یادداشتهای 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪 (24)
1404/1/5

«ما تمامش می کنیم» دومین کتاب از کالین هوور بود که خوندم. و باعث شد به جادوی قلم این نویسنده ایمان بیارم... دختری مثل من که مدام در حال خیال پردازی درمورد آینده اشه بعد از خوندن این کتاب فقط به یک چیزی فکر کردم: اگه تو جای لیلی بودی چیکار میکردی؟ تو هم به خاطر دخترت رایل رو ول میکردی؟؟ فکر نمیکنم... دختری مثل من هر دفعه مثل لیلی دنبال توجیه میگشت و به قول مادر لیلی ”حد خودم رو کوچیک میکردم" پس امیدوارم هیچوقت توی شرایط لیلی قرار نگیرم...) و کاراکتر اتلس... نمیدونم چرا ولی حس خاصی نسبت به این کاراکتر نداشتم. آخه مگه چند نفر از اونایی که مورد آسیب از طرف همسرشون قرار میگیرن فردی مثل اتلس رو تو زندگی دارن که بهش تکیه کنن؟ برای همین هم این کاراکتر خیلی برای من قابل باور نبود... ولی مطمئنا اگه قضیه فقط عشق بین اتلس و لیلی بود مطمئنا از این کاراکتر خوشم می اومد. در پایان باید بگم که خوندن این کتابو به همه دخترا پیشنهاد میکنم. مطمئنا فکر کردن به این موضوع خالی از لطف نیست... پ ن: گویا فیلمی هم از روی این کتاب به همین اسم ساخته شده که در اولین فرصت باید ببینمش.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/12/30

شعله ورم کن جلد 3
4.4
15

این یادداشت رو کسی نوشته که کل روز داشته این کتابو میخونده و نتونسته حتی یک لحظه زمینش بزاره...) خب خب باید بگم اگه جولیت سرعقل نمی اومد مطمئنا ادامه نمی دادم این مجموعه رو... ولی در کمال ناباوری بالاخره سرش به سنگ خوردددد بالاخره بعد از این همه انتظار بهم رسیدن... (مدیونید اگه فکر کنید به جولیت حسادت کردم) و کنجی... لعنتییی این ادم بیش از حد کراشههه آدام هم خوشبختانه بالاخره سر عقل اومد و به این نتیجه رسید که جولیت گزینه خوبی براش نیست ( از اولم نبود:/) و به معنای واقعی کلمه... من عاشق این مجموعه شدم... و در پایان اگه دو جلد قبلی رو خوندید حتی یک لحظه هم برای خوندن این کتاب تأمل نکنید:) بماند به یادگار از اولین روز ۴۰۴...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/12/29

