نرگس

نرگس

بلاگر
@Nargs

21 دنبال شده

275 دنبال کننده

            و زندگی همین است، نه؟ مقداری کامیابی و‌مقداری سرخوردگی...
          
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
نرگس

نرگس

7 روز پیش

        🌱به‌هرحال، من زندگيم رو اينجا به آخر نمى‌رسونم، اين حتمی‌يه. يه روز، مى‌رم جاهاى ديگه‌اى رو هم ببينم، حتی اگه بگن همه‌جا عين همه، حتی اگه بگن جاهاى بدتر ازاينجا هم هست.

ژوئل اگلوف یکی از نویسندگان مطرح ادبیات امروز فرانسه‌ست که به دلیل پرداختن به موضوعات بکر و  و آفریدن موقعیت‌ها و شخصیت‌های منحصر‌به‌فرد شهرت داره.

کتاب «منگی» رو در سال ۲۰۰۵ منتشر کرده و جایزه دو لیور اینتر (جایزه بهترین رمان فرانسوی سال) رو برده. این رمان رو در قالب طنزسیاه با زبانی ساده و صریح نوشته. با اینکه هر لحظه یکی از جنبه‌های زندگی (عشق، آزادی، عدالت و .. )رو زیر سوال میبره از کلمات قلنبه سلنبه و جملات فلسفی دوری کرده. این معجزه‌ی سبک و شگرد اِگلوفه!

«منگی» داستان یک فرد بی‌نام و نشونه که با مادر‌بزرگش در پایین‌شهر زندگی میکنه و توی یک کشتارگاه صنعتی مشغول به کاره. زندگیش درگیر روزمرگی و یک‌نواختی شده. محیطی که توش زندگی میکنه هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روانی اونو تحت فشار قرار داده و داستان به سمت نوعی “منگی” کشیده میشه..
🌱ولی بهرحال، خاطره‌ان. آدم به بدترین جاها هم وابسته میشه، این‌جوریه‌. مثل روغن سوخته‌ی ته بخاری‌ها. 
🌱البته اینجا همه هم بدبخت نیستن، باید حقیقت رو گفت. همه اتفاقی اینجا به گل ننشسته‌ن.

اگلوف، زندگیه انسانی رو به چالش میکشه که قبل ازینکه خودش رو بشناسه، محیط اطرافش رو بشناسه، بهش عادت کرده! و در واقع روایتی نمادینِ “قسمتی” از جامعه‌ی مدرن ماست؛ اون قسمتی که با جبر روزگار درگیرند و ژن خوب ندارند..
نگاه نقاد و تند تیزش هیچ موضوعی رو از قلم ننداخته؛ عشق، آزادی، مرگ، عدالت و امید.. 
اما مهم‌ترین سوالی که هر لحظه از داستان تو ذهن‌مون تکرار میکنه اینه: آیا امید چراغیه که راه رو روشن می‌کنه، یا سرابیه که ما رو به بیراهه می‌کشونه؟
🌱واقعا خنده‌داره که آدم تو راهی که از بَره گم بشه.

اگر به تفکر و واکاوی زندگی روزمره علاقه دارید، کاملا برای شما مناسبه و شمارو وادار میکنه درباره زندگی ساده و گاه بی‌معنای انسانی تأمل کنید. امیدوارم از خوندنش مثل من لذت ببرید :).


«نمایشی بر اساس رمان منگی»
من به واسطه‌ی تئاتری که میخواستم ببینم، باهاش آشنا شدم و خوندم. چقدر خوشحالم بابتش😍 و چقدر خوب شد که اول کتاب رو خوندم بعد نمایش رو دیدم.

نمایش در تئاتر هامون برگزار شد. با نویسندگی و کارگردانی امین سعدی بر اساس همین کتاب. ولی متاسفانه آخرین اجرا بود و فعلا دیگه روی صحنه نمیره (‵︿′。)
آقای فردین رحمان‌پور نقش اصلی بود و نمایش به صورت مونولوگ اجرا شد. سه بازیگر فرم و سایه هم داشت که خیلی حواسمو پرت میکردن^( '-' )^
یک مقداری از چیزی که تصور کرده بودم، عقب‌تر بود و وضوح صدا هم، گاهی اوقات خیلی کم بود :). اما دیالوگ‌ها، نورپردازی و موسیقی‌هایی که انتخاب شده بود واقعا عالی بودن. اگر هنوز اجرا داشتن توصیه میکردم ببینید حتما..
امیدوارم که دوباره روی صحنه برگرده..
      

27

نرگس

نرگس

1403/9/18

        یک روایت واقعی از بقا، کشمکش و ماجراجویی

دیوید گرن نویسنده و روزنامه‌نگار آمریکایی که مشهوره به «خبرنگار زحمتکش». جالبه که بخاطر آثار تحقیقی‌ و ناداستان‌هاش بر اساس “داستان‌های تاریخیه واقعی” شهرت داره!
ویجر هم یکی از همین ناداستان‌ها و کاملا بر اساس واقعیات، پس از تحقیق و بررسی فراوان نوشته شده.

ویجر، یک روایت تاریخی هیجان‌انگیزه که داستان واقعی و پرماجرای کشتی جنگی بریتانیایی رو روایت می‌کنه. جالبه که مسیر و محل توقف کشتی‌ رو میتونید از روی نقشه‌ی اول کتاب دنبال کنید و این باعث میشه نقطه‌ی مبهمی براتون نمونه. جالب‌تر ازون در پایان، سرنوشت تک‌تک‌ افراد رو نوشته و عکس‌های رنگی هم از کشتی داره.

در سال ۱۷۳۸، اسپانیا و بریتانیا رقابت زیادی برای داشتن مستعمرات بیشتر داشتن. یک روز ناخدای یک کشتی بازرگانی به مجلس بریتانیا میره و ادعا میکنه که یک افسر اسپانیایی بهش تهمت قاچاق شکر زده. بارش رو ضبط کرده و گوشش رو بریده!  پس ادعای دادخواهی میکنه. مردم و سیاستمداران برای جبران این خفت فریاد خونخواهی سر میدن: گوش در برابر‌ گوش! (که بعد ها این جنگ به “جنگِ گوشِ جانکینز‌” معروف میشه :) )

برای این دادخواهی، بریتانیا یک ناوگان دریایی به اسم “اسکادران” تدارک میبینه که شامل ۵ کشتی (یکی ازین کشتی‌ها ویجره) و ۲هزار نیرو بود. هدف چی بود؟ قطب‌های اصلی ثروت اسپانیا در آمریکای جنوبی رو غارت کنن و همینطور گالئون اسپانیا، بزرگترین گنجینه‌ی شناور جهان رو بدست بیارن.

توی این مأموریت طولانی باید از پورتسمت بریتانیا راه بیفتن و دماغه‌ی هورن در پایین‌ترین قسمت آمریکای جنوبی رو دور بزنن و به شیلی برسن (حتى كشتى هايى هم كه سفر پیرامون دماغه هورن رو به پایان رسوندن افراد زيادى رو از دست دادن و هيئت‌هاى مختلفى در عبور از این گذرگاه ناكام موندن.).

از جذابیت‌های داستان باید به این اشاره کرد که گرن بعد از تحقیقات فراوان و‌ خوندن تمام روایت‌های موجود این کتاب رو نوشته و میشه گفت غرض‌ورزی نداره. به گفته‌ی خودش با اینکه «تنها شاهد بی‌طرف خورشید بوده» اما صحنه‌ها، مکالمات و‌ ترتیب وقایع رو قشنگ و دقیق توصیف کرده.
توی این کتاب تا حدودی هم با قوانین، دادگاه نظامی و محاکمه‌ دریایی آشنا میشید.

اما جذاب‌ترین و تلخ‌ترین قسمت برام، نتیجه‌گیری و چرایی این جنگ و خرده‌گیری‌هاش به اروپاییان بود. اینکه این موجود دوپا برای یه سری شعار! چکارهایی میکنه! حتی با هم نوعان خودش. 

در نهایت اگر به خوندن داستان‌های واقعی علاقه دارید،  به‌خصوص روایت‌هایی که از دل تاریخ و دریانوردی بیرون اومدن، این کتاب یک انتخاب بی‌نظیره. از دستش ندین.
اگر هم به لو رفتن داستان حساس هستین «پیشگفتار» رو آخر بخونید.
      

8

نرگس

نرگس

1403/9/11

        عشق کتاب یک رمان گرافیکی جذاب از دبی تانگ، کاریکاتوریست و تصویرگر انگلیسیه.

در “عشق کتاب” زن جوانی که دیوانه‌وار عاشق کتابه _یک کرم کتاب :)_ و همسرش به تصویر کشیده شده. تمام زندگی و فعالیت‌های این زن که میشه گفت خود دبیه، شامل فعالیت‌های فردی و اجتماعیش، همه و همه حول محور کتاب‌ها می‌چرخه. مثلا وقتی مهمونی دعوت میشه یه کتاب با خودش میبره و یواشکی یه گوشه میشینه و کتابشو میخونهヽ(^。^)丿.

در کنار اینکه تصاویرش خیلی جذابن، پر از نکات ریز و درشتم هستن.. در مورد تأثیر کتاب‌ها در زندگی و روحیات ما. اینکه ژانرهای مختلف کتاب‌ها یا حتی خوندنشون در موقعیت‌های مختلف چه تأثیری روی ما داره! یا حتی مشکلات یک فرد معمولی که با این آدم‌ها ارتباط داره یا باهاشون زندگی میکنه (∩_∩).

در مورد دو نوع تجربه‌ی کتابخوانی تصویرسازی کرده: کتاب کاغذی و کتابخوان. هردوشو دوست داشتم اما با اینکه این روزها کتاب کاغذی کمتری خوندم با بخش کاغذیش بیشتر ارتباط گرفتم.

حدودا ۲۴ کتاب هم به عنوان کتاب‌های جذاب و پیشنهادی معرفی کرده بود که نمیدونم باهاش موافق باشم یا نه😂 چون ۵-۶ تاشو بیشتر نخونده بودم ^~^.

این کتاب برای کسانی که عاشق مطالعه ‌و کتاب هستن میتونه بهترین هدیه باشه. حتی برای کسانی که به اصطلاح دچار «ریدینگ اسلامپ»* شدن هم خوبه و میتونه اونارو به دنیای کتابها برگردونه. امیدوارم از خوندنش لذت ببرین.


*ریدینگ اسلامپ: حالتی که شما به دلایل مختلفی مثل عدم تمرکز، استرس و اظطراب و … دلتون میخواد کتاب بخونید ولی نمی‌تونید.
      

47

نرگس

نرگس

1403/9/6

        گفت: شبی که کتاب را تمام کردم داشتم دیوانه میشدم اما از واقعیت‌ها خجالت نکشیدم. «هوشنگ مرادی کرمانی»

این نویسنده رو زیاد نمی‌شناختم و کتابیم ازش نخونده بودم اما وقتی متوجه شدم نویسنده‌‌ی “قصه‌های مجید” هم بوده، کنجکاو شدم حتما بخونمش؛ مخصوصا که عنوانش برام جذاب بود: شما که غریبه نیستید…

برای آشنایی با این نویسنده شروع خوبی بود؛ تو همون ده صفحه‌ی اول با کتاب ارتباط گرفتم. تواناییش در شروع و قصه‌گویی واقعا عالی بود. این کتاب ساده، روان، صمیمی و پر از کشش نوشته شده اما پر از فقر و خرافات و مظلومیت و تنهاییه. البته بارقه‌ها‌ی از طنز هم داشت: گاهی شیرین و‌ گاهی تلخ. اما این تلخی اصلا جوری نیست که کتاب رو کنار بذارید. بیشتر از همه روایت صادقانه و بی‌سانسورش رو دوست داشتم.

داستان از زبان اول شخص و از زمان کودکی هوشنگ شروع میشه. عمو قاسمش اسمش رو از توی شاهنامه براش انتخاب کرده چون به معنی تیزهوش بوده، دوست داره که این بچه هم تیزهوش باشه. 
بچه‌ی شر و شیطونی که همه‌ی اهالی روستا هوشو‌ صداش میزنن. مادرش رو تو ۶ماهگی از دست میده و‌ متاسفانه با اینکه پدرش زندس نمی‌تونه اونجوری که شایسته است براش پدری کنه! با پدربزرگ، مادربزرگ پدریش توی روستایی از توابع کرمان بزرگ میشه.
🌱«همه‌ی پیرهای آبادی را به یاد می‌آورم و با انگشت‌هام می‌شمارم.. فکر میکردم آغ‌بابا و ننه‌بابام از همان اول پیر بوده‌اند و‌ پیر به دنیا آمده‌اند و یک روز غیب می‌شوند و من تنها می‌مانم. گریه‌ام می‌گرفت. ص۳۶»

کتاب شروع خوبی داشت اما پایانش سریع و غافل‌گیر کننده بود! هوشوی کودک رو بیشتر از هوشوی بزرگ شناختم و دوست داشتم و با این‌که راوی اول شخص بود، صممیت کمی داشت!

به عنوان یک خواننده دوست دارم پیوستگی داستان قطع نشه! اما متاسفانه شد. انتهای کتاب یهویی ریتمش سریع شد و در ۱۹سالگی ‌همه‌چیز تموم شد!

مثلا چندین و‌ چندبار در خاطرات مختلف به عاشق شدن اشاره میکنه. به آرزوهاش.. و با اینکه توصیفات خیلی دقیق روایت میشدن، وقتی ریتم کتاب سریع میشه فقط همین جمله رو داریم: «تنهایی رفتم خواستگاری، زن‌گرفتم، بچه‌دار شدم.»
خب چیشد که هوشو شد «جناب آقای هوشنگ مرادی ..»؟
(ง •̀_•́)ง

در کل اگر بقیه‌ی آثار آقای کرمانی رو خونده باشید، حتما این کتاب هم براتون جذاب و دوست داشتنیه. اما اگر نخوندین، در صورت سخت‌گیر نبودن پیشنهاد میکنم! که به عنوان یه روایت صمیمی، ساده و روان از خاطرات یک نویسنده‌ی بزرگ ایرانی بخونیدش. 
🌱از شما چه پنهان، همه‌اش تلخ نبود، سخت نبود، سخت نیست. ناشکری نمی‌کنم لذت هم داشت، دارد. لذت خواندن و‌ نوشتن، لذت پیدا کردن دوست، خانواده. خدایا من چقدر خوشبختم! ص۳۴۴
      

28

نرگس

نرگس

1403/8/4

        سفری به دل سیاهی با سلین!

