پیمان قیصری

پیمان قیصری

@peiman198913
عضویت

مرداد 1402

24 دنبال شده

113 دنبال کننده

www.goodreads.com/peiman198913
Peiman198913Books

یادداشت‌ها

نمایش همه
پیمان قیصری

پیمان قیصری

5 روز پیش

        خلاصه‌ی داستان (با هشدار اسپویل!)

زمانی که یاسون برای یافتن «پشم زرین» به کولخیس آمد، مدئا(یا مده‌آ) عاشق او شد و یاسون را در انجام شرط‌های سخت پدر و سرانجام ربودن پشم زرین یاری داد. بعد از بدست آوردن پشم زرین آن‌ها با هم و به همراه برادر کوچکتر مدئا، آبسیرتیس سوار بر آرگو شده و گریختند. شاه آئیتس نیز آن‌ها را تعقیب کرد. برای تأخیر انداختن در این تعقیب و گریز، مدئا برادر کوچکتر خود را کشته و بدن او را تکه‌تکه کرد و تکه‌ها را در پشت کشتی پراکنده کرد. تعقیب کنندگان باید می‌ایستادند تا تکه‌های بدن آبسیرتیس را جمع‌آوری کرده و برای مجلس دفن آماده می‌کردند و چنین شد که یاسون، مدئا و آرگونوت‌ها فرار کردند. بعد از رسیدن به یولکوس، شهر مادری یاسون، او با مدئا ازدواج کرد و او همچنان به جادوگری خود ادامه داد. او زندگی را به آیسون، پدر یاسون با بریدن گلوی او و پرکردن بدنش با معجون جادویی، برگرداند. او به پلیاس، پادشاه یولکوس نیز این پیشنهاد را داد. مدئا دختر پلیاس را فریب داد تا پدر خود را بکشد. مدئا به آن‌ها گفت او می‌تواند یک قوچ پیر را تبدیل به یک قوچ جوان کند و این کار را با قطعه کردن قوچ و جوشاندن آن انجام می‌دهد. بعد از آن این کار را انجام داد و در هنگام نمایش یک قوچ جوان از داخل دیگ به بیرون پرید. دختر پلیاس او را تکه‌تکه کرد و درون دیگی ریخت. اما مدئا جسد او رها کرده و از معجون خود استفاده نکرد. بعد از کشتن پلیاس، یاسون و مدئا یولکوس را به مقصد کورینس ترک کردند. در آنجا مدئا دو فرزند با نام‌های مرمروس و فرس برای یاسون به دنیا آورد..

اما نمایشنامه با بحرانی آغاز می‌شود: یاسون، مدئا را به خاطر ازدواج با دختر پادشاه کورینت، کروئون، رها کرده است. مدئا که از خیانت همسرش خشمگین و از تبعید قریب‌الوقوع می‌ترسد، در عمق رنج و تحقیر فرو رفته است. پادشاه کورینت به او فرمان تبعید می‌دهد، اما مدئا با حیله یک روز مهلت می‌گیرد.
در این یک روز، نقشه‌ی انتقامی هولناک را می‌کشد. او تظاهر به تسلیم می‌کند و برای عروس جدید، ردایی زیبا اما آغشته به سم می‌فرستد که او و پدرش، کروئون، را زنده زنده می‌سوزاند. اما هولناک‌ترین بخش انتقام مدئا هنوز در پیش است؛ او برای کامل کردن رنج یاسون و قطع کردن آخرین پیوندش به گذشته، تصمیم می‌گیرد پسرانش را بکشد. پس از انجام این کار وحشتناک، با ارابه‌ی خدای خورشید (پدربزرگش) از مهلکه می‌گریزد و یاسون را در اوج درماندگی و اندوه تنها رها می‌کند.

اوریپید در «مده‌آ» یکی از قدرتمندترین، پیچیده‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین شخصیت‌های زن را در تمام ادبیات جهان خلق کرده است. این نمایشنامه فقط یک تراژدی ساده نیست؛ کاوشی بی‌رحم در تاریک‌ترین زوایای روان انسان و عشق تبدیل‌شده به نفرت است.

