علی عقیلی نسب

@aghili

42 دنبال شده

131 دنبال کننده

                      شبان آهسته می‌گریم که شاید کم شود دردم
تحمل می‌رود اما شب غم سر نمی‌آید

مهدی اخوان ثالث
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                بسم الله الرحمن الرحیم

دورنمات به ترتیب کتاب‌های قاضی و جلادش و این کتاب را با محوریت شخصیت هانس برلاخ نوشته است. شاید برلاخ ویژه‌ترین کارآگاه داستانی باشد. پیگیرترین شخص برای اجرای عدالت در بین تمام کارآگاه‌ها با انگیزه‌ای نامشخص. او ابدا شخصیتی اخلاق‌مدار نیست، آنقدرها دلسوز جامعه نیست و به دلیل مریضی‌ای سخت، فقط یک سال دیگر زنده است. تجربه بسیارِ کارآگاهی او در چندین کشور و هوش فوق‌العاده بالایش او را تبدیل به شطرنج‌بازی فوق حرفه‌ای و ترسناک کرده. شطرنج‌بازی که مهره‌هایش آدم‌ها هستند. او برای اجرای عدالت شرط می‌بندد و حاضر است برای اجرایش هر کاری بکند.

داستان از اتفاقات بعد از داستان کتاب قاضی و جلادش شروع می‌شود. زمانی که برلاخ دچار سوءظنی شدید می‌شود. سوءظنی که از حالت چهره دکترش هنگام دیدن یک عکس از اردوگاه‌های مرگ ایجاد می‌شود. عکس دکتری به نام نله که که مشغول جراحی یکی از یهودیان است بدون اینکه او را بیهوش کند. 

این کتاب تقریبا هیچ نکته مثبتی ندارد.
نحوه ایجاد شدن سوءظن بسیار ضعیف است. به طوری که مخاطب احساس می‌کند نویسنده کمبود سوژه داشته اما ناچار به نوشتن است. و چه بسا اینگونه باشد! (نویسنده دو کتاب قاضی و جلادش و سوءظن را به خاطر مشکل مالی نوشته است)
شخصیت گالیور بسیار نابجا است. منطق داستان را به هم زده و تمام امکانات لازم را در اختیار برلاخ قرار می‌دهد و باعث می‌شود داستان ارزش کارآگاهی‌اش را از دست بدهد. 
راوی داستان سوم شخص است‌ که‌ خوشبختانه هیچ دخالتی در داستان نمی‌کند اما دیالوگ‌های سه چهار صفحه‌ای و شعارزده با جملات طولانی ضربه‌ای به داستان می‌زنند که راوی را از دخالت کردن ار داستان بی‌نیاز کرده‌اند. 
پایان بی‌پایه و اساس و غیرمنطقی داستان و همچنین احساسات برلاخ که اصلا تناسبی با شخصیت اولِ کتاب قاضی و جلادش ندارند، باعث شده سوءظن در میان سه اثر اول کارآگاهی نویسنده، ضعیف‌ترین آن‌ها باشد.
        

24 نفر پسندیدند.

                بسم الله الرحمن الرحیم

((می‌گویند اگر رمان را به فیلم بلند تشبیه کنیم، داستان کوتاه عکسی از یک لحظه‌ی زندگی است. با این تعبیر، می‌توان گفت مجموعه‌ی حاضر آلبومی است از ۹ قطعه ((عکس))، ۹ تصویر از زندگی، که ظرف شش سال گذشته، از نشریات ادبی آمریکا برگزیده‌ام. فضای آنها با هم متفاوت است اما همگی یک وجه مشترک دارند: ساده‌اند.))
امیر مهدی حقیقت، صفحه ۶ کتاب

شاید برای ناآشنایان با ادبیات آمریکا، ادعای ساده بودن داستان‌ها از طرف مترجم، ادعایی بی‌اساس بدانند و این داستان‌ها را زیادی سخت و غیرقابل درک بدانند. اما در قیاس با داستان‌های هم‌نسلان این نویسنده‌ها یا شاید دیگر داستان‌های همین نویسندگان، داستان‌هایی ساده‌ به حساب می‌آیند. مثلا کافی است داستان‌های شهرت از آرتور میلر، خانه کاغذی از نورمن می‌لر، مدرسه از دانلد بارتلمی، بشکه جادو از برنارد مالامود و... را با داستان‌های این مجموعه مقایسه کنید تا متوجه سادگی این داستان‌ها بشوید.

به جز هاروکی موراکامی، ریموند کارور، جومپا لاهیری و (شاید) شرمن الکسی پنج نویسنده دیگر در ایران کم‌تر شناخته شده‌اند و از میان آن‌ها فقط الکساندر همن کتابی مستقل دارد.

پنج‌ داستان از نه داستان این مجموعه به مواجهه فرهنگ‌های متفاوت با فرهنگ آمریکایی می‌پردازند:

تو گرو بگذار، من پس می‌گیرم از شرمن الکسی.

شرمن الکسی در این داستان به سرخ‌پوست‌ها در جامعه‌ی مدرن آمریکا می‌پردازد. زبان طنازانه و سرعت بالای داستان قدرتی به آن بخشیده که به جرئت می‌شود آن را بهترین داستان این مجموعه دانست. 

شیرینی عسلی از هاروکی موراکامی.

داستانی که هر چند با شخصیت‌هایی ژاپنی و در شهر توکیو می‌گذرد، اما کاملا متاثر از فرهنگ آمریکایی است و شاید نشانه‌ای از تغییرات جامعه‌ی ژاپنی و حرکت‌شان به سمت فرهنگ آمریکایی است.

زنبورها، بخش اول از الکساندر همن.

الکساندر همن نویسنده‌ای بوسنیایی است که در سال ۱۹۹۲ به آمریکا مهاجرت کرد. شخصیت‌های این داستان او هم بوسنیایی‌هایی هستند که به خاطر جنگ بوسنی به آمریکا و کانادا مهاجرت کردند.

خوبی خدا از مارجوری کمپر.

داستان یک فارغ التحصیل ژاپنی که مسیحی بسیار معتقدی است و در آمریکا به شغل پرستاری از بیماری غیر قابل درمان مشغول است و در اثر این کار اعتقاداتش دچار خدشه می‌شوند.

جهنم_بهشت از جومپا لاهیری.

روایت ‏تحلیل رفتن هندی‌ها در جامعه‌ی آمریکا.

سه داستان تعمیرکار از پریسوال اورت، فلامینگو از الیزابت کمپر فرنچ و کارم داشتی زنگ بزن از ریموند کارور به روان‌های رنجور می‌پردازند. البته داستان تعمیرکار در سبک رئالیسم جادویی است و دو داستان دیگر رئال هستند.

داستان جناب آقای رئیس جمهور از گیب هادسون روایتی(در قالب نامه) از جنگ خلیج فارس و تبعات آن است.

هر چند این مجموعه داستان در سطح مجموعه داستان‌هایی مثل به انتخاب مترجم و لاتاری، چخوف و داستان‌های دیگر نیست(و البته هدف مترجم از گردآوری این داستان‌ها این نبوده)، اما مقدمه‌ای خوب برای خواندن آن مجموعه داستان‌ها است. همچنین کتابی عالی برای ساعات خستگی از داستان‌های سخت و طاقت‌فرسا محسوب می‌شود.
        

25 نفر پسندیدند.