سلین، نویسنده‌ایه‌ که سبک خاصی داره: خیلی راحت وقایع تلخ و بد رو با لحن محاوره به رشته‌ی تحریر درمیاره و به خواننده منتقل میکنه. واقع‌گراست و نه‌تنها تلخی زندگی رو کتمان نمیکنه بلکه اون رو واضح‌تر و روشن‌تر بیان میکنه! البته که همین ویژگیش ترغیبم میکنه تا بقیه‌ی آثارش رو هم بخونم (≖ᴗ≖).

“دسته‌ی دلقک‌ها” اولین کتابیه که از سلین خوندم و به عنوان نخستین مواجهه انتخاب مناسبی نبود! فکر می‌کنم اگر بعد از کتاب «مرگ قسطی» و «سفر به انتهای شب» خونده بشه که تا حدودی با شخصیت‌ اصلی کتاب و خط فکری، سبک پیچیده و تلخ سلین آشنا باشید، خیلی بهتر باشه.

وقتی دو سه خط اول مقدمه‌ که نوشته‌ی خود سلین بود رو‌ خوندم، یه حسی مشابه ارتباط گرفتنای سروانتس _نویسنده‌ی دن کیشوت_ با خواننده‌هاش، پیدا کردم و خوشم ا‌ومد:) (البته که در ادامه و در حین روایت داستان هم، دیالوگ‌های مستقیمی با خواننده داره).
«🌱این را هم بگویم که به هیچ‌کس گوشه‌کنایه نمی‌زنم! هرکی اهلش است بفهمد منظورم را! ص۳۸»
اگر برای خوندن “دسته‌ی دلقک‌ها” دودل هستین، خوندن این مقدمه برای گرفتن تصمیم نهایی، خیلی کمک کننده‌اس.

این کتاب، یک کمدی سیاهه که با جملاتِ کوتاه و بریده بریده شروع میشه و با توصیف صحنه‌های جنگی، حس سکانس‌های کوتاه یک فیلم جنگی رو منتقل میکنه؛ به شکلی که خودتون چندثانیه مکث میکنید و اون تصویر _هرچند تلخ_ رو تصور میکنید. به سبک جریان سیال ذهن نوشته شده و باعث شده اون صحنه‌ها بهتر به تصویر کشیده بشن و تاثیر زیادی روی خواننده بذارن.

هرچقدر داستان جلوتر میره، توصیفات از جنگ فاصله میگیره و حول محور شخصیتی بنام فردینان میچرخه. فردینان یک مرد مجروح در جنگه (جنگ جهانی اول) که بعد از درمانش، حاضر نیست به جنگ برگرده… به صورت غیرقانونی از فرانسه به لندن مهاجرت میکنه و کاملا سردرگم و ناامیده. داستان پیوستگی زیادی نداره که همین نداشتن پیوستگی هم میتونه نشونه‌ای از آثار جنگ باشه!

در ادامه‌ی داستان، فردینان با خرابکار‌ها، دلال‌ها و فاحشه‌ها دم‌خور میشه که هرکدومشون یک دلقک بیچاره‌ان.. 
ازونجایی که سلین در زندگی واقعیش هم تجربه‌ شرکت در جنگ رو داره، خیلی خوب تلخی‌ها و آثار زیان‌بار جنگ رو بر روحیه افراد و رفتارشون نمایش میده.
«🌱درست است همه‌ی این چیزهایی که دارم براتان تعریف می‌کنم… از این بیشتر هم هست… امّا من دیگر نای یادآوری خاطره را ندارم!… از روی خاطره‌ها هم زیادی آدم رد شده..همان‌طور که از روی پل… همانطور که از روی روزها!... ص۲۰»

فضای کلی داستان پر از آوارگی، ترس، بی‌اخلاقی، بی‌بندوباری، سیاهی و ناامیدیه! امید رو شاید، فقط در انتهای داستان بتونیم ببینیم..

برای من، این کتاب شباهت زیادی به «تماما مخصوص» عباس معروفی داشت؛ مخصوصا پایان‌بندیش!
بدبینی اما چاره‌ای جز ماجراجویی نداری..

با اینکه گاهی اوقات بخاطر حواست پرتی یا شاید هم نحوه‌ی روایتش، مجبور میشدم یه قسمت‌هایی رو از اول بخونم اما چون کتابی بود که منو به فکر کردن واداشت، دوسش داشتم.
«🌱جان فقیر فقرا را گرفتن که به جایی برنمی‌خورد، سوء استفاده از بدترین بدبختی‌های انسان، کاری کردن که خون قی کند، به این می‌گویند بهترین معجزه، جادوی واقعی، شاهکار! بقیه‌ش همه‌ش حرف مفت است. ص۲۲۲»

اگر شما هم “مواجه‌شدن با حقیقت تلخ زندگی” رو بیشتر از “سر کردن با دروغ‌های شیرین” دوست دارین، احتمالا آثار سلین براتون جذاب باشه🤌🏻. اما بازهم پیشنهاد میکنم که سلین‌خوانی رو با «سفر به انتهای شب» یا «مرگ قسطی» شروع کنین.
      

18

نرگس

نرگس

1403/4/3

        فراتر از یک رمان: ترکیبی از تاریخ، فلسفه، ادبیات و روانشناسی بر  پُلی میان خیال و واقعیت.

داستان این کتاب در سال ۱۸۸۲ اتفاق میفته و به دیدار بین نیچه، فیلسوف آلمانی و یوزف برویر، پزشک برجسته وینی میپردازه.

به این صورت شروع میشه که لو سالومه _دوست و معشوقه‌ی قدیمی نیچه_ با دکتر برویر ملاقات میکنه. از افکار خودکشی و تنهایی نیچه ابراز نگرانی میکنه و از برویر میخواد که به درمان ناامیدی نیچه بپردازه (`・_・´).
البته که این یک داستان خیالیه و در واقعیت، نیچه و برویر هرگز ملاقاتی نداشتند، اما بسیاری از اتفاقات داستان بر واقعیت استوارن و اغلب شخصیت‌ها کسانی‌اند که نقش مهمی توی تاریخ داشتند.

شروع داستان یک مقداری کُنده اما هرچقدر جلوتر میریم جذاب میشه. مکالماتی که بین نیچه و برویر اتفاق میفته از نقاط قوت داستانه و اکثرا حول محور بزرگترین دغدغه‌های انسان مثل: آزادی، مرگ و خودکشی، عشق، رنج، تنهایی، پوچی و یافتن معنا در زندگی، می‌چرخه.

تفاوتی که با کتاب “درمان شوپنهاور” (از همین نویسنده) داشت این بود که در اون، فلسفه‌ی شوپنهاور به صورت نقل‌قول از طریق یکی از افرادی که شیفته‌ی این فیلسوفه، بیان میشه. اما تو این یکی، با داستانی تاریخی_خیالی همراه میشیم و میریم به سال ۱۸۸۲. شخصیتی با نام و ویژگی‌های نیچه داریم که خودش در طول رمان و بسته به موقعیتی که داخلش هست، فلسفه‌اش رو بیان میکنه.

در مؤخره‌ای که خود یالوم در مورد کتاب نوشته، نکته‌های خیلی خوبی رو مطرح کرده. از نظر اون، در حق نیچه بی‌انصافی شده و حتی ممکنه نظریه‌های روانشناسی فروید هم بر اساس کتاب‌های نیچه بوده باشه. البته که فروید هیچ‌وقت به همچین چیزی اشاره نکرده و گفته هیچ‌وقت بخاطر تنبلی نتونسته آثار نیچه رو بخونه. اما بعد از مرگ نیچه، مجموعه کامل آثارش رو هدیه میگیره و اون‌ها همیشه همراهش بودن!

☚نمیشه این رو انکار کرد که در بازسازی یک شخصیت بزرگ تاریخی، ممکنه اشکالات یا حتی مغایرتی هم وجود داشته باشه _به‌خصوص که اون فرد آثاری هم از خودش بجا گذاشته باشه_ اما خوندن این اثر قطعا خالی از لطف نیست و پیشنهادش میکنم🤝🏻

کتابای یالوم رو دوست دارم(- ◡ -). با اینکه کتاباش پر از نکات روانشناختی و فلسفیه، برای اکثر آدما قابل فهمه؛ چون با شیوایی و در قالب داستان بیانشون میکنه. و ازونجایی که با برویر موافقم:
“🌱من به تمامیت موجود زنده باور دارم و معتقدم احساس سلامت جسمانی، از سلامت روانی و اجتماعی قابل تفکیک نیست.”
این دست کتاب‌ها باید خونده بشن.


⚠️‼️احتمال لو رفتن داستان:
وقتی که برای اولین بار نیچه، برویر رو ملاقات میکنه و لیست بلندبالایی از مشکلات جسمیش میگه، ناخوداگاه یاد شخصیت مانولیوس تو کتاب مسیح بازمصلوب افتادم و با اون قیاسش کردم ヽ(ヅ)ノ
حرف‌های نگفته یا تمایلات درونی ارضا نشده انقدر بهمون فشار میارن که بالاخره از یه جایی میزنن بیرون. مشکل روانی حل نشده معمولا منجر به مشکل جسمی خیلی سخت میشه..

نمیدونم چرا جدیدا سؤالات و نکات کتابارو دارم بهم وصل میکنم🤦🏻‍♀️ شاید بخاطر اینه که اون سؤال هنوز تو ذهنم فعاله همه‌جا به دنبال جوابش هستم..
 تو کتاب “مرگ ایوان ایلیچ” یک سؤالی مطرح میشه: 
🌱با نگاهش به آن پزشک می‌گوید: «راستی گاهی شده از دروغ گفتن خجالت بکشی؟» ص۷۳
اگه شماهم مثل من بدنبال جوابش باشین احتمالا بتونین تو این کتاب، در صفحه‌های ۱۱۸،۱۱۹ که بحث صداقت پزشک مطرح میشه، پیداش کنین🤝🏻🫂

قسمتی که دوست نداشتم هیپنوتیزمش بود🫠
نمی‌دونم الان هم این درمان انجام میشه یا نه! یا اینکه چقدر مؤثره؛ اما نحوه‌ی استفاده‌، توضیحات و نتایجش برام غیرقابل باور و غیرقابل دسترس بود🤷🏻‍♀️. در پایان، بدون هیپنوتیزم، برای منِ خواننده معمولی، برای بهبود وسواس فکری چیزی نداشت یا حداقل من نفهمیدمv( ‘.’ )v.
      

48

نرگس

نرگس

1403/3/21

        کوتاه اما نمونه‌ای برجسته از نقد و طنز اجتماعی.

این کتاب، مونولوگی کوتاه و جذاب از زبان آرایشگری به نام دیک (معروف به سفیدبرفی) که در حال اصلاح موی یکی از مشتریان تازه‌واردشه. بعد از خوش‌ و بشی کوتاه و یک‌طرفه ابراز امیدواری میکنه که ازین شهر خوشش بیاد و همین‌جا بمونه. با محوریت همین موضوع شروع میکنه از شهرش  _شهری کوچک در یکی از ایالت‌های آمریکا_ و آدماش و اتفاقات جالبش تعریف میکنه.

اکثر اتفاقاتی که تعریف میکنه حول محور یکی از مشتری‌هاش بنام “جیم کاندل” می‌چرخه. جیم به تعبیری محبوب‌ترین آدم شهره!
کسی که همیشه اهالی رو میخندونه یا سربه‌سرشون میذاره.

شروع داستان فوق‌العاده جذابه. با لحن عامیانه و به صورتی واقع‌گرایانه روایت میشه که دوست ندارید بذاریدش کنار؛ اما هرچی میره جلوتر به یک طنز تند و تلخ تبدیل میشه. سفیدبرفی (این اسمم جیم براش گذاشته، یعنی تقریبا برای همه یه اسمی گذاشته که باعث خنده بشه) شخصیت ساده‌لوحیه که به صورت ناخوداگاه، با وقایعی که تعریف میکنه جنبه‌های تاریک شهرو نشون میده. هرچقدر از جیم و کارهای خنده‌دار و بامزش تعریف میکنه، شما بیشتر به ظالم بودن و حقه‌باز بودنش پی می‌برید!

این داستان کوتاه، فرهنگ و رفتارهای غیراخلاقی در یک شهر کوچیک رو به نمایش میذاره و نقد میکنه. اینکه چطور یک رفتار ساده، غیراخلاقی میشه و بعد به یک چرخه تبدیل میشه :(!
همچنین نقش سواد و آگاهی رو هم برجسته میکنه.

قالب تک‌گویی به نویسنده این اجازه رو میده که سررشته‌ی کلامو به هر سمت‌ و سویی که دوست داره ببره. تو این داستان، این قالب با ساده‌لوح بودن راوی ترکیب شده و به‌همین خاطر برداشت‌های متفاوتی میشه ازش داشت.

بار اول تو کتاب “عناصر داستان از جمال میرصادقی” به عنوان مثال، خوندمش اما نه به صورت کامل.
کلا کتاب کوتاهیه که در یک نشست ۱۵دقیقه‌ای خونده میشه پس به شما هم توصیه میکنم براش وقت بذارید و بخونین :).
ترجمه‌ی آقای علی جعفری هم خوب و روان بود.



❌⚠️احتمال لو رفتن داستان:
یکی از قسمتای ناراحت‌کننده‌اش برام جایی که بود که جولی بعد از فوت پدرش میخواد بره ازین شهر، اما مامانش _که اتفاقا مریضم هست و حتی تو این شهر دکتر خوبی نبوده که بیماری و درمانشو تشخیص بده_ میگه الا و بلا میخوام همینجا بمونمو بمیرم!!!!

جیم با یکسری افراد بدتر از خودش، جولی رو که یک فرد باسواده اذیت میکنه و‌ از جامعه میرونه! اما بخاطر ناآگاهی و بی‌سوادی افراد جامعه این چرخه هیچوقت متوقف نمیشه تا مرگ جیمی!
این موضوع و اشاره‌ی زیاد به همسر و بچه‌های جیمی، نقش زن و ظلم‌هایی که بهشون میشه رو هم پررنگ میکنه. جفتشون به عنوان یک انسان، صدا و جایگاهی در جامعه نداشتن!!

مرگ جیم، رو هم شاید بشه نماد برقراری عدالت دید. عدالتی که بجای قانون، توسط یک فرد معمولی انجام شد!
دکتر استر شاید به صورت مستقیم درگیر این قتل نشد اما با تأیید غیرعمدی بودن قتل، بر درست بودن کشته‌شدن جیم، تأکید میکنه.
و میشه اون رو نماد فرد آگاه، باسواد و‌ خواهان عدالت، دید.
      

43

نرگس

نرگس

1403/3/18

        نمایشنامه‌ای که فقط به لطف مداخله تزار روسیه، نیکلاس اول، روی صحنه رفت؛ اما بازهم منتقدین دست از سرش برنداشتن ( ◔ ʖ̯ ◔ ).

