پرتقال

پرتقال

@porteghal

12 دنبال شده

22 دنبال کننده

            _enfp
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
پرتقال

پرتقال

1403/12/8

        کتاب فوق العاده ای بود! از اونا که اگه ولم کنن میرم بیست جلد ازش می خرم بین رفقام پخش میکنم تا یکم از خُلی در بیان. انقدر خوب بود که اگه بخوام کتاب رو کامل و با تمام جزئیات تعریف کنم باید یه کتاب دو برابر خود این کتاب بنویسم، ولی واقعا این از کتاب های بود که به نظرم همه باید بخونن، از اون کتاب هاست که به درد دو گروه از جامعه می خوره:
 ۱- کسایی که خودشون این چیزا رو می‌دونن و برای اطلاعات بیشتر باید کتاب رو بخونن.
۲- کسایی که این چیزا رو نمی‌دونن و فقط بلدن بزنن تو سر خودشون و دینشون و کشورشون.
وسط اروپا تو یکی از بزرگ ترین دانشگاه های فرانسه، طرف روش نمیشه بگه من آمریکایی ام! چرا؟‌ چون حجم نفرت از آمریکا حتی توی فرانسه هم زیاده! کلیسا های فرانسه خالیه و تو باید بری بیرون شهر که یه کلیسا پیدا کنی که یکشنبه ها مراسم داشته باشن.
از نظر اونا ویرجینی مریضه! چون نمیره پارتی، از مست کردن خوشش نمیاد، چون به دوست پسرش وفاداره و نمیره با پسرای دیگه بگرده! مادرش اول از همه بهش گفته برو دکتر! و الان اون قرص افسردگی می خوره..تا خوب بشه..
گفتم که اگه بخوام راجبش بگم یه کتاب میشه نوشت پس دیگه چیزی نمیگم، فقط بهتون میگم برید بخرید این کتابووو جون هر کی دوستت داریدد(فقط دقت کنید آخرش عکس داشته باشه)
      

14

پرتقال

پرتقال

1403/10/30

        [بسم رّب شهید]
راجب این کتاب بگم که خیلی قشنگ توی یه کتاب تمام دلیل مشکلات زندگی حال رو نشون میداد، دلایل فرزند آوری هم لا به لاش مادر شهید گفت، لذت بچه داشتن داشت، مقام شهدا، سو استفاده هایی که برخی مردم از جنگ کردن، زحمت هایی که خانواده شهدا و جانباز ها کشیدن و درد هایی که کشیدن، خیلی چیزا داشت، نویسنده اول کتاب گفته بود من نویسنده نیستم و اگه مشکلی داشت بدونین که اینجوریه.. ولی کتابش فوق العاده بود نحوه نوشتن متن و جوری که همه چیز رو مرتب کرده بود عالی بود. شهید دوازده سال زندگی نباتی داشت، فقط میتونست چشم هاش رو باز و بسته کنه ، واقعا درد داره حتی فکر کردن بهش ، مادر بزرگ من حدود هشت ماه اینجوری بود توی این هشت ما خاله هام نابود شدن از دیدنش.. فکر کن دوازده سال! اونم یه پسر شونزده هفده ساله،چی به مادر و پدر شهید و خواهر و برادر هاش اومد‌.
عاشق دختر همسایه شده بود ، اون دختر هم عاشقش بود، ولی تقدیر جور دیگه ای رقم خورد.. بعضی جاهاش بغض کردم، بغض همراه با یه لبخند کوچیک. اگه کتاب دم دستتون اومد ولش نکنید بخرید قرض بگیرید، خیلی قشنگه.

پ.ن: فکر کنم طولانی ترین یادداشتیه که نوشتم.
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.