بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

وقتی نیچه گریست

وقتی نیچه گریست

وقتی نیچه گریست

اروین دی. یالوم و 1 نفر دیگر
4.1
291 نفر |
89 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

79

خوانده‌ام

663

خواهم خواند

407

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

وقتی نیچه گریست آمیزه ای است از واقعیت و خیال، جلوه ای از عشق، تقدیر و اراده در وین خردگرای سده ی نوزدهم و در آستانه ی زایش دانش روانکاوی . فردریش نیچه بزرگترین فیلسوف اروپا .... یوزف برویر از پایه گذاران روانکاوی ... دانشجوی پزشکی جوانی به نام زیگموند فروید همه اجزایی هستند که در ساختار رمان در هم تنیده می شوند تا حماسه فراموش نشدنی رابطه ی خیالی میان بیماری خارق العاده و درمانگری استثنایی را بیافرینند. در ابتدای رمان لو سالومه ، این زن دست نیافتنی از برویر می خواهد تا با استفاده از روش آزمایشی «درمان با سخن گفتن » به یاری نیچه ی نا امید و در خطر خودکشی بشتابد. در این رمان جذاب دو مرد برجسته و اسرار آمیز تاریخ تا ژرفای وسواس های خویش پیش می روند و در این راه به نیروی رهایی بخش دوستی دست می یابند . دکتر اروین د یالوم استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد گروه درمانگر و روان درمانگر اگزیستانسیال در خلال این رمان آموزشی به توصیف درمان های رایج برای وسواس فکری که هر دو شخصیت داستان به نوعی گرفتار آن اند ، می پردازد ولی در نهایت روش روان درمانی اگزیستانسیال و رابطه ی پزشک بیمار است که کتاب بیش از هر چیز در پی معرفی آن است. دکتر سپیده حبیب مترجم این کتاب ، خود روانپزشک است و با یادداشت های متعدد خود درباره مفاهیم تخصصی روانپزشکی و پزشکی درک این اثر برجسته را برای خوانندگان غیر متخصص در این زمینه بسیار آسان کرده است. درباره این کتاب بیشتر بخوانید