در مورد نویسنده؛ مختصر اما واجب:
گوگول یکی از برجسته‌ترین‌ نویسندگان روسیه‌ست که بر خیلی از نویسندگان مثل‌ تولستوی، داستایوفسکی، کافکا و… تاثیر داشته.
با خلق شخصیت‌های به‌یادموندنی به مخاطبینش نگاهی دقیق‌‌تر و عمیق‌تر نسبت به واقعیت‌های جامعه میده. زبان تندو‌تیزی داره و در داستان‌هاش، از خط اول شمارو درگیر میکنه و به دنبال خودش میکشونه:

شروع نمایشنامه:
+شهردار: آقایان، از شما خواستم تشریف بیاورید تا خبر خیلی بدی به اطلاعتان برسانم: یک بازرس دارد می‌آید اینجا.
-کارمان درآمد.

همین دو جمله کافیه که کلی سؤال تو ذهنمون ایجاد بشه و دوست داشته باشیم بدونیم که: چرا بازرس میاد👀؟ چرا ترسیدن؟ حالا این بازرس میاد یا نه؟ چی میشه؟ و…

حالا این موضوع با شروع جذاب رو با طنز قاطی کنید🫠. خلاصه شاهکاریه که کلی ازش لذت میبرید و باهاش میخندید؛ حالا خنده‌هایی شیرین گاهی هم تلخ! 
خوبه اینم بدونید که این داستان در شهری کوچیک اتفاق میفته و بر مبنای داستانی واقعی نوشته شده :).

خب ترکیب: اومدن بازرس + ترسیدن کارمندا + طنز شیرین و تلخ، اولین چیزی که به ذهن میاره چیه؟ فساد؛ از اقتصادی گرفته تا اخلاقی.
گوگول خیلی زیرکانه این نمایشنامه‌ی انتقادی رو‌ نوشته. از کوچک‌ترین مسائل طنز میسازه و مخاطب ازین ریزجزئیات به اوضاع خراب مسائل بزرگتر پی میبره.
یکی از دلایلی که تزار روسیه با این نمایشنامه مخالفتی نداشته، همینه :). میگه: این فقط نمایش فساد در شهری کوچیکه با نکاتی جزئی :). 

از نکات جالبی که خیلی پسندیدم این بود که بر خلاف سایر نمایشنامه‌هایی که خوندم، فقط به ذکر اسامی افراد بسنده نکرده. شخصیت‌ افراد مهم و پرتکرارش رو دقیق‌تر توضیح داده(°◡°♡).
این موضوع باعث میشه درک بهتری از اثر داشته باشیم و همینطور راحت‌تر با شخصیت‌ها، دیالوگ و هدفشون ارتباط برقرار کنیم.

این کتاب رو با ترجمه‌ی خوب آقای آبتین گلکار خوندم. توضیحاتشون در مؤخره‌ی کتاب عالی و به‌جا بود.
اقتباس ازین نمایشنامه انقدرر زیاد بود که نیاز به تحقیق فراوان داشت! فعلا که نتونستم تصمیم بگیرم کدومو ببینم😂. 



⚠️❌احتمال لو رفتن داستان:
قشنگترین قسمت داستان برام اونجایی بود که شهردار گفت: به چی می‌خندید؟ به خودتون میخندین. در جا خندم تموم شد!

چقدر تلخه که بعد از ۱۸۰سال که از نوشتن این اثر میگذره هنوزم تازه‌اس و خیلی از قسمت‌هاشو حتی ممکنه به چشم دیده باشیم😂🤦🏻‍♀️.

یک نفر رو هم مثبت توصیف نکرده بود. از کسبه‌ای که برای تحویل دادن عریضه اومده بودن تا آنا دختر شهردار.
کسبه که به طرز عجیبی سعی در ساختن یک قدیس جدید برای خودشون داشتن: با القاب بزرگ و رشوه‌های زیاد.
خود گوگول درین مورد گفته: شخصیت مثبت این نمایشنامه، خنده است.

تأکیدش روی تفاوت فرهنگی و رفتاری در افراد شهرستانی و پایتخت نشین، چقدر زیاد بود!
🌱هرچه باشد فقط در پایتخت، لحن شیک به گوشتان می‌رسد و از این غازهای شهرستانی به چشمتان نمی‌خورد. نظر شما چیست؟ درست نیست؟
اینم اگه طنز اجتماعی در نظر بگیرم بیشتر این جمله رو بخاطرم میاره که: همه‌ی کشور نادیده گرفته میشه تا پایتخت بشه پایتخت!

تیر آخر اینکه: کلا نمایشنامه در ۵ پرده اجرا شده و در ۲ مکان. اما زن شهردار ۴بار لباس عوض میکنه😂 
زن! چقدر ناپخته، پرحاشیه و سطحی بودی تو🤦🏻‍♀️
      

40

نرگس

نرگس

1403/3/15

        واقعی و تلخ یا خیالی و شیرین؟

داستان این کتاب همونطور که از اسمش پیداس در مورد ایوان ایلیچه. ایوان، قاضی و از خانواده‌ای مرفه و سرشناسه. در صفحه اول کتاب خبر مرگش توسط زنش توی روزنامه اعلام شده و همکارانش باخبر شدن و دارن در‌موردش صحبت میکنن..

سبکش رو دوست داشتم؛ واقع‌گرایانه‌. همین سبک باعث میشه گاهی تعجب کنید و گاهی هم احساس نزدیکی بیشتری به شخصیت‌ها و افکارشون داشته باشید (یا ازون حس‌ها بهتون دست میده که عه من قبلاً این صحنه رو دیدم!).

بعد از این مقدمه، توصیف زندگی ایوان رو از اول شروع میکنه:
🌱از زندگی ایوان ایلیچ چه بگوییم، که ساده‌تر و‌ معمولی‌تر و بنابراین وحشتناک‌تر از آن پیدا نمی‌شد.

تولستوی این کتاب رو بعد دوره‌ی ۸ساله‌ا‌ی مینویسه که بحران روحی بزرگی رو پشت سر گذاشته. این بحران تغییرات بزرگی رو درش ایجاد میکنه و کلا زندگیش رو دگرگون میکنه.
بنظرم برای همین هم مرگ ایوان رو نسبت به زندگیش مقدم‌تر نوشته. از همین‌رو پررنگ‌ترین مفاهیمی که تو این اثر به چالش کشیده میشه: مرگ، مرگ‌اندیشی، معنی زندگی، پوچی، کمال‌گرایی و جاودانگیه.

🌱قسمتی از مؤخره مترجم (صالح حسینی) که جالب بود برام: 
داستان جنبه‌ی تمثیلی دارد. تمثیل‌گرایی در نام قهرمان داستان نیز نمایان است:  به این صورت که ایوان ایلیچ معادل روسی «John Doe» یا «everyman» _ «آدمیزاد»_ است.
ناباکوف: «ایوان، در انگلیسی John و در عبری یوحنا (یحیی) یعنی خدا خوب است، خدا بزرگ است. ایلیچ شکل روسی نام الیاس است که در زبان عبری به معنی یهوه خداست…
و به این صورت تلفظ میشود: ill (بیماری) و itch (خارخار) زندگی فانی.»
رنه ولک: ایوان در مواجهه با بیماری و سکرات موت نمونه‌ی مجسم آدمیزاد است.
در ادامه‌ی مؤخره به این هم اشاره شده که کتاب از ۴ بخش که نمایانگر ۴فصل سال و ۱۲ قسمت نمایانگر ۱۲ ماه ساله تشکیل شده.

مشخص شد که ترجمه‌ی صالح حسینی رو خوندم. البته نیم‌نگاهی هم، به ترجمه‌ی آقای سروش حبیبی و حمیدرضا آتش‌برآب انداختم.
با توجه به سبکش، لحن کتابی و ترجمه‌ی راحت‌تر اسم‌ها (در مورد میزان درستیش نظری ندارم، اما پیتر برای منه خواننده بهتر از پیوتره😂) در ترجمه‌ی اقای حسینی رو بیشتر پسندیدم!
در هر دو ترجمه‌ی دیگه اسم‌ها پرپیچ‌ و‌ خم‌ترن. 
لحن ترجمه‌ی آقای حبیبی کتابی و ترجمه‌ی آقای آتش‌بر آب عامیانه‌ست.
اما خب مثل‌ اینکه اکثرا با این دو ترجمه خونده بودن. فکر‌ میکنم بستگی به سلیقه‌تون هم داشته باشه چون ۱۰،۱۵ صفحه‌ای که من خوندم تفاوت زیادی در مقدار و میزان کلمات نداشتن و بحث سانسور هم مطرح نیست.


❌⚠️احتمال لو رفتن داستان:
بر خلاف نظر اکثریت و مترجم😅(!!) بنظرم سرنوشت ایلیچ و مرگش خیلی بی‌رحم و بی‌حساب‌کتاب نبود.
تولستوی در طول کتاب به معمولی بودن افکار و اعمال ایوان اشاره میکنه. مرگش هم یک مرگ معمولیه دیگه :).
با این اختلاف که کارما(!) دامنشو میگیره😁 یعنی بی‌توجهی که به زنش کرده بود رو الان درو میکنه🤷🏻‍♀️.

گراسیم و پسرش رو نماد همون افراد ساده‌دلی دیدم که تولستوی تو‌ کتاب اعترافش تعریف کرده بود. همونایی که بنظرش با سواد کم و اعتقادات ساده‌شون واقعا زندگی میکنن و زندگی بهتر و شادتری دارن.
      

43

نرگس

نرگس

1403/3/12

        از افغانستان تا آمریکا؛ معجزه‌ی ادبیات! کتابی که دست‌کم سه‌هفته متوالی به عنوان پرفروش‌ترین کتاب ادبیات داستانی در آمریکای شمالی بوده^~^.

مریم ۵ساله بود که اولین بار کلمه‌ی حرامی را شنید.
داستان همنقدر تلخ شروع میشه. مریم دختر حرامزاده‌ی یک تاجر افغانیست که از طرف  پدر و همسرانش (!) پذیرفته نمیشه و با مادرش در کلبه‌ای جدا از شهر و‌ حتی روستا، زندگی می‌کنند.
به هر سختی مریم بزرگ میشه و ۱۵ ساله میشه. به سنی میرسه که میتونه برای هدیه تولدش، از پدرش _جلیل_ که خیلی هم دلبسته‌ی مریمه، درخواستی داشته باشه. این درخواست زمینه‌ساز بقیه‌ی داستانه..

درون‌مایه‌‌ای سیاسی_اجتماعی داره:
۱. ما با روایت زندگی دو زن _که یکیش مریمه_ پیش میریم. خالد حسینی این کتاب رو “کتابه مادر و دختر” معرفی میکنه و به زنان سرزمینش تقدیم میکنه پس تم اجتماعیش حول محور زنان در جامعه‌ای مردسالارانه و پر از استبداد، میچرخه و سرنوشت این زنان افغان، به صورت تلخ ادامه پیدا میکنه؛ از ظلم‌های بی‌نهایتی که بهشون میشه تا لگدمال شدن شخصیتشون بخاطر جنسیت.

☚«حسینی در بیان نوع خاصی از داستان مهارت دارد که در آن رویدادهایی که ممکن است غیرقابل تحمل به‌نظر برسد _خشونت، بدبختی و سوءاستفاده‌ها_ قابل خواندن می‌شود. “ناتاشا والتر از روزنامه گاردین” »

۲.اما تم سیاسیش؛ در بازه‌ی ۴۵ ساله از کودتا علیه ظاهرشاه شروع و تا افغانستان بعد از حادثه‌ی ۱۱سمپتامبر ادامه داره. و این حوادث تاریخی_سیاسی سرنوشت شخصیت‌هارو رقم میزنه. 
خلاصه انقدر زیاد بود که (نپسندیدم😤) باعث شد برم دنبال تاریخ معاصر افغانستان درین ۴۵سال. تا بفهمم کدوم شخصیت چی میگه و‌ چرا طرفدار فلانیه! و نویسنده چی‌ میخواد بگه!
 ازونجایی که خیلی تأثیر داشت به شما هم معرفی میکنم😅!
♩پادکست رخ: اپیزود ۲۸ _این ۶نفر | روایت تاریخ معاصر افغانستان
♩پادکست راوکست: اپیزود ۳۶ و ۳۷_ شب از قندهار می‌رسد
اولی داستانی و‌ روون، اما دومی کامل‌تره و به چیزی که بخاطر کتاب دنبالشیم بهتر پاسخ میده.

در تمام داستان اعتراض به جنگ مشهوده و انواع قربانی رو به تصویر میکشه: از کودک گرفته تا بزرگسال.
همین‌طور پر از نکات روان‌شناسی ریز بود که ‌دوست داشتم (◡‿◡✿).

اما با فصل‌بندی و قسمت‌بندی رمان مشکل داشتم‌ a(╯^╰)a.
گاهی سر رشته‌ی کلام در میرفت و تا دوباره منو جذب کنه طول می‌کشید. دو سه تا اشتباه تاریخی هم داشت که نمیدونم تقصیر نویسنده‌اس یا مترجم🥴.

نکته‌ی جالبش اینه که علاقه‌ و ارادت نویسنده به فرهنگ فارسی، تو این کتاب هم کاملا مشخصه. از شعرهای فارسی استفاده کرده و حتی بخشی از آهنگ‌ «سلطان قلبم» رو آورده که خیلی برام لذت بخش بود.
ناگفته نماند که عنوان این کتابم از شعری از صائب تبریزی گرفته:
حساب مه‌جبینان لب بامش که میداند /
دو صد خورشید روافتاده در هر پای دیوارش

من با ترجمه‌ی مهدی غبرائی خوندم اما یه قسمت‌هایی دیگه انقدر خواسته بودن شاعرانه و با کمترین کلام ممکن منظور رو برسونن که نمی‌فهمیدم😂. اون قسمت‌ها رو از ترجمه‌ی آقای حمیدرضا بلوچ استفاده کردم. بعد متوجه شدم که ترجمه‌ی ایشون جملات ساده‌تر ولی کامل‌تره! حالا یا طبق شایعه‌ای که شنیدم: ایشون امانت‌دار نیستن و ترجمه‌شون یکم اضافه‌ داره یا همونه که میگن آقای غبرائی زیاد سانسور میکنه!

فعلا با این دانشم، همون ترجمه‌ی آقای غبرائی پیشنهاد میدم چون حالو هوای داستان رو بهتر منتقل میکرد.



❌⚠️احتمال لو رفتن داستان:
شاید اگر مریم شکل دیگه‌ای تربیت میشد؛ یعنی مادرش چرخه‌ی خشونت زن علیه زن رو میشکست، ترس و شرمساری پررنگ ترین ویژگی‌هاش نبودن و سرنوشت بهتری داشت.
مثل لیلا که‌ در محیط آرام‌تری رشد کرده و حداقل پدرش به‌ وجودش افتخار کرده بود. در موقعیت اضطراری (حاملگی اولش) تونست اوضاع رو مدیریت کنه و از تهدید، فرصت بسازه.

