قامتی رو نشون بده…
البته جوهر نمایش‌نامه فقط از زمان حال تغذیه نمی‌کنه، بلکه گذشته‌ی مامور رو هم میاره جلوی چشمش، اما هر تکانه و شوکی در سنگ‌شدگی مخلوق مک‌دونا بی‌ اثره.
البته کم‌کم می‌بینیم که این سنگ‌شدگی در تمام کاراکترها گسترده می‌شه یا اینطور بگیم که مک‌دونا رفته‌رفته این سنگ‌شدگی رو به نمایش می‌ذاره….
      

12

نرگس

نرگس

21 ساعت پیش

        🍃به نظر تو روی زمین جایی پیدا نمی‌شود که چشم خدا آنجا را نبیند؟

گوزل یاخینا، مترجم، فیلم‌نامه‌نویس و یک نویسنده‌ی تاتارتبار اهل روسیه‌‌ست که «زلیخا چشم‌هایش را باز میکند» معروف‌ترین کتابشه که همونطور که روی جلدش نوشته شده، موفقیت‌های زیادی هم بدست آورده و جوایز مختلفی از جمله «جایزه کتاب بزرگ روسیه» را هم برده. آثار یاخینا معمولاً به مسائل تاریخی، سرنوشت زنان، و زندگی در دوران استالین می‌پردازه.

این رمان در دوران حکومت استالین و در بازه‌ی سال‌های 1930 تا حدود 1946 اتفاق می‌افته؛ یعنی در اوج دوران سرکوب و تبعیدهای گسترده‌ی شوروی.

شخصیت اصلی کتاب، زلیخاست؛ زن تاتاری‌ که تو یکی از روستاهای تاتارستان با شوهر و مادرشوهر سخت‌گیرش زندگی میکنه. بعد از اتفاقی که برای شوهرش میفته، زلیخا به همراه گروهی دیگه از «دشمنان مردم» به سیبری تبعید میشه! این گروه شامل هزاران انسانی میشه‌ که قربانی سیاست‌های خشن و بی‌رحمانه‌ی شوروی شدن.

گوزل یاخینا:
«در اين كتاب جريان زندگى آدمى بيشتر مورد توجه من بوده تا جريان دگرگونى‌هاى سياسى. من تلاش كرده‌ام رُمانى بنويسم كه با پيروى دقيق از تمامى جزئيات تاريخى تنها يك كتاب تاريخى نباشد، بلكه كتابى باشد كه به مسائل ماندگار و هميشگى بپردازد، مسائلى كه هميشه ذهن و دل انسان‌ها را جدا از مليت به خود مشغول داشته است.»

به گفته‌ی یاخینا، کتاب فقط بخاطر اتفاقات اون سالهای شوروی که زلیخا درون زندگی کرده، اتفاقات سیاسی رو روایت میکنه و بیشترین تأکیدش روی تغییرات خلق‌وخوی انسانیه. اما با‌این‌وجود از لحاظ تاریخی هم قابل تأمله.

از نقاط قوت کتاب رشد شخصیت زلیخاست. رمان سفر فیزیکی و درونی زلیخا رو از زنی مطیع و خاموش، به انسانی آگاه و مقاوم به تصویر میکشه. کسی که در دل طبیعت خشن سیبری و شرایط طاقت‌فرسای تبعید، هویت و صدای خودش رو پیدا میکنه!
زلیخا برام زنی ملموس و دوست داشتنی بود. با اینکه سواد نداشت اما روند تغییر و تفکراتش عالی و به شدت دوست داشتنی بود. این برام سند تیکه کلامی بود که همیشه میگم: عقل داشتن فقط به سواد داشتن نیست، به نوع نگاهت به زندگی و جسارت تغییرشه!

البته چندتا انتقاد هم بهش دارم..
با اینکه نقل‌قول‌های زیادی از مادر زلیخا تو داستان روایت میشه اما هیچوقت به گذشته برنمیگرده!
شخصیت‌های جالبی توی داستان بود که هیچ‌وقت بهشون پرداخته نشد و رها شدن.
داستان در چهار فصل روایت شد که فصل پایانی با اینکه حساس‌تر بود سریع‌تر و با جزئیات کمتری پیش رفت.

