شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
سعید بیگی

سعید بیگی

4 ساعت پیش

        نثر کتاب خوب و روان است، اما مترجم گاه در جابجاکردن دو بخش یک عبارت، کم‌سلیقگی و بی‌تجربگی نشان داده و دریافت مفهوم متن را کمی سخت و دشوار کرده است. و اما ماجرای کتاب؛ داستان زندگی سه زن از سه قارۀ مختلف است که در نهایت در پایان داستان، به گونه‌ای شگفت به هم مرتبط می‌شوند.

* نخستین زن «اسمیتا» زنی از طبقۀ غیرقابل‌لمس و نجس‌ها، از روستایی دور افتاده در ایالت اوتارپرادش هند است که همراه دختر شش ساله‌اش «لالیتا» و همسرش «ناگاراجان»، در آلونکی حقیر کنار دهکده، زندگی سخت و خِفَّت‌باری را تحمل می‌کنند؛ نه اینکه بگذرانند! ... .

** و اما زن دوم، جولیا است که همراه خانواده‌اش؛ یعنی پدر، مادر و دو خواهرش که یکی از آنها ازدواج کرده و دو فرزند دارد و دیگری که نوجوان است؛ در جزیرۀ سیسیل یک کارگاه تولید کلاه‌گیس دارند و تعدادی زن سال‌ها است در آنجا کار می‌کنند ... .

*** و زن سوم که «سارا کوئن» نام دارد، در کانادا زندگی می‌کند و دو بار ازدواج کرده و از هر دو همسرش جدا شده و از همسر اولش یک دختر و از همسر دوم یک دوقلو دارد و وکیلی است که با تلاشی خستگی‌ناپذیر و دشوار، توانسته در آزمون وکالت و مصاحبۀ بزرگترین دفتر وکالت شهر موفق شود و مدیر مجموعه و شریک صاحب شرکت شود ... .

داستان زیبا و جالب بود و تلاش سه زن، برای ساختن زندگی؛ اول برای خود و بعد خانواده‌شان، با وجود تمام سختی‌ها و خطرات را نشان می‌داد. نویسنده سه داستان را مرحله به مرحله با هم پیش می‌برد تا اینکه در اواخر داستان، متوجه می‌شویم که ارتباط آنها با یکدیگر در چیست؟ 

سه زن که در شرایط دشواری قرار گرفته‌اند، تصمیم می‌گیرند که با قدرت پیش بروند و هرگز عقب‌نشینی نکنند و دنیایی بهتر برای خود و اطرافیان‌شان، به ویژه فرزندان‌شان بسازند و زندگی بهتری را پیش بگیرند.

انسان توان بیش از حد و فوق‌العاده‌ای در سازش با مسائل و مشکلات دارد و اگر در شرایطی خاص قرار بگیرد، این گوهر درونیش می‌درخشد و انسان را قادر به انجام کارهایی شبیه معجزه می‌کند، به‌ویژه که مادر یا پدر باشد!

در این مسئله تفاوتی بین زن و مرد نیست و انسان باید در آن شرایط انگیزه و دلیلی قوی برای تلاش داشته باشد و برای رسیدن به آن مرحله، تمام توان خود را بگذارد و به هیچ‌وجه کوتاه نیاید و کم نیاورد.
      