      

13

پیمان قیصری

پیمان قیصری

1404/6/13 - 23:32

        از پیشگفتار کتاب 

آیا هزار افسان خیالات است؟ 
در کتاب گرانقدر تحلیلی از هزار و یک شب نویسنده‌ی بزرگوار رابرت ایروین، سخن گهرباری دارد که در چشم من چون آفتابی می‌درخشد. جمله‌ای مهم و کلیدی است به ویژه که در آن، سر خود، اصالت داستان‌های هزارویک شب را، یکجانبه و یکجا، به ادبیاتِ عَرَب می‌بخشد. فرماید: «هزار و یک شب که در خاورمیانه تا روزگاران اخیر به فراموشی سپرده شده بود، با چنان گستردگی و دفعات متعددی به زبان‌های غربی ترجمه شد که علی رغم پیشینه‌های عربی داستان‌ها، انسان اندکی به وسوسه می‌افتد که آن را در اصل اثری از ادبیات اروپایی به شمار آورد!»
این‌همه بزرگ منشی ستودنی است. اروپاییان که هزار و یک شب را ترجمه کرده‌اند تمایل دارند آن را اروپایی بدانند؛ عربان که هزار افسان، از پهلوی یا فارسی برایشان ترجمه شده آن را از خود می‌دانند؛ ولی ایرانیان که این کتاب را به وجود آورده‌اند، هرگاه از تعلق به آن حرفی بزنند، نژادپرست خوانده می‌شوند. این تجربه‌ای است که برای من پیش آمد، وقتی نمایش شب هزارویکم را بر صحنه داشتم. 
میل به مال خود کردن، یا بذل و بخشش آثار دیگران، با هزار و یک شب آغاز نشده، و هنگامی که غربیان نخستین بار عیسی مسیح را با موهای زرین در کتاب‌های مصور و فیلم‌هایشان به صلیب کشیدند، و در آفرینش‌های شنفدیداری شان از هزار و یک شب، وانمود کردند شهرزاد ـ جای شهریار ساسانی ـ برای خلیفه‌ی بغداد قصه می‌گوید، آغاز شده بود. تمایل به مال خود کردن، و بذل و بخشش آثار دیگران، مسلّماً ایشان را مردمی بزرگوار و بلند نظر نشان می‌دهد وقتی آثار ایرانی را در موزه‌های خود به نام‌های عربی معرفی می‌کنند؛ و حتی به خود اجازه می‌دهند هزارویک شب را سرِ خُود شب‌های عربی بنامند، کاری که خود عرب‌ها نکرده‌اند؛ و وقتی با حمایت سازمان جهانی یونسکو، در ماه مه ۲۰۰۴م، در عروس شهرهای جهان، میزگرد بین‌المللی «سهیم شدن در هزارو یک شب» با برنامه‌ريزي سازمان پژوهشی عربی‌دانان دنیای عرب، از خود در می‌آورند که به شهادت فهرست جلساتش ظاهراً تنها ملتی که در آن سهیم نیست ایرانیان‌اند، که اگر هزار و یک شبی هست، در بنیاد، از دسترنج آنهاست. 
و همزمان با چنین همایشی ما در اینجا چه میکردیم؟ جز اینکه آن بالا مشغول تقسیمِ میزها و غنایم بودیم؛ مشغول دریغ کردن ابزار آفرینش فرهنگی از اهالی فرهنگ، و اهالی فرهنگ خود مشغول بودند به تقسیم مسئولیت شکست‌های اجتماعی این قرن میان خود و دیگران. چه می‌کردیم جز اینکه در غارت و ویرانی آثار تاریخی و فرهنگی (یک نمونه اش چپاول تمدن جيرفت) و ویرانی محیط زیست (یک نمونه اش نابودي درخت‌های تهران و کشتزارها و جنگل‌های شمال) با چشم بستن و خاموش ماندن  همدستی می‌کردیم، و هر کس را که ردّی از فرهنگ خویش جستجو می‌کرد نژادپرست می‌خواندیم، تا خود را در چشم غربی مقبول، و در چهارچوب مدرنیزم عقب مانده‌ی وطنی، پیشرو نشان بدهیم.

      

9

پیمان قیصری

پیمان قیصری

1404/5/28 - 19:23

        داستان کتاب گزارش به کمیسر حول محور یک کارآگاه تازه‌کار و خام به نام بو لایکلی می‌چرخه که سعی می‌کنه انسان خوبی باشه و کارش رو به بهترین نحو انجام بده و به صورت ناخواسته درگیر ماجرایی میشه که به قتل یک پلیس منجر میشه. شیوه‌ی نوشتار کتاب به صورت متن پیاده شده از بازجویی‌ها و مدارک هست و برای من چون به مستند علاقه دارم شیوه‌ی جذابی بود. کتاب به غیر از یک داستان پلیسی ساده سعی در به نمایش کشیدن فساد و تضاد پلیس داره و در کل انتقاد از پلیس آمریکا یکی از شاخه‌های پر رنگ کتابه و یکی از دلایل شهرت کتاب همین موضوعه. متن پشت جلد هم برام جالب بود پس اینجا می‌نویسم

