یادداشت محمدامین اکبری

شرق بهشت
        به نام او

جان اشتاین‌بک «شرق بهشت» (East of Eden) را بهترین رمان خود می‌دانست. او تمام رمان‌ها و داستان‌هایی را که پیش از این کتاب نوشته بود تمرینی برای نوشتن این اثر می‌دانست و البته بعد از این هم، اثر شاخصی از او منتشر نشد در واقع «شرق بهشت» آخرین شاهکار و بهترین کتاب جان اشتاین‌بک است. کتابی که او در پنجاه سالگی و در اوج پختگی‌اش نوشت. برای فهمیدن عظمت این رمان و اهمیت حرف اشتاین‌بک همین بس که او کتابهایی چون «خوشه‌های خشم»، «موش‌ها و آدم‌ها»، «مروارید» و «ماه پنهان است» را در مقابل «شرق بهشت» اثر تمرینی برمی‌شمرد. کتابهایی که هرکدام برای اعتباربخشیدن به یک نویسنده کافی است.

«شرق بهشت» در ۱۹۵2 شانزده سال پیش از مرگ نویسنده‌اش منتشر شد و به‌سرعت مورد اقبال مخاطبان قرار گرفت و سه سال بعد توسط کارگردان مشهور امریکایی؛ الیا کازان، نسخه سینمایی‌اش هم ساخته شد که در انتهای یادداشت به آن اشاره خواهم کرد، فیلمی که به‌مانند رمان، مشهور و پرمخاطب شد. اشتاین‌بک نام رمان را از آیه 16 فصل چهارم سِفر پیدایش اقتباس کرد؛ «قایِن از حضور یَهُوَه برفت و در سرزمین نود در شرق عَدْن، مقیم گشت.» (صفحه ۱۴۱ جلد اول عهد عتیق به‌ترجمه پیروز سیار). قایِن نام قابیل در عهد عتیق است و شانزده آیه فصل چهارم به داستان هابیل و قابیل اختصاص دارد. اشتاین‌بک در «شرق بهشت» ارجاعات داستانی فراوانی به ماجرای هابیل و قابیل دارد و عین این فصل از عهد عتیق را در رمان خود می‌آورد. البته اقتباس او از این داستان پیچیده و هنرمندانه است نه اینکه او بخواهد نعل‌به‌نعل این داستان کهن را در رمان خود پیاده کند.

داستان «شرق بهشت» در دهکده سالیناسِ ایالت کالیفرنیا می‌گذرد و به زندگی دو نسل از خانواده تراسک اختصاص دارد. سایروس (یا همان سیروس یا کوروش خودمان) پدر خانواده تراسک است دو پسر با نام‌های آدام (همان آدم) و چارلز دارد. رمان بعد از پرداختن به ماجراهای آدام و چارلز به‌سراغ فرزندان آدام یعنی کالب و آرون (همان هارون) که نام هر دو از نام شخصیتهای کتاب مقدس گرفته شده، می‌پردازد و عمده داستان حول این دو شخصیت، پدرشان آدام تراسک و مادرشان کتی ایمز می‌چرخد. علاوه بر خانواده تراسک، اشتاین‌بک به ماجراهای یک خانواده دیگر هم می‌پردازد خانواده هامیلتون که بزرگِ خانواده ساموئل هامیلتون نقش مهمی در رمان دارد و می‌گویند که اشتاین‌بک آن را براساس شخصیت پدربزرگ مادری‌اش آفریده است. و اصلا خانواده هامیلتون خانواده مادری اوست. و اما دیگر شخصیت مهم رمان؛ لی، پیشخدمت چینی آدام تراسک است. او و ساموئل به‌نوعی مرشدان فکری آدام تراسک محسوب می‌شوند.