27

پرتقال

پرتقال

5 ساعت پیش

        خب، این جلد هم تموم شد.
یه موضوع خیلی جالب، من هر سه جلد این مجموعه رو نصف شب تموم کردم.😂
هنوز از پایانش در شُک روانی به سر می برم که در ادامه اشاره خواهم کرد.
اوایل کتاب یه جوری بود که حس می کردم یه نویسنده تازه کار نوشته و داشتم با خودم فکر می کردم که عه، این جلد نسبت به جلد های دیگه ضعیف تره و حتی داشتم فکر می کردم راجبش تو یادداشت چی بنویسم و اینا که با پیش رفتن چند صفحه جلو تر دهنم کاملا بسته شد.😔
کاملا مطمئنم این جلد واقعا +۱۴ سال بوددد نه +۱۲ سال، یه آدم دوازده ساله اینو بخونه تا دو روز خوابش نمی بره(منو نبرد چه برسه به ۱۲ساله ها(البته این قضیه که نصف شب تمومش کردم هم بی تاثیر نبود)) مرگ فلانی و فلانی(مثلا می خوام اسپویل نکنم) صفحه آخر و رازی که لو رفت و و و و.
جلد اول و دوم کاملا پایانشون بسته شد یعنی نویسنده میتونست دیگه ادامه نده ولی این جلدو این جوری تموم کرد! من واقعا پشمام ریخته هنوززز.
جلدهای قبلی فقط فانتزی و ماجراجویی بودن. این رسماً جنایی و کارآگاهی و علمی تخیلی و فانتزی و ماجراجویی و تاریخی و معمایی بود. 
یه چیز خیلی جالب، قبلش حدس زده بودم مرد نقابدار کیه ولی با خودم گفتم نه بابا امکان نداره که آخرم همون بود و من هنوز پشمام ریخته.
چطور امکان داشت؟ پری مهربون میدونست؟ طرف خیانت کرده بود. طرف می خواست دختر خودشو بکشهیعکلطچتظ چطورییییی، چه کینه ای از پری ها به دل داشت که این کارو کرد؟ راجب یه وارث دیگه هم حرف زدن که ممکنه اون باشه؟
وای قلبم، ذهنم، مغزم، عقلم، اعصابم.
به جلد بعدی به شدت نیاز دارم یعنی چییینلژطتبظاچظیکچغثظ😭😭😭😭😭😭
با تشکر، میتونید این کتابو بخونید، فقط اگه مثل من دیوانه شدید تقصیر خودتونه.😔

      

16

Asal

Asal

5 ساعت پیش

        و پایان یه پاد آرمان شهری جالب . 

دقیقا از بعد تموم کردن ۱۹۸۴ تو فکر خوندن این کتاب هم بودم و بالاخره فرصتش پیش اومد . اول از همه اینکه ایده ی اصلی کتاب رو خیلی دوست داشتم ، چون تو اکثر کتاب هایی که درمورد زندگی آینده نوشته شدن بیشتر جنبه های دیگه ی پیشرفت مثل پیشرفت تو ساخت سلاح های هسته ای و مهندسی و ... بررسی شده و به پیشرفت های علم زیست شناسی خیلی اشاره نشده درحالی که زندگی ما واضحا به این پیشرفت ها هم خیلی وابسته هستن . 
نکته ی بعدی طریقه ی روایت داستان بود . داستان متشکل از جمله های کوتاه و گفت و گو های نسبتا طولانی ( به خصوص در فصول آخر کتاب ) بود . جزئیات داستان هم به اندازه بود و به شخصه توصیفاتی که از نحوه ی شرطی سازی جنین ها شده بود رو خیلی دوست داشتم و برام جالب بودن. 
یه نکته ی دیگه که درباره ی کتاب هست اینه که در نگاه اول انگار دنیای قشنگ نو کاملا متضاد ۱۹۸۴ عه ، اما وقتی دقیق تر به داستان نگاه کنیم یه جورایی مکمل همدیگه هستن . به نظرم دنیای آینده مخلوطی از این دو دنیاست . ترکیبی از خواب آموزی و شرطی سازی و جنگ بین دولت ها . این کتاب به خوبی نشون میده که آزادی زیاد هم به اندازه ی اسارت آدمی رو از خوشبختی دور میکنه . خوشبختی دائمی بهتره یا خوشبختی خودساخته ؟ مسئله ی اصلی همینه . طبیعتا چیزی که آدم خودش به دست بیاره واسش ارزش بیشتری داره . ما کل عمر دنبال آسایش و خوشبختی می دویم ، و لحظه ای هم به این فکر نمی کنیم که اگر بهشون برسیم دیگه چه هدفی خواهیم داشت . این کتاب به نظرم تونسته بود به خوبی به این موضوع هم بپردازه . شخصیت وحشی هرگز با تمدن خو نگرفت و دلیلش هم این بود که زندگی متمدنانه رو زندگی بی هدف می دونست . وقتی سختی ای نباشه ، هدفی هم نیست و درنتیجه همه چیز معنای خاص خودشو از دست میده . 
نکته ی دیگه ای که واسم جالب بود ، مقدمه ی داستان بود . نویسنده تو مقدمه گفته بود که اگر می تونست دوباره کتاب رو بنویسه ، سرگذشت دیگه ای رو برای وحشی رقم میزد اما به نظرم این پایان برای داستان ، بهترین پایان ممکن بود . هیچ پایان دیگه ای به این خوبی نمی تونست مفهوم داستان رو به مخاطب برسونه. 
کتاب قطعا ضعف هایی هم داشت ، مثل روایت سریع و شخصیت پردازی نصفه و نیمه ( به غیر از وحشی بقیه به نظرم خیلی خوب شخصیت پردازی نشده بودن ) . البته که ما می تونیم این شخصیت پردازی نصفه برای پیروان تمدن رو نشئت گرفته از این بدونیم که واقعا هم اونا شخصیت درست حسابی ای نداشتن و صرفا ساخته و پرداخته ی جملات مثلا متمدنانه و اراجیفی بودن به اسم خواب آموزی . با تمام این ها به کتاب امتیاز کامل دادم ، چون از خوندنش لذت بردم و با طرز فکر جدیدی آشنا شدم و همین برام کافیه .
در نهایت خوندن کتاب رو پیشنهاد میکنم به خصوص اگر طرفدار ژانر پادآرمان شهری  هستید . 