در مجموع، این کتاب ارزش خوندن رو داره. رمانی تأثیرگذار که تاریخ رو از زاویه‌ی انسانی و زنانه روایت میکنه. اگر به روایت‌های انسانی همراه با وقایع سیاسی علاقمند باشید از خوندنش لذت میبرید.
      

13

gharneshin

gharneshin

دیروز

        مرگ فروشنده، نمایش‌نامه‌ای غم‌انگیز که سیستم سرمایه‌داری را نقد می‌کند. در صحنه‌ی صحبت‌های ویلی با رئیس شرکت میلر نگاه سرمایه‌دار به کارگر به عنوان یک کالا‌ که هر وقت از کار افتاد باید آن را دور ریخت و یا عوض کرد، را به خوبی به تصویر می‌کشد. 
فروشنده‌ای ‌که بالای سی سال برای شرکت کار کرده اما از
 کارافتادگی و کنار گذاشته شدنش باعث شوک و افسردگی در او می‌شود. ویلی خود را در آرزوی موفقیت فرزندانش و خرید زمینی به دور از شهری شولوغ که ساختمان‌های دور تا دور آن‌ها جلوی نور را نگرفته باشند غرق کرده است و واقعیت را فراموش می‌کند.
و در نهایت ویلی، بعد از سال‌ها کار و رویا پردازی حقیقت را نمی‌پذیرد و خودش را فدای رویای موفقیت فرزندانش می‌کند. 
چه غم‌انگیز بود صحنه‌ی آخر و جمله‌ی لیندا که میگفت: ما تازه آزاد شده بودیم. 
میلر با این نمایش‌نامه‌ی درخشان فقط سرمایه‌داری را نقد نکرد، بلکه فرار از واقعیت، تقابل آرزو با زندگی واقعی، و تبعات نپذیرفتن شکست را به تصویر کشید.
کاش روزی بتوانم اجرای این نمایش‌نامه را ببینم. 
      

5

        سلام و درود به همگی 🫰🏻❄️☃️
سوکچو شهری که در شمالی ترین نقطه کره جنوبی و در مرز بین کره جنوبی و کره شمالی قرار دارد.در ابتدا، این منطقه روستای ماهیگیری کم‌جمعیتی در سواحل دریاچه چئونگچوهو بود که به دلیل موقعیت مکانی خود در دریای ژاپن به بندری مهم تبدیل شد. پس از جنگ جهانی دوم  تحت کنترل کره شمالی قرار گرفت. و بعد از توافقنامه آتش بس کره و از آن زمان یعنی ۱۹۵۳ تاکنون، جزئی از کره جنوبی بوده است.
داستان ما در رابطه با دختری است که در پذیرش هتلی واقع در سوکچو روز ها را می گذراند و ورود مسافری خارجی روتین زندگی او را بهم می‌ریزد!
فیلمی اقتباس شده با همین نام در سال ۲۰۲۵ از کتاب ساخته و اکران شده است که امتیاز ۶.۸ را کسب کرده است.
نقاط قوت کتاب:
☆روان و ساده بودن متن
☆توصیفات خوب از فضا و محیط شهر  
☆به خوبی به روحیاتِ شخصیت اول  پرداخته شده بود؛ اون حس گیر افتادن در یک محیط بسته و خفقان آور و درگیری های درونی با تمام ابعاد خودت کاملا لمس می شد و فکر می کنم هر خواننده ای استیصال و ناتوانی شخصیت اصلی را درک می کرد! 
اما چرا امتیاز کمی دادم به کتاب!
داستان گیرایی لازم را نداشت؛ شروع کتاب عالی بود اما در ادامه به شدت افت کرد و فقط می خواستم سریعتر تموم بشه!
یک سری شخصیت ها در کتاب بودن که هدفی نبود برای حضورش در داستان؛ انگار فقط سُک سُک می کردن و ضرورتی هم حتی برای این امر نبود! و یا اگر قرار به حضور داشتن بود، پررنگ تر و با جزئیات بیشتر در داستان حضور پیدا می کردند.
 برخی از وقایع و اتفاقات گذشته خصوصا شخصیت های اصلی اشاره شده بود و بعد با یک سوال بزرگ و بدون جواب تا انتهای کتاب پیش می رفتی و در آخر هم جواب نمی گرفتی! 
در رابطه با روابط شخصیت های اصلی هم کتاب کم کاری کرده بود؛ اصلا مشخص نبود که چه سرنوشتی در انتظار روابطشان هست و چرا شکل گرفته بودن و یا قطع شده بودن! و آیا اصلا علاقه مندی بود یا صرفا یک سوتفاهم بود؟!
 کتاب فهرست و تقسیم بندی نداشت! می شد گفت به خاطر حجم کم کتاب شاید لزومی به اینکار نیست ولی من دوست دارم کتاب عنوان و فصل داشته باشه.
و مجموعه موارد گفته شده باعث شدن امتیاز من به کتاب ۲.۵ باشد و تنها نقطه قوت کتاب برای من بیانِ حسِ سردرگمی شخصیت اصلی باشد.
امتیاز گودریدز به این کتاب ۳.۵۴ بود.
در پایان می تونم بگم کتاب معمولی و ساده بود و می تواند گزینه ای برای مطالعه در وقت اضافی باشد.
ممنون از توجه شما 🌨⛄️
      

