بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

میم‌ مهرابی

@mim_mehrabi

131 دنبال شده

117 دنبال کننده

                      "می روم تا ساحل خورشید
در جهانی خفته در آرامشی جاوید"
•••
                    
mim_mehrabi
mim_mehrabi

یادداشت‌ها

نمایش همه
                سفر به دهۀ سی ایران و زدن عینک جهان‌بینی به زندگی و دغدغه‌های مردم آن زمانه، برای من و شما درحال حاضر کاری غیرممکن به نظر می‌آید. اما در دنیای ادبیات، سفر به زمان‌های دور و دراز غیرممکن نیست! کتاب مدیر مدرسه نوشته جلال آل‌احمد، روایتی از مصائب پشت میزنشینی‌ها و تخته‌گچی‌ها است. داستان از زبان معلمی در دوران پهلوی روایت می‌شود که از آموزگاری به تنگ آمده و به هوای راحتی شغلی و پول بیشتر، تصمیم می‌گیرد که مدیر یک مدرسه زهوار در رفته بشود.
.....
لطفا نفس نکشید: داستان مثل یک فیلم که روی دور تند پخش شده باشد، سریع و بدون اضافات و برهم‌زدن تمرکز خواننده روی موضوع اصلی نوشته شده است. هرچند که گاه‌گاهی از نفس می‌افتد و با ماجراهای کم‌اهمیت پر می‌شود، اما با نادیده گرفتن و چشم‌پوشی، می‌توان امیدوار به نبض قصه بود.
.....
آهای مردم من شبیه کسی نیستم: اول: جنس متفاوتی از نثر که به هیچ ‌یک از هم‌نسلانش شباهتی ندارد. زبان بریده بریده و پر از سر هم کردن لغات، شکستن قواعد دست‌و‌پاگیر نوشتاری از جمله نکاتی است کهمی‌توان به ویژگی خاص قلم او برمی‌گردد.

دوم: طنز خفیفی که همراه با نقد جامعه تلخی‌اش ته گلو را می‌زند. نوشته‌های آل احمد معمولا همیشه همراه با نقدهای زیرکانه‌ای است که با قصه آمیخته شده‌اند و مخاطب را در آخر به فکر فرو می‌برند. البته بعضی وقت‌ها از بالای منبر، پایین بیا نیست!
......
پا روی دمِ پهلوی: جلال آل‌احمد از آن نویسنده‌هایی است که داستان‌هایش را در جهت رساندن پیام‌ها و نقدها، هدفمند می‌کند. کتاب مدیر مدرسه تندوتیزترین نقدها را به همراه دارد. نقدهایی که توانست او را در بین نویسنده‌های معترض به ثبات بیشتری برساند. در قسمتی ازفصل اول کتاب می‌نویسند: «با شیر و خورشیدش که آن بالاسر سه‌پا ایستاده بود و زورکی تعادل خودش را حفظ می‌کرد و خورشید خانم روی کولش با ابروهای پیوسته و قمچیلی که به دست داشت.»
......
در آخر: کتاب مدیر مدرسه را دوبار خوانده‌ام. برای هر بار هم اعتقاد داشتم، پرچم‌دار تفاوت قلمی و فضای متفاوت در ادبیات داستانی ایران است! بارها در بین طنز نیشدار آل‌احمد لبخند زدم و یا باتجربه‌های خام مدیر مدرسه هم‌دردی کرده‌ام! این اثر می‌تواند گزینۀ مناسبی برای رفع دل‌زدگی‌ها از نثر‌ها و کتاب‌های تکراری باشد. کوتاهی و روایت بدون پیچیدگی، این امکان را می‌دهد که همراهتان باشد. چه توی خانه چای گرم دستتان باشد و چه دستگیرۀ اتوبوس، شما را غرق در خودش می‌کند و شاید بتواند احساس خوبی را از یک داستان جذاب و جاندار منتقل بکند.
.....
متن کامل این ریویو در سایت "چی‌کتاب" به نشانی:
https://cheeketab.com/school-boss/
قرار گرفته شده است.
        