رشید؛ شخصیتی که در اولین صحنه ازش متنفر شدمو با رفتار بعدش پشیمون شدم! از صبر و مهربونی و‌گل خریدنش.
اما هرچی جلوتر رفت تناقضش بیشتر تو چشم بود: مردی که با مست‌کردن پسرش رو از دست میده اما بعد زنش رو مجبور میکنه بخاطر دین برقع بپوشه.
به مرور اخلاق و رفتارش بد و بدتر شد. شاید بتونم فشاری که به عنوان یک مرد روش بوده رو درک کنم اما اعتقادم اینه که اگر جامعه فرهنگ بالاتری داشت، شاید اون هم اصلاح میشد.
همون عشقی که به زلمای میداد رو میتونست به کل خانواده بده.
همه‌ی جنبه‌های وجودیش تاریک نبود و این غم‌انگیزترین چیزی بود که خوندم حتی غم‌انگیز‌تر از کتک‌هایی که مریمو لیلا خوردند ಥ_ಥ.

یه جایی تو‌نمایشنامه کالیگولا: در این دنیای بی‌داور چه کسی میخواد منو محکوم کنه؟
اون طالبی که مریم رو به اعدام محکوم کرد از کجا دستور گرفت یا فهمید که خدا اون دنیا مجازاتش میکنه؟ چرا خدا بخاطر نبخشیدن مجازات نمیکنه؟
      

32

نرگس

نرگس

1403/2/31

        سخت‌خوان اما شیرین و جذاب. نمایشنامه‌ای که وقتی شروع میکنی نمیتونی بذاریش کنار (≖ᴗ≖).

این نمایشنامه بر اساس شخصیت تاریخی «کالیگولا» که سومین امپراطور روم بوده نوشته شده اما جنبه‌ی فلسفیش خیلی بیشتر از جنبه‌ی تاریخیش هست و البته که تفاوت‌های اندک تاریخی هم داره.
کامو این نمایشنامه رو در سال ۱۹۳۸ نوشته ولی چون خیلی حساس بوده، سال ۱۹۴۵ روی صحنه برده و تو این فاصله چندین بار ویرایشش کرده! حتی میخواسته خودش نقش اصلی رو بازی کنه(‧_‧).

پرده‌ی اول اینطور شروع میشه که دروسیلا، خواهر کالیگولا مُرده. کالیگولا به محض اینکه با جنازه‌ی خواهرش روبه رو میشه دگرگون میشه. حقیقت مرگ مثل پُتک توی سرش می‌خوره و اون رو به کُمای فکری میکشونه. درین حد که امپراطور مملکت، سه روز میره نیست و نابود میشه تو دشت و دمن! 
بعد ازین سه روز خودش برمیگرده ولی دیگه اون کالیگولای قبلی نیست! یکی از خدمتکارانش میگه ما نگران سلامتت بودیم! میگه: سلامتم از تو تشکر میکنه😂 (این حاضر جوابیه جذاب رو تو کل نمایشنامه داریم). و بعد از خوش و بش اولیه اوضاع مملکت رو دوباره به دست میگیره اما با طرز فکر جدید!
پرده‌ی دوم هم به روایت ادامه‌ی امپراطوریش می‌پردازه، منتها با گذشت سه سال!

تقریبا نمایشنامه طولانی و سنگینی بود که پیشنهاد میکنم برای تموم کردنش عجله نکنین≧^◡^≦

بنظر من درونمایه‌ی اصلی نمایشنامه بیهودگی و پوچی زندگی بود. 🌱انسان‌ها میمیرند ولی شاد نیستند.
کامو تعریف آزادی، عشق، خیانت، رو زیر سوال میبره. یعنی مفهومی نیست که به چالش نکشه😅. تو هر خطش شمارو به فکر وامیداره و همینش رو خیلی دوست داشتم.
اما امتیازی که ازش کم کردم به این خاطره که مکالماتش خیلی سنگین و فلسفیه و حالت نمایشیش رو کم کرده بود.

مثل اینکه ازین نمایش‌نامه چندتا اقتباس هم بوده که آخریش در سال ۹۴ به کارگردانی آقای غنی‌زاده و به مدت ۳ساعت بوده. حیف که ندیدمشون :(
یک فیلمم از روی این نمایشنامه ساخته شده که طبق تحقیقات من اصلا وفاداری نداشته چه به روایت تاریخی و چه به این نمایشنامه و فقط سعی کرده جنبه‌ی انحرافات جنسی کالیگولارو بزرگنمایی کنه🫠🤦🏻‍♀️.

من این نمایشنامه رو با ترجمه‌ی آقای ابوالحسن نجفی خوندم و راضی بودم :)



⚠️❌ احتمال لو رفتن داستان:
فکر می‌کنم کامو هم بخاطر زندگی سختی که داشته، بیشتر آثارش این سختی رو بروز میدن. مثل سارتر.
اما فلسفه‌شو دوست داشتم.
از نظرش کالیگولا خوشبخت نبود، چون: 
۱.دنبال جاودانگی بود و هرچقدر بیشتر به دنبال جاودانگی باشی، بدبخت‌تری چون بهش نمیرسی.
۲.عقیده‌اش اینه که پوچی زندگی بخاطر مرگه! و با خودکشی به سمت منشأ این پوچی میری. پس باید طغیان کنی و زندگی کنی.
و خودکشی اطاعت محضه از پوچی.

یکی از نکات جالبش برام این بود که کسی قطعی نمیگفت که کالیگولا مجنونه! کارهاشو استدلال منطقی می‌کرد. اما توطئه‌گرا در نهایت بخاطر «از بین نرفتن معنی زندگی» کشتنش..

کالیگولا چقدر نمادین بود<(' .' )>
نماد آزادی حقیقی..
نماد تاریکی وجودمون و کارهایی که میتونیم بکنیم! و دوستش نداریمو انکارش می‌کنیم.

 کائوسونیا هم نماد انسان‌های ساده‌ای که هیچ آرزویی ندارن و کوچکترین انتظاری ندارن و اعتراضم نمیکنن.

و در نهایت: من زنده‌ام.
یعنی من نیستم اما حقیقت تغییری نمیکنه..
      

32

نرگس

نرگس

1403/2/26

        (فرانکل) گاهی از بیماران خود که از اضطراب‌ها و دردهای کوچک و بزرگ رنج می‌برند و شکوه می‌کنند می‌پرسد: «چرا خودکشی نمی‌کنید؟» و از پاسخ بیماران خط اصلی روان درمانی خویش را می‌یابد.

“انسان در جستجوی معنا” یک کتاب قدرتمنده که شاید نگاه ما به جهان و زندگی رو عوض کنه..
در عین حال که صفحات کمی داره، پر مفهومه.
دو بخش داره:

✔︎بخش اول: 
شامل خاطرات و تجربیات دکتر فرانکل در اردوگاه‌های کار اجباری.

ازونجایی که درون‌مایه اصلی کتاب مسئله‌ی بودن/نبودن یا مرگ/زندگیه خیلی به ریزجزئیات سختی و بد بودن این اردوگاه‌ها نمی‌پردازه و قسمت‌های تاریک و پر از آه و رنجی که قادر به خوندنش نباشیم، نداره. 

قرار نیست وصف شجاعت‌های کسانی که جان سالم بدر بردن یا وحشی‌گری بی‌حدوحصر نگهبانان این اردوگاه‌ها رو بخونیم! فقط به زجر‌ها و اتفاقات کوچیک اشاره میکنه و هر تجربه‌ای یا خاطره‌ای که بیان میکنه، میشکافه و از لحاظ روان‌شناختی بررسی میکنه.
چیزهایی که به “زندانی” امید میده یا بالعکس امید به ادامه‌ی زندگی رو ازش میگیره: مثل نقش “عشق” یا حتی نزدیک شدن به یک مناسبت خاص مثل کریسمس، داشتن کاری برای انجام و..

بیان می‌کنه که چطور و با چه روحیه‌ای تونسته با اون همه کمبود آب و غذا، تأثیرات روانیه تجربیات نزدیک به مرگ و… زنده بمونه. میگه که زندگیش رو مدیون اینه که تونسته معنای زندگیش رو پیدا کنه.

✔︎بخش دوم: 
که جنبه‌ی علمی بیشتری داره، مفاهیم اساسی در لوگوتراپی (معنادرمانی) رو بیان میکنه. دکتر فرانکل پایه‌ریز این مکتبه و میگه که هرکسی چیزی برای زندگی داره و برای رسیدن به هدفش از هر مخمصه‌ای جان سالم بدر می‌بره.
🌱بنابر اصول لوگوتراپی، تلاش برای یافتن معنی در زندگی اساسی‌ترین نیروی محرکه هر فرد در دوران زندگی اوست. 

پس این بخش شامل نظریه‌های روانشناختی دکتر فرانکل درباره‌ی اهمیت “یافتن معنای زندگی” و اینه که انسان نیاز ذاتی به یافتن معنا داره و حتی برای سلامت روان و رفاهش ضروریه.
در طول توضیح این مفاهیم راهنمایی هم در جهت یافتن این معنا میده..
🌱این وظیفه لوگوتراپی است که بیمار را در یافتن «معنا» در زندگی، اندیشه‌های پنهانی وجود و معنای نهفته‌ی آن یاری کند.

من این کتاب رو با ترجمه‌ی نهضت صالحیان و میهن میلانی خوندم و راضی بودم.

چون یادم رفته بود کلا، مجبور شدم امروز از اول بخونم کتابو😖😶‍🌫️
حس می‌کنم هنوز خیلی حرف دارم راجع بهش ولی الان دیگه مغزم نمی‌کشه😂🤦🏻‍♀️ فردا میام تکملیش میکنم
      

39

نرگس

نرگس

1403/2/21

        رمانی از نویسنده‌ای کُرد که اولین بار توی کشور سوئد چاپ شد!
در سال ۲۰۰۳ برنده‌ی بهترین جایزه‌ی رمان از “جشنواره گلاویژ”* شد.

مظفر صبحدم: کسی که  به تازگی پدر شده. کشورش درگیر جنگ داخلیه (در زمان حکومت بعث) و اون توی یک مأموریت خودش رو فدای رئیس حزبش (یعقوب صنوبر) می‌کنه.رئیسش رو فراری میده و خودش زندانی میشه. تنها خواسته‌ای که از یعقوب صنوبر داره اینه که حواسش به پسرش (سریاس صبحدم) باشه، مراقبش باشه.
🌱زندانیه اتاقی کوچک در محاصره‌ی آسمان و بیابان. جایی که خدا بندگانش را فراموش می‌کند. آن‌جا که زندگی تمام و مرگ آغاز می‌شود. آن‌جا که حتی از رنگ یک ستاره تهی بود.. مرا جا گذاشته بودند.

۲۱سال تو زندان تنها همدمش رمل (شن) بوده و الان به تازگی آزاد شده و فصل اول رو روایت می‌کنه. اولین نفر به سراغ یعقوب صنوبر میره و سراغ پسرش رو می‌گیره.
بعد ازون به صورت فصل درمیون داستانش رو دنبال می‌کنیم تا سریاس رو ببینه.. 
فصل‌‌های مابین روایت مظفر، روایت از پسری به نام «محمد دل‌شیشه» و همینطور از سایر افراد می‌خونیم تا اینکه در اواخر کتاب ارتباط این فصل‌ها و‌ آدم‌ها رو می‌فهمیم.

اوایل کتاب سخت میگذشت بهم. گنگ بود و کند پیش می‌رفت. چون به سبک رئالیسم جادوییه یکم برام سخت و سنگین بود ارتباط دادن عناصر این سبک با جملات فلسفی، زیبا و سنگین کتاب. یکم برام ناملموس و دور از تصور بود. مدت زیادی کتاب رو بهمین دلیل رها‌ کردم. اما در نهایت تصمیم گرفتم هرجور شده تمومش کنم ولی هرچی به آخر نزدیک‌تر شد بیشتر برام روشن‌ شد و بیشتر فهمیدمو باهاش ارتباط گرفتم.

درون‌مایه‌ی اصلی این کتاب جنگه؛ بخصوص اثراتش روی بچه‌ها. فضای جدید و بکری ساخته انقدر به این مسئله‌ اهمیت داده که در تمام کتاب تمام توصیفاتش و تمرکزش روی اعتراض به جنگه به هر صورت ممکن.

تعداد زنان توی این رمان خیلی کمه و کمرنگن. اما همین کم بودن نشونه از نقش مؤثریه که در جامعه دارن.

شخصیت‌پردازیش خوب بود. اگر قراره دیالوگ‌های زیادی رو از زبون یک کاراکتری بخونیم، کاملاً با دانشی که ازش داریم، می‌خونه. حتی اسم‌های جالبی هم دارن.
هرکدوم ازین شخصیت‌ها سرنوشتی دارن که نمادی از اتفاقاتیه که بر سر مردمان کُرد (و عراقی) در طی جنگ اومده.

آخرین انار دنیا…
♥︎انار برای مردم کُرد بسیار مقدسه. نماد زایش، تکثیر و زیباییه.

من با ترجمه‌ی مریوان حلبچه‌ای خوندم و راضی بودم. با همین ترجمه هم پیشنهاد میدم. 
چند صفحه‌ای رو تصادفی با ترجمه‌ی آرش سنجابی از نشر افراز مقایسه کردم. انتخاب کلمات ترجمه‌ی حلبچه‌ای خیلی خیلی بهتر بود.

( جشنواره گلاویژ*: یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی اقلیم کردستان و منطقه به‌ شمار می‌رود که سالیانه از سوی سازمان غیردولتی بنیاد روشنگری گلاویژ در شهر سلیمانیه ایتخت هنری و فرهنگی اقلیم کردستان برگزار می‌شود. که همیشه و به‌طور مداوم، زمینه‌ای آزاد و مناسب را برای ارائه مطالب، دیدگاه‌ها و خلاقیت نویسندگان فراهم کرده‌است.)
      

36

نرگس

نرگس

1403/2/19

        شروع کتاب واقعا عالی بود. به عنوان یک کتاب راهنمای نویسندگی با شروعش شمارو وارد یک داستان جذاب میکنه و به سمت و سوی خودش می‌کشونه(≖ᴗ≖).

کتاب خوب و جالبی بود. برای کسانی که علاقمند به نویسندگی هستند یا اوایل شروع کارشون هست نکات خیلی خوبی داره.
به طور کلی سعی می‌کنه از لحاظ روانی شمارو آماده‌ی نوشتن کنه. 

