معرفی کتاب شرق بهشت اثر جان اشتاین بک مترجم کیومرث پارسای

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
15
خواندهام
119
خواهم خواند
100
نسخههای دیگر
توضیحات
تنفر به تنهایی نمی تواند ادامه یابد، انگیزه و محرک آن باید عشق باشد. جو ناچار به خود عشق می ورزید. به خود دلداری می داد. به خود تملق می گفت و به تدریج نیز مصون ماند. اگر برای جو اتفاقی می افتاد برای این بود که دنیا علیه او نقشه های خصمانه می کشید و اگر جو به دنیا حمله می کرد از روی انتقام گیری بود. لیاقت دنیا هم بیشتر از آن نبود. جو تا می توانست به خود عشق می ورزید. و برای خود قوانینی وضع می کرد تا در برابر دنیا وجود خود را حفظ کند. این قوانین عبارت بود از: 1- به هیچ کس اعتماد نکن. حرامزاده ها در پی تو هستند! 2- دهانت را ببند و فضولی نکن.
بریدۀ کتابهای مرتبط به شرق بهشت
نمایش همهپستهای مرتبط به شرق بهشت
یادداشتها
1403/10/20
"شرق بهشت" هم تمام شد... از" شرق بهشت" بسیار گفته و نوشته شده است که به دلیل طولانی شدن مطلب از گفتنش خودداری میکنم. اما پیام اصلی داستان مختار بودن انسان در اعمال و رفتار ، ذاتِ نیک و بد، حرص و طمعِ آدمی، مقایسه آن با داستان هابیل و قابیل و مطالبِ کتب مقدس در این باره بود. مقایسههای جز به جزئی نیز در این زمینه با داستان رانده شدن آدم از بهشت وجود دارد که خواندنش خالی از لطف نیست. و اما شرق بهشت برای من: داستان را دوست داشتم ، تمام شخصیتها به اندازه و به جا در آن آورده شده بود. گاهی توضیحات اضافه و نه چندان مهمی داشت که ماهیت داستانهای کلاسیک است. نیمهی اول داستان هیجانیتر و نیمهی دوم شخصیتها پختهتر با ریتمی آرامتر بودند. رسیدن به انتهای داستان و خواندن سرنوشت آنها برایم جذاب بود. کال و چالز را دوست داشتم. آدمهایی خوش قلب و حامی که راهِ درست محبت کردن را نمیدانستند، اما انسانهای خوش طینتی بودند. آدام و آرون ، ساده و زود باور ، که گاهی ابزاری میشوند برای افکار شومِ دیگران.آدامِ نیمهی دوم را بیشتر دوست داشتم. جایی که شکستش را پذیرفت و برای ادامهی زندگی تلاش کرد. لی و ساموئل هم که جای صحبتی باقی نگذاشتند. لی شخصیتی که به جا حرف میزد و به جا عمل میکرد، حتی او نیز نیمهی دوم کتاب پختهتر و دوست داشتنیتر بود. شاید اگر ساموئل هم بیشتر زنده میماند، اندازه لی قوت قلبِ این خانواده میشد. و اما ۲ شخصیت زن داستان، اولی لیزا، زنی خشکه مقدس که انتظار دارد تمام رفتارهای انسان مو به مو شبیه کتاب مقدس باشد.دلم برای ساموئل و داشتن چنین همسری میسوخت! اما خودش طور دیگری به لیزا نگاه میکرد و محبت را در کلامش نسبت به او میشد حس کرد. تنها شخصیت منفور کتاب برایم، از ابتدا تا انتها، کیت بود .نماد افرادی که گویی بدی در وجودشان نهادینه شده و به هیچ نحو تغییر پذیر نیستند! به یاد ماندنیترین شخصیتها نیز برایم "کال و لی" بودند.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1402/6/25
1403/2/4
1403/11/17
1402/7/1
1403/5/14
1403/6/3
1402/4/31
نمیدانم زمانی که اشتاین بک این رمان را مینوشته آیا واقعا تصمیم داشته، آدامز را شخصیت اصلی یا قهرمان داستانش باشد یا نه، اما این در ر رمان این شخصیت بیشترین تاثیر را روی من داشت. معصومیت او در کودکی، مظلومیتش در جوانی و ستمدیدنش در میانسالی، که همه را برگرفته از همان کودکیاش میدانم، داستان را برایم قابلدرک و ملموس میکرد. کسی که عشق و نفرت در وجودش آمیخته شده و ترکیب همین دو احساس را هم به فرزندانش سرایت میدهد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.