                هیچ‌نگران نباش! فقط‌ کافیه محکم دستِ"لوئیزلی" بگیری و همراهش باشی! نگران نباش، اون‌قدرها دور نمیشی! برمی‌گردی به‌خودت!
....
دوسال پیش: بعد از اینکه با چشم‌عقابی روی میزِ فلان کَسِ‌محبوبم دیدمش، رفتم و کتاب رو خریدم. مسیرهای هرروزه و دوسه‌کافه‌ی اطرافِ‌خانه از دستم نمی‌افتاد. هی‌برگرد دوباره بخون، اما بی‌خودی داشتم زور می‌زدم!
یک‌سال پیش بازهم نصفه تا جستار دوم و تکرارِ زور‌زدن و در‌آخر کنارگذاشتن کتاب!.
اما امسال می‌دونستم که وقتش رسیده. بعضی کتاب‌ها یا نویسنده‌ها را نمی‌شود رام کرد. باید خودشان چراغ‌سبز را نشان بدهند!
....
"لوئیزلی" شبیه هیچ‌جستارنویسی که تا الان از "اطراف" خوانده‌ام نبوده. 
زنی جسور در خلاقیت، پرسه‌زن و پیاده‌رو، از بین قبرستان‌ها گرفته تا هواپیما و آپارتمان‌نشینی و ونیزِمصنوعی و هویتی مکزیکی که مدام ازش حرف می‌زند.
سبک‌روایت "والریا" مثل صحبت‌کردن با دوستان در خیابان‌هاست: از این شاخه به آن‌شاخه اما همه‌شان را می‌شود از یک موضوع شمرد. همین‌قدر آزاد و رها... .
....
این مدت از هیچ‌چیزی جز هم‌سفری با"لوئیزلی"، پرسه‌زن قهارخیابان‌ها، خیالباف و ریزبین، خلاق و خاص، به این اندازه لذت نبرده بودم. از نظرم "والریا" خاص‌ترینِ جستارِ این مجموعه از نشراطراف بود. اگر متوجه نشدید، خب تنها راهکار عملی، همان مراحلِ سیر‌و‌سلوکی بنده‌اس!(انقدری شرابِ‌نابی هست که برای لب‌زدنش ارزش صبر را داشته باشد!)
نگران نباشید! تنها‌کار اعتماد است. قواعد و تئوری‌جات و ادویه‌جاتش را بگذارید کنار، هم‌قدم بادغدغه‌هاش بشید و گوشِ‌خوبی باشید، بعد از اینکه کلی رفتید این‌ور و آن‌ور برمی‌گردید. به خودتان و چیزهایی که فراموش کرده بودید!... .
        
                "برج سکوت" زندگی فضاهای‌ پردود و چرک‌مرده‌ی پایین‌شهری و دود‌ و افیون و ساقی‌های‌ هفت‌خط روزگارِ ماست!
...
قصه روایت‌ آدم‌های بقول‌خودمان گَنگستر، خلافی و تیزی‌کش و پای بساطی‌هاست! "حرمله" راوی اول‌شخصی است که ما را می‌برد به تجربه‌های کوچک و بزرگ زندگی‌اش. از کودکی گرفته تا پشت‌لب سبز شدن و بعد از آن بزرگسالی و کاره‌ای شدن، تا سقوط‌ها و سرخوردگی‌ها... .
موفقیتِ بزرگ منایی در خلق این درجه از رئال بودن، عریان‌ بودن، رکیک و کوبنده بودن انقدری بی‌حد هست که بعید می‌دونم کتابی روی دستش نوشته بشه!
ذهنِ‌خلاق نویسنده، برای ترسیم شخصیت‌های گوناگون با ویژگی‌های خاص، داستا‌ن‌های پرکشش و تعلیق‌های مدام، فرصت زندگی کردن و همراهی با دغدغه‌های آدم‌های قصه رو به‌ خواننده میده.
...
این اولین کتاب چند‌جلدی بود که برای خواندن انتخاب می‌کردم. اول نتونستم با کتاب راه بیام، بس که اهل "دو‌دوتا و چهارتا" کردن کتاب‌ها هستم. اما دیدم به امون‌خدا رها‌کردنش، بدتر ذهنم رو درگیر کرده. و شروع دوباره همانا... .
...
پ.ن: قطعا این کتاب‌خاص و متفاوت رو با صدای "حامد‌فعال" که به‌شکلی عجیبی غرقِ در قصه‌اس، به همه‌ی افراد پیشنهادش می‌کنم!

و بازهم"پ.ن": این یادداشت برای هر‌ سه‌جلد کتاب بوده.
        
