معرفی کتاب دوئل اثر آنتون چخوف مترجم زهره مستی

دوئل

دوئل

آنتون چخوف و 1 نفر دیگر
3.4
62 نفر |
17 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

138

خواهم خواند

32

ناشر
نظاره
شابک
9786008394440
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1397/11/9

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        این داستان روایتگر روابط انسانی و تقابل جامعه اشراف شوروی و طبقه روشنفکر آن زمان است که منجر به کشمکش درونی شخصیت  اصلی و تضاد اعتقادی شخصیت ها می شود. «لایوسکی»، یکی از شخصیت های اصلی رمان با زنی به نام «نادیژوا نیودورونا» آشنا می شود و او را از شوهرش می رباید و به قفقاز می برد. عشقی دروغین که پس از دو سال دل لایوسکی را می زند و لایوسکی منتظر فرار از زندان این شهر با ساحل گرم و شرجی اش است... تقریبا تمام شخصیت های داستان موجودات ضعیفی هستند و آرمان هایی را می جویند که خود می دانند بیرون از دسترس آن هاست و برده عادات خویش هستند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دوئل

نمایش همه

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          داستان دوئل چخوف، با محوریت تنش میان دو شخصیت اصلی یعنی لائفسکی (روشنفکر سست‌اراده و ترسو) و فون کورن (دانشمند عمل‌گرا و اخلاق‌گرا)، بستری فراهم می‌کند برای بررسی تضادهای درونی شخصیت انسان.

لائفسکی، نماد انسان‌هایی است که میان خواسته‌ها و مسئولیت‌هایشان دچار تعارض‌اند. او به‌ظاهر روشنفکر است اما دچار نوعی بی‌تصمیمی مزمن، ترس از تعهد و مسئولیت‌گریزی‌ست. از نظر روانشناختی می‌توان او را نماینده مکانیزم‌های دفاعی مانند فرار از واقعیت، توجیه‌گری و سرکوب احساس گناه دانست. او نمی‌تواند میان احساساتش و وظایف اخلاقی‌اش تعادل ایجاد کند، و همین ناتوانی، منبع اضطراب وجودی اوست.

در مقابل، فون کورن تجسم عقل‌گرایی افراطی‌ست. او به‌نوعی دچار تحجر اخلاقی شده و فاقد انعطاف روانی لازم برای درک پیچیدگی‌های انسانی است. نگاه او به دیگران، قضاوت‌گرایانه و بی‌رحمانه است. از منظر روانشناسی تحلیلی، او نماینده "سایه" یا جنبه سرکوب‌شده وجدان اجتماعی‌ست که بدون همدلی، صرفاً به داوری می‌پردازد.

دوئل میان این دو شخصیت، نمادی از جنگ درونی‌ انسان میان اخلاق و احساس، مسئولیت و فرار، عقل و دل است. چخوف در پایان با نجات یافتن لائفسکی و تغییر تدریجی او، نشان می‌دهد که انسان با پذیرش مسئولیت و بازگشت به خود اصیلش می‌تواند به رشد برسد، هرچند سخت و تدریجی.
        

41

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          «دوئل» اثر آنتون چخوف، فراتر از یک داستان کوتاه، اثری است که به واکاوی مفاهیمی عمیق همچون حقیقت، قضاوت، نفرت، شرافت و غرور می‌پردازد. چخوف با مهارت تمام، جامعه روسیه را با تمام تناقضات و ضعف‌هایش به تصویر می‌کشد و از زبان شخصیت‌های داستان، تعاریف و دیدگاه‌های خود را در مورد این مفاهیم بیان می‌کند.

داستان حول محور لائوسکی، مردی جوان و عیاش، و فون کارن، جانورشناسی آلمانی و منتقد سرسخت او، می‌چرخد. لائوسکی که از زندگی خود با معشوقه‌اش در قفقاز خسته شده، به دنبال فرار از مسئولیت‌هایش است. این موضوع خشم فون کارن را برمی‌انگیزد و او را به چالش می‌کشد.

چخوف با دقت و ظرافت، شخصیت‌های داستان را پردازش می‌کند و هر کدام را نمادی از یک قشر یا تفکر در جامعه روسیه قرار می‌دهد. بحث‌ها و مناظرات بین این شخصیت‌ها، به ویژه در مورد ماهیت انسان و ارزش‌های اخلاقی، خواننده را به تفکر و تأمل وا می‌دارد.

یکی از نکات برجسته داستان، نگاه چخوف به ضعف‌های انسانی است. او با همدلی و درک، به شخصیت‌هایی می‌پردازد که دچار اشتباه و خطا شده‌اند و در عین حال، به نقد جامعه‌ای می‌پردازد که این ضعف‌ها را تشدید می‌کند.

در پایان داستان، شمّاس، خادم کلیسا، با نگاهی عمیق به دوئل بین لائوسکی و فون کارن، به داوری در مورد جامعه و انسان‌ها می‌پردازد. او معتقد است که اگر انسان‌ها از رنج‌ها و سختی‌های یکدیگر آگاه بودند، کمتر به قضاوت و نفرت نسبت به هم می‌پرداختند.
        

1

          کتاب جالبی بود.
بیشتر داستان مکالمه بین افراد بود، نویسنده بیشتر داشت شخصیت آدم ها رو نشون میداد.
از نظر من لائفسکی نماد آدم های خود تحقیریه که همه چیز رو از زاویه بد نگاه می کنن. همون طور که فون کارن به لائفسکی گفت:« برای مثال اگر کسی به تو بگوید، به‌به چه خوشه انگور زیبایی! تو میگی بله زیباست اما وقتی توسط انسان خورده و هضم میشه، واقعا زشت میشه...»
لائفسکی فکر می کرد نمی تونه توی قفقاز موفق بشه(مثل کسایی که فکر می کنن نمی تونن توی ایران به هیچ جایی برسن🙄) و برای همین می خواست از اونجا فرار کنه(بدون همسرش که اونو با آوردن به قفقاز و درست حسابی کار نکردن بدبختش کرده بود!) و به روسیه برگرده.
ولی دیدگاه فون کارن هم زیاده روی بود، این که انسان هایی مثل لائفسکی باید کشته بشن و محو بشن، در واقع فقط باید دیدگاهشون تغییر کنه.
و اون دوئل آخر به این موضوع اشاره می کرد که آدما تا خطر مرگ رو حس نکنن به اشتباه های گذشتشون پی نمی برن و سعی نمی کنن خودشون رو درست کنن(برای همینه که توی اسلام میگن به مرگ زیاد فکر کنید).
اخلاق کشیش هم خیلی بامزه بود، که هر اتفاقی می افتاد سریع می زد زیر خنده، این یکی نماد زیادی سر خوش بودن بود.
نادژدا هم نماد آدمای زیادی خوش گذرون و یه جورایی بی بند و بار.
حیف آدم فلسفی ای نیستم و خیلی بلد نیستم اون مدلی حرف بزنم وگرنه میشد کلی نکته از کتاب در اورد، اینم خیلی جالب بود که نویسنده بعد شکسپیر بزرگ ترین نمایش نامه نویسه.
و اینکه ترجمه و نشرش اصلا خوب نبود، از یه نشر خوب بخریدش شما.
اگه آدم فلسفی ای هستید که توی شخصیت افراد مختلف زیادی تفکر می کنه کتابو بهتون پیشنهاد میدم.
        

8