بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مهرداد محمدی

@mehrdad1

454 دنبال شده

332 دنبال کننده

                      عجب آشفته بازاریست دنیا!

                    

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه
                یادداشتی بر رمان حاجی آقا اثری از صادق هدایت ابرمرد ادبیات داستانی و فخر ادبیات ایران در جهان است. نابغه ای که با مرگ خودخواسته اش جهان ادبیات داستانی را از وجودش محروم کرد.
محور داستان های هدایت بیان نوع زندگی اجتماعی انسان های زمانه اش است. همه‌ی آثار هدایت ریشه در اجتماع زمان خود را دارند که اساسا ادبیات، خاصه ادبیات داستانی محمل مهمی برای بیان مسائل اجتماعی و سیاسی است. آثار هدایت زاییده‌ی جهان نگری خاص اوست.
 حاجی آقا یکی از تیپ های ماندگار ادبیات است. 
صادق هدایت در حاجی آقا، تصویری رئالیستی از اوضاع ایران در سال های دیکتاتوری رضاشاه و پس از شهریور 20 ارائه می کند و با روایتی رسوا کننده پرده از چهره صاحبان قدرت برمی دارد.
هدایت در این اثر سعی دارد نوکیسه های بی مقدار را هجو کند که به جای آدم های اصل و نسب دار در راس هرم قدرت قرار گرفته اند.
این رمان اثری غیر ایدئولوژیک است که در آن همه‌ی گفتمان‌های سیاسی مورد نقد و خشم نویسنده قرار گرفته‌ است. هدایت معتقد است ایدئولوژی های سیاسی برای تامین منافع طرفداران و مبلغان آن‌ها به‌کار گرفته می‌شوند. هدایت، دگرگونی‌های تاریخی و سیاسی فراوانی را از دورۀ مشروطه تا روی‌ کار آمدن رضاشاه و محمدرضاشاه، از سر گذرانده است و رنگارنگی و تزویر سیاستمداران، حاکمان و سودجویان را دیده‌است و همه‌ی این رویدادها را با طنزی خشمگین در هم آمیخته. بنده معتقدم با آگاهی از رویدادها و جریان‌های سیاسی دوره‌ی صادق هدایت، بهتر و بیشتر به شناخت عمیق این اثر دست پیدا خواهیم کرد. در حاجی آقا، هدایت توانایی خود را در بیان تحولات اجتماعی به نمایش گذاشته است. بعد از خروج رضا شاه از ایران، استبداد آشکار به استبداد پنهان تبدیل می‌شود. و هدایت به خوبی این تغییر را نشان می‌دهد. 
حاجی آقا بازتاب واقعیت نه در عصر هدایت، و نه در ایران، بلکه در همه‌ی اعصار و در همه‌ی دنیا است. کیست که نداد حاجی آقاهایی در همه‌ی ممالک جهان (به ویژه جهان سوم و حکومت های ایدئولوژیک) وجود دارند که از جهل و خرافات و بی‌سوادی مردم نهایت استفاده را می‌برند.
در این کتاب می توان جملات طلایی بسیاری یافت، اما بنده به این دو جمله بسنده می کنم:
________________________________________
توی دنیا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپیده. اگر نمی خواهی جزو چاپیده ها نباشی، سعی کن که دیگران را بچاپی.
_______________________________________
وظیفه ماست که مردم را احمق نگه داریم، تا سر به گریبان خودشان باشند و تو سر هم بزنند.
        
                سلام و درود.
_
در ازدحام این همه ظلمت بی عصا
چراغ را هم از ما گرفته اند
اما من دیوار به دیوار
به سایه روشن خانه باز خواهم گشت
پس زنده باد امید...! 
_
یادداشتی بر اتاق شماره ی 6 از چخوف بزرگ.
_
آمروز پنج شنبه مورخ هفتم اردیبهشت ساعت 9 صبح زنگ در به صدا درآمد. آیفون را برداشتم، کسی که آنطرف آیفون بود گفت پیک هستم، کتاب هایتان را آورده ام. گفتم لطفا بگذارید توی آسانسور و بفرستید طبقه ی چهارم. دل تو دلم نبود. دوست داشتم سریع بسته را باز کنم و به کتاب ها نگاهی بیندازم. چهار کتاب سفارش داده بودم، یکی از آنها اتاق شماره ی 6 بود اثری از پزشکی حاذق، فیلسوف و روانشناس، جامعه شناس، انسان و انسان شناس. بله چخوف را می گویم.
با ولع تمام کتاب را باز کردم تا نگاهی گذار بیندازم و سر فرصت شروع کنم به خواندن. چون قرار بود جایی بروم. همین نگاه گذرا موجب شد شصت صفحه از کتاب را بخوانم. وقتی به خود آمدم، به ساعت نگاهی انداختم و با عجله حاضر شدم تا به قرارم برسم. در حال رفتن بودم که تصمیم گرفتم برگردم و کتاب را همراه خودم ببرم. در حال رانندگی به کتاب فکر می کردم و طعمش را مزمزه می کردم. بعد ازبیست دقیقه رانندگی، تصمیم گرفتم با تاخیر به سر قرار برسم و به کوچه ایی فرعی پیچیدم و زیر سایه ی درختی که نسیم ملایم بهاری برگ هایش را به رقص در آورده بود، ادامه ی کتاب را خواندم.
حالا تصمیم گرفتم من هم مثل سهیل خرسند ساکن اتاق شماره ی 6 شوم.
البته اگر جایی برای من باشد!
ممنونم از چخوف بزرگ برای خلق این اثر ارزنده.
روحت شاد نویسنده ی بزرگ روس. 
        
