معرفی کتاب شرق بهشت اثر جان اشتاین بک مترجم کیومرث پارسای
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
9
خواندهام
108
خواهم خواند
86
نسخههای دیگر
توضیحات
تنفر به تنهایی نمی تواند ادامه یابد، انگیزه و محرک آن باید عشق باشد. جو ناچار به خود عشق می ورزید. به خود دلداری می داد. به خود تملق می گفت و به تدریج نیز مصون ماند. اگر برای جو اتفاقی می افتاد برای این بود که دنیا علیه او نقشه های خصمانه می کشید و اگر جو به دنیا حمله می کرد از روی انتقام گیری بود. لیاقت دنیا هم بیشتر از آن نبود. جو تا می توانست به خود عشق می ورزید. و برای خود قوانینی وضع می کرد تا در برابر دنیا وجود خود را حفظ کند. این قوانین عبارت بود از: 1- به هیچ کس اعتماد نکن. حرامزاده ها در پی تو هستند! 2- دهانت را ببند و فضولی نکن.
بریدۀ کتابهای مرتبط به شرق بهشت
نمایش همهپستهای مرتبط به شرق بهشت
یادداشتها
1403/10/20
"شرق بهشت" هم تمام شد... از" شرق بهشت" بسیار گفته و نوشته شده است که به دلیل طولانی شدن مطلب از گفتنش خودداری میکنم. اما پیام اصلی داستان مختار بودن انسان در اعمال و رفتار ، ذاتِ نیک و بد، حرص و طمعِ آدمی، مقایسه آن با داستان هابیل و قابیل و مطالبِ کتب مقدس در این باره بود. مقایسههای جز به جزئی نیز در این زمینه با داستان رانده شدن آدم از بهشت وجود دارد که خواندنش خالی از لطف نیست. و اما شرق بهشت برای من: داستان را دوست داشتم ، تمام شخصیتها به اندازه و به جا در آن آورده شده بود. گاهی توضیحات اضافه و نه چندان مهمی داشت که ماهیت داستانهای کلاسیک است. نیمهی اول داستان هیجانیتر و نیمهی دوم شخصیتها پختهتر با ریتمی آرامتر بودند. رسیدن به انتهای داستان و خواندن سرنوشت آنها برایم جذاب بود. کال و چالز را دوست داشتم. آدمهایی خوش قلب و حامی که راهِ درست محبت کردن را نمیدانستند، اما انسانهای خوش طینتی بودند. آدام و آرون ، ساده و زود باور ، که گاهی ابزاری میشوند برای افکار شومِ دیگران.آدامِ نیمهی دوم را بیشتر دوست داشتم. جایی که شکستش را پذیرفت و برای ادامهی زندگی تلاش کرد. لی و ساموئل هم که جای صحبتی باقی نگذاشتند. لی شخصیتی که به جا حرف میزد و به جا عمل میکرد، حتی او نیز نیمهی دوم کتاب پختهتر و دوست داشتنیتر بود. شاید اگر ساموئل هم بیشتر زنده میماند، اندازه لی قوت قلبِ این خانواده میشد. و اما ۲ شخصیت زن داستان، اولی لیزا، زنی خشکه مقدس که انتظار دارد تمام رفتارهای انسان مو به مو شبیه کتاب مقدس باشد.دلم برای ساموئل و داشتن چنین همسری میسوخت! اما خودش طور دیگری به لیزا نگاه میکرد و محبت را در کلامش نسبت به او میشد حس کرد. تنها شخصیت منفور کتاب برایم، از ابتدا تا انتها، کیت بود .نماد افرادی که گویی بدی در وجودشان نهادینه شده و به هیچ نحو تغییر پذیر نیستند! به یاد ماندنیترین شخصیتها نیز برایم "کال و لی" بودند.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
17
1402/6/25
29
1403/2/4
1
1402/7/1
36
1403/5/14
1
1403/6/3
1
1402/4/31
نمیدانم زمانی که اشتاین بک این رمان را مینوشته آیا واقعا تصمیم داشته، آدامز را شخصیت اصلی یا قهرمان داستانش باشد یا نه، اما این در ر رمان این شخصیت بیشترین تاثیر را روی من داشت. معصومیت او در کودکی، مظلومیتش در جوانی و ستمدیدنش در میانسالی، که همه را برگرفته از همان کودکیاش میدانم، داستان را برایم قابلدرک و ملموس میکرد. کسی که عشق و نفرت در وجودش آمیخته شده و ترکیب همین دو احساس را هم به فرزندانش سرایت میدهد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
7