بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ژاک قضا و قدری و اربابش

ژاک قضا و قدری و اربابش

ژاک قضا و قدری و اربابش

دنی دیدرو و 1 نفر دیگر
4.0
14 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

22

خواهم خواند

15

ژاک قضاوتمندی را به حق در کنار رمان هایی همچون دن کیشوت، تام جونز و اولیس جای داده اند. در این نوشتار چند لایه دیدرو هشیارانه با زبان طنز به تقلید معیارها و شگردهای رایج آثار تخیلی می پردازد تا آنها را به تمسخر بگیرد و نفی کند. می توان ادعا کرد که سنت گریزی، ساختار پیچیده، بی نظمی استادانه، آوردن داستان در داستان، پارادوکس ها و تضادهای گستاخانه، آمیزه ی طنز و تخیل برای مبارزه با جهل و خرافات و عدم تساهل در ژاک قضاوقدری، نمونه ای از داستان نویسی مدرن است. نثر زنده و پویای دیدرو با ضرب آهنگی تند خواندن رمان را لذتبخش می کند. او بزرگانی چون گوته، شیلر، دهگل، مارکس، فروید، استندل، بالزاک، بودلر و ژید را شیفته خود کرد. میلان کوندرا، ژاک قضاوقدری را رمانی (محسور کننده) می داند.

لیست‌های مرتبط به ژاک قضا و قدری و اربابش

حماسه گیلگمشافسانه های جهان باستان "ایلیاد و ادیسه"ماهاباراتا

۱۰۰ کتاب برتر جهان؟!.(بعضی هاش هم در ایران نیست)

