بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زنان تروا

زنان تروا

زنان تروا

ژان پل سارتر و 1 نفر دیگر
3.8
10 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

6

دوستداران تئاتر با بازسازی و بازآفرینی متون کهن نمایشی یونان چه روی صحنه و چه بر پرده سینما به خوبی آشنایی دارند. درام های اشیل، سوفوکل و اوری پید از دوران باستان تا امروز بارها به روز شده و به روی صحنه رفته است. ژان پل سارتر نویسنده معاصر فرانسوی نیز برای بیان پاره ای حرف ها و دغدغه های خود به اقتباس از یک نمایشنامه کهن یونانی به نام “زنان تروا” روی آورد و آن را با عناصر و مفاهیم دوران خود درهم آمیخت.در متون تاریخی و ادبی یونان ماجرای ربوده شدن هلن همسر منلاس که بهانه ای برای انهدام شهر تروا می شود داستانی کهن و شناخته شده است. ولی وقتی ژان پل سارتر به روزآمدسازی این ماجرا می پردازد و در خلال کلمه هایی که بر زبان شخصیت های تراژدی اوری پید می گذارد، از جنگ های استعماری سخن می گوید و از جنگ ویتنام به عنوان جنگی کثیف یاد می کند، سخنش معنایی دیگر می یابد.سارتر می گوید: « امروزه ما می دانیم که جنگ یعنی چه: جنگ اتمی، نه غالبی به جا می گذارد نه مغلوبی. آنچه در سراسر نمایشنامه به طور روشن آشکار می شود همین است: یونانیان تروا را ویران کرده اند، اما از این پیروزی خود سودی نمی برند زیرا انتقام خدایان تمامی آنان را نابود خواهد کرد. همان طورکه کاساندر می گوید، هر انسان عاقلی باید از جنگ بپرهیزد، ولی نیازی به بیان این نکته نیست: موقعیت اینان و آنان، به اندازه ی کافی شاهدی بر این ادعا است. من ترجیح داده ام که کلام آخر را پوزئیدون به زبان بیاورد: «شما همه خواهید مرد.»

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

محاکات

1402/09/24

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

یادداشت‌های مرتبط به زنان تروا

نرگس

5 روز پیش

            ای بابا(。ŏ_ŏ) باز که پای یک “زن” در میان است..

در مقدمه‌ی کتاب آورده شده که این نمایشنامه، «برداشتی از اوری‌پید» ست:
اوری‌پید یا اوریپیدس از شاعران و نمایش‌نامه‌نویسان بزرگ یونان باستان بود. در زمان خودش به‌خاطر اینکه تفکرش با مردم کشورش متفاوت بوده و خدایان یونانی رو منشأ زشتی‌ها و بدی‌ها می‌دونسته، آثارش خیلی مورد استقبال قرار نمی‌گیره.
یکی از خصوصیات نوشته‌های اوری‌پید اینه بوده که آثارش اندیشه‌محور بودن و کاراکتر‌های جسوری می‌ساخته.
و همینه که سارتر رو به این سمت می‌کشونه.

این نمایشنامه روایت جنگیه که به خاطر یک «زن» بین تروا و یونان اتفاق افتاده:
پسر پادشاه تروا (پریام) به مهمانی پادشاه اسپارت میره (ملانئوس). موقع برگشت زن ملانئوس هم باهاش فرار میکنه. همین موضوع باعث جنگ ده‌ساله بین تروا و‌ یونان میشه. 
حالا جنگ تموم شده و شهر تروا به آتش کشیده شده. همه‌ی مردانش کشته شدن و فقط زن‌ها و بچه‌ها موندن: زنان تروا

جنگ آثار مخرب زیادی داره: از کشت‌و‌کشتار گرفته تا از بین رفتن منابع، عقب افتادن از دنیا و چیزی که همیشه بهش اشاره میشه: بلاتکلیفی بازمانده‌های طرف شکست‌خورده که اکثرا هم زن و کودکن. حالا یا بهشون تجاوز میشه و به بردگی گرفته میشن یا باید از هیچی شروع کنن به ساختن..
هم فیلم تروی* (که تقریبا همین داستانه و از کتاب ایلیاد هومر گرفته شده)، هم نمایشنامه‌ی اوری‌پید، و هم این نمایشنامه به جنگ اعتراض دارند.

