چلنجر دیپ؛ عمیق ترین نقطه ی دنیا

چلنجر دیپ؛ عمیق ترین نقطه ی دنیا

چلنجر دیپ؛ عمیق ترین نقطه ی دنیا

نیل شوسترمن و 2 نفر دیگر
4.7
21 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

49

خواهم خواند

41

شابک
9786008347989
تعداد صفحات
312
تاریخ انتشار
1398/10/10

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        چیزهایی را که من حس می کنم، نمی شود به کلمه درآورد. اگر هم بشود، کلمه ها به زبانی نیستند که کسی بفهمد.احساساتم زبان خودشان را دارند. لذت می پیچد به خشم می پیچد به ترس و بعد به یک تناقض جالب، مثل وقتی که می دانی ورای سایه ی تردید بلدی پرواز کنی و با دست های باز از هواپیما می پری بیرون، بعد می فهمی بلد نیستی و نه تنها چتر نجات نداری که لباس هم تنت نیست و همه ی مردم آن پایین - دوربین شکاری به دست - می خندند و تو سقوط می کنی توی یک شومی بی نهایت شرم آور...
      

لیست‌های مرتبط به چلنجر دیپ؛ عمیق ترین نقطه ی دنیا

نمایش همه

یادداشت‌ها

          در روند خوندن این کتاب حس میکردم مغزم کیک کشمشی منفجر شده توی ماکروویو هست که تیکه های کشمشش به سقف چسبیده و وای تو حواست نبود که میتونی قبل از انفجار ماکروویو رو از پریز برق بکشی  سفر من این بار در جهان های متفاوت نبود سفر من با این کتاب به ذهن افسار گسیخته یه انسان بود و شاید عجیب باشه ولی من گاهی وقتا حس میکردم صدای کیدن رو توی سرم میشنوم. در ابتدا حس می‌کنی کشتی و دنیایی واقعی دو پدیده جدا هستند اما هرچی که داستان می‌ره جلو تر این مرز باریک و باریک تر میشه تا وقتیکه مثل یه موی نازک پاره بشه و تصورات و جهان واقعی در هم آمیخته بشوند .شاید تا چند وقت مغزم رو احساس نمی‌کردم ولی باید بگم خوندن این کتاب برای من شگفت انگیز بود و عاشقش شدم .این کتاب باعث شد که بیماری های روانی زیادی رو بشناسم و درکشون کنم باعث شد که بفهمم بیماری های ذهنی هم مثل بیماری های جسمانی هستند و گاهی بد تر و ما باید این بیماری ها رو درک کنیم و وجودشون رو بپذیریم  گاهی دست و پامون می‌شکنه و گاهی مغزمون .باید پذیرفته بشوند و درک کنیم که کسایی که این بیماری ها رو دارند از کره مریخ نیومدند اون ها هم یکی هستند مثل ما .و حتی توی این کتاب در مورد دارو های این بیماری ها هم چیز های جالبی فهمیدم .این کتاب تجربه جدید و جالبی بود 
        