                به دنبال دری بودم گمشده بر دیوار،
که هیچ گاه به رویم باز نشد.
_
سلام و درود.
بررسی و نگاه اجمالی به رمان ذوب شده، اثر نویسنده ی بزرگ و فقید کشورمان عباس معروفی.
معروفی معتقد است کلمه، زبان و داستان باید ساده باشد. فرمالیسم در نثر راه به جایی نمی برد. معروفی بلد بود به زبان بیهقی داستان بنویسد ولی می دانست به درد مردم نمی خورد. او بنا نداشت جدول کلمات متقاطع درست کند که مخاطب موقع خواندن یک فرهنگ لغت هم همراهش باشد. 
او در آثارش کلمه ها را با وزن و موسیقی و چیدمان خاصی کنار هم قرار می داد که مخاطب بعد از خواندن کتاب، شروع کند در آن زندگی کردن و فکر کردن. 
و اما رمان ذوب شده:
معروفی در این اثر برخورد حکومت دیکتاتوری و نظام سلطه را با هنرمندان و نویسندگان به تصویر می کشد. 
معروفی جامعه ای را نشان می دهد که نویسنده اش در داستان های خود گم می شود و خود را باز تولید می کند. 
اما سئوالی که این کتاب دارد این است؛ 
آیا نظام سلطه و دیکتاتور مآبانه گزینه ی خوبیست برای اداره ی جامعه؟ 
بریده ایی از رمان ذوب شده:
به راستی که از تولد تا مرگ، پرتاب سنگی از دست کودکی به جای نا معلوم است که دلایل و عواقبش بر سنگ و زننده و خورنده، هیچ معلوم نیست. 
روحت شاد نویسنده ی بزرگ من.
        
                در فاصله چیزی بگذار
بین من و تو تا بینی باشد
در فاصله های بین من و تو
معنای تپش بگذار
بگذار اگر می گذاری
بگذار..
_
سلام و درود.
_
رمان (نام تمام مردگان یحیاست) از نویسنده ی فقید و بزرگ کشورمان عباس معروفی.
این کتاب آخرین کتاب منتشر شده ی ایشان در زمان حیاتشان است که هنوز در ایران مجوز نشر نگرفته.
داستان به فرم افسانه نوشته شده و معروفی قصه ی آن را سال ها پیش حتی قبل از سمفونی مردگان در سر می پرورانده و درست بعد از سمفونی مردگان شروع به نگارش کرده. به گفته ی معروفی این کتاب چیزی حدود 30 سال (29 سال و اندی) طول می کشد تا نوشته و منتشر شود.
این رمان نثری مسجع و روان دارد و تعدادی از شخصیت‌های رمان سال بلوا را در آن می بینیم و بر عکس. یعنی رمان سال بلوا را که بخوانید متوجه می شوید که این رمان (نام تمام مردگان یحیاست) از توی آن رد می شود.
معروفی در این رمان می خواهد خود را محک بزند و ببیند آیا می شود در قرن 21  افسانه ساخت. و در این رمان 3 افسانه ساخته که در هیچ جایی گفته نشده. او افسانه ها را بازگو یا بازنویسی نکرده، او خود افسانه ساخته. و نکته قابل توجه اینکه این افسانه ها از زبان 3 زن گفته می شود. برای اینکه بخش هنرمند هر انسانی بخش زنانه اش است.
در این کتاب هم مثل دیگر آثار معروفی پرسش هایی مطرح می شود، که به هیچکدام پاسخی نداده است. چرا که پاسخ دادن کار نویسنده نیست.
معروفی می گوید: من نه فیلسوفم، نه جامعه شناسم، نه روانشناسم،،، من فقط بلدم داستان بنویسم و سعی می کنم آدم خوبی باشم، انسان باشم. من نمی خواهم نویسنده ی بزرگی باشم، اثرم باید بزرگ باشد.
معروفی نویسنده ایست که هیچگاه اسیر نفس خود نبوده و همواره به مخاطبانش احترام قائل بوده در آثارش ایجاز داشته و از زیاده گویی پرهیز کرده.
با خواندن رمان های معروفی عاشق می شوی و عاشقی می کنی و دنیا را زیباتر می بینی، چون عشق حال آدم را خوب می کند.
_
با مهر.
        