البته که اعتقاد بر اینه که مبنای این جنگ هم به خاطر خدایان بوده. درگیری پیش میاد بین خدای حسد و باقی خدایان! اختلاف‌شون رو با پاریس (که به عنوان زیباترین مرد داور شد) در میون میذارن و هرکدوم برای برنده شدن خودشون چیزی بهش پیشنهاد میدن که در نهایت آفرودیت با پیشنهاد عشق زیباترین زن جهان (هلن) برنده میشه و فَوَقَع‌َ ما وَقَعَ.
توی این نمایشنامه وقتی که همه‌ دوباره رو به خدایان می‌کنند تا کاری بکنند تا اون‌هارو نجات بدن، کاساندر میخواد ثابت کنه که از دست خودشونم کاری برمیاد.

چون آثار یونانی زیادی نخوندمً مخصوصاً ایلیاد و ادیسه‌ی هومر رو. در مورد خدایان یونانی‌ها هم اطلاعات کمی دارم: جلوی خودمو می‌گیرم که “فعلاً” بیشتر ازین اظهار نظر نکنم😂🤦🏻‍♀️.

در کُل نمایشنامه‌ی فوق‌العاده جذابی بود. از امانت‌داری آقای صنعوی چیزی نمی‌دونم😐 ولی ترجمشون نثر شاعرانه و قشنگی داشت. چند بار برگشتم به صفحات قبل و دوباره خوندمشون.
نمایشنامه‌ی کوتاهیه تقریبا ۱۰۰ص. و ۵۰ص آخر اعلام و اساطیر و توضیحات شخصیت‌هاست.
و البته اگر صفر صفر و بدون هیچ اطلاعاتی در مورد اساطیر و خدایان یونانی این نمایشنامه رو بخونین فکر نمی‌کنم چیز زیادی دستگیرتون بشه🤷🏻‍♀️.

فیلم تروی (Troy)*: به کارگردانی ولفگانگ پترسن و محصول سال ۲۰۰۴. 
که یکی از بهترین بازی‌های بردپیت، توی این فیلمه (در نقش آشیل).
          
📝 حرفِ دل
            📝 حرفِ دلِ سارتر از زبان اوریپید!

▪️«زنان تروا» بازگویی یکی از مشهورترین داستان‌های اساطیری تاریخ است؛ روایت سقوط سرزمین تروا به‌دست جنگجویان یونانی. اوریپید، نمایشنامه‌نویس یونانی، حدود ۴۰۰ سال پیش از میلاد، فتح تروا را از زاویهٔ دید زنان بازماندهٔ جنگ روایت کرد. 

▪️ «زنان تروا»ی سارتر از لحاظ سبک و محتوا بسیار به اثر اوریپید شبیه است. شخصیت تالتی‌بیوس کار همان پیک‌های تئاتر یونان را می‌کند که از وقایع مهم داستان (غالباً وقایع خون‌بار، خشن و دردناک) به شخصیت‌های اصلی خبر می‌دهند. باقی شخصیت‌ها مثل آندروماک، هکوب، منلائوس و هلن نیز همان شخصیت‌های شناخته‌شدهٔ نمایشنامهٔ اوریپید هستند. سارتر حتی از گروه همسرایان نیز استفاده کرده است؛ برخلاف نمایش «مگس‌ها» که الهگان انتقام به جای گروه همسرایان حضور داشتند و البته، وظیفه‌ای متفاوت را برعهده گرفته بودند. 

▪️ سارتر حتی بعضی از دیالوگ‌هایش را عیناً از اوریپید برداشت کرده است. برای مثال اوریپید در «زنان تروا» می‌گوید: «آفرودیت نامی‌ست که ما به شهوت می‌دهیم؛ آنگاه که افسار می‌دَرَد. نادانیِ مردان نامش آفرودیت است.» سارتر هم می‌گوید: «آن زمان که مردمان دیوانهٔ عشق می‌شوند، جنون خود را بازنمی‌شناسند و نامِ آفرودیت بر آن می‌گذارند.»