2

          سفر به اعماق بی‎انتها

«به ژرفا نگاه کن، ژرفا هم به تو نگاه می‌کند.»
همه‌مان در زندگی روزهایی شده‌است که روی صندلی بنشینیم و به دیوار روبه‌رویمان خیره شویم و طوری نگاهش کنیم انگار قاره‌ی جدیدی را در عمق ترک‌هایش پیدا کرده‌ایم. شاید ساعت‌ها طول بکشد که از سرجایمان بلند شویم و آهی بکشیم و سرکارهایمان برویم و جوری خودمان را کش و قوص دهیم انگار یک سر تا دراز گودال ماریانا رفته‌ایم و بازگشته‌ایم. اما چیزی که در اعماق ذهن ما در جریان است شاید هزاران برابر عمیق‌تر از هر ژرف‌گودال دیگری باشد که در این جهان هستی وجود دارد. ذهن ما گودال دریایی عمیقی است که اگر تنها به جشن تولد سال پیشمان فکر کنیم ممکن است در آخر یاد این قضیه بیفتیم که چرا سیب از درخت روی سر نیوتون افتاد و ما مجبور شدیم به‌خاطر او این همه فرمول فیزیک حفظ کنیم. افکار ما موج‌هایی هستند که ما را به ژرف‌ترین مکان‌ها می‌برند. گودال‌هایی حتی بزرگتر از ژرف‌گودال ماریانا و نقطه یخ‌زده‌اش چلنجر دیپ، گودالی به وسعت بی‌انتها بودن...
«چلنجر دیپ» کتابی تک جلدی از نیل شوسترمن، نویسنده سه‌گانه داس مرگ است و ما این بار کتابی متفاوت‌تر از این نویسنده خواهیم خواند. چلنجر دیپ در حقیقت نام عمیق‌ترین نقطه در اقیانوس‌های جهان است و فشار آب در این نقطه بیشتر از هرجای دیگری در دنیاست و روی زندگی شخصیت این کتاب یعنی کِیدِن بوش که پسری پانزده ساله است تاثیر می‌گذارد. ما در طول داستان در دو دنیای متفاوت حضور داریم. اولی زندگی روزمره کیدن بوش است. زندگی روزمره‌ای که مدام در آن به این فکر می‌کند که مبادا فاجعه وحشتانکی برای او و خانواده‌اش رخ دهد و یا نکند قاتلی وقتی همه خوابند وارد خانه شود و همه را به‌قتل برساند. یا اینکه نکند موریانه‌های خانه‌شان دوباره زنده شوند و برای انتقام بازگردند. دنیای دوم نیز مکانی است که کیدن هر از چندگاهی به آن سر می‌زند و ما در طول داستان متوجه می‌شویم تنها خود این دنیا را می‌بیند و به‌اصطلاح آن مکان تنها در ذهن او وجود دارد. آن مکان، کشتی‌ای همیشه شناور روی سطح اقیانوس‌هاست و کاپیتان کشتی قصد دارد همراه با کیدن به‌سوی فتح چلنچر دیپ برود. رفتار کیدن به‌قدری در زندگی روزمره‌اش برای دیگران غیرقابل درک می‌شود که اطرافیانش را نگران سلامت روان او می‌کند و طولی نمی‌کشد که اتفاقاتی در هردو دنیایِ زندگی کیدن می‌افتد.
اولین نکته‌ای که می‌خواهم به آن اشاره کنم توصیفات صحنه این کتاب است. اگر از خوانندگان قدیمی این نویسنده هستید باید بدانید که او بی‌آنکه مستقیم به توصیف دنیای داستانش بپردازد حین داستان جوری خواننده را با خود همراه می‌کند که انگار پس از بستن کتاب می‌تواند ادعا کند در کتاب حضور داشته‌است. البته چلنجر دیپ یکی از متفاوت‌ترین کتاب‌هایی بود که به‌‍شحصه خوانده‌ام و از آنجایی که دنیای آن درواقع در ذهن یک پسر نوجوان اتفاق می‌افتد و سعی دارد بیماری اسکیزوفرنی را برای ما به‌تصویر درآورد پس کار توصیفات کتاب قطعا سخت بوده‌است. شاید خواننده دقیقا نمی‌دانست که کشتی کاپیتان چه‌شکلی است و یا فضای بیمارستان روانی به‌طور دقیق توصیف نشده‌بود ولی نویسنده از طریق احساسات شخصیت‌اصلی خواننده را جزئی از کلمات کتاب می‌کرد. برای مثال کیدن وقتی می‌خواست رد و بدل کردن نگاه معنادار پدر و مادرش به‌هم را توصیف کند از این جمله استفاده کرد :«از بابا به مامان و دوباره بابا، پینگ‎پونگ ذهنی از وسط روح من». 
شخصیت‌پردازی این کتاب یکی از عجیب‌ترین شخصیت‌پردازی‌هایی است که دیده‌بودم. در هر دو دنیایِ جاری داستان، بیشتر شخصیت‌ها بدلی در دنیای دیگر داشتند. مثل شخصیت جهت‌یاب هم اتاقی کیدن و همینطور دوست کیدن در کشتی کایپتان. هرگاه اتفاقی برای این شخصیت در یکی از این دو دنیا می‌افتاد؛ بلایی شبیه به‌همان بر سر بدلش می‌آمد و این اتفاق به‌جایی رسید که دو دنیای کیدن کم‌کم به تقابل رسیدند. درکل انگار تمام شخصیت‌های کتاب تکمیل‌کننده شخصیت‌پردازی کیدن بوش بودند و ما هرچقدر آن‌ها بهتر می‌شناختیم به شناخت بهتری از کیدن می‌رسیدیم و بدون اینکه خودمان متوجه شویم در پایان کتاب با خوشحالی و ناراحتی کیدن حال ما هم عوض می‌شد.
چلنجر دیپ بی‌شک یکی از متفاوت‌ترین کتاب‌هایی است که ممکن است بخوانید. شاید اوایل کتاب بارها به‌سرتان بزند کتاب را از پنجره اتاقتان به‌بیرون پرتاب کنید ولی اگر به آن فرصت دهید طولی نمی‌کشد که فضای مبهمش برایتان عادی می‌شود و حتی هنگام خواندن بعضی از قسمت‌های کتاب دوست ندارید آن را زمین بگذارید. درآخر پیشنهاد می‌کنم با صبوری به‌سراغ خواندن چلنجر دیپ بروید و آماده سفر دراعماق ناشناخته‌اش شوید.  