88 کتاب

بین‌النهرین ۱۸۰۰ ق. م حماسه گیلگمش. یونان ۷۰۰ ق. م ایلیاد و ادیسه . هومر هند ۵۰۰ ق. م مهاباراتا یونان ۴۳۱ ق. م مده آ. ائوریپیدس یونان ۴۲۸ ق. م ادیپ شهریار . سوفکلس فلسطین ۴۰۰ ق. م کتاب ایوب ایران ۴۰۰ ق. م هزار و یکشب هند ۳۰۰ ق. رامایانا . والمیکی ایتالیا ۲۹–۱۹ ق. انئید . ویرژیل ایتالیا ۱۰ ق. م-۱۹ دگردیسی‌ها . اوید هند ۲۰۰ شکونتلا . کالیداس ژاپن ۱۰۰۰ افسانه گنجی موراساکی شیکیبو ایران ۱۲۰۰ بوستان سعدی ایران ۱۲۶۰ مثنوی معنوی مولوی ایسلند ۱۳۰۰ سرگذشت نیال ایتالیا ۱۳۰۸–۱۳۲۱ کمدی الهی . دانته آلیگیری ایتالیا ۱۳۴۸ دکامرون . جووانی بوکاچو انگلیس ۱۳۷۲ حکایت‌های کنتربری جفری چاسر فرانسه ۱۵۳۲ گارگانتوا و پانتاگروئل فرانسوا رابله فرانسه ۱۵۹۲ مقالات میشل دو مونتنی انگلیس ۱۵۹۹–۱۶۰۳ هملت ویلیام شکسپیر انگلیس ۱۶۰۳ اتلو ویلیام شکسپیر انگلیس ۱۶۰۵ لیرشاه ویلیام شکسپیر اسپانیا ۱۶۰۵ دن کیشوت میگوئل سروانتس ایرلند ۱۷۲۶ سفرهای گالیور جوناتان سویفت ایرلند ۱۷۶۰–۱۷۶۷ زندگانی و عقاید آقای تریسترام شندی لارنس استرن فرانسه ۱۷۷۱–۱۷۷۸ ژاک قضا و قدری و اربابش دنیس دیدرو انگلیس ۱۸۱۳ غرور و تعصب جین اوستین آلمان ۱۸۲۸ فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته ایتالیا ۱۷۹۸–۱۸۳۷ مجموعهٔ اشعار گیاکومو لئوپاردی فرانسه ۱۸۳۰ سرخ و سیاه استاندال فرانسه ۱۸۳۵ بابا گوریو انوره دو بالزاک دانمارک ۱۸۰۵–۱۸۷۵ داستان‌ها و قصه‌ها هانس کریستیان آندرسن روسیه ۱۸۴۲ نفوس مرده نیکلای گوگول آمریکا ۱۸۰۹–۱۸۴۹ مجموعه داستانها ادگار آلن پو انگلیس ۱۸۴۷ بلندی‌های بادگیر‌ امیلی برونته آمریکا ۱۸۵۱ موبی‌دیک هرمان ملویل آمریکا ۱۸۵۵ برگ‌های علف والت ویتمن فرانسه ۱۸۵۷ مادام بواری گوستاو فلوبر انگلیس ۱۸۶۰ آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز انگلیس ۱۸۷۱–۱۸۷۷ میدل مارچ جورج الیوت فرانسه ۱۸۲۱–۸۰ تربیت احساسات گوستاو فلوبر روسیه ۱۸۶۶ جنایت و مکافات فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۶۹ ابله فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۷۲ شیاطین (جن زدگان) فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۸۰ برادران کارامازوف فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۶۹ جنگ و صلح لی یف نیکالاوریج تولستوی روسیه ۱۸۷۷ آنا کارنینا لی یف نیکالاوریج تولستوی روسیه ۱۸۸۶ مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالاوریج تولستوی نروژ ۱۸۷۹ خانه عروسک هنریک ایبسن آمریکا ۱۸۸۴ ماجراهای هاکلبری فین مارک توین نروژ ۱۸۹۰ گرسنه کنوت هامسون آلمان ۱۹۰۱ بودنبروک‌ها توماس مان انگلیس ۱۹۰۴ نوسترومو جوزف کنراد روسیه ۱۸۶۰–۱۹۰۴ مجموعه داستان‌ها آنتون پاولوویچ چخوف ایتالیا ۱۹۲۳ وجدان زنو ایتالو اسوو فرانسه ۱۹۱۳–۱۹۲۷ در جستجوی زمان از دست رفته مارسل پروست آلمان ۱۹۲۴ کوه جادو توماس مان آلمان ۱۹۲۹ برلین، میدان الکساندر آلفرد دوبلین اتریش ۱۹۳۰–۴۳ مرد بدون خاصیت روبرت موزیل چین ۱۹۱۸ دفتر خاطرات مرد دیوانه لو خوان ایرلند ۱۹۲۲ اولیس جیمز جویس انگلیس ۱۹۲۷ به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف انگلیس ۱۹۲۵ خانم دالوی ویرجینیا وولف آلمان ۱۹۲۳ محاکمه (رمان) فرانتس کافکا آلمان ۱۹۲۴ قصر فرانتس کافکا آلمان ۱۹۲۴ مجموعه داستانهای کافکا فرانتس کافکا یونان ۱۹۴۶ زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس انگلیس ۱۸۸۵–۱۹۳۰ پسران و عشاق دی. اچ. لارنس پرتغال ۱۹۱۳–۳۴ کتاب دلواپسی فرناندو پسوآ فرانسه ۱۹۳۲ سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین آمریکا ۱۹۲۹ خشم و هیاهو ویلیام فاکنر آمریکا ۱۹۳۶ ابشالوم، ابشالوم ویلیام فاکنر آمریکا ۱۹۲۹ وداع با اسلحه ارنست همینگوی اسپانیا ۱۹۲۸ قصیده‌های کولی‌ها فدریکو گارسیا لورکا آمریکا ۱۹۵۲ پیرمرد و دریا ارنست همینگوی ژاپن ۱۹۴۸ صدایی از کوهستان یاسوناری کاواباتا روسیه ۱۹۵۵ لولیتا ولادیمیر ناباکوف آرژانتین ۱۹۵۱ هزارتوهای بورخس خورخه لوئیس بورخس ایسلند ۱۹۰۲–۱۹۹۸ مردم مستقل هالدور لاکسنس فرانسه ۱۹۰۳–۱۹۸۷ خاطرات آدرین مارگریت یورسنار ایرلند ۱۹۵۱–۵۵ مولی، مالون می‌میرد، بی‌نام ساموئل بکت سوئد ۱۹۰۷–۲۰۰۲ پی‌پی جوراب‌بلنده آسترید لیندگرن برزیل ۱۹۵۶ شیطان در راه گویمارس روزا الجزایر ۱۹۴۲ بیگانه آلبر کامو آمریکا ۱۹۰۸ مرد نامریی رالف الیسون مکزیک ۱۹۱۸–۱۹۸۶ پدرو پارامو خوان رولفو رومانی ۱۹۲۰ - ? اشعار پل سلان نیجریه ۱۹۵۸ همه چیز فرو می‌پاشد چینوآ آچه‌به مصر ۱۹۸۰ بچه‌های محله ما نجیب محفوظ آلمان ۱۹۵۹ طبل حلبی گونتر گراس انگلیس ۱۹۶۲ دفترچه طلایی دوریس لسینگ سودان ۱۹۶۶ موسم هجرت به شمال طیب صالح کلمبیا ۱۹۶۷ صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز ایتالیا ۱۹۷۹ تاریخ(مورانته) الزا مورانته هند ۱۹۸۰ بچه‌های نیمه‌شب سلمان رشدی کلمبیا ۱۹۸۵ عشق در زمان وبا گابریل گارسیا مارکز آمریکا ۱۹۸۷ دلبند تونی موریسون پرتغال ۱۹۹۵ کوری (رمان) ژوزه ساراماگو