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

35 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به وقتی نیچه گریست

نمایش همه

پست‌های مرتبط به وقتی نیچه گریست

یادداشت‌های مرتبط به وقتی نیچه گریست

            وقتی نیچه گریست، آمیخته‌ای از روان‌شناسی و فلسفه، و واقعیت و تخیل است. همانند درمان شوپنهاور ایدۀ یالوم نوعی روان‌درمانی است که یک سمتش فیلسوف است و سمت دیگرش روان‌شناس یا روان‌درمان‌گر، با این تفاوت که در «درمان شوپنهاور» با ملاقات و ارادت معنوی روبروییم و اینجا با ملاقاتی حضوری. آنجا آرام آرام بنای طرفین بر هضم شدن بود، اما در «وقتی نیچه گریست» با نوعی تقابل مواجهیم، تقابل فیلسوف و روان‌شناس (روان‌کاو) که در گام‌های نخست چیزی مشترک بین‌شان دیده نمی‌شود مگر درد مشترک، دردی که گریبان‌گیرِ هر دو است.
درد مشترک هر دو را من «تعارض با دیگری» می‌نامم. هم نیچه و هم برویر، دو شخصیتِ اصلی داستان، شکست خورده‌اند، یکی (نیچه) نرسیده و دیگری (برویر) در حال از دست دادن است. این اشتراک از بیخ و بن است. به نظر می‌رسد به‌راحتی بتوانند پیش بروند، اما چنین نیست. نیچۀ داستان از فرط تنهایی و انزوا خود را بسته است. این را می‌توان یکی از نخستین پیرنگ‌ها دانست. پیشتر در «درمان شوپنهاور» هم نوشتم پیرنگ‌هایی که یالوم در این سنخ از کارهایش به کار می‌برد مانند دیگر داستان‌ها نیست، یعنی اتفاق مهیب یا خاصی رخ نمی‌دهد، بلکه تقابلی که از سنخ فلسفه و روان‌شناسی ارائه می‌کند خودش بزرگترین و جذاب‌ترین پیرنگ است. با این حساب کارهای یالوم، به سببِ ملغمه‌ای از فلسفه و روان‌شناسی بودن، در پیرنگ، روی کاغذ، یک هیچ از بقیه جلو است، البته قلمِ روانِ نویسندۀ آمریکایی را در کنار این برتری هم لحاظ کنید.
چرا عبارت «نیچۀ داستان» را به کار بردم؟
خود یالوم هم می‌گوید که نیچه در این رمان نیچۀ واقعی نیست، اما بالاخره باید بپذیریم که نویسنده در این رمان به فردریش نیچه نظر داشته است. با وجود این، نیچه در «وقتی نیچه گریست» دم‌دستی است. به تبعِ این نکته می‌توان گفت نگاه یالوم به فلسفه هم سطحی است. برای نمونه به «آیندۀ فلسفۀ آلمان در خطر است» بنگرید. فلسفه کوشش برای فهمِ واقعیتِ ساختار جهان و انسان از همین گذرگاه‌های رنجور و گاه بیمار بوده است. این را از جهت توصیفی گفتم، وگرنه پرداختِ سطحی به نیچه از سوی یالوم ابداً نقدی به او نیست. چرا؟ چون اقتضاء کار یالوم اینست. او روان‌درمان‌نگر است، و تلاش می‌کند دو زیست‌جهانِ متفاوت را به هم نزدیک کرده و به هم تلاقی دهد، به هم بزندشان و بعد آرام آرام شروع می‌کند به بازسازیِ ملغمۀ دست‌ساختۀ خودش.
آخرش، یالوم چه می‌گوید؟
یالوم روان‌درمان‌گر است. اطرافش بسیاری از اختلالات را می‌بیند، می‌کوشد برای آن‌ها نسخه دهد. با هوشمندیِ تمام دست گذاشته بر نوشتنِ رمان. هم انتخاب شخصیت‌هایش خوب است و هم قلمش راحت و روان. اما بگذارید کمی مناقشه‌برانگیز بنویسم. بالاخره یالوم نویسنده‌ای آمریکایی است و در فضای فردگرایانۀ آمریکایی رشد کرده. معتقدم اگر یالوم را بر می‌داشتید و در مملکتی جمع‌گرا می‌گذاشتید با یالوم دیگری روبرو بودیم. انتخاب‌هایش هم متفاوت می‌شد. اما حرفم اینست که چیزی که در آثار یالوم به من زیاد نمی‌چسبد فردگراییِ پنهانی است که در این دو اثری که از او خواندم حس کردم.من البته ایده‌ای ندارم که یالوم غیرآمریکایی چه می‌شد، حتی دورنمایی هم ندارم، تنها چیزی که می‌دانم همین فردگرایی پنهان است که نوشتم.
          
            گاهی مدل های مختلف ارتباط بقرار کردن با كتاب ها میتواند جذابیت كتاب ها را بيشتر کند. به طور اتفاقی نسخه صوت این كتاب را تهیه کردم و شروع کردم به دوش دادن. صوتی بودن كتاب جذابیت بیشتری را برای من در بر داشت. به نظر من تمامی ما مشکلاتی در زندگی داریم که علت بوجود امدن ان شاید توهم و یا سوتفاهمی باشد که در ذهن ما بوجود امده. البته که علت بوحود امدن مشکل و اینکه به این صورت برداشت شود که سوتفاهم هست بستگی به خود شخص دارد و وضعیت روحی و روانی شخص. در این کتاب با اینکه مشکل نیچه بسیار پیچیده نشان داده میشود و پیچیده هم هست و تا جایی پیش میرود که باعث نمایان شدن مشکل دکتر نیز میشود. اما در اخر میخوانیم که با رو به رو شدن با واقعیت و فهمیدن ان چیزی که باعث اذیت و ازار ما میشود از بین میرود. رو به رو شدن با مشکلات و فهمیدن چیزهایی که شاید از سمت ما نباشد میتواند کمک به حل ان بکند. اگر مایل به حل مشکلاتمان باشیم باید قدرت فهمیدن مسایل را داشته باشیم و اصلا شاید ان مسایل خیلی کوچک و پیش پا افتاده باشند اما غول ساخته شده در ذهن ما اجازه دیدن ان را نمیدهد. 
          
