🌱بههرحال، من زندگيم رو اينجا به آخر نمىرسونم، اين حتمیيه. يه روز، مىرم جاهاى ديگهاى رو هم ببينم، حتی اگه بگن همهجا عين همه، حتی اگه بگن جاهاى بدتر ازاينجا هم هست.
ژوئل اگلوف یکی از نویسندگان مطرح ادبیات امروز فرانسهست که به دلیل پرداختن به موضوعات بکر و و آفریدن موقعیتها و شخصیتهای منحصربهفرد شهرت داره.
کتاب «منگی» رو در سال ۲۰۰۵ منتشر کرده و جایزه دو لیور اینتر (جایزه بهترین رمان فرانسوی سال) رو برده. این رمان رو در قالب طنزسیاه با زبانی ساده و صریح نوشته. با اینکه هر لحظه یکی از جنبههای زندگی (عشق، آزادی، عدالت و .. )رو زیر سوال میبره از کلمات قلنبه سلنبه و جملات فلسفی دوری کرده. این معجزهی سبک و شگرد اِگلوفه!
«منگی» داستان یک فرد بینام و نشونه که با مادربزرگش در پایینشهر زندگی میکنه و توی یک کشتارگاه صنعتی مشغول به کاره. زندگیش درگیر روزمرگی و یکنواختی شده. محیطی که توش زندگی میکنه هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روانی اونو تحت فشار قرار داده و داستان به سمت نوعی “منگی” کشیده میشه..
🌱ولی بهرحال، خاطرهان. آدم به بدترین جاها هم وابسته میشه، اینجوریه. مثل روغن سوختهی ته بخاریها.
🌱البته اینجا همه هم بدبخت نیستن، باید حقیقت رو گفت. همه اتفاقی اینجا به گل ننشستهن.
اگلوف، زندگیه انسانی رو به چالش میکشه که قبل ازینکه خودش رو بشناسه، محیط اطرافش رو بشناسه، بهش عادت کرده! و در واقع روایتی نمادینِ “قسمتی” از جامعهی مدرن ماست؛ اون قسمتی که با جبر روزگار درگیرند و ژن خوب ندارند..
نگاه نقاد و تند تیزش هیچ موضوعی رو از قلم ننداخته؛ عشق، آزادی، مرگ، عدالت و امید..
اما مهمترین سوالی که هر لحظه از داستان تو ذهنمون تکرار میکنه اینه: آیا امید چراغیه که راه رو روشن میکنه، یا سرابیه که ما رو به بیراهه میکشونه؟
🌱واقعا خندهداره که آدم تو راهی که از بَره گم بشه.
اگر به تفکر و واکاوی زندگی روزمره علاقه دارید، کاملا برای شما مناسبه و شمارو وادار میکنه درباره زندگی ساده و گاه بیمعنای انسانی تأمل کنید. امیدوارم از خوندنش مثل من لذت ببرید :).
«نمایشی بر اساس رمان منگی»
من به واسطهی تئاتری که میخواستم ببینم، باهاش آشنا شدم و خوندم. چقدر خوشحالم بابتش😍 و چقدر خوب شد که اول کتاب رو خوندم بعد نمایش رو دیدم.
نمایش در تئاتر هامون برگزار شد. با نویسندگی و کارگردانی امین سعدی بر اساس همین کتاب. ولی متاسفانه آخرین اجرا بود و فعلا دیگه روی صحنه نمیره (‵︿′。)
آقای فردین رحمانپور نقش اصلی بود و نمایش به صورت مونولوگ اجرا شد. سه بازیگر فرم و سایه هم داشت که خیلی حواسمو پرت میکردن^( '-' )^
یک مقداری از چیزی که تصور کرده بودم، عقبتر بود و وضوح صدا هم، گاهی اوقات خیلی کم بود :). اما دیالوگها، نورپردازی و موسیقیهایی که انتخاب شده بود واقعا عالی بودن. اگر هنوز اجرا داشتن توصیه میکردم ببینید حتما..
امیدوارم که دوباره روی صحنه برگرده..