در «گزارش به کمیسر» آدم‌ها دو دسته‌اند. آنها که از پیش در نظم نمادین جامعه برای خودشان جایی پیدا کرده‌اند و آنها که از همان اول برای جذب شدن در این نظم مشکل دارند. در اینجا هم مثل هر رمان پلیسی دیگری، تقابل میان نیک و بد شکل دهنده‌ی درام اصلی داستان است. اما در شهری مدرن و در میان هیاهوی ماشین‌ها و آدم‌ها و تحت تصمیمات بوروکراتیک بالادستی‌ها، تشخیص اینکه نیک کدام است و بد کدام برای آدم‌ها ناممکن می‌شود، حتی آدم‌هایی که در یک نهاد واحد مشغول به کارند... در این درام پر تعلیق و پُر کشش، نیک در برابر نیک قرار می‌گیرد و بد در برابر بد و بدین ترتیب تشخیص مرز باریک و ظریف میان این دو سخت و سخت تر می‌شود. 
رابین مور - نویسنده‌ی کتاب ارتباط فرانسوی
      

21

پیمان قیصری

پیمان قیصری

1404/4/17 - 22:54

        از مقدمه‌ی کتاب از قول مترجم این قسمت راجع به کلیت کتاب جالبه:

داستان تابوتِ تهی، یا آن طور که بعداً نویسنده نام آن را به «مرگ یا وطن» تغییر داد، درباره چیست؟ گسترش آرام آرام بیماری در کالبد انسان و جامعه، تخریبی نرم و آهسته، فروپاشی جامعه‌ای که آدم‌هایش به سبب منافع شخصی رنگ عوض می‌کنند و حتی روشنفکرانش با ابتذال همسو می‌شوند. داستان درباره کیست؟ آیا داستان درباره مدیر ساختمانی چند طبقه است که میان زنِ ضد چاوز و برادر سوسیالیستش گیر افتاده است؟ یا یکی از محافظان شخصی چاوز؟ یا روزنامه نگاری که عنقریب بی‌سرپناه خواهد شد؟ یا دانشجویی امریکایی که شیفته کاریزمای چاوز شده؟ یا صاحبخانه ای که نمیتواند از پس بلند کردن مستأجرش بر بیاید؟ در عین حال که همه است هیچ کدام نیست.

نمی‌دونم آیا میشه این چیزی که میگم رو به عنوان ایراد در نظر گرفت یا نه، اما هیچ شخصیت اصلی‌ در این کتاب وجود نداره که موافق حکومت حاضر و یا سرسپرده‌ی چاوز باشه بنابراین احتمالاً میشه نگاه یک طرفه رو به عنوان موضوع نقد در نظر گرفت هرچند به نظر خودم خیلی ایراد نیست و هر نویسنده می‌تونه صرفا با دید خودش به موضوع نگاه کنه و نه دید حقیقت همه جانبه، مخصوصا در رمان.
      

7

پیمان قیصری

پیمان قیصری

1404/4/14 - 13:50

        کتاب بازگشت از بلیک کراوچ رمانی‌ست که در ژانر علمی-تخیلی نوشته شده و مثل رمان دیگه‌ای که از کراوچ خونده بودم یعنی ماده‌ی تاریک، تمرکزش روی زمان هست. در این کتاب با دو شخصیت اصلی همراه هستیم، یکی «بری ساتن» کارآگاه پلیس نیویورک که در ابتدای داستان در حال منصرف کردن یک زن جوان از خودکشی هست که متوجه میشه اون هم دچار بیماری نوظهور در نیویورک هست یعنی سندرم خاطرات کاذب (FMS). خلاصه بعد از این اتفاق توجه کارآگاه بری ساتن به این بیماری جلب میشه و شروع می‌کنه به تحقیق راجع به این زن و بیماری‌اش. شخصیت دیگه‌ی کتاب یک خانم دانشمند هست که روی عصب و مغز و خاطرات کار می‌کنه و هدف‌ش اینه که بیماری مادرش رو درمان کنه یعنی آلزایمر.  تحقیقات این دانشمند منجر به کشفی میشه که زمان رو به بازی می‌گیره اما یک بازی خطرناک. کتاب از نظر ایده و موضوع هرچند شبیه به کتاب قبلی، اما همچنان جالب و جذابه. کتاب روایت روان و جذابی داره مخصوصا در دو سوم ابتدایی، اما در یک سوم پایانی خیلی کند پیش میره و تکرار زیادش باعث خستگی میشه. در مجموع به نظرم کتابی بود که ارزش وقت گذاشتن داشت با اینکه اگر حجم یک سوم پایانی کمتر میشد خیلی راضی‌تر بودم.