از جنبه‌های خوبش اینه که:
❖در پایان هربخش یه تیترهایی داشت تحت عنوان «استراحت بدن». تو این قسمت‌ها با تمرینایی شبیه یوگا سعی می‌کرد که ارتباط بین ذهن و بدن رو بیشتر کنه و مارو با بدنمون آشتی بده! این تمرینات فکرو آزاد میکنه و باعث میشه بر بدن خودمون تمرکز بیشتری داشته باشیم.
من که چیزی ننوشتم ولی وقتی این تمریناشو انجام میدادم لذت می‌بردم. دو سه بارم خوابیدم وسطاش😂🤦🏻‍♀️

❖در اخر هر فصل هم تمرین داره تحت عنوان: «سنگ محک». با توجه به موضوعات همون فصل یه سری تمرین میده.

❖مهم‌ترین نکنه به نظر من این بود که نیاز نیست همشو باهم و پشت‌سرهم بخونین. می‌تونین با توجه به سرفصل‌ها یا نیازتون و بدون ترتیب شروع کنین.
چون یکی از مشکلاتی که با خوندنش داشتم این بود که هرچقدر جلوتر رفت حالت تکراری به خودش گرفت. بعضی قسمت‌ها حالت شعاری داشت، توضیحات زیاد و خسته‌کننده میشد و حس می‌کردم بیشتر منتقل‌کننده‌ی تجربه‌ی خود نویسنده‌اس.
اما اگر طبق گفته‌ی خود نویسنده هرقسمتی رو که نیاز داشتین بخونین، وقت بذارین و تمریناتش رو انجام بدین، فکر نمیکنم این مشکلات براتون پیش بیاد.

چون تأکید کردم که هرقسمتی که حس می‌کنین نیاز دارین بخونین و نیازی نیست که یهویی از اول تا اخرشو سریع بخونین، فهرست کلی کتاب به این صورته و توی سه بخش نوشته شده:

✔︎بخش اول: تمرکز ذهن 
۱.ریسک ۲. اعتبار ۳.فروتنی ۴.کنجکاوی ۵.هم‌حسی ۶.پذیرش ۷.ارتباط

✔︎بخش دوم: فرایند عمیق نوشتن
آگاهی از خود _ فرایند در برابر محصول _ تن به عنوان منبع _ اجداد به عنوان منبع _ زمین به عنوان منبع _ دنیاهای درون و بیرون _ مبارزه با سایه _ مشاهده _ آگاهی و تصویر‌پردازی با تمرکز _ شخصیت‌پردازی، پرسش عمیق _ دیدگاه، من «من» نیستم _ تغییر _ رنج _ پشتکار 

✔︎بخش سوم: پذیرفتن این‌که چه و کجا هستید
ناپایداری _ تحول _ تسلیم _ انسجام _ تنهایی _ سکون
      

42

نرگس

نرگس

1403/2/8

        ای بابا(。ŏ_ŏ) باز که پای یک “زن” در میان است..

در مقدمه‌ی کتاب آورده شده که این نمایشنامه، «برداشتی از اوری‌پید» ست:
اوری‌پید یا اوریپیدس از شاعران و نمایش‌نامه‌نویسان بزرگ یونان باستان بود. در زمان خودش به‌خاطر اینکه تفکرش با مردم کشورش متفاوت بوده و خدایان یونانی رو منشأ زشتی‌ها و بدی‌ها می‌دونسته، آثارش خیلی مورد استقبال قرار نمی‌گیره.
یکی از خصوصیات نوشته‌های اوری‌پید اینه بوده که آثارش اندیشه‌محور بودن و کاراکتر‌های جسوری می‌ساخته.
و همینه که سارتر رو به این سمت می‌کشونه.

این نمایشنامه روایت جنگیه که به خاطر یک «زن» بین تروا و یونان اتفاق افتاده:
پسر پادشاه تروا (پریام) به مهمانی پادشاه اسپارت میره (ملانئوس). موقع برگشت زن ملانئوس هم باهاش فرار میکنه. همین موضوع باعث جنگ ده‌ساله بین تروا و‌ یونان میشه. 
حالا جنگ تموم شده و شهر تروا به آتش کشیده شده. همه‌ی مردانش کشته شدن و فقط زن‌ها و بچه‌ها موندن: زنان تروا

جنگ آثار مخرب زیادی داره: از کشت‌و‌کشتار گرفته تا از بین رفتن منابع، عقب افتادن از دنیا و چیزی که همیشه بهش اشاره میشه: بلاتکلیفی بازمانده‌های طرف شکست‌خورده که اکثرا هم زن و کودکن. حالا یا بهشون تجاوز میشه و به بردگی گرفته میشن یا باید از هیچی شروع کنن به ساختن..
هم فیلم تروی* (که تقریبا همین داستانه و از کتاب ایلیاد هومر گرفته شده)، هم نمایشنامه‌ی اوری‌پید، و هم این نمایشنامه به جنگ اعتراض دارند.

البته که اعتقاد بر اینه که مبنای این جنگ هم به خاطر خدایان بوده. درگیری پیش میاد بین خدای حسد و باقی خدایان! اختلاف‌شون رو با پاریس (که به عنوان زیباترین مرد داور شد) در میون میذارن و هرکدوم برای برنده شدن خودشون چیزی بهش پیشنهاد میدن که در نهایت آفرودیت با پیشنهاد عشق زیباترین زن جهان (هلن) برنده میشه و فَوَقَع‌َ ما وَقَعَ.
توی این نمایشنامه وقتی که همه‌ دوباره رو به خدایان می‌کنند تا کاری بکنند تا اون‌هارو نجات بدن، کاساندر میخواد ثابت کنه که از دست خودشونم کاری برمیاد.

چون آثار یونانی زیادی نخوندمً مخصوصاً ایلیاد و ادیسه‌ی هومر رو. در مورد خدایان یونانی‌ها هم اطلاعات کمی دارم: جلوی خودمو می‌گیرم که “فعلاً” بیشتر ازین اظهار نظر نکنم😂🤦🏻‍♀️.

در کُل نمایشنامه‌ی فوق‌العاده جذابی بود. از امانت‌داری آقای صنعوی چیزی نمی‌دونم😐 ولی ترجمشون نثر شاعرانه و قشنگی داشت. چند بار برگشتم به صفحات قبل و دوباره خوندمشون.
نمایشنامه‌ی کوتاهیه تقریبا ۱۰۰ص. و ۵۰ص آخر اعلام و اساطیر و توضیحات شخصیت‌هاست.
و البته اگر صفر صفر و بدون هیچ اطلاعاتی در مورد اساطیر و خدایان یونانی این نمایشنامه رو بخونین فکر نمی‌کنم چیز زیادی دستگیرتون بشه🤷🏻‍♀️.

فیلم تروی (Troy)*: به کارگردانی ولفگانگ پترسن و محصول سال ۲۰۰۴. 
که یکی از بهترین بازی‌های بردپیت، توی این فیلمه (در نقش آشیل).
      

33

باشگاه‌ها

باشگاه ال‌کلاسیکو

548 عضو

سفر به دور اتاقم

دورۀ فعال

باشگاه کتابخوانی "هزارتو"

635 عضو

آرزوهای بزرگ

دورۀ فعال

ال‌کلاسیکو پلاس +

42 عضو

باریس گادونوف

دورۀ فعال

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

پست‌ها

فعالیت‌ها

نرگس پسندید.
روایت: مفاهیم بنیادی و روش های تحلیل
بسم الله الرحمن الرحیم    
  
«روایت همه جا هست، درست مثل زندگی»  
 - رولان بارت  
   
در اهمیت روایت‌شناسی:   
شاید ما، مانند بسیاری از معاصرین رولان بارت، این حرف او را مبالغه‌آمیز بدانیم. علت این نگاه آن‌ها مختص دانستن روایت به تخیل و موقعیت‌های واقعیت‌گریز است. اما بارت تعریف دیگری از روایت دارد. او استدلال می‌کند که ما با انواع روایت احاطه شده‌ایم و با مثال‌هایی از لال‌بازی[یا نمایش صامت/پانتومیم]، داستان‌های فکاهی مصور و... نشان داد روایت هم می‌تواند تصویری باشد هم بخش مهمی از فرهنگ شفاهی و مکتوب ما را تشکیل دهد (در اینجا تعریفی گسترده از روایت را شاهدیم).

خنثی‌نبودن روایت و روایت‌گری:  
بارت نشان داد که روایتگری کنشی بی‌طرفانه نیست بلکه ماهیتی سیاسی دارد و به شکل‌گیری و تعیین واکنش‌های‌مان به جهان پیرامون یاری می‌رساند و حتی نگاه ما به جهان و تجربیات‌مان را شکل می‌دهد.   
  
   
در فواید کتاب حاضر:
   
۱_آشنایی با اصطلاحات روایت‌شناسی: 
اختلاف در تعریف اصطلاحات موجب بسیاری از سوءتفاهم‌ها در هر علمی شده است. در نتیجه واژه‌شناسی یکی از اولیات ورود به هر مبحثی است و نقد ادبی نیز از این قاعده مستثنی نیست. تصور کنید کسی بدون اینکه بداند داستان و پیرنگ در روایت‌شناسی به چه معنا است شروع به مطالعه در این باب کند. وقتی به جمله‌ی «داستان: پادشاه مرد و سپس ملکه درگذشت» برسد چه برداشتی خواهد داشت؟ فکر می‌کند که این یک داستانک است و تحلیل اشتباهی از آن خواهد داشت اما اگر فرد به تفاوت بین «داستان» و «پیرنگ» واقف باشد متوجه می‌شود که این جمله تک‌خطی دقیقا یعنی چه.
آشنایی با اصطلاحات روایت‌شناسی از مفیدترین حسن‌های کتاب حاضر است. چه اصطلاحاتی که مشترک لفظی باشند، مانند داستان و پیرنگ، چه اصطلاحاتی که مختص به روایت‌شناسی باشند، مانند کانونی‌سازی.   
   
۲_آشنایی با ادبیات(زبانِ خاصِ) روایت‌شناسی(مقدمه‌ خواندن کتاب‌های بیشتر در این زمینه):   
صرف آشنایی با اصطلاحات یک علم خاص باعث آشنایی با ادبیات آن علم/رشته نمی‌شود. برای مثال در علم اصول فقه یکی از اشکالاتی که به شهید صدر می‌گیرند، برهم‌زدن همین زبان خاص اصولیین است که شامل:   
تغییر اصطلاحات، تغییر زبان، تغییر ترتیب مباحث و... است.   
مطالعه کتاب حاضر باعث می‌شود با ادبیات روایت‌شناسی آشنا شویم و الفاظ جعل‌شده و تغییر معنایافته در این رشته متوجه بشویم.  
   
۳_تصویر روشن مسائل:   
اصل اینکه مباحث روایت‌شناسی و زمینه‌ی بحث حول چه مسئله‌ای است در این کتاب تبیین می‌شود. مثلا چه مسئله‌ای در مبحث صدای راوی یا نقش خواننده است که منجر به فلان نظر شده است.  یعنی در این کتاب تلاش شده است زمین‌بازی و دعوا به نیکی منقح شوند.  
   
۴_ افزایش قدرت تحلیل:   
در کتاب «آدمی همان است که می‌خواند» آمده:   
«لازم نیست هر چیزی را که مؤلف باور دارد باور کنیم. [...] برای درگیری بیشتر با متن و افزایش درک مطلب تفسیر و نقد شاید لازم نباشد باور کنیم، اما حتما لازم است بدانیم.»   
فارغ از اینکه ما نظراتی مانند رویکرد پراپ در تحلیل قصه‌های عامیانه را بپذیریم، این نظریات به ما کمک می‌کنند تحلیلی از روایت‌‌هایی که با آن‌ها مواجه می‌شویم داشته باشیم.    
برای مثال من بعد از خواندن کتاب، انیمیشن The Wild Robot را دیدم. در ادامه تلاش می‌کنم با عینک روایت‌شناسانه و مشخصاََ نظریه ساختاری ولادیمیر پراپ این انیمشین و روایتش را تحلیل کنم. 
وضعیت و پروفایل شخصیت‌های داستان به این شرح است: 
رازوم ۷۱۳۴ یا راز: 
رباتی که سر از جنگل درمی‌آورد. وظیفه او انجام هر خدمتی است که به او محول می‌شود. طبق برنامه‌نویسی این ربات، او از عهده هر کاری برمی‌آید، به جز آسیب زدن و احساس داشتن. 
برایت بیل: 
غازی که در اثر حادثه‌ای خانواده‌اش را از دست می‌دهد (عامل این حادثه همین راز، ربات داستان ماست) و راز او را به عنوان پسرش قبول می‌کند. 
فینک: 
روباه سرخی که اولین حیوانی است که به راز برای تربیت برایت‌بیل کمک می‌کند. دیگر حیوانات جنگل: 
حیواناتی که ابتدا از راز، به خاطر قابلیت‌هایش، می‌ترسند و سعی در نابودی او دارند اما برخی از آن‌ها با شناخت بیشتر از راز به کمک او برمی‌آیند. 
خلاصه داستان: راز در اثر حادثه‌ای سر از جنگل در می‌آورد، او ابتدا سعی می‌کند با حیوانات ارتباط برقرار کند اما موفق نمی‌شود. در اثر حادثه‌ای راز یک غاز را می‌کشد اما یکی از تخم‌های این غاز سالم باقی می‌ماند. راز ابتدا تا به دنیا آمدن آن غاز آن را نگه می‌دارد و سپس تصمیم به ترک آن می‌گیرد، اما بنا بر توصیه یک صاریغ وظیفه‌ی مادری بر دوش او قرار می‌گیرد. راز باید به برایت‌بیل غذا بدهد و شنا کردن و پرواز را یاد دهد.
در پیرنگ اول انیمیشن، بنا بر نظریه پراپ می‌توان رازوم ۷۱۳۴  را «شخصیت قهرمان» دانست. شرایط حاکم بر جنگل را «شخصیت بدذات»، فینک را«شخصیت یاور»، صاریغ را «شخصیت اعزام‌کننده»، برایت بیل «شخصیت شاهدخت و پدرش» هستند. انیمیشن از کارکرد دوم نظریه پراپ شروع می‌شود و حداقل ۱۸ کارکرد از کارکردهای موجود در این نظریه را دارد. توالی کارکردها در روایت این انیمشین طابق النعل نظریه پراپ نیستند. طبق تفسیر کتاب «روایت» تامس از نظریه پراپ و فهم من از این تفسیر زمانی‌که تمام کارکردهای روایی موجود در نظریه پراپ در یک روایت خاص (در اینجا داستان این انیمیشن) وجود نداشته باشد لازم نیست توالی رخدادها دقیقا مانند قدم‌های کارکردهای پراپ باشند (برای فهمیدن این مورد باید متن پایه پراپ را مطالعه کرد). برای مثال در این انیمیشن کارکرد چهاردهم قبل از کارکرد سوم رخ می‌دهد. 
به نظر من پنج کارکرد اصلی موجود در داستان، هر چند توالی زمانی آن‌ها مانند آنچه پراپ ذکر کرده نیست، به شرح ذیل است: 
کارکرد دوم: دستور انجام کاری به قهرمان داستان ابلاغ یا وی از انجام کاری منع می‌شود. 
کارکرد سوم: قهرمان آن دستور یا منع را رعایت نمی‌کند. 
کارکرد هجدهم: بدذات شکست می‌خورد. 
کارکرد بیست و نهم: شکل و شمایل قهرمان عوض می‌شود. 
کارکرد  سی و یکم: قهرمان ازدواج می‌کند و به مقام پادشاهی می‌رسد. 
مثلاََ کارکردهای هجدهم و سی و یکم در این انیمشین همزمان رخ می‌دهند. 
البته مقصود من از کارکردها بیشتر استعاری است تا عین آنچه پراپ گفته. 
احتمالا اگر نقدی از جانب دوستان باشد یا خود نظریه پراپ را مطالعه کنم بهتر بتوانم به جرح و تعدیل نگاهم بپردازم.
اگر من اطلاعی از این نظر نداشتم، نمی‌توانستم این انیمیشن را تحت یک الگوی واحد با دیگر قصه‌های به این سبک قرار بدهم. 
   