            این کتاب داستان خیالی از روابط بین فریدریش نیچه فیلسوف و یوزف بروئر یکی از بنیان‌گذاران علم روانشناسی است. نیچه و بروئر در دوره یکدیگر زندگی و کار می‌کردند، اگر چه هیچ شواهدی از ملاقات آن‌ها وجود ندارد، ولی اروین یالوم از این دو شخصیت برجسته کتابی منحصر به فرد نوشته است. در کتاب، نیچه و بروئر نه تنها یکدیگر را ملاقات می‌کنند، بلکه جلسات شدید ذهنی نیز بین آن‌ها شکل می‌گیرد. این جلسات را بروئر ترتیب می‌دهد تا از این طریق با استفاده روش «گفتگو درمانی» که به تازگی کشف کرده است به درمان سردردهای شدید میگرنی نیچه بپردازد.
کتاب از موضوعاتی که نیچه در زندگی واقعی‌اش با آن‌ها درگیر بود: ترس از پیری، مرگ، یکنواختی زندگی و تنهایی سخن گفته است.
در ابتدا بروئر نیچه جوان را نمی‌شناخت، ولی او توسط زنی به نام «لو سالومه» با فیلسوف آلمانی آشنا می‌شود. لوسالومه برای ترس از خودکشی نیچه به بروئر التماس می‌کند تا او را درمان کند. بروئر موافقت می‌کند، زیرا او به خوبی درباره ترس عشق و تنش‌های بعد از آن آگاهی دارد. بروئر مدام تلاش می‌کند تا نیچه را به جلسات معاینه پزشکی خود بکشاند، ولی نیچه هرگونه تلاش او را برای ایجاد مکالمات شخصی نمی‌پذیرد. بروئر درک می‌کند که او با شخصی بسیار باهوش و خوددار طرف است و به راحتی نمی‌تواند وارد روح و روانش شود. در نهایت هر دو به توافق می‌رسند که بروئر تنها علائم فیزیکی نیچه را بررسی کند.
«نیچه در حالی که شانه را به کناری می‌نهاد و با سؤال بروئر را نادیده می‌گرفت، گفت: «موضوع دیگری هم هست که در نظر داشتم امروز با شما در میان بگذارم. به اندازه‌ی کافی وقت داریم؟
بروئر بر صندلی تکیه زد. روشن بود نیچه قصد دارد همچنان سؤالاتش را نادیده بگیرد. تصمیم گرفت صبور باشد. با ساعتش نگاهی انداخت و گفت پانزده دقیقۀ دیگر وقت دارد. «هر روز از ساعت ده، به مدت سی تا چهل دقیقه نزد شما خواهم بود، البته در صورت بروز پیشنهادی اضطراری ناچار می‌شوم زودتر اینجا را ترک کنم».
نویسنده در توصیف رفتار بروئر نحوۀ برقراری یک رابطه درمانی درست را آموزش می‌دهد رابطه‌ای که شکل نمی‌گیرد مگر با برقراری تعادل میان سه نقش محوری طبیب، متخصص و فرد دارای اقتدار درمانی. هنری که بروئر در ارتباط با مراجعان مطبش به کار می‌گیرد.
یالوم در این داستان به توصیف درمان‌های رایج وسواس فکری می‌پردازد که هر دو شخصیت داستان به نوعی گرفتار آنند و از رفتار درمانی و خواب واره تا شناخت درمانی کمک می‌گیرد ولی در نهایت روش روان‌درمانی اگزیستانسیال است که کتاب بیش از هر چیز در توصیف آن است. «وقتی نیچه گریست» با قرار دادن شخصیت‌های تاریخی در یک موقعیت داستانی، میان فلسفه، حقیقت و تخیل ارتباط برقرار کرده است.
«مردن سخت است. به شدت اعتقاد داشته‌ام و دارم که آخرین پاداش یک مرده، این است که دیگر نخواهد مرد.»
          