      

36

پیمان قیصری

پیمان قیصری

1404/4/10 - 22:50

        سطح کتابی در ژانر پلیسی و معمایی از الیویه نورک است. الیویه نورک که خودش از پلیس‌های آگاهی بوده، با تجاربی که در این شغل به دست آورده و تسلط بر موضوع و همچنین استعدادی که در نویسندگی داشته، موفق شده داستانی عالی در این ژانر خلق کنه. داستان با یک اتفاق دردناک شروع میشه، سروان نوئمی رئیس بخش مبارزه با مواد مخدر پاریس در جریان یک عملیات با شلیک یک گلوله به صورتش مواجه میشه و این اتفاق زندگی اون رو در تمام زمینه‌ها دچار تغییر می‌کنه و به جز این به خاطر آثار وخیم جراحت روی صورت مشکلات روحی هم به سراغ اون میاد. نوئمی دوست داره به محل کارش برگرده اما رئیس آگاهی به هر طریقی که هست اون رو به روستایی آروم در جنوب فرانسه منتقل می‌کنه به بهانه‌ی استراحت تا از شرش خلاص بشه اما زندگی نوئمی در اون روستای ساکت چندان ساکت نیست...
داستان واقعا روان و جذاب نوشته شده و برام عجیبه که شهرت چندانی در ایران نداره در حالی که به نظرم از بسیاری از کتاب‌های جنایی مشهور حال حاضر قوی‌تره. روایت کاملا چارچوب داره و جوری پیش میره که ضمن حفظ جذابیت از لو رفتن داستان جلوگیری میشه. در مجموع برای این ژانر یکی از بهترین کتاب‌های موجود هست از نظر من.
      

4

پیمان قیصری

پیمان قیصری

1404/4/8 - 18:33

        احتمالاً هرگز گرشاسب رو فراموش نمی‌کنم چون وقتی تصمیم گرفتم داستانش رو به طور خلاصه توی کانال تلگرام بنویسم، فکر نمی‌کردم وسط خوندن جنگ‌های گرشاسب، مجبور باشم جنگ ایران و اسرائیل رو هم با چشمم ببینم! 
گرشاسب پهلوان بدون شکسته و بنا به برخی متون بدون مرگه تا روزی که ضحاک دوباره نیرو گرفته رو شکست بده. این کتاب سرگذشت گرشاسب از کودکی تا تمام جنگ‌ها و اتفاقات زندگی‌ش رو در بر می‌گیره. در مقابل شاهنامه این کتاب واقعا حرفی برای گفتن نداره، نه در داستان و روایت، نه در قدرت شعر و نه در برانگیختن احساسات. پهلوانی که به هر نحوی پیروزه و حتی به سختی نمی‌افته خیلی جذاب نیست و احساسات خواننده رو درگیر نمی‌کنه ضمن اینکه خدمت به ضحاک هرچند در کتاب براش توجیه آورده شده، خیلی مورد قبول نیست. اگر به شاهنامه امتیاز ۵ بدم، حق این کتاب بیشتر از ۲ نیست ولی امتیاز کتاب رو ۳ میدم چون به نظرم شاهنامه خیلی بیش از ۵ امتیاز ارزش داره در مقابل بقیه‌ی کتاب‌ها.
      

8

پیمان قیصری

پیمان قیصری

1404/3/19 - 17:19

        کتاب ضحاک از اسطوره تا واقعیت، یک کتاب تحقیقی پژوهشی‌ست که با جمع‌آوری مطالب و سخنان و رجوع به متون تاریخی و اسطوره‌ای کنکاش عمیقی در اسطوره‌ی ضحاک داشته. دکتر کزازی در مقدمه‌ی کتاب آورده