در پایان اینکه هر چند کسی با خواندن کتاب_ و حتی با صرف خواندن ده‌ها کتاب دیگر_ روایت‌شناس نمی‌شود، اما روایتِ برانون تامس می‌تواند شروع خوبی برای رسیدن به حدی از آن مقصود باشد.   
   
پی‌نوشت‌ها:
۱_تحلیل یک پیرنگ از انیمیشن مبتنی بر این است که بشود یک پیرنگ قصه را تحلیل کرد و پیرنگ‌های بعدی را کنار گذاشت.   
۲_شخصیت بدذات بودن شرایط جنگل بنا بر این نظر که رویکرد پراپ شامل حالت استعاری هم باشد.   
۳_چنانکه پراپ گفته، ممکن است همه این کارکردها در یک قصه‌ عامیانه یافت نشوند، ولی اگر همه آن‌ها باشند توالی زمانی‌شان به همین ترتیب است.
          بسم الله الرحمن الرحیم    
  
«روایت همه جا هست، درست مثل زندگی»  
 - رولان بارت  
   
در اهمیت روایت‌شناسی:   
شاید ما، مانند بسیاری از معاصرین رولان بارت، این حرف او را مبالغه‌آمیز بدانیم. علت این نگاه آن‌ها مختص دانستن روایت به تخیل و موقعیت‌های واقعیت‌گریز است. اما بارت تعریف دیگری از روایت دارد. او استدلال می‌کند که ما با انواع روایت احاطه شده‌ایم و با مثال‌هایی از لال‌بازی[یا نمایش صامت/پانتومیم]، داستان‌های فکاهی مصور و... نشان داد روایت هم می‌تواند تصویری باشد هم بخش مهمی از فرهنگ شفاهی و مکتوب ما را تشکیل دهد (در اینجا تعریفی گسترده از روایت را شاهدیم).

خنثی‌نبودن روایت و روایت‌گری:  
بارت نشان داد که روایتگری کنشی بی‌طرفانه نیست بلکه ماهیتی سیاسی دارد و به شکل‌گیری و تعیین واکنش‌های‌مان به جهان پیرامون یاری می‌رساند و حتی نگاه ما به جهان و تجربیات‌مان را شکل می‌دهد.   
  
   
در فواید کتاب حاضر:
   
۱_آشنایی با اصطلاحات روایت‌شناسی: 
اختلاف در تعریف اصطلاحات موجب بسیاری از سوءتفاهم‌ها در هر علمی شده است. در نتیجه واژه‌شناسی یکی از اولیات ورود به هر مبحثی است و نقد ادبی نیز از این قاعده مستثنی نیست. تصور کنید کسی بدون اینکه بداند داستان و پیرنگ در روایت‌شناسی به چه معنا است شروع به مطالعه در این باب کند. وقتی به جمله‌ی «داستان: پادشاه مرد و سپس ملکه درگذشت» برسد چه برداشتی خواهد داشت؟ فکر می‌کند که این یک داستانک است و تحلیل اشتباهی از آن خواهد داشت اما اگر فرد به تفاوت بین «داستان» و «پیرنگ» واقف باشد متوجه می‌شود که این جمله تک‌خطی دقیقا یعنی چه.
آشنایی با اصطلاحات روایت‌شناسی از مفیدترین حسن‌های کتاب حاضر است. چه اصطلاحاتی که مشترک لفظی باشند، مانند داستان و پیرنگ، چه اصطلاحاتی که مختص به روایت‌شناسی باشند، مانند کانونی‌سازی.   
   
۲_آشنایی با ادبیات(زبانِ خاصِ) روایت‌شناسی(مقدمه‌ خواندن کتاب‌های بیشتر در این زمینه):   
صرف آشنایی با اصطلاحات یک علم خاص باعث آشنایی با ادبیات آن علم/رشته نمی‌شود. برای مثال در علم اصول فقه یکی از اشکالاتی که به شهید صدر می‌گیرند، برهم‌زدن همین زبان خاص اصولیین است که شامل:   
تغییر اصطلاحات، تغییر زبان، تغییر ترتیب مباحث و... است.   
مطالعه کتاب حاضر باعث می‌شود با ادبیات روایت‌شناسی آشنا شویم و الفاظ جعل‌شده و تغییر معنایافته در این رشته متوجه بشویم.  
   
۳_تصویر روشن مسائل:   
اصل اینکه مباحث روایت‌شناسی و زمینه‌ی بحث حول چه مسئله‌ای است در این کتاب تبیین می‌شود. مثلا چه مسئله‌ای در مبحث صدای راوی یا نقش خواننده است که منجر به فلان نظر شده است.  یعنی در این کتاب تلاش شده است زمین‌بازی و دعوا به نیکی منقح شوند.  
   
۴_ افزایش قدرت تحلیل:   
در کتاب «آدمی همان است که می‌خواند» آمده:   
«لازم نیست هر چیزی را که مؤلف باور دارد باور کنیم. [...] برای درگیری بیشتر با متن و افزایش درک مطلب تفسیر و نقد شاید لازم نباشد باور کنیم، اما حتما لازم است بدانیم.»   
فارغ از اینکه ما نظراتی مانند رویکرد پراپ در تحلیل قصه‌های عامیانه را بپذیریم، این نظریات به ما کمک می‌کنند تحلیلی از روایت‌‌هایی که با آن‌ها مواجه می‌شویم داشته باشیم.    
برای مثال من بعد از خواندن کتاب، انیمیشن The Wild Robot را دیدم. در ادامه تلاش می‌کنم با عینک روایت‌شناسانه و مشخصاََ نظریه ساختاری ولادیمیر پراپ این انیمشین و روایتش را تحلیل کنم. 
وضعیت و پروفایل شخصیت‌های داستان به این شرح است: 
رازوم ۷۱۳۴ یا راز: 
رباتی که سر از جنگل درمی‌آورد. وظیفه او انجام هر خدمتی است که به او محول می‌شود. طبق برنامه‌نویسی این ربات، او از عهده هر کاری برمی‌آید، به جز آسیب زدن و احساس داشتن. 
برایت بیل: 
غازی که در اثر حادثه‌ای خانواده‌اش را از دست می‌دهد (عامل این حادثه همین راز، ربات داستان ماست) و راز او را به عنوان پسرش قبول می‌کند. 
فینک: 
روباه سرخی که اولین حیوانی است که به راز برای تربیت برایت‌بیل کمک می‌کند. دیگر حیوانات جنگل: 
حیواناتی که ابتدا از راز، به خاطر قابلیت‌هایش، می‌ترسند و سعی در نابودی او دارند اما برخی از آن‌ها با شناخت بیشتر از راز به کمک او برمی‌آیند. 
خلاصه داستان: راز در اثر حادثه‌ای سر از جنگل در می‌آورد، او ابتدا سعی می‌کند با حیوانات ارتباط برقرار کند اما موفق نمی‌شود. در اثر حادثه‌ای راز یک غاز را می‌کشد اما یکی از تخم‌های این غاز سالم باقی می‌ماند. راز ابتدا تا به دنیا آمدن آن غاز آن را نگه می‌دارد و سپس تصمیم به ترک آن می‌گیرد، اما بنا بر توصیه یک صاریغ وظیفه‌ی مادری بر دوش او قرار می‌گیرد. راز باید به برایت‌بیل غذا بدهد و شنا کردن و پرواز را یاد دهد.
در پیرنگ اول انیمیشن، بنا بر نظریه پراپ می‌توان رازوم ۷۱۳۴  را «شخصیت قهرمان» دانست. شرایط حاکم بر جنگل را «شخصیت بدذات»، فینک را«شخصیت یاور»، صاریغ را «شخصیت اعزام‌کننده»، برایت بیل «شخصیت شاهدخت و پدرش» هستند. انیمیشن از کارکرد دوم نظریه پراپ شروع می‌شود و حداقل ۱۸ کارکرد از کارکردهای موجود در این نظریه را دارد. توالی کارکردها در روایت این انیمشین طابق النعل نظریه پراپ نیستند. طبق تفسیر کتاب «روایت» تامس از نظریه پراپ و فهم من از این تفسیر زمانی‌که تمام کارکردهای روایی موجود در نظریه پراپ در یک روایت خاص (در اینجا داستان این انیمیشن) وجود نداشته باشد لازم نیست توالی رخدادها دقیقا مانند قدم‌های کارکردهای پراپ باشند (برای فهمیدن این مورد باید متن پایه پراپ را مطالعه کرد). برای مثال در این انیمیشن کارکرد چهاردهم قبل از کارکرد سوم رخ می‌دهد. 
به نظر من پنج کارکرد اصلی موجود در داستان، هر چند توالی زمانی آن‌ها مانند آنچه پراپ ذکر کرده نیست، به شرح ذیل است: 
کارکرد دوم: دستور انجام کاری به قهرمان داستان ابلاغ یا وی از انجام کاری منع می‌شود. 
کارکرد سوم: قهرمان آن دستور یا منع را رعایت نمی‌کند. 
کارکرد هجدهم: بدذات شکست می‌خورد. 
کارکرد بیست و نهم: شکل و شمایل قهرمان عوض می‌شود. 
کارکرد  سی و یکم: قهرمان ازدواج می‌کند و به مقام پادشاهی می‌رسد. 
مثلاََ کارکردهای هجدهم و سی و یکم در این انیمشین همزمان رخ می‌دهند. 
البته مقصود من از کارکردها بیشتر استعاری است تا عین آنچه پراپ گفته. 
احتمالا اگر نقدی از جانب دوستان باشد یا خود نظریه پراپ را مطالعه کنم بهتر بتوانم به جرح و تعدیل نگاهم بپردازم.
اگر من اطلاعی از این نظر نداشتم، نمی‌توانستم این انیمیشن را تحت یک الگوی واحد با دیگر قصه‌های به این سبک قرار بدهم. 
   
در پایان اینکه هر چند کسی با خواندن کتاب_ و حتی با صرف خواندن ده‌ها کتاب دیگر_ روایت‌شناس نمی‌شود، اما روایتِ برانون تامس می‌تواند شروع خوبی برای رسیدن به حدی از آن مقصود باشد.   
   
پی‌نوشت‌ها:
۱_تحلیل یک پیرنگ از انیمیشن مبتنی بر این است که بشود یک پیرنگ قصه را تحلیل کرد و پیرنگ‌های بعدی را کنار گذاشت.   
۲_شخصیت بدذات بودن شرایط جنگل بنا بر این نظر که رویکرد پراپ شامل حالت استعاری هم باشد.   
۳_چنانکه پراپ گفته، ممکن است همه این کارکردها در یک قصه‌ عامیانه یافت نشوند، ولی اگر همه آن‌ها باشند توالی زمانی‌شان به همین ترتیب است.
        

39

نرگس پسندید.
روایت: مفاهیم بنیادی و روش های تحلیل
بسم الله الرحمن الرحیم    
  
«روایت همه جا هست، درست مثل زندگی»  
 - رولان بارت  
   
در اهمیت روایت‌شناسی:   
شاید ما، مانند بسیاری از معاصرین رولان بارت، این حرف او را مبالغه‌آمیز بدانیم. علت این نگاه آن‌ها مختص دانستن روایت به تخیل و موقعیت‌های واقعیت‌گریز است. اما بارت تعریف دیگری از روایت دارد. او استدلال می‌کند که ما با انواع روایت احاطه شده‌ایم و با مثال‌هایی از لال‌بازی[یا نمایش صامت/پانتومیم]، داستان‌های فکاهی مصور و... نشان داد روایت هم می‌تواند تصویری باشد هم بخش مهمی از فرهنگ شفاهی و مکتوب ما را تشکیل دهد (در اینجا تعریفی گسترده از روایت را شاهدیم).

خنثی‌نبودن روایت و روایت‌گری:  
بارت نشان داد که روایتگری کنشی بی‌طرفانه نیست بلکه ماهیتی سیاسی دارد و به شکل‌گیری و تعیین واکنش‌های‌مان به جهان پیرامون یاری می‌رساند و حتی نگاه ما به جهان و تجربیات‌مان را شکل می‌دهد.   
  
   
در فواید کتاب حاضر:
   
۱_آشنایی با اصطلاحات روایت‌شناسی: 
اختلاف در تعریف اصطلاحات موجب بسیاری از سوءتفاهم‌ها در هر علمی شده است. در نتیجه واژه‌شناسی یکی از اولیات ورود به هر مبحثی است و نقد ادبی نیز از این قاعده مستثنی نیست. تصور کنید کسی بدون اینکه بداند داستان و پیرنگ در روایت‌شناسی به چه معنا است شروع به مطالعه در این باب کند. وقتی به جمله‌ی «داستان: پادشاه مرد و سپس ملکه درگذشت» برسد چه برداشتی خواهد داشت؟ فکر می‌کند که این یک داستانک است و تحلیل اشتباهی از آن خواهد داشت اما اگر فرد به تفاوت بین «داستان» و «پیرنگ» واقف باشد متوجه می‌شود که این جمله تک‌خطی دقیقا یعنی چه.
آشنایی با اصطلاحات روایت‌شناسی از مفیدترین حسن‌های کتاب حاضر است. چه اصطلاحاتی که مشترک لفظی باشند، مانند داستان و پیرنگ، چه اصطلاحاتی که مختص به روایت‌شناسی باشند، مانند کانونی‌سازی.   
   