11

شکیلا

شکیلا

دیروز

        ⭐️ ۳.۵

ویلت (1853) آخرین رمان شارلوت برونته‌ست و میشه اون رو شخصی‌ترین و در عین حال فلسفی‌ترین اثرش دونست (اگر بعد از خوندن شرلی نظرم عوض نشه). 
برخلاف جین ایر که صدای بلند و کنش‌مندی داره، ویلت از طریق سکوت، فاصله‌گیری و تأمل روایت می‌شه. شخصیت اصلی، لوسی اسنو، نماد زن مدرن در آستانه شکل‌گیری آگاهی فردیه؛ زنی که در کشاکش بین انزوا و میل به تعلق، روایت خودش رو با صداقتی خشن و بی‌تعارف پیش می‌بره.

لوسی رو نمیشه به‌سادگی فهمید یا دوست داشت چون مدام خودش رو در لایه‌های تردید، خویشتن‌داری و فروخوردگی پنهان می‌کنه. اواسط داستان می‌فهمیم که مدت‌ها موضوعی رو از ما مخفی کرده و راوی قابل اعتمادی نیست. برونته، با به کارگیری تکنیک راوی غیرقابل اعتماد (Unreliable Narrator)، مخاطب رو دعوت می‌کنه تا در هر سکوت، در هر جمله‌‌ی نیمه‌کاره، چیزی فراتر از ظاهر بشنوه.

در کنار لوسی، شخصیت‌هایی مثل پاول امانوئل، معلم سخت‌گیر و تا حدی زن ستیز، در مرکز تضاد میان شور و نظم قرار داره. او نه فقط یک معشوق احتمالی، بلکه بازتابی از بحران‌های فرهنگی و برخورد و آمیزش دو دنیای متفاوته. مرد فرانسوی‌زبانِ کاتولیک و زن انگلیسی پروتستان.

در این اثر، عشق و ایمان، استقلال و ترس، همه در حال کشمکش‌اند. ویلت نه یک داستان عاشقانه، بلکه یک کاوش روان‌شناختیه با درونمایه‌ی پررنگ تنهایی؛ تأملی بر این‌که چگونه یک زن، بدون این که فریاد بزنه، می‌تونه وجودش رو اثبات کنه.
شاید به همین دلیل برونته در پایان رمان نه به خواسته‌ی مخاطب پاسخ می‌ده و نه غمش رو تسکین می‌ده. چون در جهان لوسی، قطعیت جایی نداره.
      

1

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.