        

17

          میتوانم بگویم این کتاب ناجی من است و یکی از زیباترین خاطراتم! 

بهار سال 1402 بود که به شدت عاشق فضاپیما چلنجر شده بودم و در تصورم این کتاب کتابی شبیه یک رو به آسمان خواهم رفت بود.  آن زمان هیچ نمیدانستم قرار است شاهکاری تکرار نشدنی و نجات بخش بخوانم. فقط تصمیم داشتم برای تولدم این کتاب را بخرم.
23 فروردین ماه 1402: زنگ ورزش بود که معلمم دور از چشم بچه ها این کتاب را به من داد... 

نهایتا پس از گذشت یک سال و سه ماه تصمیم گرفتم این کتاب را بخوانم و این کتاب ناجی من شد... 

دوره ای که این کتاب را شروع به خواندن کردم سخت در ذهن بهم ریخته خودم اسیر بودم. ایده های بهم ریخته، فکر های روی هم افتاده، مسائل پیچیده و در هم و میلیون های سلول که نمیتوانستند این آشفته بازار را جمع کنند. چیزهایی را میدیدم که واقعی نبود و در دنیای دیگری نیز زندگی میکردم. برای من جنگل بود و برای کیدن کشتی. 

شاید اوایل داستان متوجه نشوید که چه اتفاقی در حال وقوع است اما لطفا دست از خواندنش نکشید و هیچ برای خواندنش عجله نکنید؛ حداقل اگر میخواهید این شاهکار را تجربه کنید! 

میگفتم؛ چلنجر دیپ حس درک شدن به من داد. حس اینکه من روانی یا تنها نیستم فقط در اعماق وجود خودم گمشده ام. شاید هزاران تراپیست و مشاور نمیتوانستند مرا از آن وضعیت نجات دهند اما جوهر هایی روی بدن مرده درختان اینکار را کردند. تک تک آن کلمات ذهنم را مرتب کردند و مرا دوباره زنده کردند! 

جوهر های کتاب انگار سیلی به من زدند و گفتند: تو مقصر نیستی! تو فقط گم شدی! حالا دستت را به من بده تا بدانی تنها نیستی. شاید تو هم فقط نیاز داری پاهایت رها شوند و بدویی! 

هرزگاهی دوباره در آشوب های ذهنم گم میشوم اما اینبار راهم را بلدم، چلنجر دیپ را از کتابخانه کوچکم برمیدارم و به رادیی که جوهر بر روی کاغذ پوشانده پناه میبرم... صد ها و صد بار سوار کشتی میشوم و با چپ و راست شدن راهم را دوباره میابم. 

این کتاب برای من فقط کتاب نیست، راه حل مشکلات ریز و درشتم است! چلنجر دیپ زیبا ترین کادو تولدم است! 

در یک نهایت میتوانم بگویم؛ چلنجر دیپ شاهکاری است که ناجی حقیقی من بود :) 
        

3