رها

1400/12/02

            این کتاب به رویارویی خیالی فریدریش نیچه، فیلسوف نامی و دکتر یوزف برویر می پردازد.
کتاب از سه بخش تشکیل شده. بخش اول به نحوه ی آشنایی دکتر "برویر" و "نیچه" و تلاش برویر برای قانع کردن نیچه به پذیرفتن درمان پرداخته ، بخش دوم جلسات درمان و گفتگوهای طولانی و اصولا فلسفی این دو نفر رو در بر می گیره و درنهایت بخش آخر که جمع بندی ماجرا و به عبارتی پایان دوره ی درمانی نیچه است.

به شخصه بخش اول داستان رو خیلی دوست داشتم .اون همه پافشاری های "برویر" و دوز و کلک هایی که سر هم میکرد تا به هر نحوی شده نیچه رو راضی به پذیرش درمان کنه و از اون طرف نیچه ی دست نیافتنی و تمام اون فلسفه بافی ها و بازی با کلماتش فقط برای نپذیرفتن درمان ، واقعا از طوفانی ترین و خوشمزه ترین تجربه هایی بود که تا الان از هر کتابی داشتم.

نیچه حاضر به پذیرفتن درمان از سوی برویر نیست چرا که باور داره "هر چه او را نکشد، قوی ترش می سازد" و ادعا می کند که بیماری اش از دو راه برای او سود آور بوده:
اول اینکه نیچه باور دارد این حملات میگرن با عذابی که برایش به همراه می آورند به تشنجی تطهیر کننده می مانند که قدرت ادامه ی کار را برای او فراهم می آورد و دوم اینکه معتقد است ضعف بینایی اش که سبب شده سال ها قادر به مطالعه ی افکار متفکران نباشد او را قادر ساخته جدای از دیگران تنها به افکار خود بپردازد و تنها با آذوقه ی عقلی خود روزگار بگذراند و از همین جهت خود را فیلسوفی صادق می انگارد که تنها از تجربه ی خود می نویسد. نیچه در وصف بیماری اش حماسه ها می سراید و آن را تقدیس میکند زیرا آن را تمرینی برای تن در دادن به رنج وجود می شناسد.

در مقابل برویر معتقد است نیچه به شدت نیازمند کمک است اما مغرورتر از آن است که کمک دیگران را بپذیرد .او معتقد است "غرور" بخشی از بیماری نیچه ست که باید درمان شود بنابراین برای قانع کردن او به پذیرش درمان به هر شیوه ای متوصل می شود اما هر بار زیرکی و شکاکیت بیش از اندازه ی نیچه ،که نتیجه ی تجربه ی خیانت های گذشته است ، راه درمان را سد میکند . سرانجام برویر برای متقاعد کردن نیچه پیشنهاد متفاوتی ارائه میدهد... برویر از نیچه می خواهد تا او را از پوچگرایی که گرفتارش شده نجات دهد و او را درمان کند. اینجاست که بالاخره پافشاری های این پزشک زیرک پاسخ می دهد و نیچه قبول می کند در مقابل درمان روح در هم شکسته ی دکتر، درمان های طبی او را بپذیرد و در آسایشگاهی بستری شود. از این نقطه به بعد تمرکز داستان بر دگرگونی تدریجی این رابطه ریاکارانه به رابطه ای موثق و قابل اعتماد قرار می گیرد که برای هر دو نجات بخش است. دراین بخش از داستان هر دو شخصیت در آن واحد هم بیمار و هم درمانگرند و در تلاش برای کمک به دیگری به درکی عمیق از یکدیگر می رسند

برداشتی که من در ابتدا از نیچه داشتم شخصیتی به شدت افسرده و شکاک بود که از دنیا فقط بخش های تاریک و تباه شده ی اون رو می تونست ببینه...آدم تنها و بی ایمانی که باور داشت "هر کس خدایی از هر قسم داشته است تا او را همراهی کند هرگز ژرفای تنهایی اش را در نخواهد یافت". اما باوری که در پایان داستان به اون رسیدم این بود که نیچه بدون شک جسورترین فیلسوف تمام دوران هاست. جسارت گذشتن از زندگی برای درک تمام و کمال زندگی فقط از عهده ی دلیرترین آدمها بر میاد و به باور من نیچه قطعا پیشقدم چنین راهی بوده.

