یادداشت پرتقال

پرتقال

پرتقال

1404/3/12

        انقدرررر از کتابایی که پایان باز دارن بدم میاددددددددد، آخه چی نصیبتون میشه از این پایان رو باز گذاشتن.  حالا هرچی، ولی واقعا باحال بود، بعضی موقع ها اشکم در می اومد سرش، اینکه مردم خیلی راحت میتونن یه آدم فوق العاده رو فقط به خاطر ماه گرفتگی روی صورتش قضاوتش کنن، بار ها این رو با چشم های خودم دیدم دوستایی داشتم که قیافه‌ی مورد پسند عامه مردم نداشتن و کلا مورد تحقیر قرار می گرفتن مثل یکی از همکلاسی های دبستانم که صورت سبزه داشت.
تا حالا راجب آلمان نازی چیز زیادی نمی دونستم، الان واقعا کنجکاو شدم که چیز های بیشتری راجبشون بخونم.
ولی به خاطر این پایان باز رو اعصاب هیچ وقت نویسنده رو نمی بخشم، وای نگو جلد های دیگش هم پایانشون اینجوریه؟
جدیدا دارم پیش از حد سریع می خونم و نمی دونم چطوری جلوش رو بگیرم، قبلا سریع خوندن رو یه افتخار می دونستم ولی الان به نظرم خیلی چیز بدیه، ترجیه می دم مثل یه کلاس سومی بخونم تا اینکه انقدر سریع پیش برم، کسی راه حلی نداره؟ 
      
42

6

(0/1000)

نظرات

من هم گاهی وقتا دچار این احساس میشم.
راه حل من اینه که قبل از دوباره شروع کردن با خودم اتفاقایی رو که افتاده مرور کنم و یه نگاه سرسری به کتاب بندازم.
بعد به خودم امتیاز میدم که چقدر با دقت خوندم و یادم مونده.
موفق باشید🫡

0