از مقدمهی کتاب از قول مترجم این قسمت راجع به کلیت کتاب جالبه:
داستان تابوتِ تهی، یا آن طور که بعداً نویسنده نام آن را به «مرگ یا وطن» تغییر داد، درباره چیست؟ گسترش آرام آرام بیماری در کالبد انسان و جامعه، تخریبی نرم و آهسته، فروپاشی جامعهای که آدمهایش به سبب منافع شخصی رنگ عوض میکنند و حتی روشنفکرانش با ابتذال همسو میشوند. داستان درباره کیست؟ آیا داستان درباره مدیر ساختمانی چند طبقه است که میان زنِ ضد چاوز و برادر سوسیالیستش گیر افتاده است؟ یا یکی از محافظان شخصی چاوز؟ یا روزنامه نگاری که عنقریب بیسرپناه خواهد شد؟ یا دانشجویی امریکایی که شیفته کاریزمای چاوز شده؟ یا صاحبخانه ای که نمیتواند از پس بلند کردن مستأجرش بر بیاید؟ در عین حال که همه است هیچ کدام نیست.
نمیدونم آیا میشه این چیزی که میگم رو به عنوان ایراد در نظر گرفت یا نه، اما هیچ شخصیت اصلی در این کتاب وجود نداره که موافق حکومت حاضر و یا سرسپردهی چاوز باشه بنابراین احتمالاً میشه نگاه یک طرفه رو به عنوان موضوع نقد در نظر گرفت هرچند به نظر خودم خیلی ایراد نیست و هر نویسنده میتونه صرفا با دید خودش به موضوع نگاه کنه و نه دید حقیقت همه جانبه، مخصوصا در رمان.