      

15

        فروید از همان ابتدا با طرح روانکاوی خود دوستان و دشمنان بسیاری برای خود تراشید. از آن جهت که ابتنای روشی فروید بر علوم تجربی بود، پیش‌بینی می‌شد که هایدگر نیز در مقابل او بایستد. این دو هیچگاه با یکدیگر مواجهه مستقیم نداشتند اما افسردگی هایدگر بعد از دادگاه‌های نازی زدایی و مدتی بستری شدن او در آسایشگاه، شرایطی را فراهم کرد که سالهای بعد بیشتر به فروید بپردازد.
هایدگر به مدت چند ماه در آسایشگاه هاوس بادن زیر نظر روان‌کاوی چیره‌دست به نام دکتر ویکتور گبشاتل بستری بود. خود هایدگر درباره این مدت چنین می‌نویسد: «و [گبشاتل] چه کرد؟ مرا در میان برف‌ها برای گشت و گذار به جنگل برد. فقط همین. اما محبت و دوستی انسانی نشانم داد. سه هفته بعد من دوباره همان آدم سالم قبل شدم.» ما از جزئیات فرایند درمان هایدگر چیزی نمی‌دانیم. اما مشخص است که در همین دوران بذر مواجهه او با روان‌کاوی کاشته شده است.
.
اما کتاب. اثر حاضر نمایشنامه‌ای است خیالی از مواجهه دو فیلسوف. واسطه این مواجهه دکتر مدارد باس است. باس روان‌کاوی بوده که به سبب علاقه به سبب فلسفه هایدگر بانی برگزاری سمینارهای زولیکون در خانه خود شده است. داستان اینگونه است که روان‌کاو هایدگر در هاوس بادن به جای گبشاتل، باس است و در جلسات با هایدگر گفت‌وگو میکند و در تنهایی با شبح فروید. هایدگر او را در محدودیت‌های روانکاوی قانع میکند اما فروید هم باعث میشود درباره تاثیر حالات فیلسوفان بر آرای فلسفی‌شان بیشتر به فکر فرو برود.
اگر دنبال داستان کتاب بودید تا همینجا کافی است. در ادامه این یادداشت بیشتر شکل مرور به خود میگیرد.
.
.
کتاب انتقادات هایدگر به فروید را در قالب هدف قرار دادن پیش‌فرض‌های او بدین شکل صورت‌بندی میکند:
«۱- فرض فروید این بود که فقط چیزهای «عینی» وجود دارند. در اینجا فروید در دام پیش‌فرضی افتاده بود که تقریباً سرتاسر سنت فلسفی غرب از افلاطون و ارسطو را در بر می‌گرفت. کانون توجه در فلسفه مدرن بر تفکر دکارتی بود و این رویکرد به ویژه حالت غالب این پیش‌فرض بر آن بود تا موجودات را به عنوان ابژه‌هایی عینی بررسی کند. در نتیجه، فراروان‌شناسی فروید موجودات انسانی را صرفاً به اشیایی برای کندوکاو فرومی‌کاست. ترجیع‌بند همیشگی هایدگر این بود که موجودات انسانی اشیایی نیستند که بتوان آنها را با روش‌های علمی تجزیه و تحلیل کرد؛ هر گونه باوری بر خلاف این، همانا غفلت از هستی (اگزیستانس) انسان‌هاست.