                بسم الله الرحمن الرحیم 

گزینش داستان‌های این کتاب متفاوت است با مجموعه داستان‌های معروف مثل یک درخت یک صخره یک ابر، لاتاری چخوف و داستان‌های دیگر، مرگ در جنگل و...
مجموعه داستان‌هایی که اسم بردم همه می‌خواستند بهترین داستان‌ها را انتخاب کنند.
اما احمد اخوت در مقدمه کتاب می‌گوید که گزینش این داستان‌ها بنا بر دو خصیصه است:
۱_علاقه مترجم به داستان‌ها
۲_ترجمه نشدن داستان توسط خودش قبل از این کتاب(یکی از داستان‌هایی که به خاطر مشخصه دوم حذف شده، آدم‌کش‌های ارنست همینگوی است)

به نظرم دو داستانِ باد می‌وزد از کاترین منسفیلد و پیوستگی پارک‌ها از خولیو کورتاسار از جهت فنی بهترین داستان‌های این مجموعه‌اند. هر چند که داستان مورد علاقه من در این مجموعه، گل‌ها از آلیس واکر است.

یکی از امتیازهای این مجموعه توضیح و تفسیر بیشتر داستان‌ها است. توضیحاتی غالبا از احمد اخوت و گاهی از برخی منتقدین و نویسندگان خارجی هستند. این تفاسیر در کنار شفاف کردن لایه‌های پنهان داستان، به حاشیه‌های داستان و نویسنده می‌پردازد(شاید از این جهت بهترین توضیح، آوازخوانی پرندگان یونانی که توضیح داستان باغ وحش ویرجینیا وولف است باشد)

احمد اخوت سواد داستانی بسیار بالایی دارد و طبیعتا داستان‌های مورد علاقه او، غالبا سخت و برای مخاطب عام، گاهی حوصله‌سربر و خسته کننده‌ خواهند بود. اما خواندن این مجموعه برای مخاطب‌های جدی داستان، علاوه بر لذت بردن از داستان‌ها، توانایی تحلیل داستان بیشتری را هم می‌بخشد.

شاید بعضی از داستان‌ها را از جهت موضوع یا سبک روایت بشود در یک دسته قرار داد:

داستان‌هایی با موضوع من و دیگری(دو نفر جای یکدیگر را می‌گیرند):
خصم و داور از شرلی جکسن
ساکن گرینویچ از شرلی جکسن
مثل چیزی که مادر درست کرد از شرلی جکسن
خوب شناختمت از ریچارد باوش(بهترین داستانِ این موضوع)

اشیاء جا مانده از دیگران:
لنگه جوراب از لیدیا دیویس
جوراب از تیم اوبرین
گور گم شده از برنارد مالامود(بهترین داستان این موضوع)

فراداستان‌(متافیکشن):
باغ وحش ویرجینیا وولف از ژوستین هانکینز(بهترین فراداستان)
رستوران دلتنگی از سوزان اورلئان

داستان‌های درونه‌ای(داستانی درون داستان دیگر):
پیوستگی پارک‌ها از خولیو کورتاسار

داستان_مقاله:
از چشمان خود او از یی‌یون لی

دیگر داستان‌ها:
رعایت ادب از میگل د. سروانتس
احساسات فرزندی مادرکش از مارسل پروست
باد می‌وزد از کاترین منسفیلد(بهترین داستان این دسته)
تیغ از ولادیمیر ناباکوف
تجدید دیدار از جان چیور
داستایوسکی در خرابه از کوبو آبه
گرگور از نادین گوردیمر
دختر از جامائیکا کینکائید
گل‌ها از آلیس واکر
شاخص آربوس از لور سیگال
گزیده مکالمه‌های تلفنی ایگور استراوینسکی از یان فریزر
کلمبوس، اوهایو از جین ناکس
رمز از جین ناکس
شروع کرده به آزار از جیمز لاسدون
رؤیا از اُ.هنری
        

14 نفر پسندیدند.

                بسم الله الرحمن الرحیم

مجموعه‌ای از بیست و شش داستان کوتاه و نیمه بلند از بیست و پنج نویسنده.

در پیشگفتار کتاب قصد گردآوردن این مجموعه را چنین گفته‌اند:
((شاید بتوان با مطالعه این داستان‌ها که در کتاب به ترتیب تاریخ زندگی نویسندگانشان آمده‌اند، با سیر تکاملی و پیشرفت تاریخی و فنی داستان کوتاه از قرن نوزدهم تا به امروز آشنایی بهتر و بیشتری پیدا کرد.))
هر چند که مترجمان و گردآورندگان اثر غالبا سراغ نویسندگان خوبی رفته‌اند، اما همیشه انتخاب‌های خوبی از بین داستان‌های کوتاه آن نویسنده نداشته‌اند.
در مقدمه این مجموعه جستاری(یا مقاله‌ای) به نام ((درباره داستان کوتاه)) آمده که مترجمین بر اساس کتاب‌های بررسی ادبیات داستانی کوتاه با ویراستاری دوگلاس اُ. هیوز و کتاب صدای تنها از فرانک اوکانر و چند کتاب دیگر آن را نوشته‌اند. جستاری خوب برای آشنایی اجمالی با سیر تاریخی داستان کوتاه. از زمانی که آلن‌پو طرح داستانی برای داستان کوتاه را مطرح کرد و نویسندگان بعد از او(مانند چخوف) آن را به اوج خود رساندند تا وقتی که شروود اندرسن منکر طرح شده فرم را محور اصلی داستان دانست و همینگوی و فاکنر و برخی نویسندگان دیگر این نظریه را به قوی‌ترین شکل ممکن در داستان‌های خود پیاده کردند. 

در مورد پنج داستان نظری ندارم اما در مورد باقی داستان‌ها، می‌شود آن‌ها را به سه دسته تقسیم کرد:

قوی:
دوازده داستان در این دسته قرار می‌گیرند. داستان‌های:
تصویر بیضی‌شکل از ادگار آلن‌پور
یرمولای و زن آسیابان از تورگینف
یک تکه ریسمان از گی دو موپاسان
متهم از آنتوان چخوف
ارثیه از ویرجینیا وولف
یک حادثه دردناک از جیمز جویس
زندگی پنهان والتر میتی از جیمز تربر
گربه در باران از ارنست همینگوی
همسایه‌ها از ایزاک بشویس سینگر(به نظر من بهترین داستان در بین این بیست و یکی)
عکس کلنل از اوژن یونسکو
مهمان از آلبر کامو
کسی گل‌های رز را در هم ریخت از گابریل گارسیا مارکز

متوسط:
ببر خانم پگل‌تاید از اچ. اچ. مونرو
مرگ در جنگل از شروود اندرسن
پرتره از آلدوس هاکسلی
نخستین اعتراف از فرانک اوکانر

ضعیف: 
معدنچی بیمار از دی. اچ. لارنس
اهریمن پیر از پرل اس. باک
عمو ویلی از ویلیام فاکنر
مو از ویلیام فاکنر
کوه‌های بزرگ از جان استاین بِک

پنج داستان دیگر که در مورد آن‌ها نظری ندارم:
واقعه سر پیچ خیابان از آلبرت مالتز
بشکه جادو از برنارد مالامود
شهرت از آرتور میلر 
خانه کاغذی از نورمن مِی‌لر
مدرسه از دانلد بارتلمی(سخت‌ترین داستانِ مجموعه)

برآیند کلی انتخاب‌های مجموعه متوسط است و نمی‌شود آن را در طراز مجموعه داستان‌هایی مانند لاتاری، چخوف و داستان‌های دیگر، به انتخاب مترجم و یک درخت، یک صخره، یک ابر دانست. اما برای مخاطبان حرفه‌ای داستان خواندن این مجموعه لازم است.
        

20 نفر پسندیدند.

                بسم الله الرحمن الرحیم

لفظ خاطرات کتابی را اولین بار جویس کارول اوتس به کار برد. آقای اخوت می‌گویند تا به حال با سی و چند نوع خاطرات کتابی مواجه شده‌اند که ده نوع‌اش را در نقش‌های به یاد و سه نوعش را در مقدمه این کتاب آورده‌اند. سه نوعی که با شنیدن گزارشی مختصر از آن(دوازده صفحه) متوجه می‌شویم انسان‌های خالقش چقدر شیفته‌ی کتاب‌اند.

