بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

استخوان خوک و دست های جذامی

استخوان خوک و دست های جذامی

استخوان خوک و دست های جذامی

مصطفی مستور و 1 نفر دیگر
3.6
152 نفر |
31 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

333

خواهم خواند

43

داستان در آپارتمان هفده طبقه ی خاوران اتفاق مى افتد که ساکنان هر طبقه و هر واحد مشکلاتى را در یک روز از سر مى گذرانند که نتیجه ی عملکرد بعضى ها تا فرداى آن روز و بعضى ها مثل ملول و بندر تا دو هفته به درازا مى کشد. محسن و زنش قصد دارند از هم طلاق بگیرند اما به خاطر دختر نه ساله شان، درنا، از این کار منصرف مى شوند. الیاس پسر دکتر محمد و دکتر افسانه مهرپور گرفتار سرطان مغز استخوان است. دکتر ظرف چند روز داوطلبى را پیدا مى کند که در سایت بانک خون جهانى، قیمت عضو اهدایى اش را براى پیوند ?? هزار دلار اعلام کرده است. سوسن در واحد خود هر شب مردانى را به «فریز» مى آورد و از آنان پول مى گیرد. در این میان شاعرى که از زندان آزاد شده و از طرف غلام سگى آشنایى با سوسن به وى داده شده است برخلاف دیگران، شب ها نزد سوسن صوفى منشانه شعر مى گوید و در نهایت پس از به وجود آمدن یک عشق مجازى از او دور مى شود تا سوسن براى همیشه از احتمال برخوردارى از زندگى سالم در آینده محروم بماند. گروه جوانان اهل آواز و موسیقى و رقص و پارتى هم تعللى در کارشان به وجود مى آید که آن را در دفتر فروش لوازم پزشکى در طبقه ی پانزدهم حل مى کنند و باز به عیش و عشرت جمعى شان مى پردازند.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به استخوان خوک و دست های جذامی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به استخوان خوک و دست های جذامی

یادداشت‌های مرتبط به استخوان خوک و دست های جذامی

            داستان¬هایی که چند روایت را با هم به تصویر می¬کشند بسیار دوست ¬دارم. البته به شرطی که تصویرگریِ قابلِ قبولی داشته باشد. فیلمِ magnolia از این نظر از بهترین فیلم¬هایی است که تا به حال دیده¬¬ام. از مزایایِ چنین نحوه¬یِ روایتی درگیر شدنِ بیشتر با چند شخصیّت و زندگی¬هایِ متفاوت است. –البته باز هم تاکید کنم: در صورتِ تصویرگری و پرداختِ قابلِ قبول-
اما نه تنها از این نظر بلکه روایت و پرداخت به شخصیّت¬ها نیز کِششِ خوبی داشت. پسری که کمی دیوانه است و فلسفه¬بافی می¬کند، اندک سویه¬یِ مذهبی¬اَش شخصیّتش را باورپذیرتر می¬کند. فاحشه¬ای که عاشق و معشوق می¬شود. ژورنالیستِ حرفه¬ایی که هم نگرانِ این¬ست که زَنش در صورتِ جدایی دخترش را از چنگش درآورد و هم چیزهایِ دیگر –بقیّه¬اش را نمی¬گویم، شاید داستان بی¬مزه شود- دو سه نفر که حرفه-شان آدمکُشی است. چند دختر و پسر که پارتی گرفته¬اند، زن و شوهرِ دکتری که درگیرِ بیماریِ فرزندشان و چیزهایی دیگرند، پسری که هم عشقِ عکس هست و هم عکس... همه درگیرِ ایفایِ نقشِ انسانیّتِ خود هستند. جذّابیّت اینگونه روایت¬ها روایت‌هایِ متفاوت آدم¬ها از انسانیّتِ خود است. انسانیّتی که جامعه¬¬یِ بزرگتر و کوچکترِ آدمی –پرگاری که آدمی دورِ خودش می¬کشد- مشخّص می¬کند.
نویسنده¬یِ داستان بیمار نیست. بعضی¬ها تخیّلِ خوبی دارند؛ اما تخیّل¬شان وسعت ندارد. شاید بعضی از دوستان خُرده بگیرند و به «وسعتِ خیال» اشکال بگیرند. شاید این واژه را مصادره کردم؛ اما به جدّ معتقدم نویسنده، آهنگساز، فیلمساز و بسیاری دیگر باید وسعتِ خیال داشته باشد تا دامنه¬یِ مخاطبانش بیشتر شود؛ حال این افزایشِ دامنه¬یِ مخاطبان چه از سرِ رسالت باشد چه از سرِ شهرت.
در کل از بهترین داستان¬هایی بود که خوانده¬¬ام. تجربه¬یِ اگزیستانسیالِ نسبتاً قابلِ قبولی برایم داشت.

تاریخ مطالعۀ کتاب: 15 مهر 94
          
مهدی

1400/11/23

            وقتی این کتابو خوندم که داستان های کوتاه و  چند اثری که مستور ترجه شونو به عهده گرفته بود رو قبل ش خونده بودم؛ واسه همین با سبک و روال ش آشنا بودم.


نویسنده تو این داستان،از برخی داستان های کوتاهی که پیش تر چاپ کرده بود استفاده کرده بود و شخصیت هاشو کنار هم چیده بود. از این کار ش اون موقع خوش م نیومد. یعنی خوش م نیومد از داستانی که داستان چه هاشو پیش تر خونده باشم. ولی الا بعد از چن سال،برام فرق چندانی نمی کنه و عادی شده تقریبن؛ چون از نویسنده های دیگه ای هم چنین رویه رو دیدمو خوندم.



نویسنده تو این داستان ش،یه جورایی می شه گفت تصویر در اختیار می ذاره،البته یه جاهایی به عمق و لایه های درونی داسنک ها و شخصیت هاش می ره،ولی شاید انتظار من خیلی بیش تر از این بود.


یه جاهایی شم به نظرم از مستور بعید بود اون جور شعار دادن برخی شخصیت هاش.

ولی به هر حال من واسه مصطفا مستور خیلی احترام قائل م و جزو نویسنده هایی به حساب می آد که آثار و داستان ها و موضع گیری هاشو دنبال می کنم