۲- فرويد طرف‌دار دوگانه‌انگاری دکارتی بود: فقط دو گونه وجود دارد - روان (ذهن) و بدن (مادی). اما اگر به جدایی میان روان و بدن انسان قائل شویم، در آن صورت هیچ شیوه‌ی معقولی وجود ندارد که بر پایه‌ی آن نحوه‌ی تعامل این دو با یکدیگر را توضیح دهیم. از این رو فروید ناگزیر بود نظریه‌ای برای تبیین رابطه‌ی آنها ابداع کند: نظریه‌اش درباره‌ی غرایز. به زعم او، غرایز مسئول پرورش فرایندها و تصاویر ذهنی بودند. با این همه، طبق نظر هایدگر، این کار چیزی بیش از مصادره به مطلوب نبود، چرا که صرفاً به گونه‌ای زبانی میان توصیف روانی از غرایز و توصیف مادی از آنها به پس و پیش حرکت می‌کرد. فروید هیچ‌گاه هیچ توصیف مجاب‌کننده‌ای از ارتباط میان ذهن و بدن ارائه نداد.
۳- فروید ادعا می‌کرد که علت‌های نهایی تمامی فعالیت‌های آدمی، حامی گونه‌ای تعیین‌گرایی مطلق بود و بدین‌سان نتیجه گرفت اراده‌ی آزاد خیالی بیش نیست. برای نمونه، هایدگر با اشاره به آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره ی فروید خاطرنشان می‌کند که فروید بر این باور بود که حتی اعمال به ظاهر نابهنگام، مانند لغزش‌های زبانی و اشتباهات ناشیانه، نیروهای علی شناسایی‌پذیری دارند. فروید مدعی بود این غرایز، مانند اروس و تاناتوس، هستند که علت این رفتارها هستند. هایدگر این اندیشه را که علت و معلول تعیین‌کننده‌ی رفتارهای انسانی‌اند، رد می‌کرد. در اینجا نیز اندیشه‌ی مزبور به معنای فروکاستن انسان‌ها به اشیاست. در عوض، وی استدلال می‌کرد مفهوم بسیار ژرف‌تری برای آزادی وجود دارد که دقیقاً همان چیزی را ممکن می‌سازد که فروید منکر آن بود.
هایدگر نه تنها فکر می‌کرد فروید در اینجا اشتباه می‌کند، بلکه باور داشت که اشتباه وی بی‌دلیل نیز نیست. فروید صرفاً منکر مفهومی پیش‌پنداشته از آزادی بود که در علوم طبیعی چونان رویدادی بدون علت تصویر می‌شود. اما چنین برداشت محدودی از آزادی، با لجاجت از دیدن هر فهم دیگری از آن سر باز می‌زند. هایدگر استدلال می‌کرد که به لحاظ هستی‌شناسانه، درخورتر برای مفهوم آزادی آن است که انسان‌ها را چونان موجوداتی به شمار بیاوریم که گشوده‌اند تا حضور چیزی، ایشان را از آنِ خویش سازد. آزادی همان ساحتی است که ما از رهگذر گشودگیمان، زندگی خود را درون آن زیست می‌کنیم. زنجیرهای علی در رابطه با چنین برداشتی از آزادی موضوعیت ندارند.
۴- فروید به گونه‌ای غیرانتقادی رابطه‌ی معرفت‌شناسانه‌ی دکارتی مربوط به سوژه-ابژه را پذیرفت. بدین معنی که سوژه‌های شناسا با ابژه‌هایی در جهان ارتباط دارند که نسبت به آنها بیرونی‌اند. برای هایدگر چنین مدلی، نحوه‌ی حقیقی بودن ما در جهان را – اینکه ما به گونه‌ای بنیادی‌تر با جهان چونان ساحت معنایی یکدست و یکپارچه‌ای ارتباط داریم – نادرست نشان می‌دهد. » (ص ۲۱۸ الی ۲۲۲)
کتاب مجموعا شش پیشفرض دیگر فروید را هم ذکر میکند:
«این واقعیت که فروید برخی پیش فرضهای کانتی داشت وضعیت را از این هم پیچیده تر میکند (۱) ماهیت واقعی جهان مستقلاً موجود و فرایندهای روانی اصلی در نهایت شناخت ناپذیرند؛ (۲) ایگو فقط جهانی پدیداری را میشناسد؛ (۳) مکان و زمان صورتهایی از تفکرند. از چشم اندازی ،هایدگری همه ی این پیش فرض ها شکست خوردند؛ چون آنها نیز بر پایه ی یک دوگانگی ساختگی میان سوژه ابژه و مدلی شیء هستی شناسانه استوار بودند.» (ص ۲۲۲)
و همچنین:
«فروید فرضهای دیگری نیز در رابطه با عملکرد فرایندهای ذهنی و تنی به شیوه ی مکانیکی یکسانی عمل میکنند؛ (ب) همه چیز در و روانی داشت. او فرض میگرفت که (الف) هر دو ساحت روانی تحلیل نهایی پایه در نیروهای تنی دارد؛ (ب) هر دو ساحت درگیر شبکه ی در هم تنیده ای از روابط علی هستند. هم از این رو، همه چیز ضرورتاً پذیرای تحلیلی علمی و فروکاهانه است.» (ص ۲۲۳)
اینها همه نقاطی است که هایدگر هدف میگیرد تا به بنیان کاخ نظری فروید خدشه وارد کند.
اما از طرف دیگر فروید در کنار دفاع از خودت به تحلیل روانی فیلسوف‌ها -در سطح کلی- و مشخصا هایدگر می‌پردازد. فروید قائل است که افکار فیلسوفان شبهات بسیاری به افراد روان‌رنجور دارد به حدی که برخی از گزارش‌های ثبت شما پزشکان گفتارهایی از رفتارهای روان‌رنجور را نشان میدهد که تمایزشان از گفته‌های فیلسوفان سخت است. فروید معتقد است که این شباهت به کودکی فلاسفه باز می‌گردد و باید دید که کدام نیاز سرکوب شده است که چنین عباراتی را از دهان فیلسوف جاری میکند.
در این کتاب روان هایدگر و علت افسردگی او به صورت جداگانه تحت بررسی قرار میگیرد و نویسندگان به دلیل نبود مدارک از علت واقعی بستری شدن هایدگر، تحلیل‌های خود را در دهان فروید می‌گذارند. آنها معتقدند که دو تناقض عمده در شخصیت هایدگر وجود دارد؛ اولی عشق به آرنت در مقابل عضویت او در حزب نازیسم و دومی دستگاه فلسفی او در مقابل تعالیم خشک کودکی او از کلیسای کاتولیک. مشروح این تناقض‌ها را در کتاب بخوانید فقط همینقدر باید اشاره کنم که هایدگر به علت ناتوانی در حل کردن این تناقض‌ها گویا به دوره‌های مقطعی افسردگی دچار بوده است.
.
بخش پایانی کتاب متشکل از روشن داشتی است از افکار مشخصا دو نفر؛ بیزوانگر و مدارد باس. اولی روان‌کاو و دوست مشترک فروید و هایدگر بود که سعی کرد با فلسفه هایدگر نقایص کار فروید رو بپوشاند. هرچند هایدگر در ابتدا از کار او بسیار استقبال کرد اما رفته رفته متوجه شد که وی بد فهمی گسترده‌ای از فلسفه اگزیستانسیال دارد و از این جهت از او دور شد. و دومی، یعنی باس، به عنوان شاگرد بیزوانگر، تلاش کرد راه استاد خود را نرود و به نفر دومی تبدیل شد که تلاش کرد اگزیستانسیالیسم و روانکاوی را به یکدیگر نزدیک کند. باس بانی برگزاری سمینارهای زولیکون بود و همو است که شخصیتش به عنوان واسط هایدگر و فروید در نمایشنامه استفاده شده است.
      