▪️ راستش را بخواهید، توقعِ این میزان وفاداری به اثر مرجع را نداشتم؛ چون سابقهٔ سارتر در نگارش نمایشنامه‌های تاریخی-اسطوره‌ای نشان داده که او به دنبال روزآمد کردن داستان‌ها و برقراری پیوند میان قصه‌های قدیمی با مسائل دنیای مدرن است. برای همین است که در «مگس‌ها» و «شیطان و خدا» به‌صراحت دربارهٔ بورژواها، دیکتاتورها، اشغال نظامی یا مرگ خدایان سخن می‌گوید.

▪️ پس چرا سارتر در این اثر به سبک تراژدی اوریپید وفادار است و آوردهٔ چندانی برای اثر اولیه ندارد؟ به نظر من دلیلِ وفاداریِ سارتر به اثر مشهور اوریپید، به‌روز بودن و مترقی بودن درام‌های اوریپید است. همه می‌دانند اوریپید در بین نمایشنامه‌نویسان یونان باستان، از زمانهٔ خود جلوتر است و مباحثی را مطرح می‌کند که قرن‌ها بعد از دورهٔ حیاتش، همچنان بر سر زبان‌ها و از دغدغه‌های اصلی جوامع مختلف است. فی‌المثل اوریپید در «مده‌آ» به حقوق زنان می‌پردازد یا در «زنان تروا» علیه جنگ‌افروزی و استعمارگری یونانیان موضع می‌گیرد و نمایشنامه‌ای در تضاد با تعصبات ناسیونالیستی مردم زمانهٔ خود می‌نویسد. بنابراین در فرآیند بازگویی روایت «زنان تروا» کار برای سارتر آسان‌تر است. سارتر به اثر مرجع وفادار است، چون می‌خواهد همان چیزهایی را بگوید که اوریپید قرن‌ها پیش گفته است. 

▪️ نظر مترجم دربارهٔ جنبه‌های کنایی متن و فاصله‌ای که مخاطب با جهان فکری شخصیت‌ها دارد برایم جالب بود. صنعوی در مقدمهٔ ترجمه‌اش بیان می‌کند که در متن نمایشنامهٔ سارتر چیزی شبیه به آیرونی نهفته است؛ چیزی که در عین شباهت ظاهری به درام‌پردازی یونانیان، حس تباعد را میان مخاطبان امروزی با هستی‌شناسی و باورهای حاکم بر جهان نمایش ایجاد می‌کند. با این حال، او ادعا می‌کند که ترجمهٔ وفادارانهٔ درام سارتر نمی‌تواند این موضع انتقادی و حس تباعد را منتقل کند. راستش من هم با خواندن ترجمه، آن کیفیت کنایی را احساس نکردم. اگر قرار است به دنبال زاویهٔ سارتر با جبرگرایی حاکم بر تراژدی یونان باشیم، باید در گفتار شخصیت‌هایی مثل هکوب آن را پیدا کنیم، نه در سبک، اتمسفر یا لحن نمایشنامه.

▪️ خلاصه اینکه «زنان تروا»ی سارتر بسیار شبیه به نمایش اوریپید است. البته سارتر بی‌دلیل روی چنین نمایشی دست نگذاشته و می‌داند که متن اولیه حاوی دغدغه‌های فلسفی و سیاسی او دربارهٔ موضوعاتی مثل آزادی و اختیار، رابطهٔ انسان با خدایان، نتایج استعمارگری و غیره است‌. با این حال، باید از سارتر تشکر کرد؛ بابت خودداری از تلاش‌های ناموفقش در روزآمد کردن نمایشنامه و نیز خودداری از تحمیل تزها و واگویه‌های فلسفی جدیدش به قصه‌ای قدیمی.
          