                عشق عریانیِ همیشه هاست،
اگر رها شوی در عشق،،،
اگر رها شوی!
_
سلام و درود.
_
رمان (ژاک قضا و قدری و اربابش) اثر دنی دیدرو، نویسنده، منتقد و فیلسوف فرانسوی و یکی از برجسته ترین شخصیت های عصر روشنگری.
این رمان در سال هزاروهفتصدوهشتاد نگاشته شده، رمانی که شخصیت هایی همچون گوته، هگل، مارکس و فروید را به تحسين وا داشته است.
رمان مضمونی فلسفی دارد(جبر و اختیار) دیدرو در این کتاب همه چیز از جمله نوشتن را به بازی می گیرد.
او آگاه است که مسئله ی جبر و اختیار برای مخاطب سنگین و تکراری است. برای همین نمی گذارد اثرش به ورطه ی شعارگویی و فلسفه ورزی صرف گرفتار شود و خیلی هوشمندانه زبان طنز را به کار می گیرد. البته طنزی به دور از ابتذال. این کتاب هم مثل (دون کیشوت و زوربای یونانی،) راوی و ارباب دارد. اینجا ژاک، راوی و ارباب شنونده است. شنونده ای فعال و تشنه ی شنیدن داستان های عاشقانه ی نوکرش.
رمان خوب و قوی رمانی است که پرسش گر باشد. یک پرسش بزرگ و اصلی و در ادامه پرسش های ریز و کوچک.
پرسش بزرگ این رمان این است، (آیا انسان در زندگی اش موجودی آزاد و صاحب اراده است، و یا زندگی و اعمالش تحت یک امر جبری است. به قول ژاک همه چیز آن بالا نوشته شده)
رمان در ظاهر کلاسیک است ولی در همان ابتدا (دنی دیدرو) نشان می دهد که قوائد و ساختار کلاسیک را بر هم می زند و منطق علت و معلولی که در روایت کلاسیک مهمترین عنصر است، در این اثر نادیده گرفته می شود. دیدرو در این رمان رابطه ی اتفاقی و تصادفی را بین علت و معلول اختیار می کند. که همین موجب می شود اثرش فرمی پست مدرن به خود بگیرد.
_
خوشحالم این کتاب را خوانده ام.
_
با مهر.
        
                دست های تو را گرفتم، با آنکه نبودی.
و گرم شدم، با آنکه نیستی.
لعنت به خیال با بال های شکسته اش...
_
سلام و درود.
_
کتاب زوربای یونانی اثر کازانتزاکیس، ترجمه جناب قاضی.
کتاب، تقابل 2 انسان که دارای دو فلسفه دو جهان‌بینی و دو نگاه متفاوت به زندگی دارند. یکی آلکسیس زوربا فردی خوشگذران، شاد، ابن الوقت و معتقد به امر لذت است و هر کاری را برای رسیدن به این هدف مجاز می داند. هیچ وقت دچار تکرار نمی شود و هر روز همه چیز را انگار بار اول است که می بیند و سر ذوق می آید. جسور و بی پرواست.
دیگری، راوی یا همان ارباب، فردی است کتاب خوان که تعالیم بودا را دنبال می کند، دانته می خواند، درگیر مبارزه با نفس خود است، ولی در دل به فلسفه ی زوربا معتقد است و راه و روش زوربا را صحیح می‌داند.
زوربا فردی است بی سواد ولی دنیادیده که قدم به قدم اربابش را به تکامل نزدیک و چشمش را به حقیقت باز می کند(که همانا دنیا فانی، پوچ و بی ارزش است)
کتاب فارغ از ساختار روایی، بیشتر در بند محتوا و معناست و می خواهد بگوید: ( غلام همت آنم که زیر چرخ کبود...... ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است)
کازانتزاکیس در سال هزارو نهصدو پنجاه وهفت در سن 74 سالگی با یک رای کمتر نسبت به آلبر کامو جایزه ی نوبل را از دست داد.
بریده ای از کتاب: 
زوربا با دهان باز به آسمان نگریست، گویی اولین بار است که آسمان را نظاره می کند. زمزمه کنان پرسید:
آن بالا چه خبر است و چه حوادثی روی می دهند؟! 
ارباب، می توانی بگویی معنای تمام این کارها چیست؟ 
این همه چرخ ها را کدام دست می چرخاند؟ و برای چه؟ 
چرا مردم باید بمیرند؟ 
خجالت زده گفتم: نمی دانم. 
زوربا که چشمانش از تعجب گرد شده بود گفت: پس آن همه کتابهای لعنتی که خوانده ای به چه دردمیخورد؟ 
چرا اصلا آنها را می خوانی؟ اگر کتاب‌ها جواب این مسائل را به تو نمی دهند پس چه به تو می آموزند؟ 
گفتم: آنها درباره ی رنج و سرگشتگی و حیرت انسانی گفتگو می کنند که نمی تواند به سئوالی که هم اکنون تو کردی پاسخ بدهد. 
_
عشق بسی نیرومندتر از مرگ است. 
_
همه ی آدم ها جنون خاص خود را دارند، و اما بزرگترین جنون به عقیده ی من آن است که آدم جنون نداشته باشد. 
خوشحالم از این که این کتاب را خوانده ام. 
با مهر.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