بخش اول کتاب تحت عنوان خاطرات کتابی عام است. از خاطرات باز کردن و چینش کتاب‌خانه تا خاطرات لا، حاشیه، بو و بازخوانی کتاب‌ها. خاطراتی که در برایند کلی کم‌تر از دیگر بخش‌های کتاب برای برای من مورد علاقه بودند. با این حال بخش حاشیه‌های کتابی باعث شد با تمام حساسیتم نسبت به کتاب‌هایم، شروع به حاشیه نویسی کنم. 
بخش‌های بازخوانی کلاسیک، کلاسیک‌های ما و سرنوشت کتاب‌ها، بخش‌های مورد علاقه من در بخش اول بودند

بخش دوم مربوط به خاطرات مرتبط با اشخاص، موسسه‌ها و رویدادهای کتابی است. دانستن حاشیه‌های زندگی اشخاص مرتبط با کتاب(که غالبا در بیوگرافی‌شان ذکر نمی‌شود)، برای من که عاشق‌ حاشیه‌های اینچنینی هستم و نقش آن‌ها را در فهم کتاب بسیار موثر می‌دانم، بسیار لذت‌بخش بود. آشنایی با ویرجینیا وولفِ ناشر، سبک داستان‌نویسی ایزاک بابل، کارکنان سلینجر، خاطراتی از آقای ابوالحسن نجفی، نویسندگان گمنام بلغاری، شکسپیر و شرکا و چیزهایی از این دست است هرگز از خاطرم پاک نمی‌شود. از جمله نتایج این بخش، آشنایی و خواندن داستان بارتلبی محرر(با ترجمه آقای میرعباسی) بود. 

بخش سوم مربوط به خاطرات از خود کتاب‌ها است. خاطراتی از انجیل داستایفسکی و نقش این کتاب در زندگی این نویسنده، رمان عاشقانه ربکا، شخصیت‌های داستانی شمیم بهار، کتاب‌هایی که هرگز چاپ نشده‌اند در کتابخانه براتیگان و نامه‌ عاشقانه نویسنده‌ای گمنام و آمریکایی(مری اوکانل) به کتاب ناطور دشت. خاطراتی که بهترین‌شان انجیل داستایفسکی و کتابخانه براتیگان است، خاطراتِ وقتی که کتاب‌ها در شرایطی دشوار شما را تسکین می‌دهند.

بخش چهارم کتاب مربوط به فراموشی کتاب است. فراموشی‌ای که گاهی منجر به ساخت خاطراتی جعلی می‌شود. گاهی نویسندگان کتاب‌ها را فراموش می‌کنند. چنانچه استیون کینگ رمان کیجوی خودش را به خاطر یک تصادف به کل فراموش می‌کند. اما با تمام اندوهی که این فراموشی‌ها برای خواننده کتاب در پی دارد، تاثیر آن کتاب‌ها همیشه با او هست. چنانچه والف رالدو امرسون می‌گوید: ((الان مدت‌ها است بسیاری از کتاب‌هایی را که خوانده‌ام به یاد ندارم. همان‌طور که در خاطرم نیست تاکنون چه غذاهایی خورده‌ام. با این همه غذاها مرا زنده نگه داشتنه‌اند. به همین صورت کتاب‌ها نیز بر من تأثیر داشته‌اند.))

در آخر باید بگویم خاطرات کتابی، برای تمام عاشقان کتاب، و به طور خاص، خوانندگان داستان، کتابی لازم است. نویسنده این کتاب احتمالا از کتاب‌خوان ترین و کتاب‌فهم ترینِ ایرانیان باشد. عمرش دراز که چنین کتابی نوشته است.
        

29 نفر پسندیدند.

1 نفر نظر داد.
                بسم الله الرحمن الرحیم 

هفت داستان از هفت نویسنده انگلیسی زبان که به استثتای ایشی‌گورو(ژاپنیِ ساکن انگلستان) همه آمریکایی‌اند. 
شش پیوست هم در انتهای کتاب قرار دارد
کتاب شامل سه بخش است: مقدمه، داستان‌ها و پیوست‌ها

مقدمه:
مقدمه کتاب تحت عنوان زنده باد داستان کوتاه، مختصری از زندگی این هفت نویسنده را در بر دارد. نویسندگانی که ادامه دهنده‌ نسل‌های پیش از خود و نسل سوم نویسندگان آمریکایی* هستند.**(به استثنای ایشی گورو)

داستان‌ها:
هفت داستان کوتاه، سخت و کم‌نظیر. داستان هایی که با لاتاریِ شرلی جکسن شروع و با چخوفِ کارور پایان می‌یابند. شروعی طوفانی و پایانی دوست داشتنی.

لاتاری(شرلی جکسن): نقدی خشن بر خشونت! 
خود شرلی جکسن در مورد این داستان می‌گوید: ((من تصور می‌کنم با قرار دادن یک مراسم بی‌رحمانه در زمان حال و در دهکده‌ی خودم، امیدوار بودم خشونت بی‌هدف و غیرانسانی زندگی را به نمایش در آورم.)) 
لاتاری آنقدر صریح و عریان خشونت بشری را به تصویر می‌کشد که جامعه آمریکا و منتقدینِ زمان نوشتن داستان مواجهه‌ای وحشتناک با آن داشتند. بخشی از مشترکین مجله نیویورکر اشتراک‌شان را قطع کردند و عده‌ای هم دیگر سراغ این مجله نرفتند.*** شاید همه این‌ها به این علت بود که جامعه آمریکا فقط سه سال بود از جنگ جهانی خلاص شده بود و سعی می‌کرد تمام خشونت‌ها را کنار بگذارد.
اما بر خلاف واکنش‌های اولیه، چند سال بعد به شدت از این داستان استقبال کرده بودند و آن را یکی از بهترین داستان‌های تاریخ دانستند. 

شام خانوادگی(کازوئو ایشی گورو):
ایشی‌گورو در این داستان به روایت جامعه ژاپنی پس از جنگ جهانی می‌پردازد. جامعه‌ای که اصالت سامورایی‌اش تاب این میزان از شکست را ندارد و برخی افرادش دست به عملی هولناک می‌زنند...

ذوق زبان(آن تایلر): روایت روحیات دو نوع انسان. انسان‌هایی سرد و بی‌روح با انسان‌هایی گرم و پرنشاط. تقابلی که هر چند زیادی پیش پا افتاده می‌نماید، اما ممکن است نتایجی ترسناک به ارمغان آورد.

آن طرف خیابان: شاید سخت‌ترین داستان مجموعه است. فاسِت بعد از چهل سال به زادگاهش برمی‌گردد. آن هم برای بردن ارثیه مختصر مادرش که به تازگی مُرده...
داستانی تماما آمریکایی. شخصیت اول(فاست) ذره‌ای از مرگ مادرش ناراحت نیست و حتی تا حدودی خوشحال است. چرا که مسئولیتی که بابت تنهایی مادرش بر گردن حس می‌کرد، برداشته شده است. البته بدون اینکه خودش بابت این مسئولیت کاری انجام دهد. و در همین وقت که مادرش مرده، او به خاطر مواجهه‌اش با زادگاهش به هیجان آمده و دوست دارد مدام در مورد گذشته‌اش صحبت کند. 

خانه‌ی واندا(آن بیتی): روایت جامعه بی‌بند و بار آمریکایی و سرگردانی نسل جدید. می به خانه‌ی واندا(دوست مادرش) سپرده شده تا مادر می بتواند دنبال ری(پدر می) برود و او را به خانه برگرداند. پدر و مادری که هیچ کدام آنقدر برایشان مهم نیست دخترشان بدون آن‌ها دارد زندگی می‌کند و بابت اهمیت دادن به دخترشان به خود زحمتی نمی‌دهند.