                این کتاب، جوابی برای هزاران هزار جوابِ حل نشده، کج‌فهمی‌ها، دست‌های آلوده‌ی سیاست‌بازی‌ها، و پرداخت به موضوعی دامن‌گیرِ همه‌ است!
.
شهامت نویسنده در پرداخت به این موضوع ممنوعه(حتی در جهانِ‌غرب) فوق‌العاده با استفاده از منابع و تحقیقات متعدد و تجربیات چندین و چند‌نفر از بیماران و مبتلایان، قابلِ ستایش هست.
بر خلاف چیزی که تصور میشه، حرف‌ از کلیشه پردازی‌ها نیست و همینِ که درخشان و پاسخ‌گو برای هرکسی می‌تونه باشه.
از پرداختن خوب به ایفای نقش افراد خانواده گرفته تا با مباحث تربیتی احساس نمی‌شه که تناقضیه با ملیت‌ها و نگرش‌های گوناگون.
.
بی‌شک خوندنِ این اثر دید بشدت خوبی رو به من داد و متوجه مهم‌بودن این موضوع شدم و پیشنهاد می‌کنم، بدون هیچ‌ترسی از حرف‌های ندونسته آدم‌های نخونده و اطرافیان، در دست بگیرید و هرجایی که شده بخوانیدش. 
جالبه که متن عصا قورت داده نیست و برای همینه که به والدین و افراد دغدغه‌مند در حوزه تربیت و همچنین پدر و مادران آینده‌ی هم‌نسل خودم، بشدت پیشنهادش می‌کنم.
        
                همیشه دو جلدِ "سیاه‌مشق" و "تاسیان" با اون طراحی جلدخاص و کاغذهای کرافتی که انگار یک‌لیوان قهوه قجری رویشان ریخته‌باشی، توجهم رو جلب می‌کرد.
اینکه چجور شد قلاب ما کشیده شد به‌طرف زنده‌یاد سایه، الله‌اعلم! اما همین قدر می‌دونم که از کتابخونه برادرم که سال‌های اول دانشجویش خریده بود( اگر نشر کارنامه همتی کرد و تلاشی برای تجدید چاپ، شما هم بخرید!) امانت گرفتم و شروع کردم.
الان که فکر‌ می‌کنم متوجه جادوی نهفته توی برگ‌برگ "سیاه‌مشق" نشدم که چجور تونست بشه هم‌دمِ روزهای درازی از زندگیم!. انسی که قبلا با شعرهای ابتهاج توی موسیقی‌های امثال‌ شجریان‌ها و معتمدی‌ها و قربانی‌ها داشتم، بیشتر از قبل شد، یکجورایی شبیه به زندگی در اتمسفر خاصِ شعری. 
....
راستش دارم دست‌به‌سرتون می‌کنم، که چیزی گفته باشم. این لقمه‌ی چرب‌و‌نرمِ لامذهب رو می‌تابونم!. 
هرجا که پیداش کردید، پیش خودتون بذارید. اون‌قدرها دمِ‌دست که بشه هم‌نشینِ روزها و شب‌ها و ساعت‌هاتون.... .
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

پست‌ها

فعالیت‌ها

            پیشتر از جلال مدیر مدرسه، غرب‌زدگی، سفر به ولایت عزرائیل و چند داستان کوتاه خوانده بودم. خیلی به دلم ننشستند، برای همین هم تمایل چندانی به خواندن باقی کتاب‌هاش نداشتم اما وقتی قصد کردم کتاب‌هایی پیرامون حج بخوانم، خواندن «خسی در میقات» اجتناب ناپذیر بود. با این حال از همان شروع کتاب علیرغم سوءظنم، با روایت جلال همراه شدم و تا آخرش را در زمان کوتاهی خواندم.
اینکه چرا از خسی در میقات خوشم آمد؛ شاید بشود برایش این چند دلیل را تراشید. اول این که برخورد جلال به عنوان یک روشنفکر نه‌چندان معتقد با سفر حج،‌ از اضطرابم برای سفر پیش‌رو کم می‌کرد. دوم اینکه طنز جلال را بیش از کتاب‌های دیگرش در اینجا دیدم و سوم هم اینکه جزئیات جذابی در دل روایات بود که شیرینی آن را چندچندان می‌کرد.
با این همه، پرش‌های روایت و یکنواخت نبودن آن و نگاه و رفتار روشنفکرمأب جلال، آن‌جاها که از حد شرع خارج می‌شد، دل من را می‌زد که اینها نیز خاصیت جلال است انگار.
در نهایت، فکر می‌کنم خسی در میقات واقعا کتاب دلنشینی خواهد بود برای هرکس که سفرنامه دوست دارد، تاریخ می‌خواند و حج برایش یک پدیده جذاب است. بخوانیدش و لذت ببرید.