📝 همشهری «کین» و دغدغه‌هایش!

▪️ «پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند» یک داستان جنایی سرراست و روان است که در یک نشست می‌توانید تمامش کنید. روایت جوان ولگردی که برای سیر کردن خودش به یک رستوران بین‌راهی در کالیفرنیا می‌رود؛ اما خیلی زود به زن صاحب رستوران علاقه پیدا می‌کند و همین علاقه می‌شود سنگ بنای حوادث بعدی داستان.

▪️ پیرنگ و تم داستان به‌شدت شبیه «غرامت مضاعف» از همین نویسنده است. قصهٔ خیانت، توطئهٔ قتل شوهر با کمک معشوق و دریافت غرامت، موضوعات مشابه هر دو داستان هستند. شنیده‌ام که کین در نگارش این داستان، از رمان «ترز راکن» نوشتهٔ امیل زولا الهام گرفته که موضوع مشابهی دارد. هر دو اثر به دلیل مضامین صریح و پرداختن به موضوع خشونت و خیانت در زمان خودشان حسابی جنجال به‌پا کردند. 

▪️ نکتهٔ مهمی که باید دربارهٔ «پستچی همیشه دوبار...» گفت، ویژگی «آمریکایی بودن» و «هالیوودی بودن» آن است. جیمز کین هیچ‌وقت فیلمنامه‌نویس خوبی نبود؛ اما داستان‌های او مثل «غرامت مضاعف»، «میلدرد پرس» و همین کتاب، دستمایه‌های خیلی خوبی برای اقتباس سینمایی شدند. کین مؤلفه‌های دراماتیک مورد نیازش را برای این داستان از جزئیات پروندهٔ روث اسنایدر علیه جاد گری کشف کرده است که در آن زنی شوهرش را در تبانی با معشوقش به قتل رساند. بنابراین صبغهٔ روزنامه‌نگاری کین و علاقه‌اش به این قسم پرونده‌ها باعث شده او به چیزی شبیه یک سبک در داستان‌گویی برسد و همین سبک کمک فراوانی به رونق ژانر نوآر در سینما بکند؛ ژانری که خیانت، اغواگری، دروغ، جنایت و پلیس‌ها و قضات فاسد از مولفه‌های پرتکرار آن هستند. در ستایش کتاب همین بس که آلبر کامو در نگارش رمان «بیگانه» تحت تاثیر مضمون و سبک این کتاب بوده است. 

▪️ ویژگی دیگر داستان، ریتم تند، فشردگی زمان روایت و انتقال بخش اعظم اطلاعات داستانی از طریق دیالوگ‌ها و تک‌گویی راوی اول شخص (فرانک) است. از آنجا که تمام داستان از زبان فرانک روایت می‌شود، نویسنده لحن خاصی را برای داستان انتخاب کرده که عامیانه و محاوره‌ای‌ست. این لحن به شخصیت‌پردازی کمک کرده. شخصیت‌ها مثل یکدیگر حرف نمی‌زنند و تفاوت‌های زبانی آن‌ها، خاستگاه اجتماعی و ابعاد شخصیتشان را به‌خوبی نشان می‌دهد. شخصیت‌پردازی کاراکتر فرانک همچنین در تصمیم‌هایی که می‌گیرد و بی‌قراری‌اش برای مهاجرت و سفر منعکس می‌شود. او ذاتاً یک ولگرد است و حتی عشق هم نمی‌تواند سبک زندگی‌اش را تغییر دهد. ممکن است نویسنده را به ساده‌سازیِ وجوه روان‌شناختی شخصیت‌ها متهم کنند (همان‌گونه که برخی منتقدان چنین اتهامی را وارد کرده‌اند!) اما با توجه به اینکه معمولاً اقتضای رمان‌های جنایی غلبهٔ پیرنگ بر شخصیت‌پردازی‌ست و با توجه به حجم و سبک داستان، شخصیت‌پردازی فرانک و کورا قابل قبول بوده است.