آن میلر دیگر(توبیاس ولف): میلر همراه بقیه سربازان در جنگ حضور دارد. وضعیت بدی دارد و خبر مرگ مادرش را به او می‌دهند. او از این بابت ناراحت نمی‌شود چرا که فکر می‌کند مادر سرباز دیگری که با او شباهت اسمی داشته مرده است و به اشتباه به او گفته‌اند. چرا که دفعه پیش بابت مرگ میلر دیگر(شاید نام داستان از اینجا گرفته شده باشد) هم به او گفته بودند که پدرش مرده است. میلر با این تصور ناراحت نیست و عدم ناراحتی خودش را با فلسفه بافی می‌پوشاند...
داستانی ساده و روایت مردان در جنگ. کسانی که بنا به دلایل عجیب وارد ارتش می‌شوند و سرنوشتی عجیب پیدا می‌کنند.

چخوف(ریموند کارور): حقیقتا نمی‌دانم این نوشته از کارور اصلا داستان است یا نه. قبل از مقدمه و حتی فهرست کتاب یک صفحه از کارور آمده که قضیه نوشتن این نوشته را می‌گوید. او بر اساس زندگی‌نامه چخوف(نوشته‌ی هانری ترویا) این داستان را می‌نویسد و روایت لحظات پایانی زندگی چخوف است. طبیعتا بیشتر بخش‌های این داستان در زندگی‌نامه‌ها روایت نشدند ولی بخش اصلی داستان وجود دارد. 

پیوست‌ها:

شرلی جکسن و لاتاری(جودی اوپنهایمر): جستاری در مورد اتفاقات قبل، حین و بعد از نوشتن و انتشار لاتاری. نکاتی که ذیل داستان لاتاری گفتم مستند به این جستار بود

ریموند کارور_صدایی ملایم و آرام(جی‌ مک اینرنی): جستاری کوتاه در مورد ریموند کارور. جستاری که باعث می‌شود حتی اگر داستانی از کارور نخوانده باشید، شیفته شخصیت او شوید.

چهار جستار دیگر(((نوشتن پیشه‌ی من است))، ((فرم، نه طرح))، ((طرح ندارد عزیزم...))، ((بازنویسی و زندگی: دوباره، از سر))) نیاز به توضیح خاصی ندارند و هر چهارتا در مورد نوشتن(به طور خاص داستان) و مشتقات آنند.

سخن پایانی: لاتاری، چخوف... را دو بار خواندم و بار اول به خاطر سختی داستان‌ها متوجه نشدم. اگر کسی مخاطب جدی داستان نیست و گمان می‌کند رسالت داستان صرفا سرگرم کردن مخاطب است، این مجموعه به کار او نمی‌آید.


*برگرفته از نام و مقدمه کتاب صدای سوم
*نسل اول آمریکایی‌ها نسل ادگار آلن‌پو و نسل دوم نسل شروود اندرسن، فاکنر و همینگوی است. 
*‏**داستان لاتاری در سال ۱۹۴۸ در نیویورکر منتشر شد.
        

18 نفر پسندیدند.

                بسم الله الرحمن الرحیم

این کتاب صوتی، بریده‌هایی از کتاب آه با صدای حامد بهداد، شهاب حسینی و بهروز رضوی است که حقّاََ هنرمندانه آن را خوانده‌اند. 
هفتاد و سومین نفر طرمّاح ابن عدی است.
کتاب با پیوستن طرمّاح به لشکریان سیدالشهدا شروع می‌شود. اما او برای رساندن زاد و توشه‌ی که همراهش است به خانواده‌اش، از سیدالشهدا جدا می‌شود. پایان کتاب هم روایت لحظه‌ای است که خبر شهادت سیدالشهدا به طرماح می‌رسد. او به اصحاب سیدالشهدا نرسید... 
هر چند که پایان کتاب به اقتضای کتاب هفتاد و سومین نفر با کتاب آه تفاوت دارد. آنجا که خبر شهادت اباعبدالله به طرماح می‌رسد در کتاب آه بلافاصله می‌گوید: بازگشتم.
اما در کتاب هفتاد و سومین نفر می‌گوید: از اسب به زیر آمدم. بر خاک داغ صحرا نشستم. 
هفتاد و سومین نفر، کتاب صوتی‌ای تقریبا چهل و پنج دقیقه‌ای است و برای کسانی که قصد و رغبتی برای خواندن کتاب آه ندارند، مفید خواهد بود. شاید اسباب رغبت آن‌ها را فراهم کند. هر چند کسانی که کتاب آه را خوانده‌اند هم با صداگذاری قوی این کتاب، لذت بیشتری خواهند برد.
        

10 نفر پسندیدند.

1 نفر نظر داد.
                بسم الله الرحمن الرحیم

دو روایت داستانی و یک روایت تاریخی از واقعه کربلا.

روایت اول:
روایتی از داستان جناب حر ابن یزید ریاحی است. از لحظه حرکت حر همراه با لشکرش تا لحظه تحول و پیوستن به اصحاب سیدالشهداء و شهادت در رکاب ایشان. 
روایتی متوسط و دارای پریشانی‌ها و تردید‌های گاها اغراق آمیز‌ و در یک مورد، ضد و نقیض. 
مثلا ایشان تا لحظاتی قبل در شک و تردید بود که چرا به مقابله با نوه پیامبر تن داده و ناگهان دبدون ذره‌ای تردید عصبانی می‌شود و با سیدالشهدا به جدالی لفظی و تند می‌پردازد. 
درست است که روایات داستانی ریشه در واقعیت دارند و مثل داستان نیستند، که (حداقل) بخش غالبی‌شان را تخیل تشکیل می‌دهد، اما آن بخش‌های روایت که جزو اتفاقات ضبط شده در واقعیت نیستند نباید قربانی واقعیت شوند و بی‌منطق جلوه کنند. 

روایت دوم:
روایتی کاملا تاریخی از سیدالشهدا. از ولادت تا شهادت ایشان. به یاد ندارم که نویسنده دخل و تصرفی در این روایت کرده باشد. حقیقتا بخش‌های مربوط به روز عاشورا شبیه به روایت پنجم کتاب فراموشان بود. فقط با طول و تفصیل بیشتر. 
حضور این روایت را اینجا لازم نمی‌دانم. اگر بنا است تاریخ گفته شود پس چرا باید به شکل مجمل واقعه کربلا روایت و بخش‌های زیادی از حذف شود. کامل‌تر و بدون زوائد این واقعه در کتب تاریخی مختلفی ذکر شده و لازم نیست عینا همان‌ها در این کتاب آورده شود.

روایت سوم:
دومین روایت داستانی کتاب که باز هم از جناب حر است. روایتی قوی‌تر از روایت اول و با بیان صحیح و درست شک‌ها و تردید‌های ایشان. بدون بی‌منطقی و اغراق. 
همچنین این روایت می‌تواند یک داستان نیمه بلند باشد. شخصیت‌های خیالی و اتفاقاتی که در تاریخ ذکر نشده‌اند بخش غالب داستان را شکل می‌دهند و بخش‌های واقعی کم‌تر از آنند که به داستان بودنش ضربه بزنند. هر چند که نمی‌دانم نویسنده این روایت سوم را عامدانه داستان کرده یا قصدش نوشتن روایت داستانی بوده و اتفاقا کارش به اینجا کشیده‌.

با تمام اشکالاتی که به روایت اول و دوم این مجموعه وارد کردم، شاید برای کسانی که داستان و مشتقاتش برای آن‌ها صرفا جنبه‌ی تفریحی دارد خیلی آزاردهنده نباشد و قابل خواندن باشد. اما مخاطبان حرفه‌ای داستان هم نباید از روایت سوم اجتناب کنند و حتما آن را، به عنوان مواجهه‌ای با ادبیات تاریخی_مذهبی، بخوانند.
        

23 نفر پسندیدند.

                بسم الله الرحمن الرحیم

شش روایت پراکنده با پنج راوی کم‌تر شناخته شده برای ما و یک راوی ساختگی.