او در این کتاب، خطرگر و بی‌باک، گام در قلمرویی مه‌آلود و رازناک نهاده است و شورمند و چالاک کوشیده است که بی گزند و به دور از لغزش از گریوه‌ها و مغاک‌ها و دیولاخ‌های آن بگذرد تا مگر پرتوی از روشنایی آگاهی بر این قلمرو تاریک برافکند و در آن راهی هر چند تنگ و باریک را فراروی روندگانی که دوستار و خواستار آنند که گامی در این راه بزنند و روزنی بدان قلمرو بگشایند، بگشاید او با گونه‌ای دلیری و هراس ناشناسی که از دید من ستودنی است و نشان از استواری دل و پویایی ذهن وی دارد، بر آن رفته است که اسطوره‌ی دهاک ماردوش و فریدون را با تاریخ ایران در روزگار مادها و هخامنشیان پیوند دهد و آشکار و استوار بدارد که دهاک و فریدون نمودهای اسطوره‌ای آژیدهاک مادی و کوروش هخامنشی‌اند. بی‌گمان انگاره‌ای چنین سخت پرسمان‌خیز و هنگامه‌ساز می‌تواند بود؛ اما چه باک تا به پیشباز هنگامه‌ها نرویم آرامش نخواهیم یافت و تا به پرسمان‌ها نیندیشیم به پاسخ نخواهیم رسید. ارج و ارزش کار این پژوهنده‌ی جوان، یکی در همین نکته است که دری از چالش و چند و چون را در یکی از زمینه‌های تاریک تاریخ و فرهنگ ایران به شایستگی گشوده است و دیگر، بدان سان که از این پیش نوشته آمد، در بندگسلی و باورمندی اوست به خویشتن که به کاری چنین باریک و پرخطر دست یازیده است.



اولین فصل کتاب به طور کلی به مفهوم اسطوره و اهمیت اون پرداخته.


اسطوره از دورانی از حیات جماعت که دیر زمانی است که به سر آمده است و می‌توانیم آن را دوران کودکی بشریت بنامیم، سرچشمه گرفته است. فروید دوران کودکی را که به روشنی به یادش نمی‌آوریم، دوران پیش از تاریخ حیات آدمی می‌نامد و خاطره‌پردازی‌های این دوران گرچه صریح و دقیق نیستند، اما اثراتی پاک نشدنی به جا گذاشته‌اند. اساطیر هم در دوران پیش از تاریخ حیات بشریت که هیچ گواه صریح و دقیق از آن عصر در دست نداریم، پدید آمده‌اند و چون خواب، حاوی خاطرات دوران کودکی بشریت‌اند. اسطوره بخشی از حیات دوران کودکی بشریت است که به سر آمده است و به شکل پوشیده حاوی آرزوهای دوران کودکی نوع بشر است.... اساطیر سندهای دیرینگی تمدن‌های بشری هستند. سندهایی که قبل از شکل‌گیری تاریخ، با گوشت و خون ملت‌ها بر صفحه‌های جانشان نقش بسته‌اند. و به خاطر همین کهنگی و دیرینگی‌شان است که هر چه زمان بیشتری بگذرد، ریشه‌دارتر و بارورتر می‌شوند. ملل فاقد اصالت و ریشه که در برهه‌ای از زمان، تندبادهای حوادث تاریخ پرماجرا، بذرهای وجودیشان را در منطقه‌ای انداخته و به مرور ایام از حالت توحش و قبیلگی به طرف مدنیت پا گذاشته‌اند فاقد اسطوره‌اند، گرچه در اثر پیشرفت صنعت و تکنولوژی اسم و رسمی ملی به هم زده باشند. مانند انسانی کم مایه و بی‌تربیت و فرهنگ که ثروت هنگفتی در اختیارش گذاشته باشند. ملل صاحب تاریخ قدیم و اسطوره اگر چه از صنعت و تکنولوژی محروم باشند، صاحب ابهت و وقار ویژه‌ای هستند که انگار از لا به لای تاریخ و گذشته‌شان رخ می‌نمایاند. کشور ضعیف عراق زیر چکمه‌های آهنین سربازان زاده‌ی کشورهای صنعتی امروز -که گذشته شان از چند صد سال تجاوز نمی‌کند- و در زیر چرخ دنده‌های فولادین ماشین‌های مدرن له و لورده شد، آنچه دل صاحبان اندیشه را به درد آورد نه فروپاشی رژیم فاشیستی و استبدادی رهبران سیاسی آن کشور، بلکه لگدمال شدن سرزمین بین‌النهرین، زادگاه ادیان و اسطوره‌های ناب بشری، زادگاه گیلگمش بود.