در آخر اینکه باید اعتراف کنم ترجمه ی کتاب فوق العاده دقیق و کامل بود. یکی از ویژگی های خیلی خوب ترجمه ، پاورقی های کتاب بود که تمام نام ها و بیماری ها رو کاملا توضیح داده بود که برای منی که عاشق این جور جزئیات هستم واقعا نعمت بزرگی بود .

تاریخ خوانش : 2018/06/14
          
            وقتی نیچه گریست
اروین د. یالوم
«وقتی نیچه گریست» معروف ترین رمان اروین یالوم، روانپزشک و نویسنده معروف آمریکایی است که جزو یکی از پرفروشترین آثار چاپ شده چند سال اخیر در سراسر دنیا می باشد. این کتاب با درون مایه فلسفی- روانشناختی به خوبی میتواند ذهن مخاطب را درگیر کرده و او را تا پایان داستان شیفته و مفتون نگاه دارد.
فضای داستان در سال 1882 و مبتنی بر شخصیت هایی حقیقی اما با سیری انتزاعی و خارج از واقعیات تاریخی شکل می گیرد. یالوم در این کتاب نیچه - فیلسوف شهیر آلمانی- و ژوزف بروئر – پزشک معروف اتریشی و استاد زیگموند فروید – را در زمان جابجا کرده و مقابل هم قرار میدهد تا یکی از زیباترین رمانهای روانشناختی- فلسفی شکل بگیرد.
نقطه آغاز داستان، درخواست لو سالومه – دوست نیچه - از دکتر بروئر برای کمک به درمان او است که در آینده تاریخ فلسفه را دگرگون خواهد کرد. یالوم در این کتاب با نوشتن مکالماتی که کاملا با فضای ذهنی نیچه و وضعیت زندگی او مطابقت داشته و بیانگر علم و اطلاعات ژوزف بروئر است، آشنایی و تسلط خود بر مفاهیم روانشناختی آن زمان و همینطور فلسفه نیچه را به زیبایی به رخ میکشد. اولین تیر این ترکش در صفحات ابتدایی کتاب با جمله «باید اشاره کنم دوست شما، یک نسل زودتر به دنیا آمده» از زبان بروئر پرتاب میشود و در مکالمات مستقیم نیچه و بروئر به اوج میرسد.
«وقتی نیچه گریست» ترکیبی ماهرانه از خیال و واقعیتهای تاریخی است که یالوم به بهترین شکل برای مخاطب به تصویر میکشد. روابط نیچه با لو سالومه جزو بخش واقعی کتاب بوده و ملاقات و درمان او توسط بروئر حاصل خلاقیت ماهرانه و آگاهانه یالوم است. قسمت جذاب کتاب، شخصیت قدرتمند و منزوی نیچه است که کمک پزشک را رد کرده و بروئر را پس میزند.گفتم حرکت قدرتمند اما فکر می کنم هر جا که تاکید و شدتی وجود داشته باشد، معنای مقابل آن به صورت پر رنگ تری در ناخودآگاه وجوددارد و در مورد نیچه هر چقدر که او در باب قدرت و اختیار صحبت می کند، میتوان به طرف مقابل آن در خود نیچه باور داشت و این ایده برای تمامی فلاسفه صادق است و این به وضوح در این اثر پیداست و نقطه ی قوت این کتاب همین است. نیچه در اتاق درمان مفروض، نظریاتش بالا و پایین می رود و پذیرش چیزهایی برای او سخت است و در نهایت مغاکی که از شبیه شدن به آن  ما را می ترساند، خودش عمیقا گرفتار چنین چیزی است . برای درک بهتر کتاب بهتر است که خواننده اندک اطلاعاتی درباره روانشناسی، تفکرات نیچه و همینطور مطالعات فروید داشته باشد.