تمام روایات این کتاب را، راویان بعد از وقوع واقعه کربلا به صورت گفتار یا نوشتار برای دیگران تعریف می‌کنند. 

راوی اول: قاصدِ والی مدینه.
این روایت مربوط به زمان پس از هلاکت معاویه و رسیدن نامه یزید به والی مدینه است. وقتی که والی مدینه قاصدی را به سوی مروان حکم فرستاد تا پیش ولید(والی مدینه) بیاید.
نام این راوی در کتاب آه، عبدالله ابن عمرو ابن عثمان ضبط شده.

راوی دوم: همسر زهیر بن قین.
داستان سعی زهیر بر در یک منزل فرود نیامدن‌ش با اباعبدالله داستان معروفی است. نویسنده در این روایت از زمان حضور زهیر در مکه تا لحظه رفتنش به سمت خیمه‌های سیدالشهداء را از زبان دلهم(همسر زهیر) روایت می‌کند.

راوی سوم: یکی از سربازان لشکر حر ابن یزید ریاحی.
در تاریخ آمده که وقتی لشکر حر ابن یزید ریاحی در ذو حسم به سپاه سیدالشهداء رسیدند تشنه بودند و زاد و توشه‌ای همراهشان نبود. حضرت و همراهانشان از مشک‌های آبی که به همراه داشتند به آن‌ها دادند. یکی از افراد این لشکر که همین واقعه را در کتاب فراموشان روایت می‌کند، علی ابن طعان محاربی است. کسی که آخر همه لشکر رسید و به دست خود سیدالشهداء سیراب شد.

راوی چهارم: غلام عبیدالله ابن زیاد.
در تاریخ نام او معقل ثبت شده و نقش مهمی در شناسایی محل خفای حضرت مسلم ابن عقیل و همچنین دستگیری هانی داشت. 

راوی پنجم: کاتب گمنام. 
شخصی که بعید است در تاریخ وجود داشته باشد و نامی از او برده نمی‌شود در کتاب فراموشان تا اگر چنین شخصی هم بوده باشد، بشود او را پیدا کرد.

راوی ششم: قیس بن اشعث.
یکی از کسانی که ابتدا به اباعبدالله نامه نوشت اما به سپاهیان مخالف حضرت پیوست و بعد از شهادت اباعبدالله، قطیفه(بالاپوشی از جنس خز) حضرت را دزدید و از اینجا نام قیس القطیفه بر او نهادند‌. روایات متعددی درباره سرنوشت او وجود دارد اما روایتی که نویسنده آن را برگزیده و بر اساس آن روایت ششم را نوشته، این است که مبتلا به جذام شد و خانواده‌اش او را در مزبله انداختند و سگان از گوشت تنش می‌خوردند در حالی که او زنده بود.

این کتاب داستان است یا روایت؟ درست نمی‌دانم. قطعا روایت پنجم این کتاب به طور مستقل نمی‌تواند داستان نام بگیرد و به خاطر حجم زیادش، احتمالا به کل داستان هم لطمه بزند. 
اما اگر سخت‌گیرانه با این کتاب برخورد نکنیم. باز هم داستانی متوسط است. بعضی شخصیت‌ها(مثلا شخصیت زهیر یا شخصیت راوی اول) پر از احساسات غیرواقعی و گاهی مبالغه‌آمیزند. ترس‌های بی اساس یا گاهی منطقی ولی بدون توضیح درست. 
ابهامات غیراصولی، بلای دیگری است که در روایت دوم به شدت زیاد است. 
اصرار نابه‌جا به موجزگویی در روایت پنجم هم اشکالی است که نمی‌شود از آن گذشت. 

اما نقطه قوت کتاب راویان آن است. شخصیت راوی‌ها(به جز راوی اول) و توانایی بالای نویسنده باعث جذابیت راویان این کتاب شده و شاید اگر این نقطه قوت نبود، این کتاب ارزش خواندن نداشت. 
البته نباید از شکل ترسیم داستان هم گذشت که نویسنده از شش روایت پراکنده و بدون رعایت زمان وقوع‌شان، نمای کاملی را به ما نشان می‌دهد.
سوژه کتاب هم به طور مشخص نقش مهمی در جذب مخاطب ایفا می‌کند.
        

24 نفر پسندیدند.

                بسم الله الرحمن الرحیم

دکتر آندری یفیمیچ به عنوان دکتر اصلیِ بیمارستان یکی از شهرستان‌های روسیه انتخاب می‌شود. بیمارستانی به شدت فاسد که صرفا برای فریب اهالی شهر وجود دارد و نه تنها کمکی به بهداشت آن شهر نمی‌کند، بلکه ضرر هم دارد. در اتاق شماره شش این بیمارستان پنج دیوانه بستری هستند. یکی از این دیوانگان به نام ایوان دیمیتریچ به شدت دکتر را جذب خودش می‌کند و کم کم شایعاتی در مورد دکتر در شهر پخش می‌شود...

چخوف در سال ۱۸۹۲ تازه با فلسفه اورلیوس آشنا شد(کتاب تأملات اورلیوس در این سال به روسی ترجمه شد) و اندکی بعد شروع به نوشتن اتاق شماره شش بر مبنای فلسفه اورلیوس کرد. اما چخوف در هنگام نوشتن این کتاب در نامه‌ای به لاوروف اینچنین نارضایتی خود از این داستان را اعلام می‌کند:
((...واقعا باید رنگ تازه‌ای به اتاق زد، و اگر نه از آن بوی بیمارستان و سردخانه به مشام می‌رسد. من علاقه‌ای به این قبیل داستان‌ها ندارم!))
همچنین در نامه‌های مختلف این داستان را مشمئزکننده و درجه چندم خواند. 
حتی بعد از انتشارش در نشریه اندیشه روسی چخوف تغییراتی در آن ایجاد کرد و نسخه اصلاح شده‌اش را در مجموعه‌ای که سال ۱۸۹۳ چاپ شد استفاده کرد.
با این همه از این کتاب استقبال بسیار زیادی شد و برای مثال نمیروویچ دانچِنکو(کارگردان روس) در نامه‌ای به چخوف اینچنین می‌نویسد: ((امروز دارم اتاق شماره ۶ را می‌خوانم که در تمام گوشه و کنار مسکو فقط از آن حرف می‌زنند.))

مسئله اصلی چخوف در این داستان، رنج است. چخوف شخصیت رنج نکشیده‌ی دکتر را در برابر ایوان دیمیتریچی قرار می‌دهد که در اثر رنج بسیار کارش به جنون کشیده. دکتر وقتی متوجه می‌شود نمی‌تواند این بیمارستان را اصلاح کند، به فلسفه‌ای پوچ انگارانه روی می‌آورد: اینکه وقتی منتهای همه چیز مرگ است پس چه تفاوتی دارد که انسان رنج بکشد یا نه؟ فلسفه‌ای که ایوان دیمتریچ آن را به چالش می‌کشد و صراحتا به دکتر می‌گوید که تنبلی، شما را فیلسوف کرده. دکتر هم در جواب می‌گوید که او حتی اگر در رنج بود باز هم بر این عقیده می‌ماند‌. اما در انتهای داستان وقتی دکتر با رنجی هولناک مواجه می‌شود، وحشت زده و پریشان می‌شود و مدام پرخاش می‌کند‌. تا جایی که حتی ایوان دیمیتریچ هم با او همدردی می‌کند‌. 
شاید این بخش تقریبا پایانی داستان چخوف همان چیزی است که آن همه مخاطب را جذب این کتاب کرد و بسیاری گمان می‌کنند این کتاب چیزی غیر از دیگر نوشته‌های پوچ‌گرایانه چخوف است. اما این کتاب تنها تفاوتش این است که مسیر رسیدنش به پوچی، جذاب‌تر است. و اگر نه همان نگاه چخوف در دیگر آثارش را دارا است. دکتر در انتهای داستان وقتی به آن لحظات ترس و وحشت فکر می‌کند و یادش می‌آید که سرنوشت او مرگ است، شرمگین شده و رنج را فراموش می‌کند و تا پایان ماجرا در همان پوچی سابق باقی می‌ماند. 
در واقع چخوف شاید مهم‌ترین مسئله‌ای که در طول تاریخ، بشر با آن دست و پنجه نرم کرده، یعنی رنج، به چالش می‌کشد و آن را بی‌ارزش می‌خواند و حتی تلاش بشر برای مقابله با آن را مضحک و شرم‌آور می‌داند.