فصل دوم کتاب یک تحلیل جالب و عمیق از تمام شخصیت‌های موجود در روایت اسطوره‌ای ضحاک کرده. مثلاً در مورد آبتین پدر فریدون داریم


آبتین در اوستا نسبت به شاهنامه از جایگاه رفیعی برخوردار است. او در اوستا جزو نخستین آموزگاران و دانایان است که راهنمای مردم و پیشوای دینی بوده است. او دومین کسی است که هوم پاک را در میان مردمان آماده ساخته است و در قبال چنین کاری پسری به نام ثرثتئونه (فریدون) از او پدیدار آمده است. او در اوستا شراب مقدس را تهیه می‌کند. کار او در ودا نیز با چنین کاری که در اوستا دارد، پیوندی دارد. در ودا آپتیه پسر آب و بر آرنده‌ی روشنی از ابر است.



فصل سوم متن اسطوره از شاهنامه، منابع قبل و بعد اسلام آورده شده. مثلاً از کتاب اخبار الطوال داریم:


مولف اخبارالطوال، ابی‌حنیفه‌ احمد بن داود دینوری، داستان ضحاک را در ذیل داستان ادریس و نوح مطرح کرده است:

گویند ضحاک که ایرانیان او را بیوراسب می‌نامند، پس از آن که بر جمشید شاه پیروز شد و او را کشت و بر پادشاهی تکیه زد و آسوده شد شروع به جمع کردن جادوگران در حضور خود از گوشه و کنار کشور کرد و از ایشان جادوگری آموخت و خود از پیشوایان جادو شد و شهر بابل را چهار فرسنگ در چهار فرسنگ گسترش داد و آنرا انباشته از سپاهیان ستمگر ساخت و آنرا «خوب» نامگذاری کرد. بیوراسب فرزندان ارفخشذ -پسر سام پسر نوح- را زنده به گور کرد و بر دوش‌های او دو زائده به شکل مار بیرون آمد که همواره او را آزار می‌دادند تا آنکه از مغز سر مردم به آنان می‌خوراند و آرام می‌گرفتند. گویند هر روز چهار مرد تنومند را می‌آوردند و می‌کشتند و مغز سرشان
را بیرون می‌آوردند و آن دو مار را غذا می‌دادند. ضحاک نخست وزیری از خویشاوندان خود داشت و سپس مردی از فرزندزادگان ارفخشذ به نام ارمایل وزارت او را بر عهده داشت و چون چهار مرد را برای کشتن می‌آوردند، دو تن از ایشان را زنده نگه می‌داشت و به جای آنان دو گوسپند می‌کشت و به آن دو مرد می‌گفت جایی بروند که کسی نشانی از ایشان نیابد و آن دو معمولاً به کوهستان ها پناه می‌بردند و همانجا می‌ماندند و به دهکده‌ها و شهرها نزدیک نمی‌شدند و گفته می‌شود که کردان از همین گروه هستند.



فصل چهارم به نمادشناسی پرداخته و نمادهای موجود در روایت رو بررسی کرده مثلاً در مورد شستن بدن در خون که ضحاک به هند رفته تا انجام بده، داریم:


در داستان ضحاک در شاهنامه دیدیم که ضحاک به هندوستان رفته است تا بدن خود را در آبزنی که از خون مرد و زن و دد و دام ساخته است، شستشو دهد. به اعتقاد مسکوب شست و شو در خون همچون انتقال نیروی جان کشته به کشنده، نشانه‌ی رویین تنی و گاه چون نوشیدن آب زندگی نماد بی‌مرگی پهلوان است. این کار ضحاک یادآور داستان رویین تنی زیگفرید است. این قهرمان حماسه نیبلونگن (حماسه آلمانی) با کشتن اژدهایی بدن خود را در خون آن اژدها شستشو داد و رویین تن شد. پوست بدن زیگفرید چنان سخت شده بود که هیچ سلاحی در آن کارگر نمی‌افتاد. اما میان شانه هایش در هنگام شستشو برگی از درخت زیزفون چسبیده بود و خون به آن نقطه نرسیده بود و گزند پذیر مانده بود و از همان نقطه نیز به هلاکت رسید.
آخیلوس از قهرمانان حماسه ی یونانی نیز که مادرش جزو ایزدان بود، با غوطه‌ور شدن در رودخانه‌ی استیکس توسط مادرش رویین‌تن شده بود. این قهرمان نیز چون مادر به هنگام غوطه‌ور کردنش در آب او را از پاشنه گرفته بود و آب به آن نقطه از بدنش نرسیده بود، از ناحیه‌ی پاشنه‌ی پا آسیب‌پذیر بود تا اینکه به تیر پاریس شاهزاده‌ی تروآ که بر پاشنه‌اش می‌خورد، زندگیش به سر می‌رسد.



