معرفی کتاب East of Eden اثر جان اشتاین بک
در حال خواندن
9
خواندهام
108
خواهم خواند
86
نسخههای دیگر
توضیحات
In his journal, Nobel Prize winner John Steinbeck called East of Eden “the first book,” and indeed it has the primordial power and simplicity of myth. Set in the rich farmland of California’s Salinas Valley, this sprawling and often brutal novel follows the intertwined destinies of two families—the Trasks and the Hamiltons—whose generations helplessly reenact the fall of Adam and Eve and the poisonous rivalry of Cain and Abel.Adam Trask came to California from the East to farm and raise his family on the new rich land. But the birth of his twins, Cal and Aaron, brings his wife to the brink of madness, and Adam is left alone to raise his boys to manhood. One boy thrives nurtured by the love of all those around him; the other grows up in loneliness enveloped by a mysterious darkness.First published in 1952, East of Eden is the work in which Steinbeck created his most mesmerizing characters and explored his most enduring themes: the mystery of identity, the inexplicability of love, and the murderous consequences of love's absence. A masterpiece of Steinbeck's later years, East of Eden is a powerful and vastly ambitious novel that is at once a family saga and a modern retelling of the Book of Genesis.
بریدۀ کتابهای مرتبط به East of Eden
نمایش همهلیستهای مرتبط به East of Eden
پستهای مرتبط به East of Eden
یادداشتها
1403/10/20
"شرق بهشت" هم تمام شد... از" شرق بهشت" بسیار گفته و نوشته شده است که به دلیل طولانی شدن مطلب از گفتنش خودداری میکنم. اما پیام اصلی داستان مختار بودن انسان در اعمال و رفتار ، ذاتِ نیک و بد، حرص و طمعِ آدمی، مقایسه آن با داستان هابیل و قابیل و مطالبِ کتب مقدس در این باره بود. مقایسههای جز به جزئی نیز در این زمینه با داستان رانده شدن آدم از بهشت وجود دارد که خواندنش خالی از لطف نیست. و اما شرق بهشت برای من: داستان را دوست داشتم ، تمام شخصیتها به اندازه و به جا در آن آورده شده بود. گاهی توضیحات اضافه و نه چندان مهمی داشت که ماهیت داستانهای کلاسیک است. نیمهی اول داستان هیجانیتر و نیمهی دوم شخصیتها پختهتر با ریتمی آرامتر بودند. رسیدن به انتهای داستان و خواندن سرنوشت آنها برایم جذاب بود. کال و چالز را دوست داشتم. آدمهایی خوش قلب و حامی که راهِ درست محبت کردن را نمیدانستند، اما انسانهای خوش طینتی بودند. آدام و آرون ، ساده و زود باور ، که گاهی ابزاری میشوند برای افکار شومِ دیگران.آدامِ نیمهی دوم را بیشتر دوست داشتم. جایی که شکستش را پذیرفت و برای ادامهی زندگی تلاش کرد. لی و ساموئل هم که جای صحبتی باقی نگذاشتند. لی شخصیتی که به جا حرف میزد و به جا عمل میکرد، حتی او نیز نیمهی دوم کتاب پختهتر و دوست داشتنیتر بود. شاید اگر ساموئل هم بیشتر زنده میماند، اندازه لی قوت قلبِ این خانواده میشد. و اما ۲ شخصیت زن داستان، اولی لیزا، زنی خشکه مقدس که انتظار دارد تمام رفتارهای انسان مو به مو شبیه کتاب مقدس باشد.دلم برای ساموئل و داشتن چنین همسری میسوخت! اما خودش طور دیگری به لیزا نگاه میکرد و محبت را در کلامش نسبت به او میشد حس کرد. تنها شخصیت منفور کتاب برایم، از ابتدا تا انتها، کیت بود .نماد افرادی که گویی بدی در وجودشان نهادینه شده و به هیچ نحو تغییر پذیر نیستند! به یاد ماندنیترین شخصیتها نیز برایم "کال و لی" بودند.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
17
1402/6/25
29
1403/2/4
1
1402/7/1
36
1403/5/14
1
1403/6/3
1
1402/4/31
نمیدانم زمانی که اشتاین بک این رمان را مینوشته آیا واقعا تصمیم داشته، آدامز را شخصیت اصلی یا قهرمان داستانش باشد یا نه، اما این در ر رمان این شخصیت بیشترین تاثیر را روی من داشت. معصومیت او در کودکی، مظلومیتش در جوانی و ستمدیدنش در میانسالی، که همه را برگرفته از همان کودکیاش میدانم، داستان را برایم قابلدرک و ملموس میکرد. کسی که عشق و نفرت در وجودش آمیخته شده و ترکیب همین دو احساس را هم به فرزندانش سرایت میدهد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
7