رمان اشتاین‌بک از جهتی رمانی ناتورالیستی است که در آن عنصر وراثت نقش پررنگی دارد ما با شخصیتهایی روبرو هستیم که برمبنای وراثت اخلاقیات و رفتارهای یکدیگر را تکرار می‌کنند. و نویسنده در حفظ این عنصر در رمان پرحجم خود موفق بوده است. علاوه بر این، «شرق بهشت» رمانی کاملا اخلاق‌گرایانه است با خط و مرزهایی مشخص میان شخصیتهای مثبت و منفی و این نشان می‌دهد که اشتاین‌بک در شخصیت‌پردازی هم تحت تاثیر کتاب مقدس بوده است. نکته‌ای که در رابطه با این کتاب و کتابهایی از این دست برایم جالب است این است که چطور یک نویسنده امریکایی تا این اندازه به کتاب مقدس یعنی همان پیشینه مذهبی و فرهنگی خود پایبند است و بی‌پروا بدون ترس از قضاوت دیگران پندهای اخلاقی می‌دهد و حد و مرزهای اخلاقی مشخص می‌کند و در عین حال اثری مدرن و خواندنی عرضه می‌کند. واقعا چند نفر از نویسنده‌های ما به قرآن کریم رجوع می‌کنند و تلاش می‌کنند تفسیر و تعبیری نو از آن عرضه کنند؟ تحقیقاً هیچ. حتی از اسطوره‌ها و حماسه‌های ملی هم استفاده نمی‌شود. بگذریم.

همواره در معرفی‌هایم از کتاب‌ها سعی کرده‌ام که داستان را لو ندهم در این فقره هم تلاش کردم که چنین نشود با اینکه آن را بسیار دوست دارم و جزو بهترین رمان‌هایی است که تا به امروز خوانده‌ام و شوق زیادی برای معرفی آن دارم. چند کلامی درباره ترجمه می‌گویم و در آخر هم فیلم الیا کازان را معرفی می‌کنم و تمام. اولین ترجمه‌ای که از این رمان شده است در سال ۱۳۶۱ به قلم مرحوم دکتر بهرام مقدادی منتشر شد، که من هم همین نسخه را خوانده‌ام و به نظرم بهترین ترجمه است، هرچند به یک ویرایش اساسی نیازمند است به‌خصوص در زمینه شکسته‌نویسی‌ها. آقای پرویز شهدی که هر اثری را از هر زبانی ترجمه می‌کنند هم این رمان را ترجمه کرده‌ و نشر مجید آن را منتشر کرده و در بازار موجود است. متاسفانه ترجمه جناب مقدادی تنها یکبار آن‌هم در دهه هشتاد توسط نشر اساطیر تجدیدچاپ شد و بعد از آن دیگر منتشر  نشد. بنده نسخه الکترونیکی‌اش را دارم و می‌توانم در اختیار دوستان قرار دهم.

و اما درباره فیلم «شرق بهشت» ساخته الیا کازان. کازان و اشتاین‌بک پیش از این فیلم، یک تجربه بسیار موفق با هم داشته‌اند؛ فیلم «زنده باد زاپاتا» که فیلمنامه‌نویس آن اشتاین‌بک است و یکی از جاودانه‌های تاریخ سینما است. ولی «شرق بهشت» براساس رمان اشتاین‌بک ساخته شده و خود او نقشی در نوشتن فیلمنامه نداشته است. به نظر من فیلم «شرق بهشت» فیلم بدی است. اگر فیلم را دیده‌اید و خوشتان نیامده برمبنای آن، رمان را قضاوت نکنید چون سوای از تغییرات عمده و بی‌جایی که در داستان رخ داده. فیلم تنها بخش پایانی رمان را روایت می‌کند. اگر هم خوشتان آمده ببینید که رمان با شما چه خواهد کرد. ولی اگر ندیده‌اید به‌هیچ وجه توصیه نمی‌کنم که پیش از خواندن رمان آن را ببینید. خود من شانس آوردم که بلافاصله دیدم و متوجه تغییرات بی‌مورد فیلمنامه‌نویس در داستان شدم اگر بین خواندن رمان و دیدن فیلم فاصله می‌افتد احتمالا داستانِ رمان «شرق بهشت» در ذهنم تحریف می‌شد. کازان این رمان شاهکار و اخلاق‌گرایانه را به یک اثر هالیوودی و مخاطب‌پسند تنزل داده است. گویا راست است که نمی‌شود از شاهکارهای ادبی فیلم خوب و قابل‌قبولی درست کرد.

 بعد از تحریر: این رمان برای من سه شخصیت ماندگار و به‌یادماندنی داشت و همین نشان می‌دهد که ما با یک شاهکار روبروییم: لی و ساموئل از شخصیت‌های مثبت داستان و کتی شخصیت منفی آن.
      
186

21

(0/1000)

نظرات

ترجمه آقای شهدی که در دسترسه  چطوره؟
3

2

نخوندم ولی بهش اعتماد ندارم. 

2

از چه لحاظ؟ ترجمه‌هاشون سانسور داره؟
@Amin.Akbari 

1