14

        «وسایل تولید، همواره بیشتر از چیزی که برایش تولید شده‌اند، به ما می‌آموزند»
اغلب تصور بر این است که تکنولوژی و پیشرفت، مقدم بر تحول زیست انسانی‌ست؛ موتوربخار جیمزوات، آغازگر انقلاب صنعتی و نقطه‌ی عطفِ جهانِ نو معرفی می‌شود.
اما به‌نظر، عدم توجه به شرایط اقتضای تکنولوژی در تاریخ و رای به تقدم تکنولوژی، نوعی نظر بی‌بنیان و عقیم را پرورش می‌دهند.
اقتضا و گرهی در تاریخ، ابداع و اختراع را ممکن کرده و آن بداعت، علاوه بر روحِ تاریخی، نقطه‌ی مرجعِ ماتریال نیز می‌طلبد.
«کار» و تقسیم آن در جهان ماقبل صنعتی، باستان و پیشاباستان نقطه‌ی ارجاعِ پیشرفت بوده‌ است.
ماشین بخار و دستگاه نخ‌ریسی تا موتور تفاضلی ببج، همه ملهم از تقسیم‌کارِ پیشینِ خود بوده‌اند. 
چرخدنده، کار «دست» را انجام می‌داده و موتور تفاضلی کار «ذهن» را.
اینکه «هوش» و سیم‌پیچی مغز انسانی را نقطه‌ی مرجع هوش مصنوعی بیانگاریم که کارِ آن را انجام می‌دهد، گزاف که چه عرض شود، کفَن(لفافه‌ای) بیش نیست که درحال پوشش بی‌امان و بی‌اهمیت کردن کار انسانی‌ست.
 تقسیم‌کار و حرکات دست و بدن+هوشِ انسان کارگر، برای مثال در رانندگی و هدایتِ دستگاه، پیشبرنده‌ی تکنولوژی و در نقطه‌ی کنونی هوش مصنوعی‌ست.
آنچه در برداشت‌های «تکنیه» و پا درهوا، به‌گونه‌ای که هوش مصنوعی را آمده از جهانِ اهریمنی می‌دانند، از همه بیشتر درحالِ سرکوب و انسانیت‌زدایی از تکنولوژی هستند.
همیشه‌ی تاریخ، نیروی انسانیِ فعال اما نامرعی(۱) شده پشتِ دستگاه و در جهان جدید، ابر ماشین، درحال پیش‌برد این صنعت و تضمین سودِ اقلیت بوده‌ست.
در کلامی خلاصه، پیشرفت‌هایی چون هوش مصنوعی و تکنولوژی‌های پیش‌رونده که مدعی حذف و جایگزینی «کار» انسانی هستند، نه جایگزین‌کننده، بلکه نامرعی و سرکوب‌گر هستند، چون:«دستگاه بدون انسان ممکن نیست».
درکل کتابی بسیار جذاب و تحسین‌شده درباره‌ی مطالعات اجتماعی هوش مصنوعی‌ست که تاحد زیادی از پس ادعای عنوان خود بر‌آمده‌ست.

پ.ن: 
نامرعی: نادیده گرفته شده
نامرئی:ناپیدا
      

13

زهراشرفا

زهراشرفا

9 ساعت پیش

        1.محتوا و موضوع کلی 9/10
📝 آیا ایده اصلی جذاب یا کاربردی بود؟ موضوع تازه‌ای داشت؟
جستار نسبتا پیوسته درباره زندگی نویسنده که برای من لذت بخش بود
2. ساختار و انسجام متن 9/10
📝 آیا متن منظم، پیوسته و بدون پراکندگی بود؟
خیلی متن خوبی داشت 
3. سبک نگارش / لحن نویسنده 10/10
📝 زبان کتاب چطور بود؟ 
روان و ساده انگار نویسنده روبه روت بود و داشت داستان زندگیشو میگفت
4. شخصیت‌پردازی (در داستان‌ها) / عمق مفاهیم (در غیرداستان‌ها)10/10
📝 شخصیت‌ها یا مفاهیم چقدر باورپذیر و پرجزئیات بودن؟
شخصیت اصلی که خود نویسنده بود کاملا باورپذیر بود مخصوصا در دوران نوجوانی
5. کشش و ریتم روایت 8/10
📝 آیا کتاب درگیرکننده بود یا کند و خسته‌کننده؟
من در چند فصل احساس خستگی کردم ولی در بقیه  فصول عالی و گیرا
6. احساس نهایی / تأثیر احساسی 8/10 
📝 بعد از بستن کتاب چه احساسی داشتی؟
حقیقتا بعضی از فصول کتاب خیلی  شبیه زندگی من بود و عمیقا همزادپنداری کردم و متنا رو چندبار میخوندم تیکه های زندگی در شیکاگو باعث شد اشک بریزم و همچنین اخر کتاب خیلی غمگین بود
7. آموزنده بودن / ارزش فکری یا تحلیلی 8/10
📝 چیزی یاد گرفتی؟ باعث تفکر یا نگرش تازه‌ای شد؟
8. تجربه‌ی شخصی و لذت مطالعه 10/10
من بسیار لذت بردم و جزو کتابایی شد که بازم میرم هایلایتامو چندین بار میخونم:)

امتیاز کلی:،72/80


      

10

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.