▪️ خلاصه اینکه:
«پستچی همیشه دوبار...» بازتاب‌دهندهٔ دغدغه‌های یک روزنامه‌نگار آمریکایی در دههٔ ۳۰ میلادی‌ست و به همین دلیل خیلی آمریکایی‌ست. این خصلت آمریکایی بودن و نقل داستان از زاویهٔ دید یک ولگرد تبهکار که بر زبان داستان هم تاثیر گذاشته، ممکن است به مذاق برخی خوش نیاید؛ اما از آنجا که طرفدار کلاسیک‌های هالیوودی هستم و به همهٔ اسلاف ژانر نوآر احترام می‌گذارم، خواندن این داستان را توصیه می‌کنم.
            📝 همشهری «کین» و دغدغه‌هایش!

▪️ «پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند» یک داستان جنایی سرراست و روان است که در یک نشست می‌توانید تمامش کنید. روایت جوان ولگردی که برای سیر کردن خودش به یک رستوران بین‌راهی در کالیفرنیا می‌رود؛ اما خیلی زود به زن صاحب رستوران علاقه پیدا می‌کند و همین علاقه می‌شود سنگ بنای حوادث بعدی داستان.

▪️ پیرنگ و تم داستان به‌شدت شبیه «غرامت مضاعف» از همین نویسنده است. قصهٔ خیانت، توطئهٔ قتل شوهر با کمک معشوق و دریافت غرامت، موضوعات مشابه هر دو داستان هستند. شنیده‌ام که کین در نگارش این داستان، از رمان «ترز راکن» نوشتهٔ امیل زولا الهام گرفته که موضوع مشابهی دارد. هر دو اثر به دلیل مضامین صریح و پرداختن به موضوع خشونت و خیانت در زمان خودشان حسابی جنجال به‌پا کردند. 

▪️ نکتهٔ مهمی که باید دربارهٔ «پستچی همیشه دوبار...» گفت، ویژگی «آمریکایی بودن» و «هالیوودی بودن» آن است. جیمز کین هیچ‌وقت فیلمنامه‌نویس خوبی نبود؛ اما داستان‌های او مثل «غرامت مضاعف»، «میلدرد پرس» و همین کتاب، دستمایه‌های خیلی خوبی برای اقتباس سینمایی شدند. کین مؤلفه‌های دراماتیک مورد نیازش را برای این داستان از جزئیات پروندهٔ روث اسنایدر علیه جاد گری کشف کرده است که در آن زنی شوهرش را در تبانی با معشوقش به قتل رساند. بنابراین صبغهٔ روزنامه‌نگاری کین و علاقه‌اش به این قسم پرونده‌ها باعث شده او به چیزی شبیه یک سبک در داستان‌گویی برسد و همین سبک کمک فراوانی به رونق ژانر نوآر در سینما بکند؛ ژانری که خیانت، اغواگری، دروغ، جنایت و پلیس‌ها و قضات فاسد از مولفه‌های پرتکرار آن هستند. در ستایش کتاب همین بس که آلبر کامو در نگارش رمان «بیگانه» تحت تاثیر مضمون و سبک این کتاب بوده است. 

▪️ ویژگی دیگر داستان، ریتم تند، فشردگی زمان روایت و انتقال بخش اعظم اطلاعات داستانی از طریق دیالوگ‌ها و تک‌گویی راوی اول شخص (فرانک) است. از آنجا که تمام داستان از زبان فرانک روایت می‌شود، نویسنده لحن خاصی را برای داستان انتخاب کرده که عامیانه و محاوره‌ای‌ست. این لحن به شخصیت‌پردازی کمک کرده. شخصیت‌ها مثل یکدیگر حرف نمی‌زنند و تفاوت‌های زبانی آن‌ها، خاستگاه اجتماعی و ابعاد شخصیتشان را به‌خوبی نشان می‌دهد. شخصیت‌پردازی کاراکتر فرانک همچنین در تصمیم‌هایی که می‌گیرد و بی‌قراری‌اش برای مهاجرت و سفر منعکس می‌شود. او ذاتاً یک ولگرد است و حتی عشق هم نمی‌تواند سبک زندگی‌اش را تغییر دهد. ممکن است نویسنده را به ساده‌سازیِ وجوه روان‌شناختی شخصیت‌ها متهم کنند (همان‌گونه که برخی منتقدان چنین اتهامی را وارد کرده‌اند!) اما با توجه به اینکه معمولاً اقتضای رمان‌های جنایی غلبهٔ پیرنگ بر شخصیت‌پردازی‌ست و با توجه به حجم و سبک داستان، شخصیت‌پردازی فرانک و کورا قابل قبول بوده است.