یادداشت‌های مرتبط به ژاک قضا و قدری و اربابش

            سفر اجباری به ناکجا در کمال آزادی

اگر فلسفه دوست دارید «ژاک قضا و قدری و اربابش» را بخوانید اگر هم شبیه من با شنیدن عنوان هر یک از مقولات فلسفی کهیر میزنید باز هم این کتاب را بخوانید.
در نگاه اول بعید به نظر می‌رسد کسی دایره المعارف نویس و فیلسوف باشد و کتابی بنویسد که خواننده همراهش بخندد و همزمان انگشت به دهان بماند. چه می شود کرد، دیدرو این کار را انجام داده است. گیرم که ید طولایی هم در اندیشه ورزی دارد. شاید هم خاک عصر روشنگری حاصلخیز بوده. هر چه هست مع الاسف یا خوشبختانه یکی از فلاسفه قصه گو و طنز پرداز قهاری از آب در آمده است.
دن کیشوت و سروانتس لابد معرف حضورتان هست، اینجا هم با اثری در همان قامت روبرو هستیم. اولی اگر در ابتدای رنسانس نامش می درخشد، «ژاک قضا و قدری و اربابش» در عصر روشنگری برای خودش بیا و برویی دارد. اینجا هم سنتهای معمول قصه گویی به هم می ریزد. شبیه قصه های هزار و یک شب با روایت تو در تو و قصه در قصه ای روبرو هستیم که قرار است وظیفه ی خطیر روایت سفر ژاک و اربابش را به عهده بگیرند. سفر به ناکجا. ارباب از ژاک می خواهد از ملال سفر بکاهد و قصه و خاطره تعریف کند. ژاک اینجا می شود قهرمان اصلی داستان و شخصیت محوری؛ آنقدر که حتی ذکر نام ارباب هم دیکر بی فایده به نظر می رشد و دنی دیدرو تا انتهای روایت، همان ارباب صدایش می کند
بی نظمی عجیبی در داستان حضور دارد، ولی استادانه. برخی دنی دیدرو را در نگارش این کتاب تحت تاثیر کتاب "تریستام شندی" به قلم لارنس استرن انگلیسی  دانسته اند. 
در این کتاب جا برای همه هست، آنقدر که نویسنده حتی با خواننده خودمانی می شود و با او حرف می زند. شما اصلا در حین خواندن کتاب احساس غریبگی نمیکنید بس که دنی دیدرو جا برای همه تدارک دیده و در این واویلای «بالاخره جبر یا اختیار» دست و دل باز بوده. اصلا برای اینکه خیال خواننده راحت شود که یکی است از خود اهالی واقعه، رمان اینطور شروع می شود:
"چطور با هم آشنا شدند؟ اتفاقی مثل همه. اسمشان چیست؟ مگر برایتان مهم است؟ از کجا می آیند؟ از همان دور و بر. کجا می روند؟ مگر کسی هم می داند کجا می روند؟ ارباب حرفی نمی زند و ژاک می گوید فرماندهش می گفته از خوب و بد هر آنچه این پاینی به سرمان می آید، آن بالا نوشته شده".
مینو مشیری مترجم کتاب اعتقاد دارد اسم رمانی را که ترجمه کرده باید در ردیف «تام جونز» و «اولیس» و «دون کیشوت» قرار بگیرد و کتاب را اثری می داند که بدون آن تاریخ 400 ساله ی رمان ناقص است.
موافقت نگارنده یعنی من، برای شمایی که نمیدانم هیچ وقت این کلمات را می خوانید یا نه، مهم نیست. برای تاریخ ادبیات هم متاسفانه مهم نیست ولی همینجا نامم در زمره ی موافقان این نظر  نوشته و هر چند بی ربط است آرزو میکنم اولیس هم از قفس آزاد شود وما فقط فارسی بلدها هم بتوانیم آن را بخوانیم.