فصل پنجم که یکی از جالب‌ترین فصول کتابه، اسطوره‌ی ضحاک رو با اسطوره‌های بقیه‌ی ملل تطبیق داده، با اساطیر هندی، غربی و سامی


همانگونه که فریدون پهلوان نام‌بردار اسطوره‌ای ایران اژدهای سه کله‌ی سه پوزه‌ی شش چشم را می‌کشد، هراکلس پهلوان یونانی نیز، پتیاره‌ای سه سر، به نام گریونئووس را از پای در می‌آورد. در حقیقت گریونئووس همتای یونانی داهاکای ایرانی و داسه‌ی هندی است. بر این اساس این اسطوره ریشه و پیدایشش به روزگاران هند و اروپایی برمی‌گردد....  اسطوره‌ی ضحاک با تیتان‌ها نیز رابطه دارد. ضحاک کسی است که به تحریک ابلیس شب هنگام پدر را به هلاکت می‌رساند. کرونوس یکی از رب‌النوع‌های (تیتان) یونان نیز در مرحله‌ای کارکرد شخصیت ضحاک را ایفا می‌کند. او با داس یا زوبینی که گایا، مادرش برایش تدارک دیده بود، شب هنگام به پدر خویش حمله‌ور شده و او را قطعه قطعه می‌کند. پدرکشی در اساطیر یونان موضوعی مکرر است. اما آنچه کاراکتر کرونوس را به ضحاک نزدیک‌تر می‌کند بیدادگری و ستم‌پیشگی اوست که بعد از غلبه بر پدر و تکیه زدن بر اریکه قدرت در پیش می‌گیرد. او در دوران فرمانروایی خود، شب، تیرگی، ظلمت و مرگ، فریب و ناپرهیزگاری و کهولت و ستیزه جویی را پدید آورد. این موجودات نیز به نوبه‌ی خود اندوه، فراموشی و گرسنگی، بیماری، جنگ، قتل، مبارزات کشتارها، نزاع‌ها و دروغ و بیدادگری را آفریدند.



فصل ششم و هفتم کتاب تحلیل و تفسیر جامعه شناختی و تاریخی کتابه. از بحث جامعه شناختی که بگذریم، تحلیل و تطبیق اسطوره با سرگذشت مادها و هخامنشیان برای من جالب بود.

اما فصل هشتم به اظهارات شاملو راجع به این اسطوره پرداخته


یکی از شگردهای مشترک همه‌ی جباران، تحریف تاریخ است و در نتیجه چیزی که ما امروز به نام تاریخ در اختیار داریم، متأسفانه جز مشتی دروغ و یاوه نیست که چاپلوسان و متملقان درباری دوره های مختلف به هم بسته‌اند و این تحریف حقایق و سفید را سیاه و سیاه را سفید جلوه دادن، به حدی است که می‌تواند با حسن نیت‌ترین اشخاص را هم به اشتباه بیاندازد.

نمونه‌ی بسیار جالبی از این تحریفات تاریخی همین ماجرای فریدون و کاوه و ضحاک است. ضحاک چهره ای مردمی و انقلابی دارد که علیه ستم و نظام طبقاتی جمشید قیام کرده و سیستم طبقاتی را به هم زده است و آهنگر قهرمان دوره ی ضحاک (کاوه) جاهلی بی سر و پا و خائن به منافع طبقات محروم از آب درآمده است و قیام بر علیه ضحاک در حقیقت کودتایی است که اشراف خلع ید شده از طریق تحریک اجامر و اوباش و داش مشدی‌ها بر علیه ضحاک که آنها را خاکستر نشین کرده به راه انداخته اند. اسطوره‌ی ضحاک داستانی است که یا پردازندگان آن از طبقات مرفه بوده‌اند یا مصنف آن، خواه حضرت فردوسی و خواه مصنف خداینامک کلک زده، اسطوره‌ای را که بازگو کننده‌ی آرزوهای طبقات محروم بوده، به صورتی که در شاهنامه می‌بینیم در آورده و از این طریق، صادقانه از منافع خود و طبقه‌اش طرفداری کرده است. و فردوسی جز سلطنت مطلقه نمی‌توانسته است نظام سیاسی دیگری را بشناسد. از شاهنامه به عنوان حماسه‌ی ملی ایران نام می‌برند، حال آنکه در آن از ملت ایران خبری نیست و اگر هست همه جا مفاهیم وطن و ملت را در کلمه‌ی شاه متجلی می‌کند.



و سپس به نقد اون و نظریات خود نویسنده. ضمن اینکه به نظر من کار پژوهشی کتاب کار ارزشمندی بود اما با اکثر نظرات شخصی نویسنده مخصوصاً در فصل آخر موافق نیستم. اما در نهایت از خواندن این کتاب راضی ام.