▪️ خلاصه اینکه:
«پستچی همیشه دوبار...» بازتاب‌دهندهٔ دغدغه‌های یک روزنامه‌نگار آمریکایی در دههٔ ۳۰ میلادی‌ست و به همین دلیل خیلی آمریکایی‌ست. این خصلت آمریکایی بودن و نقل داستان از زاویهٔ دید یک ولگرد تبهکار که بر زبان داستان هم تاثیر گذاشته، ممکن است به مذاق برخی خوش نیاید؛ اما از آنجا که طرفدار کلاسیک‌های هالیوودی هستم و به همهٔ اسلاف ژانر نوآر احترام می‌گذارم، خواندن این داستان را توصیه می‌کنم.
          

🌱آن وقت بود که آونگ را دیدم. گوی، آویزان از ریسمان بلندی متصل به سقف سرایشگاه با هم زمانگی شکوهمندش به عقب و جلو در نوسان بود. می دانستم -اما هرکسی می توانست این را در جادوی آن صدای تنفس آرام احساس کرده باشد- که این دوره تناوب را جذر طول ریسمان و عدد π تعیین می کند، عددی که اگر چه برای عقول دنیوی گنگ است، از رهگذر نوعی گویایی اعلی، محیط و قطر هر دایره ممکنی را به هم پیوند می دهد. زمانی که لازم است تا گوی از این طرف تا آن طرف نوسان کند با نوعی توطئه مرموز بین بی زمان ترین سنجه ها معین می شود: واحد بودن نقطه تعلیق، ثنویت ابعاد صفحه، ثالث بودن عدد π، طبیعت مربع و مرموز جذر، و کمال بیرون از شمار خود دایره. ✨پ.ن: شروع طوفانی داشت، هر پاراگرافو چند بار خوندم که چیزیو از دست ندم😂💔

            خب ...😊 بلاخره تموم شد 
خیلی خوب بود ، نویسنده فضا رو خوب توصیف می کرد . روان نوشته شده بود.
داستان درباره پسری است که همراه مادرش در برجی زندگی می کند . چند وقتی در شهرشان یعنی لندن ، اتفاقات عجیبی می افتد ، ساختمان ها خراب می شود ، آدم  های در ساختمان ها می میرند.
مادر پسر قصه‌ی ما یعنی مادر ادی بعد از حادثه‌ ای که معلوم نیست چی بوده ، دیگه از خونه بیرون نمیاد . کم کم مردم شهر اونجا رو ترک می کنند . ساختمان های بیشتری خراب میشه و خلاصه ادی و مادرش در شهر می مونن.
یه جورایی اول داستان تا اواسطش خیلی ناامید کننده است و کم کم امید به زندگی ادی بر می گرده .
به این کتاب امتیاز ۴ میدم چون دوتا ایراد داشت . یک اینکه اصلا معلوم نمیشه برای مادرش چه اتفاقی افتاده که در خونه مانده و دوم اینکه آخر داستان خیلی تو هم بود. یعنی تا آخراش کمی داستان کش دار بود که البته خوب بود ولی آخرش سریع تموم شد ، سریع حال مامانش خوب شد یه دفعه هلی کوپتر نجات رسید و یه ذره همه چی قاطی پاتی شد😁
در کل داستان زیبایی بود.🌹
          
            تاریخچۀ مطالعۀ یک کتاب تاریخی؛
چرا لازم است تاریخ ایران را چند باره بخوانیم؟

0- پارسال این کتاب را خوانده بودم و همان موقع یادداشتی برایش نوشتم. دوباره به آن یادداشت نگاهی انداختم و نظرِ کلی‌ام در مورد کتاب ثابت باقی مانده بود و خلاصۀ خوبی هم بود؛ برای همین در این متن، به شرح «خودِ کتاب» نمی‌پردازم. هدفِ من در این متن این است که اولا در اهمیت چند بار خواندن کتاب‌ها بگویم و دوما نشان بدهم هر بخش از کتاب آبراهامیان را با چه منابعی می‌توان تکمیل کرد.