توصیفات، در کل داستان یکنواخت هستند و آن هم به علت ملال شخصیت اول است. همچنین اینکه راوی هر چند سوم شخص است‌، اما تا حدود زیادی محدود به شخصیت اول است.
 
اتاق شماره شش در بین تمام آثاری که از چخوف خواندم، خوشخوان‌ترین آنها بود. اگر همیشه با چخوف مشکل داشتید پیشنهاد می‌کنم این کتابش را بخوانید.
        

35 نفر پسندیدند.

1 نفر نظر داد.
                بسم الله الرحمن الرحیم

یگوروشکا، خواهرزاده‌ی کوزمیچفِ تاجر، به اصرار مادرش باید برای تحصیل از شهر ز به شهر ن برود. او ابتدا همسفر دایی‌ش و کشیش کریستوفر می‌شود و سفرشان را در بیابانِ بین این دو شهر شروع می‌کنند تا به کاروانی دیگر سپرده می‌شود تا او را در شهر ن به دایی‌ش تحویل دهند...

صد و شصت صفحه مقدمه برای سه چهار خط پایانی. این خلاصه رمان بیابان است. چخوف در تمام صد و شصت صفحه اول کتاب یک زندگی کامل را روایت می‌کند. زندگی‌ای که نمادی است از لحظه تولد انسان تا لحظات پایان زندگی‌اش. پر از پستی و بلندی، سختی و شیرینی، لحظات ملال و دقایق شورانگیز، و خلاصه تمام اجزای زندگی بشر. و در نهایت رفتن آن دو نفر نمادی است از مرگ و پوچ شدن زندگی گذشته. چخوف فقط یک حرف دارد. نتیجه پایان زندگی بی‌ارزشی مطلق است. 

روایت داستان چخوف سوم شخص مداخله‌گر است. راوی برای اینکه حرف پایانی داستان از زبان خودش روایت شود نیازمند دخالت در بین داستان است تا مخاطب بفهمد این حرف پایانی داستان از زبان کیست.

چخوف استادانه توصیفاتش را به خدمت می‌گیرد تا داستان را روایت کند. هر جایی شخصیت اول خوشحال است توصیفات به نحوی شاد بیان می‌شوند و هر جا ناراحت، به نحوی غمگینانه. وقتی وحشت شخصیت اول را فرا می‌گیرد فضا ترسناک و وهم‌آلود می‌شود. و این توصیفات و هماهنگی‌شان با زندگی شخصیت اول نظمی تصادفی دارد. مثل زندگی معمول انسان‌ها که شادی و ناراحتی‌شان بر اساس نظم خاصی پیش نمی‌رود. 

او در داستان ملال انگیز می‌گوید زندگی بشر و مواجه با مرگ منجر به پوچی می‌شود. اما اینجا می‌گوید این پوچی فراتر از امری خودخواسته است. این پوچی امری اجتناب ناپذیر است. اگر کسی در اثر مواجهه با مرگ به این نتیجه نرسد، تاثیری در نتیجه کلی نخواهد گذاشت. بالاخره مرگ پوچی ‌می‌آورد. 

کتاب اصلا راحت نیست و روایتی به شدت کند دارد. اگر سبک انتقال پیام چخوف برای‌تان غیرقابل تحمل است، در این کتاب غیرقابل‌ تحمل‌تر هم می‌شود و پیشنهاد می‌کنم آن را نخوانید.
        

19 نفر پسندیدند.

                بسم الله الرحمن الرحیم
نیکولای استپانویچ، دانشمند پیر و از کار افتاده‌، دیگر نمی‌تواند درست درس بدهد، مدت‌ها است بی خوابی می‌کشد و در روز فقط دو_سه ساعت می‌خوابد و‌... 
اما او حاضر نیست با حقیقت مواجه شود. او از این واقعیت که پیر و خرفت شده و مرگش نزدیک، به شدت می‌ترسد...

هر احمقی میتواند با بحران روبه رو شود. این زندگی روزمره است که شما را فرسوده میکند
آنتوان چخوف*

در واقع تمام روایت داستان ملال انگیز بر اساس همین جمله است. قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد بلکه شاهد فرسودگی شخصیت اول در زندگی روزمره‌اش هستیم.

این داستان، چنانکه روی جلدش نوشته شده، یادداشت‌های شخصیت اول است و طبیعتا زبان روایت هم اول شخص.

 تمام ماجرای داستان، تحول شخصیت اول است. بدون هیچ کشش و جذابیتی. اما این تخصص چخوف است که در کمال بی‌کششی، داستان را به هنرمندانه‌ترین شکل روایت کند.
 ‏او شخصیتی علمی با دقت‌های نامتعارف، شک‌گرا، مردسالار، ناراحت از ناکارآمدی خودش، دچار کمبود محبت و... را ترسیم کرده. و او را با توهمی مواجه می‌کند: توهم نزدیکی مرگ. آیا واقعا وضعیت نیکولای استپانویچ(شخصیت اول) به گونه‌ای است که به زودی بمیرد؟ کسی در طول داستان این را نمی‌فهمد و اصلا مهم هم نیست. مهم این است که خود نیکولای فکر می‌کند دارد می‌میرد و همین مسئله، شخصیتی که چخوف به ما نشان می‌دهد را تبدیل می‌کند به انسانی در کمال بی‌ارزشی و پوچی. انسانی با آن میزان دقت که به غلط‌های ویراستاری نامه دخترخوانده‌اش در مورد کسی که عاشقش شده ایراد می‌گرفت، به جایی می‌رسد که وقتی برای تحقیق در مورد نامزد دخترش به خارکُف می‌رود و از زبان پیشخدمت محل استقرارش می‌شنود که چنین کسی و چنین املاکی در خارکُف وجود ندارند، حتی شک نمی‌کند که ممکن است به او دروغ گفته باشند. و این تحول صرفا در زندگی روزمره اتفاق می‌افتد. هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد که در اثرش تحولی برای نیکولای پیش‌آمد کند. مثل همه‌ی انسان‌های زندگی واقعی، در بستر زندگی روزمره شخصیتی جدید پیدا می‌کند.

چخوف همچنین از قاعده تفنگ چخوف، یعنی در خدمت داستان بودن تمام اجزای داستان، استفاده می‌کند. آن هم به بهترین وجه ممکن. به نحوی که حتی اجزای ناموجود داستان هم در خدمت داستان است! در بخش‌های ابتدایی داستان شخصیت اول در یادداشت‌هایش توصیفات زیادی از محیط اطرافش ارائه می‌دهد اما با گذشت زمان می‌بینیم توصیفات کم‌تر و کم‌تر می‌شوند تا جایی که به حداقلی‌ترین شکل ممکن می‌رسند و این هم تاثیرِ تحول شخصیتی نیکولای است.

چخوف در این داستان می‌خواست بگوید زندگی واقعی باعث تحولات عجیبی نمی‌شود و سرنوشت، انسان را همیشه به پوچی می‌رساند. احتمالا عقیده چخوف این است که تحولاتی از سنخ آنچه برای ایوان ایلیچ اتفاق افتاد، اتفاقاتی نادر است و حقیقت زندگی چیز دیگری است. جدای از اینکه این عقیده چخوف را قبول داشته باشیم یا نه، باید اعتراف کرد که به بهترین شکل ممکن آن را رسانده است.