۲_آشنایی با ادبیات(زبانِ خاصِ) روایت‌شناسی(مقدمه‌ خواندن کتاب‌های بیشتر در این زمینه):   
صرف آشنایی با اصطلاحات یک علم خاص باعث آشنایی با ادبیات آن علم/رشته نمی‌شود. برای مثال در علم اصول فقه یکی از اشکالاتی که به شهید صدر می‌گیرند، برهم‌زدن همین زبان خاص اصولیین است که شامل:   
تغییر اصطلاحات، تغییر زبان، تغییر ترتیب مباحث و... است.   
مطالعه کتاب حاضر باعث می‌شود با ادبیات روایت‌شناسی آشنا شویم و الفاظ جعل‌شده و تغییر معنایافته در این رشته متوجه بشویم.  
   
۳_تصویر روشن مسائل:   
اصل اینکه مباحث روایت‌شناسی و زمینه‌ی بحث حول چه مسئله‌ای است در این کتاب تبیین می‌شود. مثلا چه مسئله‌ای در مبحث صدای راوی یا نقش خواننده است که منجر به فلان نظر شده است.  یعنی در این کتاب تلاش شده است زمین‌بازی و دعوا به نیکی منقح شوند.  
   
۴_ افزایش قدرت تحلیل:   
در کتاب «آدمی همان است که می‌خواند» آمده:   
«لازم نیست هر چیزی را که مؤلف باور دارد باور کنیم. [...] برای درگیری بیشتر با متن و افزایش درک مطلب تفسیر و نقد شاید لازم نباشد باور کنیم، اما حتما لازم است بدانیم.»   
فارغ از اینکه ما نظراتی مانند رویکرد پراپ در تحلیل قصه‌های عامیانه را بپذیریم، این نظریات به ما کمک می‌کنند تحلیلی از روایت‌‌هایی که با آن‌ها مواجه می‌شویم داشته باشیم.    
برای مثال من بعد از خواندن کتاب، انیمیشن The Wild Robot را دیدم. در ادامه تلاش می‌کنم با عینک روایت‌شناسانه و مشخصاََ نظریه ساختاری ولادیمیر پراپ این انیمشین و روایتش را تحلیل کنم. 
وضعیت و پروفایل شخصیت‌های داستان به این شرح است: 
رازوم ۷۱۳۴ یا راز: 
رباتی که سر از جنگل درمی‌آورد. وظیفه او انجام هر خدمتی است که به او محول می‌شود. طبق برنامه‌نویسی این ربات، او از عهده هر کاری برمی‌آید، به جز آسیب زدن و احساس داشتن. 
برایت بیل: 
غازی که در اثر حادثه‌ای خانواده‌اش را از دست می‌دهد (عامل این حادثه همین راز، ربات داستان ماست) و راز او را به عنوان پسرش قبول می‌کند. 
فینک: 
روباه سرخی که اولین حیوانی است که به راز برای تربیت برایت‌بیل کمک می‌کند. دیگر حیوانات جنگل: 
حیواناتی که ابتدا از راز، به خاطر قابلیت‌هایش، می‌ترسند و سعی در نابودی او دارند اما برخی از آن‌ها با شناخت بیشتر از راز به کمک او برمی‌آیند. 
خلاصه داستان: راز در اثر حادثه‌ای سر از جنگل در می‌آورد، او ابتدا سعی می‌کند با حیوانات ارتباط برقرار کند اما موفق نمی‌شود. در اثر حادثه‌ای راز یک غاز را می‌کشد اما یکی از تخم‌های این غاز سالم باقی می‌ماند. راز ابتدا تا به دنیا آمدن آن غاز آن را نگه می‌دارد و سپس تصمیم به ترک آن می‌گیرد، اما بنا بر توصیه یک صاریغ وظیفه‌ی مادری بر دوش او قرار می‌گیرد. راز باید به برایت‌بیل غذا بدهد و شنا کردن و پرواز را یاد دهد.
در پیرنگ اول انیمیشن، بنا بر نظریه پراپ می‌توان رازوم ۷۱۳۴  را «شخصیت قهرمان» دانست. شرایط حاکم بر جنگل را «شخصیت بدذات»، فینک را«شخصیت یاور»، صاریغ را «شخصیت اعزام‌کننده»، برایت بیل «شخصیت شاهدخت و پدرش» هستند. انیمیشن از کارکرد دوم نظریه پراپ شروع می‌شود و حداقل ۱۸ کارکرد از کارکردهای موجود در این نظریه را دارد. توالی کارکردها در روایت این انیمشین طابق النعل نظریه پراپ نیستند. طبق تفسیر کتاب «روایت» تامس از نظریه پراپ و فهم من از این تفسیر زمانی‌که تمام کارکردهای روایی موجود در نظریه پراپ در یک روایت خاص (در اینجا داستان این انیمیشن) وجود نداشته باشد لازم نیست توالی رخدادها دقیقا مانند قدم‌های کارکردهای پراپ باشند (برای فهمیدن این مورد باید متن پایه پراپ را مطالعه کرد). برای مثال در این انیمیشن کارکرد چهاردهم قبل از کارکرد سوم رخ می‌دهد. 
به نظر من پنج کارکرد اصلی موجود در داستان، هر چند توالی زمانی آن‌ها مانند آنچه پراپ ذکر کرده نیست، به شرح ذیل است: 
کارکرد دوم: دستور انجام کاری به قهرمان داستان ابلاغ یا وی از انجام کاری منع می‌شود. 
کارکرد سوم: قهرمان آن دستور یا منع را رعایت نمی‌کند. 
کارکرد هجدهم: بدذات شکست می‌خورد. 
کارکرد بیست و نهم: شکل و شمایل قهرمان عوض می‌شود. 
کارکرد  سی و یکم: قهرمان ازدواج می‌کند و به مقام پادشاهی می‌رسد. 
مثلاََ کارکردهای هجدهم و سی و یکم در این انیمشین همزمان رخ می‌دهند. 
البته مقصود من از کارکردها بیشتر استعاری است تا عین آنچه پراپ گفته. 
احتمالا اگر نقدی از جانب دوستان باشد یا خود نظریه پراپ را مطالعه کنم بهتر بتوانم به جرح و تعدیل نگاهم بپردازم.
اگر من اطلاعی از این نظر نداشتم، نمی‌توانستم این انیمیشن را تحت یک الگوی واحد با دیگر قصه‌های به این سبک قرار بدهم. 
   
در پایان اینکه هر چند کسی با خواندن کتاب_ و حتی با صرف خواندن ده‌ها کتاب دیگر_ روایت‌شناس نمی‌شود، اما روایتِ برانون تامس می‌تواند شروع خوبی برای رسیدن به حدی از آن مقصود باشد.   
   
پی‌نوشت‌ها:
۱_تحلیل یک پیرنگ از انیمیشن مبتنی بر این است که بشود یک پیرنگ قصه را تحلیل کرد و پیرنگ‌های بعدی را کنار گذاشت.   
۲_شخصیت بدذات بودن شرایط جنگل بنا بر این نظر که رویکرد پراپ شامل حالت استعاری هم باشد.   
۳_چنانکه پراپ گفته، ممکن است همه این کارکردها در یک قصه‌ عامیانه یافت نشوند، ولی اگر همه آن‌ها باشند توالی زمانی‌شان به همین ترتیب است.
          بسم الله الرحمن الرحیم    
  
«روایت همه جا هست، درست مثل زندگی»  
 - رولان بارت  
   
در اهمیت روایت‌شناسی:   
شاید ما، مانند بسیاری از معاصرین رولان بارت، این حرف او را مبالغه‌آمیز بدانیم. علت این نگاه آن‌ها مختص دانستن روایت به تخیل و موقعیت‌های واقعیت‌گریز است. اما بارت تعریف دیگری از روایت دارد. او استدلال می‌کند که ما با انواع روایت احاطه شده‌ایم و با مثال‌هایی از لال‌بازی[یا نمایش صامت/پانتومیم]، داستان‌های فکاهی مصور و... نشان داد روایت هم می‌تواند تصویری باشد هم بخش مهمی از فرهنگ شفاهی و مکتوب ما را تشکیل دهد (در اینجا تعریفی گسترده از روایت را شاهدیم).

خنثی‌نبودن روایت و روایت‌گری:  
بارت نشان داد که روایتگری کنشی بی‌طرفانه نیست بلکه ماهیتی سیاسی دارد و به شکل‌گیری و تعیین واکنش‌های‌مان به جهان پیرامون یاری می‌رساند و حتی نگاه ما به جهان و تجربیات‌مان را شکل می‌دهد.   
  
   
در فواید کتاب حاضر:
   
۱_آشنایی با اصطلاحات روایت‌شناسی: 
اختلاف در تعریف اصطلاحات موجب بسیاری از سوءتفاهم‌ها در هر علمی شده است. در نتیجه واژه‌شناسی یکی از اولیات ورود به هر مبحثی است و نقد ادبی نیز از این قاعده مستثنی نیست. تصور کنید کسی بدون اینکه بداند داستان و پیرنگ در روایت‌شناسی به چه معنا است شروع به مطالعه در این باب کند. وقتی به جمله‌ی «داستان: پادشاه مرد و سپس ملکه درگذشت» برسد چه برداشتی خواهد داشت؟ فکر می‌کند که این یک داستانک است و تحلیل اشتباهی از آن خواهد داشت اما اگر فرد به تفاوت بین «داستان» و «پیرنگ» واقف باشد متوجه می‌شود که این جمله تک‌خطی دقیقا یعنی چه.
آشنایی با اصطلاحات روایت‌شناسی از مفیدترین حسن‌های کتاب حاضر است. چه اصطلاحاتی که مشترک لفظی باشند، مانند داستان و پیرنگ، چه اصطلاحاتی که مختص به روایت‌شناسی باشند، مانند کانونی‌سازی.   
   
۲_آشنایی با ادبیات(زبانِ خاصِ) روایت‌شناسی(مقدمه‌ خواندن کتاب‌های بیشتر در این زمینه):   
صرف آشنایی با اصطلاحات یک علم خاص باعث آشنایی با ادبیات آن علم/رشته نمی‌شود. برای مثال در علم اصول فقه یکی از اشکالاتی که به شهید صدر می‌گیرند، برهم‌زدن همین زبان خاص اصولیین است که شامل:   
تغییر اصطلاحات، تغییر زبان، تغییر ترتیب مباحث و... است.   
مطالعه کتاب حاضر باعث می‌شود با ادبیات روایت‌شناسی آشنا شویم و الفاظ جعل‌شده و تغییر معنایافته در این رشته متوجه بشویم.  
   
۳_تصویر روشن مسائل:   
اصل اینکه مباحث روایت‌شناسی و زمینه‌ی بحث حول چه مسئله‌ای است در این کتاب تبیین می‌شود. مثلا چه مسئله‌ای در مبحث صدای راوی یا نقش خواننده است که منجر به فلان نظر شده است.  یعنی در این کتاب تلاش شده است زمین‌بازی و دعوا به نیکی منقح شوند.  
   
۴_ افزایش قدرت تحلیل:   
در کتاب «آدمی همان است که می‌خواند» آمده:   
«لازم نیست هر چیزی را که مؤلف باور دارد باور کنیم. [...] برای درگیری بیشتر با متن و افزایش درک مطلب تفسیر و نقد شاید لازم نباشد باور کنیم، اما حتما لازم است بدانیم.»   
فارغ از اینکه ما نظراتی مانند رویکرد پراپ در تحلیل قصه‌های عامیانه را بپذیریم، این نظریات به ما کمک می‌کنند تحلیلی از روایت‌‌هایی که با آن‌ها مواجه می‌شویم داشته باشیم.    
برای مثال من بعد از خواندن کتاب، انیمیشن The Wild Robot را دیدم. در ادامه تلاش می‌کنم با عینک روایت‌شناسانه و مشخصاََ نظریه ساختاری ولادیمیر پراپ این انیمشین و روایتش را تحلیل کنم. 
وضعیت و پروفایل شخصیت‌های داستان به این شرح است: 
رازوم ۷۱۳۴ یا راز: 
رباتی که سر از جنگل درمی‌آورد. وظیفه او انجام هر خدمتی است که به او محول می‌شود. طبق برنامه‌نویسی این ربات، او از عهده هر کاری برمی‌آید، به جز آسیب زدن و احساس داشتن. 
برایت بیل: 
غازی که در اثر حادثه‌ای خانواده‌اش را از دست می‌دهد (عامل این حادثه همین راز، ربات داستان ماست) و راز او را به عنوان پسرش قبول می‌کند. 
فینک: 
روباه سرخی که اولین حیوانی است که به راز برای تربیت برایت‌بیل کمک می‌کند. دیگر حیوانات جنگل: 
حیواناتی که ابتدا از راز، به خاطر قابلیت‌هایش، می‌ترسند و سعی در نابودی او دارند اما برخی از آن‌ها با شناخت بیشتر از راز به کمک او برمی‌آیند. 
خلاصه داستان: راز در اثر حادثه‌ای سر از جنگل در می‌آورد، او ابتدا سعی می‌کند با حیوانات ارتباط برقرار کند اما موفق نمی‌شود. در اثر حادثه‌ای راز یک غاز را می‌کشد اما یکی از تخم‌های این غاز سالم باقی می‌ماند. راز ابتدا تا به دنیا آمدن آن غاز آن را نگه می‌دارد و سپس تصمیم به ترک آن می‌گیرد، اما بنا بر توصیه یک صاریغ وظیفه‌ی مادری بر دوش او قرار می‌گیرد. راز باید به برایت‌بیل غذا بدهد و شنا کردن و پرواز را یاد دهد.
در پیرنگ اول انیمیشن، بنا بر نظریه پراپ می‌توان رازوم ۷۱۳۴  را «شخصیت قهرمان» دانست. شرایط حاکم بر جنگل را «شخصیت بدذات»، فینک را«شخصیت یاور»، صاریغ را «شخصیت اعزام‌کننده»، برایت بیل «شخصیت شاهدخت و پدرش» هستند. انیمیشن از کارکرد دوم نظریه پراپ شروع می‌شود و حداقل ۱۸ کارکرد از کارکردهای موجود در این نظریه را دارد. توالی کارکردها در روایت این انیمشین طابق النعل نظریه پراپ نیستند. طبق تفسیر کتاب «روایت» تامس از نظریه پراپ و فهم من از این تفسیر زمانی‌که تمام کارکردهای روایی موجود در نظریه پراپ در یک روایت خاص (در اینجا داستان این انیمیشن) وجود نداشته باشد لازم نیست توالی رخدادها دقیقا مانند قدم‌های کارکردهای پراپ باشند (برای فهمیدن این مورد باید متن پایه پراپ را مطالعه کرد). برای مثال در این انیمیشن کارکرد چهاردهم قبل از کارکرد سوم رخ می‌دهد. 
به نظر من پنج کارکرد اصلی موجود در داستان، هر چند توالی زمانی آن‌ها مانند آنچه پراپ ذکر کرده نیست، به شرح ذیل است: 
کارکرد دوم: دستور انجام کاری به قهرمان داستان ابلاغ یا وی از انجام کاری منع می‌شود. 
کارکرد سوم: قهرمان آن دستور یا منع را رعایت نمی‌کند. 
کارکرد هجدهم: بدذات شکست می‌خورد. 
کارکرد بیست و نهم: شکل و شمایل قهرمان عوض می‌شود. 
کارکرد  سی و یکم: قهرمان ازدواج می‌کند و به مقام پادشاهی می‌رسد. 
مثلاََ کارکردهای هجدهم و سی و یکم در این انیمشین همزمان رخ می‌دهند. 
البته مقصود من از کارکردها بیشتر استعاری است تا عین آنچه پراپ گفته. 
احتمالا اگر نقدی از جانب دوستان باشد یا خود نظریه پراپ را مطالعه کنم بهتر بتوانم به جرح و تعدیل نگاهم بپردازم.
اگر من اطلاعی از این نظر نداشتم، نمی‌توانستم این انیمیشن را تحت یک الگوی واحد با دیگر قصه‌های به این سبک قرار بدهم. 
   