1- بسیاری استدلال می‌توان ردیف کرد و از اهمیت بازخوانیِ متون ادبی گفت. از رمان گرفته است تا نمایشنامه و داستان کوتاه. تک‌خطیِ بازخوانی این است به نظرم: «تاریخی را پشت‌سر گذاشته‌ای و دیگر آن شخصِ پیشین در مواجه با اثر نیستی». ساده بگویم که تجربۀ زیستۀ افراد در برزخ و فاصلۀ میان خوانش اول و بازخوانی، کاری می‌کند که مواجۀ واپسین و دوم با اثر، تفاوت مهمی با مواجۀ نخستین داشته باشد. خلاصه که تجربه‌اش کنید.
در مورد کتاب‌های تاریخی، آیا می‌توان چنین استدلالی را ردیف کرد؟ هم آری، هم خیر!
در مطالعۀ آثار ادبی، می‌توان «انتقادی» برخورد کرد، اما از شما چه پنهان که در نهایت این «خواننده» است که تصمیم نهایی را می‌گیرد؛ یعنی شاید بتوان با احتمالی ادعا کرد که در مواجۀ با آثار ادبی، «عقل استدلالی» باید سپر بندازد و مواجۀ انسانی رابطۀ ما با اثر را سامان بدهد. خیلی ساده، یعنی رها کن منطقی بودن را و سعی کن اثر را «حس» کنی؛ تاریخ اینگونه نیست، «اصل حقیقت‌جویی» قیدی مهم بر مواجه می‌زند. در مواجه با تاریخ باید وحشی بود، باید منتقد بود و باید خشمگینانه برخورد کرد. نباید به نویسندۀ متساهل و بی‌دقت رحم کرد؛ باید او را به صلابه کشید؛ بخشش لازم نیست، اعدامش کنید! البته که می‌توان نشان داد در هر رودررویی با تاریخ و متنِ تاریخی نیز، «مخاطب» و پیش‌فرض‌های او اثر دارد (همانطور که برای نویسنده هم مبتلابه است)، اما در پیوستاری دیدن شرایط، اندکی باید دوز حقیقت‌سنجی را در آثار تاریخی قوی‌تر دانست. به بیانی ساده، یعنی وقتی درحال مطالعه یک اثر ادبی هستی، نباید دل‌آشوبه «نظر درست»، «تفسیر درست» و جز آن را داشته باشی، اما در مورد تاریخ اندکی بیشتر باید دست به عصا بود.
حال این بالانوشته‌ها، چه ربطی به بازخوانیِ یک کتاب تاریخی دارد؟ قبول دارید که من و شما، تاریخ‌دان نیستیم و مخاطب تشریف داریم (اگر تاریخ‌دان در جمع داریم، ما را ببخشاید!)؟ خب، قبول دارید که به عنوان مخاطبِ تاریخ، هرچه بیشتر تاریخ را بدانیم، راحت‌تر می‌توانیم علیه ترهات و لاطائلاتی که عده‌ای به اسمِ «تاریخ» به ما می‌فروشند، لااقل به صورت نفی‌کردن، قد علم کنیم؟ ساده بگویم، یعنی تیشه به ریشه مدعی جماعت بزنیم و بگوییم: «هوی فلانی، این حرف که داری می‌زنی، به فلان دلایل و قرائن، غلط است». یعنی شاید ندانیم یا لزوما نتوانیم ادعا کنیم که حرفِ «به احتمال زیاد درست» چیست، اما می‌توانیم نشان بدهیم که «حرف به احتمال قوی غلط» کدام است.
در مواجۀ دوم با این کتاب آبراهامیان (در مدتِ میان خوانش اولیه و بازخوانیِ «ایران مدرن»، برای نمونه «مردم و سیاست در ایران» که مجموعه مقالاتی از آبراهامیان است رو خوانده بودم)، به من نشان داد که آبراهامیان در «کلان روایت» و نخِ تسبیحِ روایی ایران، به نظر خرابکاری نکرده است، اما در جزئیات، لااقل در این اثر خاص (که بار تحقیقی آن‌چنان قوی‌ای ندارد)ضعف‌هایی دارد. البته این نگاه را مدیون آن پاورقی‌های عجیبِ «ویراستار فارسیِ» نسخۀ انتشارات دات هستم که در پاورقی‌ها ضمن کنایه زدن به نویسنده، برخی گاف‌ها را اصلاح می‌کرد. با این پاورقی‌ها مشکل ندارم خیلی، ولی این «ویراستار فارسی» که پر رو هم تشریف دارد، کیست؟ در شناسنامه کتاب که نشانی ازش نبود! خلاصه بعله!
2- در ادامه تلاش می‌کنم برخی آثار را برای تکمیل برخی موارد که کتاب گذری ردشون کرده، منابعی رو معرفی کنم:
اول غر بزنم؛ کتاب، ادعاهایی در مورد تاریخ اقتصادی دارد که واقعا پژوهش درست‌وحسابی در موردش تحقیقا نداریم. یعنی خودِ کتاب و منابعش بهترین منابع موجود رو بررسی کرده اند. این رو اندکی با اعتماد به‌نفس می‌گویم چون در ارائه‌ای از جواد صالحی اصفهانی هم ایشون بیشتر روی دیتاهای خامِ موجود تاکید داشت و خیلی ارجاع به تحقیق خاصی نداشت! یعنی فقر داریم در این فقره! در مورد تاریخ «ایده‌های اقتصادی» هم که نگم براتون. توضیحات داره، جا ندارم!
دوم، آبراهامیان در ص223 کتاب شروع می‌‌کنه از و کشاورزان و حرکت دست‌جمعی ایشان در دهه 40/50 شمسی به شهرها می‌گوید. در این مورد کتاب تازه کشفِ من، «سیاست‌های خیابانی»، از آصف بیات بسیار می‌تواند مفید باشد. یعنی رخداد مهم تاریخی‌ای که آبراهامیان در یک پاراگراف یا نهایتا 2 پاراگراف، سر و تهش رو هم آورده، آصف یک کتاب بسط داده آن هم با جزئیاتی که اینجا یارای اشاره بهشون نیست. کتاب «خیز خام» از مالجو هم به آغازگاه ستیز دیوان‌سالاری (که در ابتدای سده14 و با حکومت پهلوی اول زاده شد) با تهی‌دستان می‌پردازد.
سوم برای نمونه، آبراهامیان شروع می‌کند از ص229 به شریعتی می‌پردازد مختصر و بعضا با برداشت‌های دست‌چندم ازمخاطب‌های غربی! تفسیر فیرحی در جلد دومِ دوگانه قانون و وضعیت معاصر ایران، خیلی دقیق‌تر بود از آبراهامیان. یک تک‌نگاری خوب در مورد شریعتی، کتابِ «شعلۀ بی‌قرار» از محمد اسفندیاری است. در تاریخ فکری ایران از عباس منوچهری هم بخشی به شریعتی ربط دارد که قطعا بهتر از آبراهامیان اند. خیلی درگیر شدی، برو سراغ خودِ شریعتی!
آبراهامیان گریزهایی ولو اندک به «شخصیت شاه» کرد. دارم در پادکست نقال‌باشی، با افزوده‌های علی آردم، «نگاهی به شاه» از عباس میلانی را می‌شنوم. خوب کتابی است، البته اگر حواستان به هدف میلانی از نگارشِ آن، که فهم «شخصیت محمدرضا پهلوی» است، باشید. از کتاب «شکست شاهانه» از زونیس هم تعاریفی شنیده ام.