*نمی‌دانم انتساب این جمله به چخوف صحیح است یا نه. هر چند با شناختی که از چخوف دارم بعید نیست که این جمله از او باشد. ولی جمله را در جایی خواندم که نه می‌توانم اعتبارش را تایید و نه رد کنم.
        

20 نفر پسندیدند.

                بسم الله الرحمن الرحیم

چند ماه پیش نسخه فیزیکی کتاب را خواندم و چند هفته گذشته نسخه صوتی‌اش را شنیدم. روایتی دردمندانه از تنهایی، عشق و جنگ(سه‌گانه‌ی خاورمیانه). 
ما همیشه عاشق‌هایی را دیده‌ایم. انسان‌هایی که از تنهایی رنج می‌برند را دیده و حتی خودمان تنها بودیم. همیشه اخبار جنگ به گوشمان رسیده است. اما چقدر از مواجهه‌مان متاثر شدیم؟ 
آنچه باعث می‌شود در دل این‌ها فرو رویم، هنر است. وقتی صرفا مواجهه‌ای عادی با هر کدام از این مسائل داری، گویی از فاصله‌ای دور به آنها نگاه می‌کنی. آنقدر دور که هیچ احساسی بهت دست ندهد. اما وقتی از زبان هنرمندی این‌ها را بشنوی، انگار در دل اتفاق فرو رفته‌ای. 
در یادداشت دیدار در نارمک* شهرستان ادب آمده: 
((...حس می­‌کردیم لابد این شاعر-نویسنده‌­ها، سحر و کیمیایی دارند که در خلوت می‌­ریزند تو کلماتشان؛ وگر نه چطور نوشته­‌هاشان اینقدر براق و دلپذیر است...))
واقعا انگار کلمات‌شان سحر دارد. 
کلمات گروس در این کتاب ساحرانه کنار هم ردیف شده‌اند و غمی عظیم را در دل مخاطبانش قرار می‌دهد. مخاطب این کتاب حتی اگر از عشق و جنگ و تنهایی بویی نبرده باشد و حتی بوی این‌ها به مشامش نرسیده باشد، با خواندن کتاب متاثر می‌شود.
البته نباید از موسیقی هنرمندانه کارن همایونفر و صدای گیرای مهدی پاکدل گذشت که اثر مهمی در تاثیرگذاری هر چه بیشتر این اشعار داشتند. مثال خلافش کتاب صوتی دیگری به نام خرده‌های تاریکی هست که گزیده آثار گروس عبدالملکیان است با صدای خود گروس. انتخاب موسیقی در آن کتاب بسیار ضعیف و همچنین گویندگی ناخوبِ گروس از قدرت اشعارش بسیار کاسته است.

بریده‌ای کتاب:
دوستم 
از دمشق زنگ زده بود،
می‌گفت:
امروز عصر 
ماهواره داشت دائم الخمرهای لندن را نشان می‌داد
که خوابگاهشان کوچک بود
آن‌ها
جایی برای زندگی نداشتند 
ما
جایی برای مرگ

*برای مطالعه یادداشت((دیدار در نارمک | به مناسبت سالمرگ «احمد محمود» - شهرستان ادب)) لینک زیر را باز کنید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/12012/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D8%A7%D8%B1%D9%85%DA%A9-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF
        

17 نفر پسندیدند.

                بسم الله الرحمن الرحیم

اسم کتاب که در واقع برداشتی است از مناجات‌های خمس عشر امام سجاد، سال‌ها است که مرا به خواندن کتاب مترغِّب می‌کرد. اما در این زمان گرانی کتاب خرج کردن ریالی برای کتاب‌هایی که نمی‌شد به هیچ چیزشان اطمینان کرد برای مثل منی دشوار است. اشتراک اپلیکیشن نوار را داشتم و کتاب صوتی‌اش را گوش دادم. گویندگی محمدرضا علیمردانی هم باعث شد این کتاب جذابیت بیشتری برایم داشته باشد. بعد از گوش دادنش هم خوشحال شدم هم ناراحت. خوشحال شدم‌ که نخریدمش و ناراحت شدم که چرا چهل دقیقه برای گوش دادنش وقت گذاشتم! 
نمی‌دانم طنز نویسان معاصر چه تصوری از مخاطب و حتی خودشان دارند. یا مخاطب را زیادی بیشعور می‌دانند یا خودشان را خدای نویسندگی! هر مزخرف بی‌نمک و لوس و پیش پا افتاده و سطحی‌ای را در قالب طنز به مخاطب قالب می‌کنند. 

سید مهدی شجاعی مقدمه‌ای بر این کتاب دارد. تا قبل از شنیدن این مقدمه هر چند هیچ وجهه داستان‌نویسانه‌‌ای از او سراغ نداشتم اما اندک احترامی به عنوان انسانی منصف و دارای سواد ادبی قائل بودم. بعد از شنیدن این مقدمه همان اندک احترام هم سوخت. مقدمه‌ای که یا از سر نافهمی ادبی بوده یا نیتی غرض‌ورزانه داشته. تعریف و تمجید‌های بی شاخ و دمی که هیچ کدامش ذره‌ای تناسب با کتاب نداشتند. زبان مقدمه هم از عجایب خلقت است و مرزهای تمام مقدمه‌های نوشته شده در تاریخ را درنوردیده. نمی‌دانم این مقدمه نویسی‌ها چه ارج و قربی به کتاب می‌بخشند مثلا؟ اگر کتاب خوبی است‌ خواننده‌اش پیدایش می‌کند و نخوانده نمی‌گذاردش و اگر کتاب خوبی نیست که چرا بی‌خودی از آن تعریف و تمجید شود و مخاطب بخت برگشته با نام فلانی و بهمانی بخردش و آخرش مزخرفاتی را در قالب کتاب بخواند؟ از شر تبلیغات‌های مزخرف کتاب به خدا پناه می‌بریم

خود کتاب مناجات‌های انسان‌های غافل از خدا است. کسانی که درخواست‌های عجیب و غریب و غافلانه دارند. کسی از موش می‌ترسد. کسی معده بزرگ می‌خواهد تا بتواند بیشتر غذا بخورد و از اینجور درخواست‌ها.
مشخص است که طنزش چقدر بی‌مزه و حتی تا حدود زیادی غیر واقعی است. مصداق جوک‌های بی‌مزه‌ای است که از شدت بی مزگی‌شان آدم خنده‌اش می‌گیرد. 
سوال اساسی این است که انتشارات‌هایی که اینجور کتاب‌ها را منتشر می‌کنند، در کجا زندگی می‌کنند؟ ایرانی نیستند؟ نمی‌فهمند این مزخرفات اصلا طنز نیست؟ یا اینکه صرفا دنبال پول هستند و برایشان مهم نیست چه چاپ می‌کنند؟ الله اعلم

تنها بخش مثبت کتاب(آن هم فقط نسخه صوتی‌اش) گویندگی محمدرضا علیمردانی است. هر چند بخش‌هایی از گویندگی تکرار دیرین دیرین است ولی ایشات گوینده بسیار قابلی است. حیف است که گویندگی‌اش را صرف چنین کتاب کرده.

خلاصه آنکه وقتتان را صرف این کتاب نکنید که صرفا اتلاف عمر است.
        

13 نفر پسندیدند.

                بسم الله الرحمن الرحیم

آقای سالاری کارخانه داری است که بر اثر فشار دخترهایش بازنشسته می‌شود. او که عادت به بازنشستگی ندارد دچار افسردگی می‌شود. یکی از رفقایش او را به محلی قدیمی می‌برد که امروز مسجد شده ولی سابقا پشت بامش محل برگزاری میتینگ‌های دانشجویی بوده که آقای سالاری در چندتایی‌شان شرکت کرده بود. حضور آقای سالاری در مسجد چنان دردسرهایی درست می‌کند که در نهایت منجر به تغییر آقای سالاری می‌شود.