            سارتر به عنوان یه اگزیستانسیالیست همواره با هر نوع جبرگرایی درگیره. یکی از جبرگراترین اندیشه‌ها اندیشه اسطوره‌ایه که هم تو این نمایشنامه و هم تو نمایشنامه مگس‌ها دیدم که چقدر سر ناسازگاری باهاش داره.
برای فهم این نمایشنامه نیازه کلیتی از پیش و پس قضیه تراوا رو بدونیم:
زئوس دستور به ازدواج تثوس ( مادر آشیل ) که خودش جزو المپیانه با پله پادشاه سرزمین ایجاینا که انسانه، میده. مراسمی برگزار میشه که تو این عروسی همه خدایان دعوت بودند غیر از اریس که خدای حسد و کینه‌ست. اریس کینه به دل میگیره و از بیرون دیواره‌های قصری که توش عروسی در حال برگزاری بوده، سیبی طلایی به دوران کاخ پرت می‌کنه که روش نوشته شده بوده «برای زیباترین زن دنیا». طبعا بین خانومای مجلس کشمکشی پیش میاد و بین آتنا، هرا و آفرودیته دعوایی در میگیره. شکایت پیش زئوس میبرن که داوری کنه و زئوس چون میدونسته هر کدوم رو که انتخاب کنه یه شری به پا میشه، میگه زیباترین پسر دنیا ( پاریس ) بهترین داور برای این قضیه‌ست.
از این ور داستان همون‌جوری که تو نمایشنامه اومده، هکوب قبل از به دنیا اومدن پاریس خواب بدی میبینه و پریام برای اینکه پاریس موجب خرابی تروا نشه اون رو می‌فرسته تو کوه گله‌ها رو بچرونه ولی طی یه فرایندی بعد از سال‌ها پاریس دوباره به کاخ بر میگرده.
حالا اون سه تا الهه میان پیش پاریس که بینشون داوری کنه. هرا به پاریس قول حکومت یونان رو میده. آتنا حکومت تروا و آفرودیته قول عشق زیباترین زن یونان که پاریس در مقابل این سومی نمیتونه مقاومت کنه و سیب به آفرودیته میرسه.
دوباره کات. پاریس هلن رو میدزده که البته دزدیدن تعبیر درستی نیست چرا که هلن عاشقش میشه و با اراده خودش با اون می‌ره برای همین تو داستان میگه به منلائوس میگه آفرودیته پشت سر پاریس مخفی شده بود.‌ سیر این داستان نشون دهنده تقدیره، تقدیری که هم پاریس محکومش بوده و هم هلن. اما سارتر قرائت دیگه‌ای داره.
.
نقطه اصلی نمایشنامه مکالمه‌ای بود که بین منلائوس، هلن و هکوب شکل گرفت. هلن داشت تمام تلاشش رو میکرد که اثبات کنه تقصیر آفرودیته بوده که این جنگ شکل گرفته و هزار جان پاک قربانی شدند. از این طرف هکوب استدلال می‌کنه که هلن الکی قضیه رو گردن خدایان میندازه. همه این اتفاقات با اراده خود هلن بوده و اون مقصره همه چیزه و منلائوس باید اونو بکشه. اما میبینم که منلائوس ظاهراً متقاعد میشه که هلن بی تقصیره و تو داستان اصلی هم که تو اودیسه روایت میشه میبینیم هلن بدون هیچ مزاحمتی به سرزمین خودش بر میگرده و به خوبی و خوشی به زندگی ادامه میده.*
تضاد اصلی همینه. هکوبِ اراده‌گرا با تمایزی که بین آسیا ( به مثابه انسان‌های آزاد از جبر خدایان ) و اروپاییان ( مجبور به عمل به امر خدایان ) میذاره، در نهایت با اینکه‌ اسیره ولی در آزادی رستگار میشه ( پوسایدون بهش این قول رو میده که امواج دریا تو را خواهند بلعید و به بردگی نمی‌رسی ) ولی هلن هر چند بر تخت میشینه اما هزار نفرین پشت سرش هست و ظاهراً وقتی پاش به یونان برسه قراره کشته بشه. 
سارتر با این خوانش دوباره از ادبیات اسطوره‌ای یونان میخواد بگه که در دوگانه هکوب ( اراده ) و هلن ( جبر ) خوشا آزادی!



* دریفوس شرح بی‌نظیری از اینکه چرا کسی تو یونان هلن رو مقصر نمیدونه تو کتاب «زئوس غریبه نواز» ارائه می‌کنه.