      

17

پیمان قیصری

پیمان قیصری

1404/3/16 - 19:44

        وقتی که رستم در اولین روز مواجهه با اسفندیار به هر دری زد به سد رویین‌تنی اسفندیار برخورد کرد و زخمی و ناامید برگشت به سمت خانه و پدرش زال، زال تنها امید رو در آتش زدن پر سیمرغ دید. سیمرغ با اینکه راه شکست اسفندیار رو به رستم گفت که تیر گز باید به چشمان اسفندیار برخورد کنه، هشدار داد که هرچند این آخرین راهه و ابتدا سعی کن اون رو منصرف کنی از جنگ اما با این وجود، کشتن اسفندیار که مردی انتخاب شده هست، بدون عقوبت نخواهد بود. رستم وقتی زه کمان رو می‌کشید خبر داشت که روزهای سختی در راهه... بعد از خوردن تیر به چشمان اسفندیار در جلوی چشمان بهمن پسرش، اسفندیار از رستم خواست که پسرش رو سرپرستی کنه و پرورش بده. رستم سال‌ها بهمن رو مثل پسرش پرورش داد با اینکه می‌دونست کشتن پدر جلوی چشم پسر، تخم کینه در دل پسر کاشته. این کتاب یک رمان با همین موضوعه، از جنگ رستم و اسفندیار شروع میشه و سرگذشت بهمن و رستم رو تا چندین سال روایت می‌کنه. بهمن بعد از چندین سال جانشین گشتاسب میشه. به نظر میاد بیشتر اطلاعات استفاده شده در این کتاب از کتابی به نام «بهمن‌نامه» برداشته شده چون مطالب متفاوت با شاهنامه بسیار زیاده در کتاب. داستان روان و جذابی داره و میشه توی یکی دو روز کتاب رو خوند. البته که ایراداتی هم داره مثلاً شوخی‌هایی که به سمت شوخی‌های جنسی میره زیاد جالب نیست ولی در نهایت کتاب جالبیه.
      

9

پیمان قیصری

پیمان قیصری

1404/3/15 - 20:12

        این کتاب اگر نگم بهترین، بی‌شک یکی از بهترین کتاب‌های شرح و تفسیر شاهنامه‌ست. تقریبا یک سوم از ابتدای کتاب به زندگی فردوسی و زمانه‌ای که در اون می‌زیسته، پرداخته و بسیار جالب و دقیق با ارائه‌ی تاریخ و اوضاع اجتماعی و سیاسی اون دوران از اهمیت و منزلت کار فردوسی پرده برداشته و بعد با توضیح مختصری از کلیت مردان و زنان شاهنامه قسمت اول کتاب به پایان رسیده. اما قسمت دوم به بررسی هفت شخصیت از شاهنامه پرداخته. در ابتدای کتاب اومده

کتاب حاضر آزمایشی است که باب بحث درباره شاهنامه را از نظر تحلیلی و تا حدی در دایره‌ی ادبیات تطبیقی می‌گشاید؛ برای این کار، هفت پهلوان که دارای شخصیت‌های متفاوت هستند، برگزیده شده‌اند. یک پادشاه بد (ضحاک)، یک پادشاه خوب (فریدون)، یک شاهزاده نیکوکار (سیاوش)، یک شاهزاده ناکام (فرود)، یک سردار بزرگ تورانی (پیران)، یک پهلوان ایرانی که برتر از همه است (رستم) و یک پهلوان ایرانی که در دوره‌ی تاریخی از همه برتر است (بهرام چوبینه).

بر خلاف دیگر کتاب‌ها که به بررسی و تحلیل یک داستان از شاهنامه می‌پرداختند، این کتاب به شخصیت‌ها پرداخته و این جالب‌ترین و برجسته‌ترین نکته‌ی کتابه. مثلاً ما از نویسنده‌های بزرگ دیگه شرح ماجرای رستم و سهراب یا رستم و اسفندیار رو داریم اما اینجا در قسمت مربوط به رستم، از ابتدای تولد تا مرگ رستم بررسی شده که شامل جنگ‌ها و شخصیت و طرز فکر و همه‌ی این موارد میشه. و این در مورد هر هفت شخصیت مورد بررسی صدق می‌کنه. ضمناً در جای جای کتاب مقایسه و تطبیق با دیگر اسطوره‌های جهان انجام شده.جمع‌آوری این موضوعات به یادآوری و درک بهتر مطالب بسیار کمک کرده.
      

22

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.