یادداشت Zeinab Ghaem Panahi
1403/5/19
سفر به اعماق بیانتها «به ژرفا نگاه کن، ژرفا هم به تو نگاه میکند.» همهمان در زندگی روزهایی شدهاست که روی صندلی بنشینیم و به دیوار روبهرویمان خیره شویم و طوری نگاهش کنیم انگار قارهی جدیدی را در عمق ترکهایش پیدا کردهایم. شاید ساعتها طول بکشد که از سرجایمان بلند شویم و آهی بکشیم و سرکارهایمان برویم و جوری خودمان را کش و قوص دهیم انگار یک سر تا دراز گودال ماریانا رفتهایم و بازگشتهایم. اما چیزی که در اعماق ذهن ما در جریان است شاید هزاران برابر عمیقتر از هر ژرفگودال دیگری باشد که در این جهان هستی وجود دارد. ذهن ما گودال دریایی عمیقی است که اگر تنها به جشن تولد سال پیشمان فکر کنیم ممکن است در آخر یاد این قضیه بیفتیم که چرا سیب از درخت روی سر نیوتون افتاد و ما مجبور شدیم بهخاطر او این همه فرمول فیزیک حفظ کنیم. افکار ما موجهایی هستند که ما را به ژرفترین مکانها میبرند. گودالهایی حتی بزرگتر از ژرفگودال ماریانا و نقطه یخزدهاش چلنجر دیپ، گودالی به وسعت بیانتها بودن... «چلنجر دیپ» کتابی تک جلدی از نیل شوسترمن، نویسنده سهگانه داس مرگ است و ما این بار کتابی متفاوتتر از این نویسنده خواهیم خواند. چلنجر دیپ در حقیقت نام عمیقترین نقطه در اقیانوسهای جهان است و فشار آب در این نقطه بیشتر از هرجای دیگری در دنیاست و روی زندگی شخصیت این کتاب یعنی کِیدِن بوش که پسری پانزده ساله است تاثیر میگذارد. ما در طول داستان در دو دنیای متفاوت حضور داریم. اولی زندگی روزمره کیدن بوش است. زندگی روزمرهای که مدام در آن به این فکر میکند که مبادا فاجعه وحشتانکی برای او و خانوادهاش رخ دهد و یا نکند قاتلی وقتی همه خوابند وارد خانه شود و همه را بهقتل برساند. یا اینکه نکند موریانههای خانهشان دوباره زنده شوند و برای انتقام بازگردند. دنیای دوم نیز مکانی است که کیدن هر از چندگاهی به آن سر میزند و ما در طول داستان متوجه میشویم تنها خود این دنیا را میبیند و بهاصطلاح آن مکان تنها در ذهن او وجود دارد. آن مکان، کشتیای همیشه شناور روی سطح اقیانوسهاست و کاپیتان کشتی قصد دارد همراه با کیدن بهسوی فتح چلنچر دیپ برود. رفتار کیدن بهقدری در زندگی روزمرهاش برای دیگران غیرقابل درک میشود که اطرافیانش را نگران سلامت روان او میکند و طولی نمیکشد که اتفاقاتی در هردو دنیایِ زندگی کیدن میافتد. اولین نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم توصیفات صحنه این کتاب است. اگر از خوانندگان قدیمی این نویسنده هستید باید بدانید که او بیآنکه مستقیم به توصیف دنیای داستانش بپردازد حین داستان جوری خواننده را با خود همراه میکند که انگار پس از بستن کتاب میتواند ادعا کند در کتاب حضور داشتهاست. البته چلنجر دیپ یکی از متفاوتترین کتابهایی بود که بهشحصه خواندهام و از آنجایی که دنیای آن درواقع در ذهن یک پسر نوجوان اتفاق میافتد و سعی دارد بیماری اسکیزوفرنی را برای ما بهتصویر درآورد پس کار توصیفات کتاب قطعا سخت بودهاست. شاید خواننده دقیقا نمیدانست که کشتی کاپیتان چهشکلی است و یا فضای بیمارستان روانی بهطور دقیق توصیف نشدهبود ولی نویسنده از طریق احساسات شخصیتاصلی خواننده را جزئی از کلمات کتاب میکرد. برای مثال کیدن وقتی میخواست رد و بدل کردن نگاه معنادار پدر و مادرش بههم را توصیف کند از این جمله استفاده کرد :«از بابا به مامان و دوباره بابا، پینگپونگ ذهنی از وسط روح من». شخصیتپردازی این کتاب یکی از عجیبترین شخصیتپردازیهایی است که دیدهبودم. در هر دو دنیایِ جاری داستان، بیشتر شخصیتها بدلی در دنیای دیگر داشتند. مثل شخصیت جهتیاب هم اتاقی کیدن و همینطور دوست کیدن در کشتی کایپتان. هرگاه اتفاقی برای این شخصیت در یکی از این دو دنیا میافتاد؛ بلایی شبیه بههمان بر سر بدلش میآمد و این اتفاق بهجایی رسید که دو دنیای کیدن کمکم به تقابل رسیدند. درکل انگار تمام شخصیتهای کتاب تکمیلکننده شخصیتپردازی کیدن بوش بودند و ما هرچقدر آنها بهتر میشناختیم به شناخت بهتری از کیدن میرسیدیم و بدون اینکه خودمان متوجه شویم در پایان کتاب با خوشحالی و ناراحتی کیدن حال ما هم عوض میشد. چلنجر دیپ بیشک یکی از متفاوتترین کتابهایی است که ممکن است بخوانید. شاید اوایل کتاب بارها بهسرتان بزند کتاب را از پنجره اتاقتان بهبیرون پرتاب کنید ولی اگر به آن فرصت دهید طولی نمیکشد که فضای مبهمش برایتان عادی میشود و حتی هنگام خواندن بعضی از قسمتهای کتاب دوست ندارید آن را زمین بگذارید. درآخر پیشنهاد میکنم با صبوری بهسراغ خواندن چلنجر دیپ بروید و آماده سفر دراعماق ناشناختهاش شوید.
(0/1000)
1403/5/23
0