"حالا که خودم را بخشیده ام یادبودهای او فقط موجب لبخند میشوند." وقتی این جمله که آخرین جملۀ کتاب بود رو خوندم...سرشار از احساسات مختلف بودم... داستان راجع به زنی به نام کنا هست که پنج سال پیش در یک حادثۀ رانندگی به طور غیر عمد باعث مرگ نامزدش «اسکاتی» میشه و بعد به جرم قتل غیر عمد به زندان میره و این درحالیه که اون باردار بوده ... حضانت دخترش «دیم» رو به پدر و مادر اسکاتی میدن و اون پنج سال به امید اینکه بتونه دخترش رو ببینه دووم میاره... ولی وقتی به شهری که دخترش زندگی میکنه میره با دوست صمیمی اسکاتی «لجر» آشنا میشه و هر دو عاشق هم میشن... ولی وقتی لجر میفهمه که این زن غمگین همون قاتل صمیمی ترین برادر دوستشه...خب...تازه داستان اونجا شروع میشه... باید بگم که ممکنه هر کسی از این کتاب خوشش نیاد و با سلیق همۀ جور نباشه... ولی من به شدت عاشق قلم این نویسنده شدم و مطمئنا سراغ آثار دیگه اش هم میرم. و در پایان اگه میخواهید یک کتاب درام، عاشقانه و کمی غم انگیز بخونید یاد او میتونه یکی از گزینه هاتون باشه:) پ ن: ممکنه بعضی از افراد از کشش کتاب خوش شون نیاد ولی از نظر من نویسنده الکی داستان رو کش نداده بود (البته این نظر منه.) بماند به یادگار از آخرین روز 403...)
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/12/29
مگه ممکنه فانتزی خوان باشی و از هری پاتر خوشت نیاد؟ جلد دوم هری پاتر، از جایی شروع میشه که خاله پتونیا و شوهرش اجازه برگشتن هری به هاگوارتز رو بهش نمیدن... ولی مگه ممکنه هری باوجود دوست خوبی مثل رون توی اون خونه حبس بمونه؟؟ داستان اصلی وقتی شروع میشه که تالار اسرار دوباره بعد از 50 سال باز میشه وهیولای خوفناک تالار به دستور نواده اسلیترین افرادی که پدر و مادر جادوگر ندارن رو مورد حمله قرار میده... و کی باید دنبال حل این مشکل بزرگ باشه؟؟ معلومه! هری، رون و هرماینی... که البته از یک جایی به بعد هرماینی هم مورد حمله قرار میگیره و دیگه کنار هری و رون نیست.(البته که حتی در حالتی که خشک شده بود هم بزرگترین کمک رو به دوستاش میکنه.) تو این جلد یک استاد مقابله در برابر جادوی سیاه هم داریم...که خیلییییی رو مخه.خیلی زیااااد.(یعنی چی که دامبلدور اسنیپ رو به عنوان استاد این درس انتخاب نمیکنه؟؟؟؟) و در پایان باید اعتراف کنم که این کتاب رو نخوندم و نسخه صوتیش رو از نشر آوا نامه با صدای آقای آرمان سلطان زاده گوش دادم. و باید بگم عالییی بود. پ ن: میدونم عادی نیست...ولی به شدت از تام ریدل خوشم میااااد💖🙂 تاریخ: آخرین روز 403 چند ساعت مانده به تحویل سال
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/12/11
کتاب آموزگار جنایی دیگری از فریدامک فادن. با توجه به کتاب های قبلی که از این نویسنده خوندم بودم مثل(هیچ وقت دروغ نگو،بخش دی،مجموعه سه جلدی خدمتکار و...) توقع داشتم جوری داستان من رو جذب کنه که نتونم حتی یک لحظه کتاب را زمین رو بزارم ولی خب حدودا تا صفحه 200 هیچ چیزی نبود که من رو جذب داستان کنه... ولی 100،150 صفحه آخر بعد از مرگ ایو تا حدی فضای داستان جنایی و مهیج شد. اینکه جِی همون هادسون باشه واقعا...مسخره بود! هادسون یک دانش آموزه!ولی جِی با توجه به توصیفات کاراکتر ایو یک مرده که از قضا زن و بچه هم داره...! به نظرم فصل آخر به معنای واقعی کلمه یک پلات توییست اضافی و مسخره بود...که اصلا قابل باور نبود. اگر قرار باشه یک کتاب از این رو نویسنده به کسی معرفی کنم...مطمئنا این کتاب جزو آخرین گزینه هامه... و در پایان این کتاب رو اگر واقعا هیچ گزینه دیگه ای برای خوندن کتاب جنایی ندارید،توصیه میکنم!
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/10/16

فابل جلد 1
4.2
83
کتاب فابل...یک فانتزی دیگه از نشر مجازی. توی 50 صفحه اول همه چیز مقداری گیج کننده است...شخصیت ها،کاراکترها،مکان های داستان...ولی از یک جایی به بعد کتاب شمارو با خودش همراه میکنه. فابل داستان دختری با نقشه گنجی روی دستش که ۴ سال پیش پدرش در یک جزیره اون رو رها کرده. حالا فابل تصمیم داره به همراه وست و خدمه کشتی اون پیش پدرش بره تا حقش رو از اون بگیره. خب حالا چرا کتاب فانتزیه؟ به دلیل قدرتی که فابل و مادرش داشتن.... باید بگم که کتاب تو این جلد تموم نمیشه و من از همین الان مشتاقم که بدونم چطوری کلاو که به گفته پدر فابل مرده بود زنده شده؟! و از همه مهم تر...تکلیف عشق ممنوعه و خطرناکی که بین وست و فابل شکل گرفته چی میشه؟ امیدوارم تکلیف همه این ها توی جلد دوم یعنی همنام مشخص بشه:)))
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.