          
            اسم کتاب به‌اندازه‌ای جذابیت دارد که بهانه‌ای درست و درمان برای خواندنش ایجاد می‌کند و انصافاً هم باید گفت با کتابی طرف هستیم که به‌رغم اینکه در سال‌‌های بسیار دور (۱۷۶۵ یا ‍۱۷۸۰ میلادی) نگارش شده اما هنوز هم برای مخاطب سده‌ بیست و یکم جذابیت دارد.

همان‌گونه که از نام کتاب پیدا است به نقش مهم قضا و قدر در زندگی انسان‌ها اشاره دارد و با پرسش قدیمی و حل‌نشده‌ای در آن سر و کار داریم که آیا ما سرنوشت را به دنبال خود میکشیم یا سرنوشت ما را؟!

در داستان این کتاب، ژاک که نوکری باهوش و بذله‌گوی است به دنبال اربابش که در کتاب اشاره‌ای به نام او نمی‌شود در فرانسه از مکانی به مکان دیگر سفر می‌کنند و با کتابی گفت و گو محور طرف هستیم که ژاک و ارباب برای یکدیگر قصه‌پردازی می‌کنند. این داستان به لحاظ روایت، دن‌ کیشوت معروف را در ذهن تداعی می‌کند و داستان‌های شخصیت‌های کتاب نیز شباهت‌هایی به داستان‌پردازی‌های کتاب ایتالیایی دِکامرون (The Decameron) دارد که در آن هم شخصیت‌ها به نوبت برای یکدیگر قصه تعریف می‌کردند. 

ژاک، قهرمان اصلی داستان، بر این باور است که انسان به هر اندازه‌ هم که باهوش و زیرک باشد باز هم همیشه در دام سرنوشت گرفتار است و زندگی‌اش به همان‌ترتیب که از آن بالا مقدر شده اتفاق خواهد افتاد. به باور ژاک، انسان‌ها برده سرنوشت خودشان هستند اما ارباب ژاک این طرز فکر را با شک و تردید قبول دارد و در بیشتر مواقع از اظهار نظر مستقیم در خصوص نقش قضا و قدر در زندگی انسان‌ها خودداری می‌کند. 

از آنجایی که داستان به‌صورت گفتگو‌محور میان دو یا نهایتاً سه نفر روایت می‌شود با داستانی سر و کار داریم که شباهت‌زیادی به نمایشنامه دارد. این سبک از روایت، خواننده‌ را در موقعیتی قرار می‌دهد تا تعبیر و قضاوت آزادانه خودش را از رویدادهای کتاب داشته باشد. 

ترجمه: 

کتاب ژاک قضا و قدری و اربابش اثری برجسته در دنیای ادبیات فرانسه است و زندگی سده هفدهم میلادی را به خوبی به تصویر کشیده است، خوشبختانه خانم مینو مشیری، ترجمه این اثر کلاسیک فرانسوی را انجام داده‌اند که استاد اول ترجمه فرانسوی هستند و به لطف ترجمه ایشان، لحن ساده و روستایی حاکم بر جریان کتاب به خوبی به مخاطب منتقل شده است. 

ژاک قضا و قدری و اربابش برای چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

اگر دن کیشوت را خوانده‌اید، قطعاً از این کتاب لذت می‌برید، اگر هم مثل میلیون‌ها انسان دیگر به قضا و قدر و نقش آن در زندگی فکر می‌کنید، باز هم بدون شک این کتاب شما را سرگرم می‌کند اما توقع نداشته باشید که در پایان به پاسخی قاطع و محکم برای نقش قضا و قدر در سرنوشت انسان‌ها برسید.
          