آقای اسطیری در مصاحبه‌اش در مورد این کتاب* می‌گوید ایده این کتاب در اثر مدت زیادی فکر کردن به مسئله پول به ذهنم رسید. اسطیری بعد از تقابل بین مدرنیته و سنت‌گرایی که در وقتی خورشید خوابید روایت کرده بود، دوباره در آقای سالاری به سراغ همان تقابل می‌رود. اما تفاوت بزرگی وجود دارد. سنت‌گرایی دهه چهل ضعف‌های اساسی‌اش را برطرف کرده و در قالب جدیدش بسیاری از مدرنیته جلوتر افتاده. از آن طرف هم مدرنیته‌ی در اوج دهه چهل، دچار زوال و فرسایش شده و توانایی‌های سابق را ندارد. آقای سالاری به عنوان نماینده سرمایه‌داری و مدرنیته در مقابل مسجد به عنوان نماینده سنت‌گرایی قرار می‌گیرد. آقای سالاری تصورش این است که می‌شود با مسجد همانگونه رفتار کرد که با کارخانه. او پول خرج می‌کند و خیال می‌کند که می‌تواند مسجد را بخرد. اما حضور دخترهای آقای سالاری به عنوان نو اندیشان مدرن و مخالفان تام تعامل با سنت و سید مجتبی به عنوان شخصیت اصلی سنت‌گرایان، مانعی بزرگ بر سر راه خریده شدن مسجد توسط آقای سالاری است. این تقابل آنقدر شدید می‌شود که آقای سالاری توان مقابله را از دست می‌دهد و تبدیل به پیرمردی سنتی می‌شود. از همان سنخ پیرمردها که او از اول کتاب از آنها بیزار بود. 

یکی از شخصیت‌های کتاب رابطه آقای سالاری با دخترانش را مثل رابطه شاه لیر و دخترانش می‌داند. من شاه لیر را نخواندم ولی در نشست نقد این کتاب** فکر کنم آقای قیصری نیز به این مسئله اشاره کردند

در واقع آقای اسطیری تقابل مدرنیته و سنت گرایی را در دو کتاب وقتی خورشید خوابید و آقای سالاری به دو نحو روایت می‌کند. روایت وقتی خورشید خوابید، روایت حرف‌های دو طرف است اما روایت آقای سالاری، روایت شکست مدرنیته است که محکوم به آن بوده.

در مورد زبان داستان کار هنرمندانه‌ای در برخی صحنه‌های کتاب آقای اسطیری انجام داده. مثلا وقتی تنش بالا می‌رود ناگهان زبان کتاب تند می‌شود و وقتی به پایان می‌رسد زبان کتاب آرام.

وابستگی کتاب به تهران سال‌های اخیر زیاد نیست. ولی اگر داستان در شهر دیگری روایت می‌شد باید کمی تغییر در کتاب به وجود می‌آمد. البته بازگشت کتاب به زمان گذشته(خصوصا درگیری‌های قبل انقلاب) در فضای تهران است و در غیر آن کلا روایت باید تغییر می‌کرد.

بدترین نکته آقای سالاری راوی آن است. راوی‌ای که ظاهرا دانای کل است ولی وسط روایت اتفاقات صحبت‌هایی هم می‌کند و اغلب این صحبت‌ها به نظرم اصلا برای داستان لازم نیست و لازم‌هایش را می‌شد جور دیگری گفت.

در کل آقای سالاری بهترین کتاب اسطیری است و اگر نکته راوی نبود قطعا جزو کتاب‌های ایرانی با کم‌ترین اشکال می‌شد

*جهت مطالعه کامل این‌ مصاحبه به پیوند زیر مراجعه فرمایید:
https://www.mehrnews.com/news/5247958/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

**جهت مطالعه کامل نقد این کتاب به پیوند زیر مراجعه فرمایید:
http://www.ibna.ir/fa/gozaresh_poosheshi/307920/%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%84%D9%88%DA%AF-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D9%84%DB%8C%D8%B1
        

8 نفر پسندیدند.

باشگاه‌ها

هزار و یک شب

3 عضو

مسخ و درباره مسخ

دوره فعال

لیست کتاب

خواب گرانبدرود، محبوب منپنجره بالایی

داستان‌های معمایی_جنایی(پلیسی_کارآگاهی) مدرن

31 کتاب

این لیست خلاصه‌ای از مصاحبه مسعود بربر و محمد قائم‌خانی با موضوع ادبیات معمایی مدرن است مسعود بربر تاریخچه مختصر ادبیات معمایی را اینچنین می‌گوید: از اوایل قرن نوزدهم هافمن و ادگار آلن‌پو آغازگر داستان معمایی به معنای امروزی بودند و بعدا کانن دویل با خلق شرلوک هولمز و آگاتا کریستی با خلق پوآرو و مارپل ادامه دهنده این مسیر بودند. این داستان‌‌ها که امروزه مخاطبان داستان می‌توانند اشکالات منطقی‌شان را به راحتی متوجه شوند، در آن زمان اینقدر اهمیت معمایی نداشته و بیشتر جنبه سرگرمی داشتند‌. اما با مدرن شدن داستان، توجه داستان به درون آدمی بیشتر شد. در داستان‌های معمایی کلاسیک شخصیت پردازی به اندازه جذاب کردن کارآگاه بوده نه بیشتر. همین عامل باعث پس زده شدن و به حاشیه رفتن ادبیات معمایی شد و همه نسبت به این ژانر نگاه عامه پسند بودن داشتند. این اتفاق باعث توجه نویسندگان ادبیات معمایی به شخصیت شد. شخصیت را بر سر بزنگا‌ه‌ها قرار داده و موقعیت وجودی انسان در هستی را در قالب اثر معمایی جنایی مورد توجه قرار دادند. اینجا است که ژانر نووار به وجود آمد. سپس مسعود بربر به معرفی چند کتاب معمایی و چند نویسنده معمایی‌نویس می‌پردازد: نویسنده‌ها: ریمون چندلر پاتریشیا های_اسمیت هنینگ مانکل پاتریک مودیانو کتاب‌ها: معمای آقای ریپلی فیل در تاریکی سین مثل سودابه فراموش نکن که خواهی مرد بیمار خاموش(یا نقاش سکوت) لینک مصاحبه محمد قائم خانی با مسعود بربر: https://www.aparat.com/v/ljnze پ.ن: چهار اثر ایرانی دیگر به عنوان پک معمایی شهرستان ادب را مسعود بربر معرفی کرد. یکی از دوستان مورد اعتمادم در حیطه داستان، کتاب روز داوری‌اش را خواند و گفت کتاب خوبی نیست. اما ریگ جن را مطالعه کردم و متوجه شدم کتاب خوبی است. اگر نسبت به دو اثر دیگر کنجکاو هستید و نمی‌خواهید کل این مصاحبه را ببینید آن دو کتاب این‌هایند: محرمانه میلان متولد زمستان بعد از مطالعه در مورد اینکه در این لیست بگذارمشان یا نه تصمیم می‌گیرم پ.ن۲: امیدوارم خودم با مطالعه بیشتر آثار معمایی به زودی چند کتاب به این لیست اضافه کنم‌.(اگر اضافه شوند از کتاب‌های بیست و شش به بعد کتاب‌هایی‌اند که خودم اضافه کردم و شانزده کتاب اول بر اساس معرفی مسعود بربر است.)

46 نفر پسندیدند.

پست‌ها

تخران

چهارده داستان کوتاه که غالبا اگر روایت تهران هم نباشند، روایت مردمان تهران جدید هستند(البته شاید بشود گفت روایت مردم دوره مدرنیته‌اند و تهران صرفا گاو پیشانی سفید است). تخران در واقع نامی جدید است برای تهران. شهری که دیگر هیچ بویی از طهران و نه حتی تهران ندارد.

28 نفر پسندیدند.

فعالیت‌ها