در پایان اینکه هر چند کسی با خواندن کتاب_ و حتی با صرف خواندن ده‌ها کتاب دیگر_ روایت‌شناس نمی‌شود، اما روایتِ برانون تامس می‌تواند شروع خوبی برای رسیدن به حدی از آن مقصود باشد.   
   
پی‌نوشت‌ها:
۱_تحلیل یک پیرنگ از انیمیشن مبتنی بر این است که بشود یک پیرنگ قصه را تحلیل کرد و پیرنگ‌های بعدی را کنار گذاشت.   
۲_شخصیت بدذات بودن شرایط جنگل بنا بر این نظر که رویکرد پراپ شامل حالت استعاری هم باشد.   
۳_چنانکه پراپ گفته، ممکن است همه این کارکردها در یک قصه‌ عامیانه یافت نشوند، ولی اگر همه آن‌ها باشند توالی زمانی‌شان به همین ترتیب است.
        

39

نرگس پسندید.
چلنجر دیپ؛ عمیق ترین نقطه ی دنیا

20

نرگس پسندید.
خاطرات مرگ: یک تحقیق پزشکی

18

نرگس پسندید.
وسپرتین

25

ادموند گانگلیون و پسر

2

دریا

5

نرگس پسندید.
فلان فلان شده ها
          طنز و موقعیت‌های ما در جهان؛
چگونه می‌توان با طنزی از جامعۀ دیگر هم‌زبان شد و آن را فهمید؟

0- بخشِ مهمی از این متن تجربۀ خوندن چند داستان از داستان‌های این کتاب برای بچه‌های کلاس درسِ انشاست. سعی ‌می‌کنم روایتی از خوانش این کتاب در کلاس درس داشته باشم. نیمۀ دوم این متن خواهد بود.

1- تا به حال بسیار از «موقعیت‌مندی» و جاگیرشدنِ متنِ طنز در موقعیت (همان زوج مرتبِ مکان و زمان/کرونوپ)  گفته ام. در این متن تلاش خواهم کرد تا با توضیح حجاب‌هایی که همین زمان و مکان ایجاد می‌کنند توضیح بدهم یک اثر ادبیِ طنز چگونه امکانِ گسترش خود در میانِ فرهنگ‌ها را ایجاد می‌کند.
تاکید روی موقعیت‌مندی و دوگانۀ مکان و زمان در ادبیات طنز یک سوال را ایجاد می‌کند: «اگر ادبیاتِ طنز این چنین زمینه‌مند است، چگونه با سیت‌کام‌های خارجی می‌خندیم و ادبیاتِ ترجمه‌شده برامان شیرین و خنده‌دار است؟». به بیانی اگر قرار است زمان (عزیز نسین (1915-1995) در قرن 20 زیست می‌کرد) و مکان (عزیز نسین ترک بوده است و در مورد ترکیه می‌نوشته است) جزو امورِ اساسی در طنز باشد و طنز نباید جاکن شده باشد، سمپاتی و هم‌فهمیِ ما با طنزهای دیگرِ فرهنگ‌ها چگونه ممکن است؟ این از آن سوالات بزرگی است که اگر حل شود، تقریبا معمای ژانر کمدی و طنز را تا حدِ خوبی حل کرده است و به همین دلیل در ادامه سعی می‌کنم از حداقل یک مسیر که می‌دانم به این پرسش پاسخ بدهم؛ آن مسیر هم دو بخش دارد، یکی همه‌شمول بودن برخی تم‌ها  و درون‌مایه‌های طنز است و دیگری همانندی و یکسانیِ طنزآمیز بودنِ موقعیت طنز (فرم طنز). توضیح خواهم داد.

2- معمولا در متنِ طنز با سویه‌های تاریک زندگی بشر کار داریم و این جمله را همه شنیده و حتی زیسته ایم که: ما مردمان در تاریکی مانند یکدیگر ایم. کیست که شنیع بودنِ خیانت و دروغ را نچشیده باشد؟ کیست که حقیر بودن و شایع بودن تذویر را زیست نکرده باشد؟ کیست که از دستِ مغرورهای پوشالین و تهی حرص نخورده باشد؟ خب، وقتی همین امورِ تکرارشونده بن‌مایۀ آثار طنز باشد و بخواهد چنین «موقعیت‌هایی» را مورد تمسخر قرار بدهد، طبیعی است که ما با اینکه در مکانی جز مکانِ نویسندۀ اثر طنز باشیم، بتوانیم طنز را بفهمیم. اصلا نباید موقعیت و مکان را به معنای مضیقِ کلمه استفاده کنیم و موقعیت را باید فضا/مجموعه‌ای دانست که با ارجاع به آن طنز برای ما معنادار است، اگر چنین مجموعه‌ای تکرار شود، گویی ما در همان جهان و موقعیتِ نویسنده ایم و می‌توانیم اثر را بفهمیم (البته قرار نیست دقیقا همان‌چیزی را بفهمیم که نویسنده می‌خواسته است و قصد کرده است، بلکه صرفا این مهم است که متن برایمان مهمل نباشد و معنادار باشد).
بیشتر از این شرح و بسط نمی‌دم، اما مسائلی که عزیز نسین از آن‌ها می‌نالد چنین ویژگی و وضعیتی دارند.

3- فارغ از محتوا و درون‌مایۀ اثر طنز، فرمِ اثر طنز یک همه‌شمولی‌ای دارد که می‌تواند علیه حجاب‌ها سینه سپر کند و فهم‌پذیری بینافرهنگی را ممکن کند.
خیلی ساده، وقتی چارلی چاپلین لنگ می‌زند و به زمین می‌خورد، چه منی که در نیویورک آمریکا باشم چه در تهرانِ ایران، به این موقعیت طنز می‌خندم و این بدلیل ویژگی‌های فرمی اثر هنری است. برای نمونه، طنزی که با بازی‌کردن با انتظارات بیننده/خواننده همراه است، اگر بتواند با آن انتظارات بازی کند، آن مخاطب را هرجای عالم که باشد می‌خنداند (منظور از بازی کردن با انتظارات خواننده موقعیت‌های طنزی است که خلاف‌آمد رویۀ عادیِ امور است. برای مثال وقتی در فیلمی پسری به پدر بگوید: «بابا دست در دماغ نکن، کار زشتی است» و این موقعیت سینمایی خوب اجرا شده باشد، به احتمال قوی ما خنده‌ای، لبخندی، کیفی چیزی خواهیم کرد).
این مورد را هم می‌شود و باید بیشتر شرح بدهم، اما فعلا گذر می‌کنم. اگر گاف و ایرادی بود، حتما بهم خبر بدید. خوشحال خواهم شد.

4- می‌رسیم سرِ اصل مطلب؛ تجربۀ خوانش سه داستان از داستان‌های این کتاب در کلاسِ درس انشا برای بچه‌های کلاسم. سه داستانی که خواندم اینها بود:
- سگِ چوپان و ترن (قصه)
- حوزۀ استحفاظی 
- فرزندانم، آدم باشید! (قصه)
از بین این سه داستان،  «فرزندانم، آدم باشید!» را در کلاسِ مجازی خوندم (که خب یعنی حیف شدنِ داستان و هیچ بازخوردِ درستی از بچه‌ها نمی‌تونم بگیرم) اما دوتای دیگر را سرِ کلاس خوندم و سرِ کلاس کلی در موردش صحبت کردیم.
4-1) اول «سگ چوپان و ترن» را در کلاس خواندم. یک خطیِ داستان این است (اسپویل دارد طبیعتا): یک سگِ گله داریم و گلۀ آن سگ در کنار یک خطِ راه‌آهن دارد چرا می‌کند و وقتی ترن و قطار از روی راه‌آهن رد می‌شود، سگِ قهرمانِ ما می‌رود که ترن را کیخ و دور کند. سگ می‌رود و به خیالِ خود موفق شده است (طبیعتا قطار به مرور دور خواهد شد، مستقل از واق واقِ سگ) اما وقتی بر می‌گردد می‌بیند که گرگ به گله زده است و تمام گله را دریده؛ اما سگ که گمان کرده است در دور کردنِ قطار موفق بوده است، در پایان داستان شاد «به خود بالید بعد خسته و بی‌تاب دراز کشید و به لاشه‌های رمه/گله نگاه کرد و لذت برد».
انتظار داشتم که طنزی که در روایت داستان هست بیشترین تاثیر را داشته باشد، اما «تصاویرِ داستانی» بیشترین کار را می‌کردند (البته شوکی که داستان ایجاد می‌کرد اثرگذار بود). یکی از تصاویر، همین تصویرِ مضحکی است که یک سگ دارد کنار و پشتِ یک ترن پارس می‌کند (طبیعتا سرِ کلاس واق واق نکردم. همین‌جوری از سر و کله‌ام بالا می‌روندُ‌فرض کن سرِ کلاس پارس هم می‌کردم براشون). جالب‌ترین بخشِ این تصاویر هم جایی بود که «داشت ترن در افق محو می‌شد و به یک نقطه تبدیل شد». تصویرِ دوم مورد توجه وقتی بود که سگ از روی تپه رد شد، و در منظرۀ روبروی خود گلۀ خورده شده را دید. این تصویر هم آهی از نهادِ بچه‌ها بلند کرد. خیلی نمی‌خوام برداشتِ زیادی بکنم، اما این «تصویری فهمیدن» به نظرم خیلی مهم است؛ برای همین به صورت جدی می‌خوام برای بچه‌ها داستان بخونم تا اندکی ذهن‌شون داستانی و روایی هم عالم رو بفهمه و غرق در تک تصاویرِ ناپیوسته نشن.
4-2) داستانِ بعدی که داستانِ «حوزۀ استحفاظی» بود در یک خط چنین است: یک زوجِ جوان جدیدا یک خانه خریده اند؛ به قیمتِ مفت. شب هنگام، از آن خانه دزدی می‌شود. مرد به کلانتری پلیس نزدیک می‌رود، اما پلیس می‌گوید: «این ملک در حوزۀ استحفاطیِ ما نیست و برو کلانتری فلان». به کلانتری فلان می‌روند و همین جمله را می‌شوند و ژاندارمری هم دردی را دوا نمی‌کند؛ خلاصه این خانه در نقطۀ کور بنا شده است. حال در این میان کلی موقعیت طنز هست که به فراخور در متنِ داستان قرار گرفته است.
در این داستان، به نحوِ جالبی  بچه‌ها بیشتر با روایت همدل بودند، یعنی بیشتر می‌فهمیدند چه خبر است. در کنارِ این مهم‌ترین اتفاقی که در این داستان افتاد مستقیم به داستان ربط نداشت. اغلب بچه‌های کلاس داستان را دوست داشتند و داشتند از داستان خوب می‌گفتند که از آخر کلاس یکی از بچه‌ها که دستش رو بالا برده بود، اجازه صحبت گرفت؛ اجازه صحبت همانا و مخالفت کردن همان. شروع کرد و گفت اصلا داستانِ خوبی نبوده به نظرش. نکتۀ جالبِ این بچه این نبود که با داستانی که «معلم سر کلاس خوانده» زاویه دارد بلکه مسئلۀ اصلی این بود که جلوی هم‌سن‌وسال‌ها و حتی بغل دستی‌اش (که خیلی هم با هم رفیق بودن؛ از بس سرِ کلاس با هم حرف می‌زدن :)) ) باهاش موافق نبودن و به نظرشون داستان خوب بود، ولی این دلیل نمی‌شد سینه سپر نکنه و نگه این داستان به مذاقش خوش نیومده (اگه چند جلسه با اینا بچرخید می‌فهمید که کمتر سراغِ این اند که لزوما چون کاری را بزرگ‌تر-معلمی انجام داده است، نقد نکنند و نظرشون رو نگن. به نظر و در نگاه اول شاید بی‌ادبی  باشد، اما تنها نگاه اول چنین تصویری می‌سازد و می‌فهمید که این جسور بودن، صرفا بخاطر این است که این بچه‌ها به احتمال قوی در همین سن و سال به این نتیجه رسیدند که می‌توان نظری داشت مخالف اقتدار (که در کلاس درس معلم باشد) و فضا اگر به نحوی باشد که بتوانند خودشان را بروز دهند، به راحتی مخالفت می‌کنند).
البته منم اینجا ورود کردم و دو تا جمله رو خطِ قرمز کلاس کردم:
جلمه اول: این داستان/متن را دوست داشتم.
جمله دوم:این داستان/متن را دوست نداشتم.
کسی این دوتا تک جمله رو بگه، از خطِ قرمز کلاس رد شده و «حرف فاقد اعتبار زده» بلکه باید از چرایی‌ها و اینا حرف بزنیم. چرا دوست داشتیم و چرا نداشتیم. به نظرم همین یه مورد رو بچه‌ها تاحدی یادبگیرند، خیلی اتفاق خوبی خواهد بود.

خلاصه، این بود ماجرای کلاسِ من :))
در ضمن، بچه‌های کلاسم، کلاس چهارم تشریف دارن.

پی‌نوشت: می‌دونم طولانی شد، ولی دوست دارم به مرور از کلاس درسم رد بجا بذارم. الان به نظرتون حیف نیست این داستانی که داشتم رو فراموش کنم؟ مکتوب کردم که فراموش نشه.
        

34