            می‌توان گفت «ژاک قضاوقدری و اربابش» رمانی فلسفی است. همان‌گونه که از نامش پیداست، ژاک شخصی است که جبرِ سرنوشت را باور دارد و اختیار را انکار می‌کند. دربرابر او اربابش به جبر و اختیار معتقد است. همراهی این دو شخصیت در سفری دن‌کیشوت‌وار، بستری شده تا نویسنده فلسفه آنها را بازگو کند. خرده‌داستان‌هایی پی‌درپی تعریف می‌شود. شبیه هزارویک شب. طنز داستان یکی از عواملی است که خواننده را تا پایان پیش می‌برد. 
اگر دن کیشوت را خوانده و دوست داشته‌اید، این کتاب را هم به شما پیشنهاد می‌کنم. ترجمه هم بسیار خوب و روان است.
رمان توسط نشر نو به چاپ رسیده است.
چند سطر از کتاب:
« ژاک مثل من و شما دمدمی‌مزاج است، اصول اخلاقی‌اش را فراموش می‌کند مگر در مواقعی که برتری فلسفه‌اش مشهود باشد، در چنین مواقعی می‌گوید: «باید این‌ طور می‌شد، چون آن بالا نوشته.» ژاک می‌کوشد از پیشامدهای بد جلوگیری کند و احتیاط به خرج می‌دهد، گو اینکه احتیاط کردن را حقیر می‌شمرد. اما اگر حادثه‌ای گریبانگیرش شود، با تکرار همان حرفهای همیشگی تسلی پیدا می‌کند. از اینها گذشته ژاک مرد خوبی است، صادق و درستکار و باجرأت است، مهربان و باوفاست، بسیار سمج و پرحرف است، و مثل من و شما غصه می‌خورد از اینکه شرح داستان عشق و عاشقی‌اش را شروع کرده است بی‌آنکه امیدی به اتمام آن داشته باشد.....»
          
            عشق عریانیِ همیشه هاست،
اگر رها شوی در عشق،،،
اگر رها شوی!
_
سلام و درود.
_
رمان (ژاک قضا و قدری و اربابش) اثر دنی دیدرو، نویسنده، منتقد و فیلسوف فرانسوی و یکی از برجسته ترین شخصیت های عصر روشنگری.
این رمان در سال هزاروهفتصدوهشتاد نگاشته شده، رمانی که شخصیت هایی همچون گوته، هگل، مارکس و فروید را به تحسين وا داشته است.
رمان مضمونی فلسفی دارد(جبر و اختیار) دیدرو در این کتاب همه چیز از جمله نوشتن را به بازی می گیرد.
او آگاه است که مسئله ی جبر و اختیار برای مخاطب سنگین و تکراری است. برای همین نمی گذارد اثرش به ورطه ی شعارگویی و فلسفه ورزی صرف گرفتار شود و خیلی هوشمندانه زبان طنز را به کار می گیرد. البته طنزی به دور از ابتذال. این کتاب هم مثل (دون کیشوت و زوربای یونانی،) راوی و ارباب دارد. اینجا ژاک، راوی و ارباب شنونده است. شنونده ای فعال و تشنه ی شنیدن داستان های عاشقانه ی نوکرش.
رمان خوب و قوی رمانی است که پرسش گر باشد. یک پرسش بزرگ و اصلی و در ادامه پرسش های ریز و کوچک.
پرسش بزرگ این رمان این است، (آیا انسان در زندگی اش موجودی آزاد و صاحب اراده است، و یا زندگی و اعمالش تحت یک امر جبری است. به قول ژاک همه چیز آن بالا نوشته شده)
رمان در ظاهر کلاسیک است ولی در همان ابتدا (دنی دیدرو) نشان می دهد که قوائد و ساختار کلاسیک را بر هم می زند و منطق علت و معلولی که در روایت کلاسیک مهمترین عنصر است، در این اثر نادیده گرفته می شود. دیدرو در این رمان رابطه ی اتفاقی و تصادفی را بین علت و معلول اختیار می کند. که همین موجب می شود اثرش فرمی پست مدرن به خود بگیرد.
_
خوشحالم این کتاب را خوانده ام.
_
با مهر.