می‌خواستم روش‌شناسی آبراهامیان رو نقد کنم که بعله!
          
            آن‌چنان را آن‌چنان‌تر نمی‌کند!
حکومت نظامی رمانی‌ست رئال که تمام رویدادهای آن در طی یک شبانه‌روز به وقوع می‌پیوندد. بیش از ده سال از حکومت نظامی ژنرال پینوشه و آغاز حکم‌رانی او در کشور شیلی می‌گذرد و ما در کتاب یک شبانه روز با مردمان شیلی زندگی می‌کنیم. 
مانونگو ورا شخصیت اصلی داستان، یک خواننده است که با اجرای ترانه‌های انقلابی در جبهه‌ی مخالفان ژنرال پینوشه به شهرت رسیده و سال‌هاست که به فرانسه مهاجرت کرده است. در آغاز کتاب او پس از بیست سال زندگی لاکچری در پاریس برای مراسم خاکسپاری ماتیلدا نرودا(همسر پابلو نرودا) تصمیم به بازگشت بزرگ به سرزمین مادری خود می‌گیرد و تصمیمش را عملی می‌کند. 
بازگشت بزرگ مانونگو برای او پر از شگفتی می‌شود، چون در بدو ورودش با حقایق واقعی کشورش روبرو می‌شود که پر است از سیاهی و تباهی! با دوستانی و البته دوست دختر پیشین خود روبرو می‌شود که زندگی آن‌ها هیچ شباهتی با زندگی لاکچری که خود در فرانسه داشته ندارد. 
حکومت نظامی یکی از کتاب‌هایی بود که خواندنش برای من به درازا انجامید. خط داستانی کندی داشت و با این‌که با ترجمه‌ای کم نظیر از عبدالله کوثری همراه بود که کمکم کرد تا آخر کتاب به خواندنش ادامه دهم، اما تلخی خوانشش را برایم نتوانست شیرین کند.
شخصا از تاریخ و سیاست کشور شیلی چیزی نمی‌دانستم و فکر می‌کردم شاید با خواندن این کتاب، کمی با شیلی و صدالبته با ژنرال پینوشه آشنا شوم اما جز دو بار نامی از پینوشه برده نشد. به نظر می‌رسد خوسه دونوسو کتاب را برای اشخاصی نوشته که با تاریخ و سیاست شیلی آشنایی دارند و نه برای من که هیچ شناختی از این کشور نداشتم و پیشتر نیز کتاب خاصی از ادبیاتش نخوانده‌ام.
در نهایت عرض می‌کنم که این کتاب ارزش خواندن دارد اگر مثل من شیفته‌ی ادبیات امریکا خصوصا امریکای لاتین باشید و یا از دوست‌داران آقای کوثری باشید و دل‌تان بخواهد تمام آثاری را که ترجمه کرده بخوانید، در غیر این‌صورت اگر اهل خوانش کتاب‌های روان و سر‌راست هستید، این کتاب گزینه‌ی مناسبی برای شما نیست.